بعد حمله اعراب به ایران انواع و اقسام قیام ها بر ضد ظلم و ستم اعراب شکل گرفت ولی هر بار ایرانیان خواستند از حمله وحشتناک اعراب کمر راست کنند با حمله های بدتر زیر فشار بیشتر میرفتند؛ غزنویها و سلجوقی ها کم بودن
👇
این وسط حمله مغول هم بدتر از حمله اعراب کمر ایران و ایرانیان را شکست بعد از حمله چنگیز و روی کار امدن مغول ها و امدن و رفتن پادشاهان، ایلخانان بر ایران حاکم شدن که واقعا هر چقدر در کشورداری ناتوان و ابله بودن در ظلم و ستیز و زورگویی ید طولایی داشتن
👇
تو چنین فضایی تیمور قد علم کرد و حملات یه مغول دیگه از سر گرفته شد
تیمور از خوارزم و بلخ و هرات و... شروع کرد و شهر به شهر فتح میکرد، و تقریبا در هیچ جنگی شکست نخورد و دامنه فتوحاتش از شرق تا هند پیش رفت (تصمیم داشت به چین هم حمله کنه که عزراییل جلوشو گرفت)
👇
وسعت فتوحات تیمور بقدری زیاد بود که از جنوب به خلیج فارس و از شمال به مسکو میرسید و از غرب تقریبا تا ترکیه و سوریه میرفت یعنی تقریبا کل منطقه رو فتح کرده بود
یعنی ایرانی که قبل از حمله مغول به لحاظ فلسفی و علمی جان تازه ای گرفته بود، با حمله مغول
👇
باز با از بین رفتن زمین های کشاورزی و صنایع و حرفه های مختلف، و شروع شدن بدبختی و فقر و دربه دری مردم مواجه شد و در این احوال باز مردم به سمت مذهب و عرفان و تصوف پناه بردند
تیمور حاکم بسیار بسیار بی رحمی بود و وقتی استارت جهانگشایی رو زد فقر و بدبختی مردم ده برابر شد، 👇
تیمور بیرحمانه قتل عام میکرد و جلو میرفت
ولی چند نکته مهم تو کارهاش وجود داشت
اول اینکه تیمور به هنرمندان و علما و روحانیون کاری نداشت، یه دلیل بزرگش این بود که میخواست از طرف روحانیون و فقهای مذهبی، اعتبار بگیره
دوم اینکه بخاطر حملات پی در پی و ایستادگی های حاکمان هر بخش
👇
زمین های کشاورزی داغون شده بود واسه همین سعی کرد صنعت و #حرفه و بازرگانی رو رونق بده تا مردم ارومتر بشن و شورش ها تو امپراطوری پهناورش کمتر بشه
سوم اینکه به خانقاه ها کاری نداشت بخاطر همین مردم دسته دسته به خانقاه ها وارد میشدن
👇
بخاطر همین افرادی که میخواستن عقاید خودشون رو نشر بدن سعی میکردن تو خانقاه ها رفت و امد کنن و در این لباس به نشر عقایدشون بپردازن
به همین دلیل تفاوت قائل شدن بین صوفیان و مرشدان با تفکرات دیگه خیلی سخت میشد....
این وسط اخوندهای سنی و شیعه کشور هم 👇
طبق معمول فقط به فکر خودشون بودن و به جای اینکه به فکر مردم باشن، واسه بهتر کردن وضعیت خودشون با پادشاه ها و حکام محلی همراهی میکردن، هر کس هم پیدا میکردن که کمی عقایدش با ما فرق داره و بخصوص وقتی میدیدن طرف سیاسی و انقلابی هم هست، سریع فتوای قتلش رو میدادن
👇
و بیرحمانه هم پیگیر میشدن تا جسد طرف رو بالای دار ببینن
تو چنین فضایی که به لحاظ اجتماعی مردم تو فقر و بدبختی بودن و به لحاظ سیاسی تو خفقان شدیدی بودن و جرات قد علم کردن نداشتن (مثلا مردم اصفهان ضد تیمور قیام کردن، تیمور اینا رو چنان وحشتناک تار و مار کرد👇
و کشت و کشتار و تجاوزی راه انداخت که وصفش مردم مناطق دیگه رو ترسونده بود) و چنین شرایطی که معمولا خیانت مردم به مردم هم بیشتر میشه و اخوندها با حکام همکاری میکردن،افرادی انقلابی سعی کردن در لفافه و با ادبیات عرفان و تصوف عقاید بشردوستانه و البته انقلابی رو پرورش بدن، 👇
این وسط عقاید فلسفی خودشون رو هم در قالب کنایات و اشاره ها و سمبل ها و استعاره ها و... نشر میدادن، عقاید بیخدایی و اومانیستی در قالب کلمات عرف جامعه و استفاده از واژه های قرانی و دینی (مثل اشاراتی به عیسی و موسی و یا کلمات مذهبی مثل لن ترانی، کن فیکون و....)
👇
در این بین یکی از جنبش های سیاسی و فلسفی، جنبشی بود که #حروفیه به رهبری شخصی به نام فضل الله استرابادی راه انداختن
درباب وجه تسمیه حروفیه نظرات مختلفی داده شده مثلا عده ای گفتن چون تیمور صنعت و حرفه و پیشه رو راه انداخته بود، #حروفیه از واژه #حرفه اومده (که به نظر غلط میاد)
👇
عده ای هم میگن چون اینا اهل جادو و جفر و جنبل و حروف ابجد و اینجور کارها بودن مثل کابالاییسم حروف رو مقدس میدونستن و حروفیه اشاره به حروف الفبا داره، این نظر تا حدی درست میاد یعنی وجه تسمیه حروفیه باید از حروف بیاد چون اینا بصورت رمز و راز حرف میزدن ولی اینکه 👇
دنبال دعانویسی و جفر و جنبل بودن حرفی مضحکه چون چنانکه بزودی عقاید فلسفیشون رو دنبال میکنیم میبینیم این افراد دنبال نشر انسان خدایی بودن و معتقد بودن خدایی جز انسان وجود نداره و گزارش های زیادی شده که بشدت علم گرا بودن، مثلا👇
عمادالدین نسیمی (از پیروان فضل الله نعیمی که گویا بعدها دامادش هم میشه) رو عالم به ریاضی و نجوم و فلسفه و... میدونستن و یا برای مثال پیروان فضل الله در مقابل مذهبیون و عارفان خودشون رو اهل عقل یا اهل خرد یا گاهی اهل فضل میدونستن (روشنه که اهل فضل، هم به فضل الله نعیمی👇
اشاره داره،هم به فضل و دانایی و خرد)
ولی فضل الله نعیمی به حروف و جادوی کلمات اعتقاد داشت،که با کلمات میتونی توده ها رو جمع کنید (فیلم the nook of eli با بازی دنزل واشنگتن هم در همین مورده، که قدرت واقعی بین کلمات پنهان شده و عده ای دنبال بدست اوردن کلمات کافی واسه رسیدن👇
به قدرت هستن) پس اعتقاد به حروف الفبا (وجه تسمیه حروفیه) احتمالا باید به رمز و راز و سری پیغام دادن اینا به همدیگه و جادوی کلمات ربط داشته باشه نه به دعانویسی و جادو جنبل و این حرفای مضحک...
با این مقدمه سراغ فضل الله استرابادی مشهور به فضل الله نعیمی (یا فضل الله حروفی) بریم
👇
نعیمی فردی بود اهل دانش و علم که بخاطر ملاحظات سیاسی ای که بالاتر اوردیم در لباس عرفان و تصوف حرفاشو میزد و اشعارش رو در قالب کلمات دینی و مذهبی اون روزگار میسرود و افکار ضد اسلامی، فلسفی (اومانیستی و انسان خدایانه) و انقلابی خودش رو در لابلای این اشعار میاورد 👇
چون اگر اینکار رو نمیکردن بسرعت برچسب #ضدانقلابی و ضددین بودن از تیمور و اخوندهای شپشوی دور و ورش میخوردن و اعدام میشدن، حتی خود نعیمی هم میگه اگر میخوای بفهمی چی میگم باید دقیقتر بشی چون بصورت های پراکنده، اون حرف اصلیه رو میزنم
👇
تا به من ره نبرد کس، به جز از من هرگز
در صورهای پراکنده از آن میایم
پس نعیمی صراحتا میگه که اصل حرف من چیز دیگست
با این توضیحات بریم سراغ عقاید ضد دینی و انقلابی و فلسفی این جنبش تا ببینید چطور مجبور بودن عقایدشون رو بشکل زیر پوستی به مردم انتقال بدن 👇
ولی قبل این ببینیم تحت تاثیر چه کسی این عقاید رو منتشر میکردن...؟
در باب اینکه چه کسایی باعث شده بودن این افراد به این تفکرات برسن شک هست؛ ولی بدون شک اسم یک نفر بطور دائم داره تو ابیاتشون تکرار میشه، این فرد چه کسیه؟ حسین بن منصور حلاج
حلاج کسیه که 👇
بعد از اون مرگ تراژدیک و البته رشادتی که پای چوبه ی دار از خودش نشون میده، افراد زیادی رو تو تاریخ ایران مست و مدهوش خودش کرده و تئوریسین های جنبش حروفیه هم از این داستان بی نصیب نموندن....
مثلا نعیمی میگه:
نور رُخَت افتاد شبی در دل منصور
فریاد انالحق ز سماوات برامد
👇
یا در جای دیگه:
تا سر "انالحق" نکند فاش نعیمی
بر دارِ سیاست کشش از دار چو "منصور"
(سیاست اینجا به معنای مجازاته - میگه میخوای نعیمی اسرار رو فاش نکنه باید مثل منصور به دار مجازات بکشیش)
یا در جای دیگه میگه:
👇
باز از کوی خرابات مغان می ایم
باز اشفته تر از زلف بتان می ایم
باز در باغ جوانی به امید گل وصل
چو تذروان چمن جلوه کنان می ایم
همچو "منصور انالحق" زده از غایت شوق
بر سر دار بلا نعره زنان می ایم
این ابیات چنانچه میبینید به پیروان شجاعت و شهامت رو هم انتقال میده
والا این توییتر، تا ما دو کلام داریم حرف میزنیم، میزنه دیگه جا نداری - بسه دیکه زیاد حرف زدی 😂 اصل داستان تازه داشت شروع میشد
ادامه اش رو تو یه رشته توییت دیگه الان میزارم
چون اینا همه مقدمه بود
اصل حرف از الان شروع میشه 😁
رد عقاید اسلامی:
صادق هدایت در مقایسه ی حافظ و خیام یه جا مینویسه که حافظ اشعارش رو رندانه مینوشت و ترس تو اشعارش دیده میشه ولی خیام خیلی صریح و شفاف همه چیز اسلام رو مسخره میکنه
👇
نعیمی هم فردی بود که مثل حافظ تو لفافه مینوشت (نعیمی و حافظ هم عصرن) ولی گاهی قلم رو رها میکرد و داستان های اسلامی رو به این سبک مسخره میکرد، به این ابیات که داستان هبوط (خوردن گندم و سقوط روی زمین) رو مسخره میکنه نگاه کنید:
👇
گر زآنکه نشان میطلبی ذات خدا را
از ما بطلب خواجه که ماییم نشانه
المِنَّتُ لله، ز مِی های خدایی
رفتند خدایان طبیعت ز میانه
تا زلف چلیپا وُش آن مغ بچه دیدم
بستیم میان باز به زنار مغانه
ای خواجه نگویی که چرا ادم خاکی!
در دام غم افتاد برای دو سه دانه؟
👇
من به دوستان قول داده بودم ادبی و تاریخی و... هم بنویسم
امروز از یه جنبشی مینویسم که حدود 15 سال پیش هر چی درمورد اینا نوشته شده بود رو در حد توانم زیر و رو کردم
البته هدف تحقیقم در مورد محمدعلی باب و زمینه های شکستش بود ولی هر چی ریشه تفکراتش رو 👇
بررسی میکردم تا ریشه یابی خوبی داشته باشم، با اندیشه هایی اشنا میشدم که بشدت جالب و تاثیر گذار بودند
نتیجه این تحقیقات اینکه رشته ی فکر محمدعلی باب رو تا افراد و جنبش هایی پیگیری کردم و مقالات زیادی در مورد تفکرات ضددینی، وحدت وجودی، ماتریالیستی و بیخدایی این جنبش ها نوشتم
👇
ریشه این جنبش ها هم غالبا به حلاج و اون مرگ غم انگیزش وصل میشه
ولی بدبختانه از اونجا که این تفکرات و این نهضت های فکری، بیشتر در قالب شعری بیان میشد تفاسیر متعددی ازشون میشده و در فرهنگ دین #سالار ایران، معمولا این تفاسیر به مزخرفگویی های دینی گرایش داشت
میخوای اندیشه انتقادی داشته باشیم
میخوایم مثلا بگیم خیلی روشنفکریم
شیپور رو از سر گشادش میزنیم
در جواب شما دوست محترم
اول اینکه منظورت قطعا فکر و تاریخ فکری نیست
چون حرف از #وجود این افراد زدی و گفتی اونا نبودن تو نمیدونستی کوروش و خیام وجود دارن
👇
و دقیقا اولین مدارک شناخت ما از کوروش نوشته های یونانی ها بوده
پس الان با کلمه #منظورم حرفتو عوض کردی این یه بحث دیگست
دوم اینکه همین حرفتم غلطه
کی به شما غربیها ی باکلاس گفته خاستگاه تفکر یونانیا هستن
اهان همون غربیا؟ 😂
حالا چندتا رفرنس بهت بدم از راسل و کاپلستون و 👇
امیل برهیه ویونان شناسایی مثل زلر و بورنت و استیس و... که همشون در اصالت اندیشه یونانی شک دارن؟
و به وارداتی بودن اندیشه ها از ایران و مصر اشاره کردن؟ و یا افرادی مثل هگل که به جنبش تمدن زا ی ایرانیا اشاره کردن؟
همینجوری یه چی خوندی فک میکنی یونانیا زارت افتادن وسط تاریخ
👇
اگر یادتون باشه پارمنیدس فیلسوفی از شهر الئا بود واسه همین به مکتبشون میگفتن #الئایی
پارمنیدس دو تا عقیده مهم داشت
یکی اینکه همه چیز هستیه
و هستی یه چیز واحده (اساس عالم هستیه)
دوم اینکه حرکت و تغییر وجود نداره و این تغییراتی که میبینیم توهمه
👇
زنون الئایی یکی از شاگردای پارمنیدس بود که خیلی به استاد و نظریاتش علاقه داشت واسه همین معماهایی طرح کرد که به همه نشون بده، اینایی که پارمنیدس رو مسخره میکنن، احمقن، البته هدف دیگه اش هم اموزش نظام فلسفی پارمنیدس بود
👇
زنون معماهای زیادی داشته ولی خیلیاش به ما نرسیده، ولی بحث کلی اکثر این معماها اینه که چطور میشه یه چیزی که بینهایت یا نامحدوده رو تو یه چیز محدود جا داد؟ چنین چیزی امکان نداره پس.... (نتیجه دلخواه رو میگرفت و اون نتیجه اینه که حرکت وجود نداره و همه چیز یکی است)
👇