رشتو
۱.رضاشاه پهلوی در راستای پروژه ایجاد دولت مدرن، خوانین و ایلسالاران را که قدرت محلیشان در تعارض با کارکرد دولت مدرن که تعبیر دقیق ماکس وبر «انحصار کاربرد مشروع زور» میباشد، سرکوب کرد. از جمله در سیستان و بلوچستان، اما در این ناحیه به دلیل برخی توسعهنیافتگیها، پس از دوره
۲.دولتسازی رضاشاه پیوستگی کمتری به نسبت سایر نواحی ایران میان نهادهای دولت مدرن و جامعه محلی ایجاد شد. به همین جهت بود که محمدرضا شاه پهلوی با عدول از سیاست خصمانه پدرش در قبال متنفذین محلی بلوچ، تلاش موفقیتآمیزی را در جذب نسل جدید خانزادگان بلوچ به دیوانسالاری حکومتی صورت داد
۳.و زعامت امور محلی را از طریق مناصب دولتی و حکومتی بدانها سپرد. اما فقدان تحزب و مجاری کافی برای مشارکت سیاسی باعث شد که همچنان هم پیوستگی ارگانیکی میان نهادهای دولتی با جامعه محلی شکل نگیرد و پیوستگی مکانیکی قومی-قبیلهای همچنان در این ناحیه تعینکننده باشد.
اما پس از انقلاب
۴.خوانین محلی این بار به عنوان همدستان حکومت پهلوی از سوی انقلابیون طرد و خلع شدند، در حالی که همانطور که اشاره شد، کماکان هیچ پیوستگی ارگانیکی میان نهادهای دولتی با جامعه محلی وجود نداشت. چنین وضعیتی یک خلا اقتداری را در ناحیه سیستان و بلوچستان ایجاد کرد که حکومت جمهوری اسلامی
۵.ابتدا کوشید با نهادهای نوبنیاد انقلابی چون سپاه و بسیج آن را پر کند. اما واقعیت تمایز مذهبی میان حکومت انقلابی با جامعه محلی موجب شد که جمهوری اسلامی دست به نوعی تقلید از عملکرد پهلوی دوم بزند. به این ترتیب که این بار به جای خانزادگان، این روحانیون بلندمرتبه محلی سنی بودند که
۶.از سوی حکومت در موقعیت نخبگان بلامنازع محلی قرار گرفتند.
اما همانطور که پس از سقوط حکومت پادشاهی، بسیاری از متنفذین محلی برگمارده از سوی تهران، بیش از آنکه در شمول گروههای سلطنتطلب قرار بگیرند، به سمت جریانات واگرای قومی رفتند، گروه نخبگان قدرت محلی نوظهور روحانیون سنی هم با
۷.تشدید بحران سیاسی داخلی در ایران، به جای آنکه در زمره حامیان بنیادگرایان شیعه حاکم بر ایران قرار بگیرند، روی به سوی بنیادگرایان سنی همجوار خود خواهند نهاد. علت حمایت مولوی عبدالحمید از طالبان و الهی نامیدن نصرت آنها توسط وی را هم باید در همین راستا دید.
پایان
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
رشتو
۱. کنفرانس تهران یکی از نقاط عطف پیروزی متفقین بر فاشیسم بود و به همین جهت برای اغلب جهانیان رویدادی خجسته به شمار میاید، اما در ایرانی که به ناحق توسط متفیین اشغال و تحقیر شده بود، این خجستگی نمودی نداشت و ندارد.
بنابراین اینکه سفیر روس و انگلیس عکسی به یادبود کنفرانس
۲.تهران بیاندازند عجیب نیست و این انتشار عمومی آن در ایران است که ناخوشایند است. در این ناگواری هم البته این سفیران کمترین تقصیر را دارند. تقصیر از آن کسانی است که برای خالی نگه داشتن آن صندلی سوم، بیش از چهار دهه است که همه جور لطمه و خسارتی به کشور و ملت وارد کردهاند تا جایی
۳.که از ارزشهای ملی چون حاکمیت ملی، استقلال و عزت کشور، چیزی جز در شعارهای حکمرانان مستقر باقی نمانده باشد. در چنین شرایطی است که سفیر خارجی خود را موظف نمیبیند احساسات ملی و افکار عمومی کشور پذیرنده را لحاظ کند. زیرا مشخصا سفیر روسیه به عنوان بانی این عکس نماینده دولتی در
رشتو
۱.رفقای عزیز فیلمی از سینمای روسیه و محصول سال ۲۰۲۰ است. فیلم بر اساس ماجرای واقعی سرکوب خونین یک شورش کارگری در شمال قفقاز در سال ۱۹۶۲ در دوره شوروی سابق میباشد.
داستان فیلم از این قرار است که زنی از مقامات تندرو کمونیست محلی که خواستار سرکوب شدید معترضان بوده،
۲.در روز واقعه درمیابد که دخترش نیز در میان مفقودشدگان سرکوب خونین میباشد. سپس وی که همچنان میکوشد یک کمونیست مومن به رژیم شوروی باقی بماند، به کمک یک مامور کاگب که دلش به حال او سوخته تلاش میکند تا اثری از جنازه دختر خود بیابد و …
فیلم نمایانگر سرکوب خشنی است که نه آثار
۳.آن از خیابانها پاک میگردید و نه کسی حاضر به قبول مسئولیت آن میشد. سرکوبی که ظاهرا ناشی از برخورد خیابانی ارتش با معترضان بود، ولی با امتناع ارتش از شلیک مستقیم، تکتیراندازان کاگب چنین میکنند. اما در یکی از دیالوگهای فیلم که مامور کاگب به زن کمونیست میگوید:
رشتو
۱.وضعیت انتخابات پیشرو چنان روشن است که زعمای اصلی اصلاحطلبان هم اغلب در قبال آن سکوت کردهاند و دعوت به مشارکت انتخاباتی از جانب کسانی است که حتی در زمره اصلاحطلبان هم نمیتوان به شمارشان آورد. تا به آنجایی که من دیدهام، جدای از حکومتیها تنها سه گروه هستند که با ادعای
۲.اصلاحطلبی یا تحولخواهی آشکارا دعوت به مشارکت انتخاباتی میکنند. در ادامه به این سه گروه با مروری بر موقعیت، ادبیات و چهرههای نمادین هرکدامشان در داخل و خارج از کشور، اشاره میکنم.
(۱)طیفی از مدیران بالای اجرایی دوران موسوم به اصلاحات و اعتدال. این مدیران را البته علیرغم
۳.موقعیتشان به دلیل پدیده وارونگی نخبگان پس از انقلاب نمیتوان از نخبگان جامعه ایران به شمار آورد، بلکه اینها را باید مدیرانی دانست که واجد شرایط اطلاق عنوان قلدران هستند. از همین روی است که اینها ادبیاتی امری و تهدیدآمیز دارند. این قلدران تقریبا همگی در داخل ایران هستند. (البته
رشتو
۱.مهرعلیزاده نیمه پانترک اصلاحطلبان و اعتدالیون استاندار اصفهان میشود. یعنی همانجایی که پس از تهران (و گاه همپای آن!) آماج توهین و تهمت قومگرایان به ویژه پان ترکیست است. او در زمان استانداری اصفهان فاجعه اسیدپاشی در این شهر را مهم نمیداند که پیگیری آن در دستور کارش باشد
۲.حالا همو کاندید انتخابات شده و در تلویزیون رسمی کشور ادبیات تجزیهطلبان را به کار میبرد و مدعی میشود که ما (نمایندگی خودخوانده از هممیهنان آذری) آذری نیستیم و ترک هستیم. پیشتر هم در کلابهاوس موضوع عدم پیگرد اسیدپاشیهای اصفهان را متوجه دادستانی دانسته و خود را مبرا میداند.
۳.اما تکلیف او از همکنون روشن است. مهرعلیزاده نخستین کسی بود که در انتخابات ریاست جمهوری اسلامی در سال ۱۳۸۴ از ادبیات و شعارهای قومگرایانه و پانترکیستی استفاده کرد. نتیجه چنین موضعی برای او بین ۳ تا ۱۴ درصد آرای استانهای آذری نشین بوده است. اکنون هم گمان نمیکنم جز این بشود.
رشتو
۱.گمان میکنم اکنون زمان آن باشد که به یک اشتباه تحلیلی که چند سالی (تقریبا در سالهای۹۶-۱۳۸۸)دچارش بودم و مدتیست که بر اشتباهم واقف شدهام، اعتراف کنم.
سالها تحت تاثیر نظریه ساختیابی جامعهشناس برجسته بریتانیایی آنتونی گیدنز گمان میکردم که میتوان انتظار داشت که در
۲.در حکومت ایران هم ساختار و کارگزار اثربخشی دوجانبه بر یکدیگر داشته باشند. چون نظریه گیدنز را یک نظریه دقیق و کمابیش جهانشمول یافته بودم و گمان میکردم حتی میتواند گویای وضعیت جمهوری اسلامی و اصلاحات در آن باشد. اما اشتباهم در این بود که به این مهم که کانتکست اصلی این تحلیل
۳.نظامهای لیبرال دموکراتیک هستند، کم بها دادم. این موجب شد که نه تسلب و انعطافناپذیری ساختار تئوکراتیک موجود را به درستی لحاظ کنم و نه با دقت کافی به ناکارآمدی کارگزار به اصطلاح اصلاحطلب این ساختار که به دلیل مطلقا رانتی بودن فاقد هرگونه قابلیت اثربخشی بر ساختار است، بنگرم.