من شخصا تو خونه مون 4 تا گربه پرشین دارم، یه روز خانومم یه دونه از این گربه پوستیا رو اورد خونه، من تا اون روز اصلا این گربه ها رو ندیده بودم، ولی تا این رو اوردن تو خونه، من اولین حرفم به شوخی این بود: عه این "گربه هه" چقدر زشته 😂
اینجا اگه افلاطون باشه به من میگه یه سوال!
👇
من کاری ندارم این گربه هه خوشگله یا زشته!
سوال من اینه که تو قبلا از این گربه پوستیا (نژاد اسفینکس) دیده بودی؟
خوب طبیعتا من میگم نه، یکبارم ندیده بودم
افلاطون اینجا میگه پس از کجا فهمیدی این یه گربه اس؟
شاید این سگ بود؟ یا شاید یه نوع خرس بود؟
اصلا چرا نگفتی 👇
این یه سیب یا پرتقاله؟ یا چرا با خودت نگفتی این یه درخته؟ یا یه نوع میز یا صندلیه؟
چرا سریع گفتی این یه "گربه" اس؟
شاید شما بگی افلاطون جان، کسخل که نیستم، ولی افلاطون کاملا جدیه!
و بهت میگه میدونی چرا؟
چون تو یه #ایده یا یه #نمونه یا به قولی دیگه، یه #مثال از گربه میشناسی، 👇
و تا یه گربه ی جدید دیدی، سریع تشخیص دادی این یه نوع گربه اس، و نگفتی این سگ یا خرس یا اصلا سیب یا پرتقاله...
پس حرف اینه ما یه #ایده یا یه #مثالِ_کلی، از تمام چیزها میشناسیم، از تمام سگ ها یه ایده یا یه مثال، از تمام سیب های جهان، یه ایده یا یه مثال، 👇
از تمام اسب ها، یه ایده یا یه مثال و...و... خلاصه از تمام چیزهای مختلف تو جهان، یه نمونه یا یه مثال میشناسیم، بعد حالا مدلای مختلف اون چیز رو میبینیم، سریع دیگه تشخیص میدیم اون چیز چیه
مثلا ما یه ایده از گربه میشناسیم، حالا شما هزار مدل گربه بیار، من 👇
سریع تشخیص میدم، اینم یه گربه اس
شما هزار مدل درخت بیار، من سریع میفهمم اینم یه درخته (و نمیگم این چیه، نکنه این یه مدل حیوونه!)
پس ما یه ایده یا مثال از تمام چیزهای مختلف میشناسیم
حالا چندتا نکته از این مثال ساده دربیاریم
👇
نکته اول:
با این اوصاف، میبینیم که که یه جهان از ایده ها یا مثالها تشکیل میشه (ایده سگ، ایده گربه، ایده درخت، ایده توپ، ایده میز، ایده صندلی و هزاران هزار چیز دیگه)
نکته دوم:
با این اوصاف، انگار ما به این ایده ها، از قبل یه جوری، اشنایی داریم، یعنی مثلا 👇
تا یه سگ پاگ یا پیتبول یا دوورمن میبینیم، با وجود این همه تفاوت بینشون، سریع میفهمیم اینم یه #نوع سگه، از کجا؟
افلاطون میگه، از جهان قبلی، درواقع روح ما قبل از وارد شدن به این دنیا، این ایده ها یا مثالها رو دیده و بعد از تولد ما تو این جهان، 👇
همراه بدن مادیمون، متولد شده (قسمت پنجم سقراط، نظریه تناسخ رو یادتونه! نظریه #تذکر یا #یاداوری! که بهتون گفتم خیلی مهمه) پس ما، از قبل، ایده هر چیز رو میشناسیم، الان طی تجربیات زندگی، کم کم این ایده ها رو به یادمیاریم، پس ما هیچ چیز رو نمیاموزیم، بلکه فقط به یاد میاریم
#مثال_دوم:
این مثال کمی بهتر ما رو نسبت به نظریه افلاطون روشن میکنه،
تا حالا به معماری زمان قاجار دقت کردید؟
یه سری از اتاق های زمان قاجار خیلی شیکه، یهو میبینی کل اتاق آینه کاری های ریز شده
بریم تو دل تاریخ، تو اون اتاق های خوشگل، تو خونه های شیک آینه کاری شده...
👇
ولی اونجا چی کار داریم؟ قراره یه سیب با هم ببریم اونجا...
و این سیب رو بزاریم وسط اتاق طوریکه تصویرش در اینه ها بیفته...
چی میبینیم؟
چون اتاق آینه کاریه، هزاران تصویر از سیب، افتاده داخل آینه ها، انگار هزاران سیب تو اتاق وجود داره
درسته؟
(چیزی شبیه تصاویر زیر)
ولی اگر دقت کنید این صدها سیبی که تو این آینه ها تشکیل شده همشون مجازی ان، و هیچ کدوم واقعی نیست، درواقع تمام این سیب ها، تصاویر داخل آینه ها هستن، و هیچکدوم واقعی نیستن #اِلا یک سیب!
کدوم سیب؟ سیبی که شما وسط اتاق گذاشتید
👇
پس این سیب ها (یعنی این تصاویر تو اینه) از کجا بوجود اومدن؟
از اون سیب واقعی که داخل اتاق گذاشتیم
پس اگر دقت کنید ما یه سیب واقعی داریم، که این سیب واقعی، انگار یه #نمونه یا #مثال کلی هستش، و تمام اون سیب های درون آینه ها، همه کپی یا تقلیدهایی از اون سیب واقعی هستن
👇
این مثال بالا، تشبیه خیلیییی خوبی از نظریه افلاطونه
در واقع افلاطون میگه تمام سیب هایی که تو عالم میبینیم، تمام سیب های حسی، تمام سیب های جزیی، همه این سیب ها که میبینیم و میخوریمشون، مِثل تصاویر تو آینه هستن، یعنی تمام سیب های عالم محسوس، تمام سیب های جهان ما،
👇
همشون #مجازی و #غیرواقعی هستن و اینجا فقط یه سیب واقعیه، کدوم؟ اون سیب وسط اتاق!
پس (تو این مثالمون) اون سیب واقعی وسط اتاق، همون #ایده یا #مثال یا #نمونه اس، که سیب های درون آینه ها، تمام سیب های عالم محسوس هستن، که انگار یه کپی از این سیب واقعی هستن
👇
پس تو این تشبیه، اون سیب وسط اتاق، #ایده یا #مثال یا یه #نمونه اس، که واقعی یا حقیقت محضه
و این سیب های درون آینه، مِثل سیب های جهان ما یا سیب های محسوس یا سیب های #جزیی هستن که عملا یه سری تصاویر مجازی و غیرواقعی هستن
پس با این توضیحات چند نکته هم از این مثال برداریم:
👇
نکته اول:
ایده ها یا مُثُل واقعیت نهایی جهان هستن
و محسوسات عالم، یا عالم محسوسات، یه تقلید یا کپی، یا رونوشتی از این واقعیت هستن
نکته دوم:
فقط یک مثال یا نمونه یا ایده (سیب وسط اتاق) از هر چیز وجود داره، ولی از محسوسات (سیبهای درون آینه) هزاران هزار میتونه وجود داشته باشه
👇
نکته سوم: این ایده یا مثال، (تومثالمون، این سیب واقعی) در یک جهان دیگه، و محسوسات یا کپی های هر ایده، (تصاویر درون آینه ها) در یک جهان دیگه هستن
نکته چهارم:
پس هر چیزی در عالم فقط و فقط یک ایده یا مثال در جهان دیگه داره
مثلا به ازای تمام سگهای عالم، یه ایده از سگ وجود داره
👇
یا به ازای تمام درخت های عالم، یه ایده از درخت وجود داره و...و... (پس جهان ایده ها یا مُثُل -این واژه جمع کلمه مثال هستش- خیلی شلوغه)
نکته پنجم:
پس تالس میگفت واقعیت نهایی جهان ما یا ذات جهان ما چیه؟ اب، یا اناکسیمندر میگفت ذات جهان ما از اپیرونه، یا هراکلیت میگفت از اتشه، 👇
یا اناکسیمنس میگفت واقعیت جهان ما هواست، یا امپدوکلس میگفت واقعیت جهان ما هر چهارعنصره، یا دموکریت میگفت واقعیت جهان ما اتم هاست، اگر دقت کنید همه اینا ذات نهایی جهان رو تو یه چیز #مادی میدیدن
حتی یادتون باشه پارمنیدس بحث رو کمی انتزاعی کرد و گفت 👇
واقعیت جهان ما چیزی به اسم #وجوده، ولی حتی پارمنیدس هم به وجود، بعنوان یه چیز #مادی نگاه میکرد
حالا افلاطون با یه اندیشه جدیدی اومده و میگه واقعیت جهان ما اصلا این چیزهای مادی نیست، بلکه واقعیت جهان ما، این #ایده ها یا مثالهاست
پس با این اوصاف، به نظر افلاطون، ایده ها واقعی هستن و مادیات (یا امور محسوس جهان که مادی هستن) غیر واقعی و مجازی و مثل یه شعبده و فریب یا توهم هستن
👇
پس ایده ها اصیل، و مادیات (دراینجا منظور محسوسات) اعتباری ان
نکته ششم:
نکته دیگه اینه که، کار فیلسوف اینه که به واقعیت جهان پی ببره، کار فیلسوف اینه بره ایده ها یا مثال ها (یا سیب وسط اتاق) رو بشناسه، و بفهمه اون سیبه که وسط اتاقه واقعیه، یا بقولی بفهمه ایده یا مثال واقعیه
👇
و بفهمه محسوسات (یا سیب های تو آینه ها) مجازی و غیرواقعین
نکته اخر اینکه چنانچه میبینیم افلاطون اولین کسیه که، نظریه وجود دو جهان رو بدون استفاده از دین و مبانی دینی میاره (و این مساله دستاویز حملات نیچه بهش میشه)
دو تا مثال دیگه تو رشتوهای بعدی برای فهم بهتر نظریه میارم
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
حالا که دارم نظرات فلاسفه ی تاریخ رو مینویسم بد نیست یه چیزایی از زندگیاشون بدونید
کارایی مثل دزدی؛ خودارضایی، خابالو بودن یا حتی امپراطوری بزرگترین امپراطوری وقت بودن، و یا دروازه بانی فوتبال و... 😂
مثلا این 10مورد رو ببینید:
👇
1- یکی خابالو بوده، همیشه ساعت سه و چهار عصر بیدار میشده، بدبختو دو روز ساعت 5 صبح بیدارش کردن، مُرد 😂 2- یکی انقدر منظم بوده میتونستی ساعتتو باهاش تنظیم کنی 3- یکی فوتبالیست بوده (دروازه بان بوده) 4- یکی خودارضایی زیاد میکرده (اگر بدونید کیه!؟) 😂
👇
5- یکی اخر عمری توهمی شده بود، فک میکرد اون یکی فیلسوف میخواد بکشتش، تو جوونیشم دزدی میکرد
6- یکی از ناسیونالیسم متنفر بوده و حتی تو جنگ، در خونه رو برای دشمنای کشورش باز میکنه تا از تو خونه اش راحت به هموطناش شلیک کنن😂
👇
من نظرات معرفت شناسی افلاطون رو توضیح دادم، و قراره دوباره به معرفت شناسیش برگردیم
ولی تا اینجا رسیدیم به اینکه، افلاطون میگه؛ معرفت نه به محسوسات (امور تجربی) تعلق میگیره، نه به معدومات، پس به چه چیزایی 👇
میشه معرفت داشت
به چیزهایی که ثابت و بدون تغییر باشن یعنی ایده ها یا مُثُل
پس از این رشتو به بعد، این نظریه رو فارغ از مباحث معرفت شناسی بررسی میکنیم
در باب نظریه مُثُل، یه مقدمه این بار از یه زاویه دیگه بدم، ببینید ما بطور کلی، در جهان دو نوع موجود داریم:
👇
1- محسوسات
اول موجودات #محسوس، که از اسمشون هم مشخصه، اموری که حسی یا بقولی تجربی هستن، یا چیزایی که با حواس پنجگانه درک میشن، مثالش هم تمام موجودات جهان ما، مثل این میز جلوی من، این سگ یا گربه تو خیابون، این سیب و پرتقالی که رو ظرفِ جلوی منه، این گوشی و این لبتاپ و...و...
#وجود#ماهیت
من اینجا فرق وجود و ماهیت رو یه توضیح بدم
این همه دعوا بین فلاسفه بوده که وجود اصیله یا ماهیت، اصالت وجود فلانه، اصالت ماهیت بیساره
اصلا این دو تا چه فرقی با هم دارن؟
و چرا این دوتا مورد رو جدای از هم میبینن؟
ملاصدرا چی میگه که شده خدای این اخوندها تو فلسفه؟
👇
ببینید
برای فهم این دو اصطلاح یه مثال ساده بیارم که اکثرا اساتید فلسفه تو کلاس ها میارن
فرض کنید شما یه بچه سه چهارساله دارید که تو ذهنش پر از سوالات متنوعه، یه روز به شما میگه بابا (یا مامان) اژدها چیه؟
شما میگید👇
یه حیوونه سیاه یا سبز تیره اس، که مثل تمساح جنس پشتش سخته، قدش خیلی بلنده، اندازه یه ساختمون 5 طبقه اس، دوتا دست کوتاه و دو تا پا داره که مثل ادما میتونه رو پاهاش راه بره، از نفسش اتیش درمیاد و...و...و... (خلاصه هر توصیفی از اژدها بلدید واسه این بچه خوچل موچلتون میکنید)
#پلی_از_معرفت_شناسی_به_متافیزیک
رشته توییت قبلی در مورد این بود که معرفت چیه؟ گفتیم افلاطون میگه میخوای بدونی شناخت یا معرفت چیه؟
میخوای بدونی چه موقع میتونی بگی به یه چی علم یا دانش داری؟
اول اینکه به یه چی #باور داشته باشی
دوم اینکه اون چیزی که بهش باور داری باید #صادق باشه یا بقولی مطابق با واقعیت باشه پس باور کاذب، شناخت یا معرفت حساب نمیشه
سوم اینکه این باورِ درست شما، باید توضیح داشته باشه،مثلا اینکه بگی زمین کرویه
👇
با اینکه یه حرف درستیه،ولی اگر دلیلشو ندونی شناخت یا معرفت نیست، و فقط یه حرف الابختکیه، که حالا شانسی درست در اومده
تمام این حرفا که من مرتب و منظم نوشتم، تو رساله های افلاطون بصورت نامنظم و حالت درام یا نمایشنامه (بصورت سوال و جواب سقراط با دوستان) اومده
به این میگن #پوست_اندازی و به نظرم این بدترین سناریوی ممکنه
این سناریو قرار بود 88 اتفاق بیفته که خامنه ای با هر دوز و کلک و بدبختی ای که بود، تونست جلوی ابله هایی مثل رفسنجانی و موسوی و خاتمی رو بگیره، این سناریو با توجه به هزینه های سنگینی که جامعه ایران 👇
تو این دوازده سال اخیر داده، بدترین سناریوی ممکنه
(ضمنا به نظرم، اون کسی ام که قراره بعنوان رهبر جنبش های اعتراضی از دل ج.ا بیرون بزنه هم، تو این رشتو بهش اشاره شده)
متاسفانه این اپوزوسیون بلای اصلاحات و بیش از دو دهه تلف شدن عمرمون رو تکرار میکنه و 👇
#معرفت_شناسی
برای اینکه بدونیم معرفت شناسی چیه، اول یه مثال میزنم، فرض کنید ما تو یه بیابون هستیم و تشنه، و یه سراب میبینیم، میریم دنبال اب و بهش میرسیم، میبینیم که اونجا ابی نبود، پس من چه چیزی دیده بودم؟ من #باور داشتم که اونجا اب دیدم ولی 👇
وقتی رسیدم، دیدم عه! اینکه اب نبود، و متوجه شدم #شناخت یا #معرفت اشتباهی نسبت به چیزی که دیدم داشتم، اینجا این سوال پیش میاد که ما چه موقع میتونیم بگیم که به چیزی #علم داریم؟
حالا به مثالی که دکارت برای رسیدن به یه معرفت یقینی میزنه دقت کنید:
دکارت میخواست به همه چیز شک کنه
👇
تا ببینه اصلا میتونه به چیزی برسه که بدون هیچ شک و تردیدی درست باشه؟
دکارت میگفت ایا میتونم به تجربیات یا به قولی به امور محسوس، به چیزی که با این دوتا چشمام میبینم هم شک کنم؟و به این نتیجه رسید که بله
چرا؟
چون من یه چوب یا یه شاخه درخت رو میکنم تو آب، شکسته به نظر میرسه، ولی
👇