بودجه امسال یک برنامه دقیق برای رعیت فرمانبردار و خراجگذار بویژه ایرانیهای مقیم خارج از کشور است.
فقط عکسها را نگاه کنید. اما ماجرای مالیات گیری از شهروندان برون مرزی اریتره و قانون منع خروج از کشور شباهتهای عجیبی با برنامههای جمهوری اسلامی دارد: 1
مهاجرت گسترده جوانان، بیکاری فزاینده، پوچی در سیاستگذاری و نیاز شدید خانوادهها به کمکهای مالی بستگانشان در خارج باعث شد، حکومت اریتره مالیات دیاسپورا را وضع کند. از هر حوالهای که افراد به عنوان کمک برای خانوادههایشان میفرستادند، میزادو درصد مالیات کسر میشد.2
برخی بررسیها سهم مالیات دیاسپورا را تا یک سوم کل بودجه ارزیابی کردهاند. سیاست بعدی اعلام سربازی اجباری بدون تعیین زمانی بود. یعنی همه باید خدمت وظیفه اجباری را برای مدت نامحدودی میپذیرفتند. همزمان حکومت دست به ساماندهی شبکههای قاچاق انسان میزند و از طریق فراهم کردن امکان 3
فرار، منابع نجومی از جوانان وحشتزده برای فرار از مرز دریافت میکند. هولناکتر اینکه، همزمان سیاست مرزی شلیک روی مرز را با عنوان «دفاع از میهن» و مقابله با «خائنان فراری» برای افکار عمومی جا میاندازد. از یک سو آنها را فراری میدهد، از سویی دیگر از فرارشان کسب درآمد میکند. 4
این سیاست اینجا خاتمه نیافت؛ حکومت با استقبال از سیاست بازگشت داوطلبانه در EU، تلاش زیادی کرد تا بتواند ضمن تسهیل دیپورت شهروندانش به کشور مجددا از منابع مالی که معمولا پناهندهها در بازگشت ارادی از EU از آن برخوردار میشوند، هم بهرهکشی کند. 5
نقش حوالههایی که ارتیرهایها برای محافظت مالی از خانوادهشان میفرستادند، نقش مهمی در ماندگاری رژیم اریتره داشت. این سیاستها در عین تامین مالی حکومت نقش کنترلکنندگی و سرکوبگرانه بسیار ظریفی هم دارد. 6
تا جاییکه Hirt به عنوان یکی از سیاستشناسان افریقا، حوالهها را راز نجات حکومت طوفان زده اریتره میداند.
تصاحب، کنترل و البته پخش امتیازات استراتژیهای بقا دیکتاتوریهای جان سخت هستند.
در فرم متفاوت دیگری، مثلا قزاقستان به جای سرکیسه کردن مردم در دیاسپورا، دست به 7
اجرایی کردن طرحی به نام Bolashak میزند که نوعی بورس دست و دلبازانه برای دانشجویان خارج از کشور است. در حالیکه هر نوع فرصت یا حقی از بقیه مردم دریغ میشود، حکومت برای کم کردن خطر اعتراضات سیاسی نخبگان به آنها امتیازهای بیسابقهای میدهد. 8
شبیه بورسهای حکومت اسد به دانشجویان شاغل به تحصیل در دیاسپورا. استراتژیها متفاوت و دائم در حال تغییر است. هدف اما همیشه این است که به نحوی بقا رژیم تضمین شود. گاه با دستبرد به جیب شهروندان خارج از مرز، گاه با غرق کردن در منابع مالی که هیچ معیار شایستهسالارانهای هم ندارد. 9
دست دراز رژیمهای توتالیتر خصوصا وقتی دچار کمبود منابع مالی میشوند، مرزهای داخل و خارج را کنار میگذارد. سعی میکند با جا انداختن دیسکورسی از تقبیح خائنان یا در مورد ایران تقبیح براندازی یا متصل کردن آنها به نیتهای جنگ افروزانه، برای جیب «وطن دوستان» برنامه بگذارد.10
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
دو پزشک در اصفهان نزدیک به پانصد هزار قطعه پروتز تقلبی به بیماران فروختند. درآمد اکتسابی بیش از 73 میلیون دلار بود. همدست آنها 220 نفر پزشک و متخصص بیمارستانی بودند که 310 میلیارد ریال «پورسانت» گرفته بودند.1
اول اینکه هیچ پزشکی دست به نقد همکار جنایتکار خودش در این پرونده نزد. نقد گروههای تخصصی-نخبه نیازمند دانستن ریزهکاریهای زیادی است. آنها در دور زدن اصول حرفهای-اخلاقی بسیار توانا هستند. بنابراین نقد قبل از هر کسی باید توسط خود گروه اتفاق بیفتد.2
من حصیرباف نمیدانم دکتر ارتوپد چه بلایی سرم آورده. دوم اینکه در وسط یک سیستم ایدئولوژیک که افراد برای پیشرفت به میانبرهای خطرناکی دست میزنند، نقد اخلاقی-حرفهای نباید با آداب عزلت و ترک دنیا در کنار گذاشتن پیشرفت و موفقیت یکی گرفته شود.3
بارها شده است که بطور ناگهانی از تشکیل سازمانی جدید یا نهادی موازی خبردار شدیم. بحرانها بزرگتر و تعداد سازمانهای اصطلاحا «متولی» آنها هم بیشتر میشود. بطور مثال حداقل ١٨ سازمان و نهاد درگیر بحران آلودگی هوا هستند. کمی بیشتر از این تعداد درگیر بحران اعتیاد هستند./1
دیگر بحرانهای محیط زیستی یا اقتصادی نیز کمابیش همین است. بارها خبر از چندقلویی شدن و زایش مجدد نهادها و سازمانها شده، در حالیکه تغییر چندانی نه در عملکرد و نه در خود مسئله دیده نمیشود. اینها نشانه چیست؟/2
با قیاس از ساختار مبارزه با اعتیاد که کمی بیشتر میشناسم، میتوان گفت این چندقلویی شدن سازمانها در ج.ا. نشانگانی از درونپاشی خود رژیم و نتیجهای ناگزیر از روابط حاکم بر هستههای سخت قدرت است. ماهیت رژیم انقلابی است. این رژیم بعد از گذشت چهار دهه هنوز «استقرار» نیافته است./3
برای جانباختگان آبان و همه مدافعان حق «مقاومت در برابر دیکتاتوری»
اوتو ارنست رمر(Otto Ernst Remer) افسر بلندپایه نازی که نقش اصلی در خنثی کردن برنامه سوقصد به هیتلر در ١٩٤٤ داشت، در سوم مه ١٩٥٣به جرم «اهانت» به افسران تدارک دهنده آن، محاکمه و به سه ماه زندان محکوم شد. /١
رمر در جریان یک سخنرانی در بروانشوایگ، افسران اعدام شده را «خائنان به دولت آلمان» و مورد حمایت دشمنان کشور نامیده بود. بدنبال اهانت به این افسران، فرانتز باوئر دادستان براونشوایگ با صدور ادعانامهای علیه رمر تعقیب کیفری او را آغاز کرد./٢
دادگاه که با پیچیدگیهای بسیاری برگزار شد در نهایت حکم زندان سه ماههای را برای رمر به جرم اهانت و افترا به افسرانی که در برابر هیتلر مقاومت کرده بودند، صادر کرد؛ اما نتیجه این دادگاه و جریان بحثها در خلال محاکمه به جریان مهمتری پیوند خورد: /٣
حالا عدهای هم عقلانیت[خریت]شان گل کرده و استدلال پشت استدلال طلب میکنند که چرا مملکت اینطوری شد؟سند آمایش جز با همنشینی تخصص و پاسداشت حق طبیعی شهروندان سند آمایش نیست. سند آمایش ایران از دهه 60 باجی است که به نظامیهای شکست خورده در جنگ و مهندسان سیمانکار داده شده است.1
وقتی میگوئیم باج است از این حیث که رفسنجانی برایکنترل نارضایتی از جنگ بیحاصل، ماموریت «سازندگی»اش را با هبهکردن منابع سرزمینی با هدف کسب اطاعت شروع کرد. ضدسرزمینی بودن این سندهای آمایش برای هیچ کدامشان مهم نبوده. در ابتدا هدف راضیکردن نظامیهای از جنگ برگشته بوده.2
کارگزاران ج.ا. فقط خواستهاند موازنه قوا درون رژیم را برقرار کنند. منابع سرزمینی صرف این معادلات شده است. ضرورت، حق و منافع مردم الویتی نبوده است. مشکل با این رژیم هم همین است. همه چیز فدای بقا اینها. و از آنجایی که اساسا سپاه به چیزی به نام پداگوژی نظامی مدرن مجهز نیست، 3
رقابتهای سیاسی بهترین زمان برای طرح مسائل مهم در یک کشور و دوره طلایی به چالش کشیدن راهحلهای آلترناتیو است. ما در مناظرات چه دیدیم؟ در مناظرات به عینه دیدیم، عصاره نظام حامل چه درک محدودی از مسائل و تا چه اندازه از وخامت آنها بیاطلاع است. 1
در دهه اخیر بارها شنیدهایم که مسائل اقتصادی، اقلیمی و جمعیتی در ایران شکل مسئله وخیم [wicked problem] به خود گرفتهاند: نصفه نیمه و نادرست طرح شدهاند، گذر زمان بر پیچیدگی آنها افزوده، راهحلها در مسیرهای دمکراتیک عرضه نشدهاند و انحصار معرفی یا صورتبندی از بحرانها 2
به واسطه انحصار سیاسی و عقیدتی، امکان راهچاره منطقی و منصفانه را از ما گرفته است.بدون اتلاف وقت در مورد «کاندیدها»، سراغ دو موضوعی میروم که به گمانم میتوانند جز مهمترین مسائل امروز و آتی ما باشند و بقا کشور را تحت تاثیر قرار دهند. 3
هرگز نمیبایست در مقابل قدرتطلبی آغشته به فرهیختگی سکوت کرد. اگر ج.ا. کار را به اینجا رسانده، با همراهی متفکران و دانشگاهیها توانسته. برخی شان با تولید دانش "آستانهای"(دانشی که سطوحی از نقد و دگرگونی را مجاز میشمارد) و نه انتقادی بر جهتگیری سیستم مهر تایید زدهاند. ۱
ظاهرا نشان دادند که به دنبال راه چاره هستند اما در نهایت کوشش میکردند از مدیر گروهی به مشاوره وزیر و مدیرکل پژوهش سازمان ارتقا بگیرند. برای اینکه در سیستم بمانند، از موضع انتقادی و بازدوباره سنجی فاصله میگرفتند و مقّاش ریز ارزیابی را زمین میگذاشتند.۲
همزمان مدیران سیاسی سازمانها که عمدتا محصول روابط مکتبی و هیاتی دهه ۶۰ هستند، غالبا کودن و دارای پایینترین سطح مطالعه و کمترین شانس برای چرخش فکری هستند، به حضور این دست آکادمیسینهای لفاظ که به اندازه ثبت ِ احوال همه کشورهای غربی اسمهای خارجی بلدند، اتکا میکنند.۳