به تازگی ویدیویی از یکی از زنان قربانی قاچاق انسان در چین پخش شده است که گفته میشود به مدت ۲۰ سال زنجیر شده است و مرتبا توسط خریدار به او تجاوز میشده است. مسئلهی قاچاق زنان در چین چنان ابعاد عجیبی به خود گرفته است که قاچاقچیان حتی گزینهی تحویل درب منزل را هم
طبق گفتهی ژی ژیهونگ و جیا لوشنگ نویسندگان کتاب گناهان باستانی، در دسترس مشتریهای خود قرار دادهاند. همهی اینها در حالی است که طبق گفتهی شاهدان عینی حتی پلیس نیز با قاچاقچیان زنان همکاری نزدیک دارد. این زنان عموما از مناطقی مانند یوننان، گوئیژو ربوده و به مناطق دیگری از چین
شامل سوژو، شاندونگ، آنهویی، هوبی و سین کیانگ برای فروش ارسال میشوند. عموما افرادی که از پس هزینهی ازدواج عادی برنمیآیند، این زنان را به قیمت ۳ تا ۶ هزار یوان (۸۰۰ یورو) خریداری کرده، مدتی به زنجیر میکشند و به امید اینکه این زنان با سرنوشت خود کنار آمده و دست از فکر فرار
بردارند سریعا مجبور به بارداریهای متعدد میکنند. به طور مثال جمعیت روستای نیولو، شهرستان ییژوانگ در شوژو (شرق چین) در حدود ۲۰۰ نفر در طی چند سال افزایش یافت، تقریباً همه آنها زنان ربوده شده از یوننان، گوئیژو و سیچوان بودند که دو سوم زنان جوان متاهل این روستا را تشکیل میدهند.
آمارها در باب این نوع از قاچاقها برای ازدواج اجباری به حدی شوکه کننده است که نویسندگان همین کتاب، میگویند در بین سالهای ۱۹۸۶ تا ۱۹۸۹ تقریبا ۵۰۰۰۰ زن فقط به منطقهی شوژو قاچاق شدهاند. بسیاری از این زنان علاوه بر خریدار، توسط سایر اطرافیان نیز مورد تجاوز قرار میگیرند.
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
پایان جنگ دوم جهانی در آلمان شروع بزرگترین و زنندهترین تجاوز گروهی به زنان در تاریخ بشریت بود، جایی که در کمترین آمار، بیش از ۲ میلیون زن آلمانی توسط سربازان کمونیست فاتح ارتش سرخ شوروی مورد تجاوز قرار گرفتند. این رشته توییت شامل اطلاعات آزاردهنده است، اگر مایلید، ادامه ندهید.
تصویر از آرشیو کتابخانهی کنگرهی آمریکا: دو زن و سه کودک آلمانی از مجموعه قتل عام و تجاوز گروهی چندهزار نفرهی Metgethen massacre در منطقهی Königsberg ابتدا مورد تجاوز قرار گرفته و سپس کشته شدهاند.
در سال ۱۹۵۳ کتابی به نام «زنی در برلین a woman in berlin» چاپ شد که خاطرات یکی از شاهدان ناشناس تجاوز بزرگ mass rape در طول ماههای آوریل تا ژوئن ۱۹۴۵ در آلمان بود، نویسندهی این کتاب تا سال ۲۰۰۳ ناشناس بود و بعدها مشخص شد که این شخص مارتا هیلرز marta hillers روزنامهنگار آلمانی
زمانی که شوروی کمونیست در سال ۱۹۹۱ فرو پاشید، سرگئی کریکالف فضانورد همچنان در فضا بود و برنامهای برای بازگرداندن او وجود نداشت. به او اطلاع داده شد که تا اطلاع ثانوی باید آنجا بماند -انگار که جای دیگری برای رفتن هم داشت- تا اینکه سرانجام ۱۰ ماه بعد او را به زمین بازگرداندند.
«آخرین شهروند شوروی the last citizen of the USSR» لقبی است که بعد از این ماجرا به او داده شد. چهارماه پیش از سقوط شوروی در مارس ۱۹۹۱، سرگئی ۳۳ ساله از پایگاه بایکانور قزاقستان و زیر پرچم سرخ اتحاد جماهیر شوروی با ستاره سرخی بر لباس فضاییاش به ایستگاه فضایی میر فرستاده شد.
در حالی که ماموریت او تنها برای ۵ ماه برنامهریزی شده بود، ۳۳۰ کیلومتر پایینتر و در سطح زمین تانکهای ارتش به میدان سرخ مسکو رسیده بودند، مردم به خیابانها آمده بودند و گورباچف و شوروی میرفتند که به تاریخ بپیوندد. ماموریت او پایان یافته بود، اما کشوری که او را به فضا فرستاده
اصول اخلاقی سازنده کمونیسم، مجموعهای از قوانین بود که توسط حزب کمونیست شوروی در سال ۱۹۶۱ تصویب شد و سپس گویی که در قلعه حیوانات اورول کبیر زندگی میکنی ناگهان بر دیوار خیابانها نمایان شد. انسان تراز کمونیسم، انسان عمل به اینها بود و در غیر اینصورت سر و کارت با پلیس مخفی بود.
پس از حدود یک دهه تحقیق و تفکر در باب اخلاق کمونیستی، حزب کمونیست شوروی در نهایت در کنگره ۲۲ام خود به سال ۱۹۶۱ «دوازده اصل اخلاقیِ سازندهی کمونیسم» را به عنوان روشی برای قرارگیری در مسیر توسعهی اقتصادی، اجتماعی و اخلاقی جامعهی کمونیستی تصویب کرد.
در اشاعه و نظارت بر اجرای این اصول ارگانهای مختلفی از حزب کمونیست چون: کومسومل سازمان جوانان حزب، گشتهای خیابانی و دادگاههای رفقا حضور داشتند. این دوره از تاریخ شوروی دوران «ذوب یخها» بود که با مرگ استالین و به قدرت رسیدن خروشچف فضای جامعه اندک تغییری کرده بود. خصوصا پس از
در روز ۲۶ سپتامبر ۱۹۸۳، سرنوشت جهان و نسل بشر به یک قطعه چند دلاری کامپیوتری و تصمیم «استانیسلاو پتروف» سرهنگ دومِ سایت سری موشکی Serpukhov-15 شوروی در خارج از مسکو گره خورد. قهرمانی که احتمالا اگر آنروز مریض میشد یا حال کار کردن نداشت، سرنوشت جهان به کلی تغییر میکرد.
پروتوکلهای دفاع شوروی به طور جدی اعلام میکرد که هر حملهای از طرف ایالات متحده آمریکا به خاک شوروی باید با یک حملهی چندجانبهی اتمی به پایگاههای نظامی و خاک آمریکا پاسخ داده شود و در شب ۲۶ سپتامبر ۱۹۸۳، آمریکا تصمیم گرفته بود به شوروی حمله کند. ابتدا یک موشک هستهای شلیک شد،
یک دقیقهی بعد موشک دیگری، و یک دقیقهی بعد سه موشک دیگر. آمریکا عملا به خاک شوروی حمله کرده بود و شوروی باید به سرعت به این حمله پاسخ میداد. حداقل کامپیوتر روبهروی استانیسلاو پتروف Stanislav Petrov که این را میگفت. استانیسلاو باید
سال ۱۹۸۲ در حالی که دانشجوی سال سوم بودم به دفتر جذب نیروی ارتش شوروی (برای جنگ افغانستان) فراخوانده شدم.
-ما به پرستار نیاز داریم، نظرتون چیه؟
+ولی من دارم درس میخونم.
-شما عضو شاخه جوانان حزب کمونیست هستید، این را وطن از شما میخواهد.
باور کردنی نبود، ولی به همین راحتی به جنگ
فرستاده شدیم. در فیض آباد در بخش جراحی به خدمت گمارده شدم. حتی پنس هم نداشتیم و جلوی خونریزی رگها را با دست میگرفتیم. به محض اینکه به نخهای بخیه دست میزدی، پودر میشدند، تاریخ تولیدشان برای ۱۹۴۵ بود... اولین بیماری که جراحی کردم یک پیرزن افغانی بود. شب به سراغش رفتم تا
حالش را بپرسم، به محض بازکردن چشمانش توی صورت من تف انداخت. روستا و همهی خانوادهاش را سربازان ما قبلا کشته بودند. آن زمان هنوز نمیفهمیدم که حق دارد از ما متنفر باشد... سربازهایی بودند که به خودشان شلیک میکردند تا به مرخصی بروند، وقتی آنها را میدیدم با رقت نگاهشان میکردم
آن خانمی که آن پشت اشک میریزد مارتینا ناوراتیلووا اعجوبه تنیس جمهوری چک است که به خاطر حکومت کمونیستها در دهه ۷۰ از کشور فرار کرد. سه روز پیش، باربارا کریچیکووا تنیسور جمهوری چک پس از قهرمانی در فینال تور جهانی گفت: «خوشحالم که دوران سیاه سلطه کمونیسم
بر کشورم پایان یافته است». سخرانیاش چنان پرشور بود که اشک حاضران در سالن را هم در آورد. تعهد یک ورزشکار به مردم و کشورش همیشه برایم رشکبرانگیز بوده است. باربارا گوشیاش را درآود، سخنرانیاش را آماده کرد و رو به جهان گفت: همه میدانند در آن دوران چه اتفاقی افتاد. اینجا
مارتینا ناوراتیلووا حضور دارد، کسی که به خاطر آن حکومت کمونیستی مجبور به ترک وطن شد. خوشحالم که آن رژیم دیگر وجود ندارد و ما میتوانیم در «آزادی» زندگی کنیم. او بعد از این سخنرانی در مصاحبهای گفت: من خاطرهای از آن دوران ندارم (سنش قد نمیده) ولی خوشحالم