۱) اگر طرفین وارد بازی «اهرمسازی» شوند و به منظور کسب امتیاز بیشتر مبادرت به تهدید، تشدید فشار و تنشافزایی کنند، احتمال اینکه کنترل فضا از دستشان خارج شود و مذاکرات به پیچیدگی بیشتر و لاجرم شکست بینجامد افزایش پیدا میکند.
۲) فاصله دستور کار دولت جدید با دستور کار فعلی تیم مذاکرهکننده، احتمال بروز پیچیدگیها در روند لغو تحریمها را نیز افزایش میدهد.
۳) تغییر «دستور کار» نیز اگر به نحوی باشد که در عمل باعث خروج طرفین از چارچوب برجام شود، توافقی که احیاناً حاصل خواهد شد...
...مثابه یک «توافق جدید» تعریف خواهد شد و این امر- مطابق قانون INARA - دست کنگره را برای مداخله و بازنگری باز خواهد کرد. در نتیجه لازم است دولت رئیسی پیش از تغییر رویکرد و دستور کار به تمام این ظرافتهای حقوقی توجه کند.
۴) معتقدم در بازی «اهرمسازی» در نهایت ایران بازنده خواهد بود. این تصور که آمریکا و کشورهای غربی در برابر اهرمها و فشارهای مجلس شورای اسلامی بدون مقاومت کوتاه خواهند آمد و بلافاصله شروع به امتیازدهی خواهند کرد تصور واقعبینانهای نیست.
۵) با تند شدن مواضع و اقدامات ایران، لابیها و جریان ایرانستیز در غرب در یک کارزار تبلیغاتی هماهنگ به شدت افکار عمومی را علیه ایران تهییج خواهند کرد و هزینه حیثیتی و سیاسیِ سازش با ایران را برای دولتمردانشان افزایش خواهند داد.
۶) در چنین فضایی، مقاومت بایدن در برابر تندروهای واشینگتن خواهد شکست و کنگره به راحتی قادر خواهد شد با تصویب قوانین جدید دستوپای دولت بایدن را در مذاکرات ببندد، شرایط غیرقابل تحققی برای لغو تحریمها مقرر کند...
... و عملاً «سیاست فشار حداکثری» را- که امروز مورد انتقاد بخشی از حاکمیت آمریکاست - به یک سیاست دائمی و به پایه ثابت رابطه تهران و واشینگتن تبدیل کند.
۷) اگر سیاست جدید و گفتمان دولت رئیسی- آنطور که عدهای در کشور از او انتظار دارند- مبتنی بر تشدید تنش و «اهرمسازی» باشد، رئیسجمهور جدید مجبور خواهد شد زیر سایه شورای امنیت و تحت بحرانهای فزاینده اجتماعی کشور را اداره کند و این امر در میانمدت پایدار نخواهد ماند.
۸) لازم است ارکان بالادستی نظام، مجلس شورای اسلامی و کانونهای قدرت در ایران دست دولت رئیسی را برای اتخاذ یک رویکرد دیپلماتیک و مذاکره مستقیم با آمریکا در وین باز بگذارند تا ایشان بتواند گرههای اقتصادی و تجاری کشور را- چنانکه به مصلحت کشور است- بگشاید.
۹) سالهاست اسرائیل تلاش میکند برجام را به شکست بکشاند. یک دلیلش این است که اسرائیل برجام را قراردادی «موقت» میداند که عملاً آسیبی به زیرساختهای هستهای ایران نمیرساند، ضمن اینکه ایران را از زیر ضرب شورای امنیت، اجماع بینالمللی و فشار اقتصادی تحریمها نیز رها میسازد
۱۰) اما در بعد کلانتر، نگرانی اسرائیل این است که ایران و آمریکا یاد بگیرند اختلافاتشان را در چارچوب روابط دیپلماتیک و توسل به ابزار مسالمتآمیز حلوفصل کنند.
۱۱) تحرکات امنیتی اسرائیل، اقدامات آن علیه مواضع نظامی ایران در منطقه، ترورهای بیپروا و خرابکاریهای آن- که بعضاً منجر به تخریب جدی فیزیکی در تاسیسات هستهای در خاک ایران شده- ...
۱۲)...بیانگر این حقیقت است که اسرائیل در محاسبات خود در «ایجاد جنگ با ایران» سود بیشتری میبیند تا اینکه اجازه دهد برجام احیا شود.
۱۳) احیای برجام در پنج سال آینده پس از ۱۹ سال- یعنی پس از قریب به یک نسل- پرونده هستهای ایران را از دستور کار شورای امنیت خارج خواهد کرد و به عادیسازی وضعیت امنیتی کشور منجر خواهد شد.
۱۴) اگر از ترس شنیدن موضع حداکثری طرف مقابل وارد مذاکرات منطقهای نشویم، باید مقوله مذاکره با سایر کشورها را هم کنار بگذاریم.
۱۵) اگر منظور این است که احیای برجام راه را برای مذاکرات منطقهای باز خواهد کرد، سوال این است که ایراد کار کجاست؟ چرا تصور میکنیم انجام مذاکرات منطقهای ناگزیر به تعطیلی برنامه موشکی یا ضرر و زیان نظامی و راهبری ایران منجر خواهد شد؟
۱۶) در ایران اهداف و عملکرد ظریف یا درک نشد یا با غرضورزی به «لبخند ظریف» تخفیف داده شد. اما حقیقت این است که ظریف یکتنه بسیاری از تلاشها برای اجماعسازی علیه ایران را خنثی کرد و نشان داد حتی میشود از حوادث به ظاهر اجتنابناپذیر پیشگیری کرد.
۱۷) دکتر ظریف به رغم هجمههای داخلی، حتی بعضاً از دفاع از برجام و قطعنامه ۲۲۳۱ و برشمردن امتیازات آنها - از جمله در حوزه موشکهای بالستیک و بازگشتپذیری هستهای- سر باز زد تا اظهارات او مورد بهرهبرداری جریان مخالف برجام در پایتختهای غربی واقع نشود.
۱۸) جبهه مقاومت جزء مهم و لاینفکی از آرایش راهبردی ایران است. جدا از ملاحظات اخلاقی و انسانی، حمایت از آن یک ضرورت امنیتی است؛
۱۹) یعنی مادام که اسرائیل مجهز به سلاح هستهای است و میتواند برای ایران تهدید موجودیتی ایجاد کند، حفظ توان بازدارندگی جبهه مقاومت برای ایران ضروری است.
۲۰) حمایت از جبهه مقاومت نیز جزو سیاستهای کلان نظام است و تغییر دولتها بر آن اثری ندارد. اما آنچه در این میان اهمیت دارد کیفیت و شیوه ابراز حمایت از جبهه مقاومت است. این شیوه و کیفیت در دولتهای مختلف متفاوت بوده است.
۲۱) در دولت آقای احمدینژاد، رئیس دولت اظهاراتی بیان کرد که نه تنها اسرائیل را در موضع مظلومیت نشاند و توجه افکار عمومی را از جنایات آن در غزه منحرف کرد بلکه منجر به افزایش کمکهای مالی و نظامی به رژیم اسرائیل شد و به برنامه هستهای نظامی آن نوعی مشروعیت بخشید.
۲۲) همانطور که ذکر شد، در آن صورت قطعنامههای شورای امنیت احیا خواهد شد،...
۲۳) سیاست «فشار حداکثری» به عنوان پایه روابط ایران و آمریکا تثبیت میشود، مصوبات اتحادیه اروپا احیا و در راستای هماهنگی با سیاست فشار حداکثری و تحریمهای یکجانبه آمریکا «بهروز» خواهد شد،...
۲۴) اقدامات قهریه به منظور تعطیلی کامل «غنیسازی» آغاز میشود و احتمالاً طرف مقابل تلاش خواهد کرد یک رژیم بازرسی فراتر از رژیم پادمانی و پروتکل الحاقی آژانس- مانند آنچه در دهه ۱۹۹۰ در چارچوب UNSCOM به عراق تحمیل شد- به ایران تحمیل کند.
۲۵) آنگاه احتمالاً تا یک نسل دیگر ایران باید زیر سایه سنگین شورای امنیت اداره شود! فراموش نکنیم پرونده ایران در سال ۲۰۰۶ به شورای امنیت ارجاع شد.
۲۶) اگر همین امروز برجام احیا شود، پنج سال دیگر پرونده در شورای امنیت مختومه خواهد شد؛ یعنی از سال ۲۰۰۶ تا ۲۰۲۵ عملاً ۱۹ سال گرفتار شورای امنیت بودهایم!
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
این روزها، اسم دکتر عراقچی در رسانهها و شبکههای اجتماعی بسیار به چشم میخورد چرا که بسیاری از مردم با علاقه - و بعضاً با نگرانی - اخبار مربوط به نقش آینده ایشان در دولت جدید و پرونده هستهای را به دقت پیگیری میکنند.
۱) شخصاً وقتی اسم ایشان را میشنوم ناخودآگاه یاد سلسله جلسات استماع کنگره پس از انعقاد برجام - به ویژه جلسه مربوط به بررسی قطعنامه ۲۲۳۱ و برنامه موشکی - میافتم که در آن ...
۲)...سناتورها، کارشناسان و مقامات دولت اوباما بر سر آنچه تیم مذاکرهکننده ایران - با ابتکار
خاص دکتر عراقچی - بر سرشان آورده بود به جان هم افتاده بودند!
برخی چهرهها ۷ سال تمام با برجام مخالفت کردند، آن را «خسارت محض» خواندند و بعضاً خواستار فسخ آن شدند. نشاندن این دوستان در مسند مذاکره برای دفاع از برجام و احیای آن چند پیامد مهم - هم در داخل و هم در زمین مذاکرات - دارد که لازم است آقای رئیسی به آن توجه کنند:
۱) اول اینکه این انتصابات آسایش روانی بازار و کارگزاران اقتصادی را بهم میزند و موجب میشود چشمانداز تیرهای نسبت به آینده در فضای کسبوکار شکل بگیرد.
۲) دوم اینکه نزد افکار عمومی این شبهه را ایجاد میکند که تصمیمات دولت جدید در حوزه سیاست خارجی متکی به ملاحظات جناحی و سیاسی داخلی است. حال اینکه انتظار این است رئیسجمهور نگاه غیرسیاسی به دستگاه دیپلماسی و کارگزاران مجرب آن داشته باشد.
۱) مدیریت «سازمان انرژی اتمی» با مدیریت وزارتخانه فرق دارد. تأسیسات هستهای تأسیسات حساسی است که با مواد خطرناک و آسیبزا سروکار دارد و خطای مدیریتی در آن مستعد ایجاد فاجعه انسانی است. تأسیسات هستهای آنقدر حساس است که حتی در قوانین بشردوستانه تحت یک رژیم حمایتی ویژه قرار دارند.
۲) اما تأسیسات هستهای ایران به صورت ویژهای آسیبپذیر است؛ چرا که تقریباً تنها تأسیسات هستهای دنیاست که هدف عملیات تروریستی، عملیات خرابکارانه، حملات سایبری و احیانا در معرض خطر حمله نظامی است.
۱) چرا تصور میکنیم انجام مذاکرات منطقهای ناگزیر به تعطیلی برنامه موشکی یا ضرر و زیان نظامی و راهبری ایران منجر خواهد شد؟
۲) مذاکرات منطقهای میتواند به ایجاد یک «نظام امنیتی جمعی بومی جدید» در منطقه با محوریت ایران و نیروهای همسایه بینجامد؛ ممکن است به پایان مسابقه تسلیحاتی در منطقه و تعدیل خرید سلاح توسط عربستان سعودی و کشورهای حاشیه خلیج فارس منتهی شود؛
۱) برای پاسخ به این سوال اول باید پرسید منظور از «تضمین» چیست؟ اگر منظور این است که قوه مجریه یک کشور (آمریکا) تضمین «حقوقی» بدهد که رئیسجمهور بعدی به یک معاهده پایبند خواهد ماند، گرفتن چنین تضمینی ممکن نیست.
۲) اول به این خاطر که تضمین «حقوقی» در عمل به این معنی است که یا در نظام قانون اساسی آمریکا اختیار خروج از معاهده از رئیسجمهور سلب شود که توقع واقعبینانهای نیست؛
۳) یا شروطی به اختیار خروج از معاهده به اختیارات فعلی رئیسجمهور ضمیمه شود (مثل شرط اخذ مجوز از کنگره) که این نیز طبیعتاً امکانپذیر نیست و مطابق رأی دیوانعالی آمریکا در قضیه Carter vs Goldwater منتفی است؛
۱) اگر فرد نامعقول و نامتعارفی به نام دونالد ترامپ رئیسجمهور آمریکا نمیشد و جریان ایرانستیز از او بهره نمیبرد، روند «عادیسازی روابط تجاری و اقتصادی» میان ایران و جهان - که وعده برجام بود - با سرعت و کیفیت مناسبی تحقق مییافت.
۲) فضای کسبوکار در داخل کشور سامان مییافت، موانع پیش روی صادرات رفتهرفته برچیده میشد، فروش نفت به سطح بهینه خود میرسید، موانع روانی کار با ایران برای سرمایهگذار خارجی برطرف میشد...