تکههایی از پیشگفتار "پنج اقلیم حضور؛ بحثی درباره شاعرانگی ایرانیان" داریوش شایگان. این کتاب نخستین بار در سال 1983 به صورت مقالهای به زبان فرانسه به سفارش مجله "اتود فیلوزوفیک" و برای خوانندگان فرانسوی به رشته تحریر درآمد:
از همان زمان کودکی حیرت میکردم از اینکه #رشتو 1/14
اطرافیانم آنقدر شعر از بر دارند و هریک همچون گنجینهای از اشعارند. بعدها طی زندگی در کشورهای دیگر به این نکته پی بردم که به ندرت میتوان فردی فرانسوی یا انگلیسی را یافت که اشعار راسین و ویکتورهوگو و بودلر یا شکسپیر و میلتون و بایرون را از بر بخواند... به نظر من پیوندی از این 2/14
دست مولود قریحه شاعرانه ایرانی است که در جهان بیهمتاست.
به یاد دارم در سال 1342 همسر نیکوس کازانتزاکیس نویسنده معروف یونانی در ایران میهمان من بود و در سفری که به شیراز داشتیم پس از بازدید از مقبره سعدی و حافظ با تاثر و شیفتگی بسیار سخنی گفت که هرگز فراموشش نکردم: 3/14
"من در هیچ کجای دنیا ندیدهام که مزار و مقبره یک شاعر بزرگ زیارتگاه مردم باشد! شاید تنها ملتی باشید که با شاعرانتان چنین ارتباط معنوی عمیقی دارید و چنان ارجی برایشان قائلید که حضوری مدام در زندگی شما دارند."
این ویژگی که آن را "شاعرانگی" خواندهام به جهانبینی ایرانیان 4/14
هویتی خللناپذیر میبخشد، ضمن آنکه اعتماد به نفسشان را هم تقویت میکند. این موقعیت کمنظیر به گذر زمان وقعی نمینهد، گویی زمان به رابطه دیرپای ایرانیانی که خود را با بزرگانشان همدل و همزبان میپندارند، هیچ خدشهای وارد نکرده...
امرسون میگوید: "ایرانیان را فرانسویان 5/14
آسیا نامیدهاند. هوش برتر آنان، احترامشان نسبت به اهالی فضل و دانش و کمال، مهماننوازیشان در قبال مسافران غربی، مساحمهشان نسبت به مسیحیانی که در سرزمینشان زندگی میکنند، مسامحهای که با رفتار تعصبآلود ترکان عثمانی در تضاد آشکار است، گویا از فرهنگ غنی آنان نشات میگیرد. 6/14
فرهنگی که برساخته شاعران بزرگ آنان است و ایرانیان را قادر ساخته تا خوی فاتحان سرزمینشان را تلطیف کنند و متمدنشان سازند، مادام که هویت ملی خود را حفظ میکنند."
از میان صدها شاعری که تاریخ ادبیات ایران به خود دیده است، ایرانیان تنها پنج شاعر (یا به عقیدهای شش شاعر؛ 7/14
منظور نویسنده از شاعر ششم نظامی است) را در مقام نمونه اعلای بینش شاعرانه خویش برگزیدهاند.
فردوسی، مظهر اوج حماسهای است که با تاثیر از اساطیر اوستایی و افسانههای پارتی و ساسانی، که چندی پس از حمله اعراب در پی بیداری آگاهی ملی ایرانیان از نو احیا گردید، در شاهنامه صورتی 8/14
قطعی به خود گرفته.
عمر خیام، مظهر نوعی تعارض در نبوغ ایرانی است که طی آن جریانهای متناقض، مانند ایمان و شک، اطاعت و عصیان و لحظه و ابدیت در مواجهه با یکدیگر قرار میگیرند.
مولانا، اوج تکامل نوعی سنت عرفانی است که پیشینه تبارشناسی آن با گذر از حلاج و بایزید بسطامی به سنایی 9/14
و عطار میرسد.
سعدی، شاید به تعبیر یونانیان باستان نمونه اعلای "پایدیا" یعنی صورت آرمانی آداب اجتماعی ایرانی باشد. او نه فقط سرمشق و گل سرسبد "اومانیتاس" یا همان آداب و فرهنگ ایرانی است، بلکه ویژگی تعلیمی تفکر او با اتکا بر عقل سلیم، اعتدال و عقل معاش، آثارش را برای 10/14
ایرانیان به قانون طلایی رفتار اجتماعی انسان متمدن بدل کرده است.
حافظ، ترجمان الاسرار ادب فارسی است. او شاعری منحصر به فرد است. در شعر حافظ، تعادل بین صورت و محتوا در جریان تکاملی تجزیهناپذیر شکل میگیرد. مصراعهای اشعارش که اغلب متقارنند، فاقد توالی زمانی و گاه ارتباط 11/14
منطقی با یکدیگرند، بلکه دایرههای متحدالمرکزی را میمانند که از پرتاب سنگ بر سطح آب شکل میگیرندف بر مقامهای مختلف روح انسان طنین میاندازند.
این پنج شاعر در کنار یکدیگر منظومهای را به وجود میآورند که نزد هر ایرانی اهل ادب زنده و حی و حاضر است. به همین جهت این 12/14
شاعران در نظر فرد ایرانی بزرگانی متعلق به روزگاران گذشته نیستند، بلکه مخاطبانی دائمی و همیشه حاضرند. هر یک از این پنج شاعر بلندآوازه، بازتابنده یکی از وجوه روح ایرانی است و منظومه متشکل از مجموعه آنان که بر کل زندگی و جهانبینی ایرانی سایه گسترده است، 13/14
میان او و یک یک اقالیم حضور برساخته این شاعران، ارتباط و پیوندی اسرارآمیز برقرار میسازد. 14/14
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
۱- روششوار دکترای اقتصاد سوربن و فرستاده دربار فرانسه به ایران در عهد ناصری، مینویسد "ایرانیها بسیار مشتاق مهاجرتند." این خصیصه تاریخی به چند موضوع مهم اشاره دارد؛ زندگی اجتماعی و روحیه مورد توجه بودن، بگونهای که میتوان گفت تنهایی و تکرار برای ایرانیان مساوی با مرگ است.
همچنین ایرانیان درست مثل انگلیسیها برای کشف جهان پیرامون خود بیآرام و قرارند با این تفاوت که بیقراری انسان انگلیسی و درنوردیدن دریاها و خشکیها درنهایت به منفعت ملی منجر میشود اما بیقراری انسان ایرانی جز مواردی اندک و حساب شده، یکسره خسران ملی است.
نخستین رمان تاریخ، یعنی رابینسون کروزوئه نوشته دانیل دفوی انگلیسی بر این ایده استوار است که چگونه باید زندگی مرفه و خواست پدر را به عنوان ارزشهای سنتی رها کرد و به سفری پرمخاطره در دریاها پرداخت.
۲- برخی کشورها مثل چین و لبنان سالهاست که سیاست تشویق به مهاجرت را
به مردم اصفهان و خوزستان میگویند یزدیها آب زاینده رود را برای تولید کاشی و فولاد و شیشه میبرند و در مزارع بزرگشان خیار و گوجه میکارند.
توسعه صنعت در اصفهان و یزد و کرمان کار احمقانه ای بوده اما گزاره بالا هم از بیخ غلط است.
خدا را شاهد میگیرم که لااقل دو کارخانه 1/7
فولاد یزد و چند کارخانه کاشی و سرامیک این شهر و همین طور کشت گلخانه ای چرخاب را و در هر بازدید لااقل با دو کارشناس بیطرف و خارج از مجموعه دیده ام. تمام این مجموعه ها با چاه کار میکند و تمامی این چاهها مثل کارت بنزین، کارت شارژ با مصرف مشخص دارند. بنابراین موتور چاه پس از 2/7
اتمام شارژ، خود به خود خاموش میشود. بعلاوه نخستین مرکز مانیتورینگ شبکه آب کشور در مرکز آب منطقه ای یزد میتواند تمامی شبکه هوشمند استان را مانیتور کند و در صورت لزوم آب هر لوله یا موتور هر چاه را خاموش یا روشن کند.
کارخانه های یزد، کرمان و اصفهان درحال خرید فاضلاب شهرها 3/7
#رشتو 1- در همین لحظه که #خوزستان_تشنه_است 12 میلیارد متر مکعب آب پشت سدهای این استان خوابیده یعنی بیش از 60 برابر ظرفیت سرریز سد کرج درحالی که تمام حیات اصفهان به سد زاینده رود بسته است که در بهترین شرایط سه برابر سد کرج آب دارد.
2- آب یک کالای ملی است و باید به شکلی عادلانه تقسیم شود. شما را بخدا چشم بسته و صرفا به دلیل تعلقات محلی یا مد شدن مخالفت در این زمینه با سدسازی و طرحهای انتقال آب نجنگید. کارشناسانه طرحهای غیراصولی را نقد کنید. مشکل #خوزستان هیچ ارتباطی به انتقال آب از کارون به زاینده رود ندارد.
3- سد زاینده رود پس از رهاسازی دوباره وارد استان چهارمحال و بختیاری شده و از شهر سامان عبور میکند و باز به اصفهان برمیگردد. جالب است بدانید در همین یک پیچ حدود 200 میلیون متر مکعب آب یعنی یک سد کرج، ناپدید میشود و از طریق لوله به باغها و ویلاهای رانتی برده میشود.
#رشتو 1/7
برای درک عمق #ورشکستگی_آبی به این اعداد و ارقام توجه کنید!
استان کرمان در سال ۱۳۵۰ با هزار و ۶۶۲ حلقه چاه ۶۳۶ میلیون مترمکعب آب از سفرههای زیرزمینی برداشت میکرده که این رقم در سال ۱۳۹۰ به ۳۴ هزار و ۵۵۹ حلقه چاه با ۵ میلیارد و ۸۱۹ میلیون مترمکعب برداشت رسیده است.
#رشتو 2/7
عدد بالا را با 200 میلیون متر مکعب ظرفیت سد کرج مقایسه کنید.
متوسط بارندگی این استان در ۱۵ سال گذشته با ۱۲۹ میلیمتر، نصف میانگین بارندگی کل کشور با ۲۵۰ میلیمتر در سال است و تمامی نیاز آبی این استان از سفرههای زیرزمینی تامین میشود.
#رشتو 3/7
با این وضعیت، باغات استان را تا حدی گسترش دادهایم که اکنون یک چهارم پوشش باغی کل کشور در این استان است. افت آبهای زیرزمینی در کرمان به حدی است که عمق چاههای شمال استان به 450 متر رسیده است.
میزان افت سالانه آبهای زیرزمینی؛ دولت آباد ۲ متر و ۹ سانت
چرا مظاهر قبیلهگرایی تا مناظره نامزدهای ریاست جمهوری پیش رفته است؟ پرسشی بنیادین که پیچ و تابهای سیاسی جایی برای طرح آن باقی نمیگذارد اما دقیقا امروز باید به این پرسش بیندیشیم.
من دوست دارم یادداشتم را به صورت #رشتو اینجا و برای شما بنویسم. حوصله کنید و بخوانید 🙏 1/20
دو پیمایش مهم ملی در سالهای 83 و 94 نشان داد میزان سرمایه خرد و کلان اجتماعی در کشور به پایینترین حد خود رسیده است که از شاخصههای مهم آن میتوان به افت خیرخواهی اجتماعی اشاره کرد. این دو پژوهش که بخشهایی از آن را از زبان و قلم جامعهشناسان 2/20
درگیر ماجرا ازجمله دکتر اردشیر گراوند، به عنوان پیشنهاددهنده پیمایش، خوانده و شنیدهایم، به ما میگوید مردم ایران خیرخواه یکدیگر نیستند. ممکن است بپرسید اگر خیرخواه یکدیگر نیستند چرا در بلایایی مثل زلزله، نمایشی مثال زدنی از خیرخواهی میبینیم؟ 3/20
اجازه دهید شباهتها و تفاوتهای زبانهای محلی و زبان ملی را بدون مراجعه به تئوری و با یک تجربه عینی توضیح دهم. دو سه سال پیش که برای گزارش خشکسالی مجبور بودم شهر به شهر و روستا به روستای خیلی از استانها مثل چهارمحال و بختیاری، اصفهان، کرمان، یزد، فارس و پیشتر خوزستان، 1/9
هرمزگان و بلوچستان را بگردم و با کشاورزان و روستائیان زیادی گفت و گو کنم، خیلی زود متوجه مسئله مهمی شدم که آن را با یکی دو مثال توضیح میدهم.
برای من عجیب بود که تقریبا همه کشاورزان این مناطق به هرس کردن درخت، پتار و به هرسکار، پتارکار میگفتند یا به چاله پر از آب گوم که در 2/9
ترکی آذربایجانی به صورت گئول درآمده است، مثل شاهگوئلی یا ائل گئولی. هر دو کلمه برای من به عنوان یک کردزبان کاملا مفهوم بود. در شرق اصفهان اتفاق عجیبی افتاد؛ پیش از حرکت در اصفهان دنبال یک مترجم میگشتند. گفتم مترجم برای چه مگر همه استان فارس زبان نیستند؟ گفتند 3/9