زمانی که شوروی کمونیست در سال ۱۹۹۱ فرو پاشید، سرگئی کریکالف فضانورد همچنان در فضا بود و برنامه‌ای برای بازگرداندن او وجود نداشت. به او اطلاع داده شد که تا اطلاع ثانوی باید آن‌جا بماند -انگار که جای دیگری برای رفتن هم داشت- تا این‌که سرانجام ۱۰ ماه بعد او را به زمین بازگرداندند.
«آخرین شهروند شوروی the last citizen of the USSR» لقبی است که بعد از این ماجرا به او داده شد. چهارماه پیش از سقوط شوروی در مارس ۱۹۹۱، سرگئی ۳۳ ساله از پایگاه بایکانور قزاقستان و زیر پرچم سرخ اتحاد جماهیر شوروی با ستاره سرخی بر لباس فضایی‌اش به ایستگاه فضایی میر فرستاده شد.
در حالی که ماموریت او تنها برای ۵ ماه برنامه‌ریزی شده بود، ۳۳۰ کیلومتر پایین‌تر و در سطح زمین تانک‌های ارتش به میدان سرخ مسکو رسیده بودند، مردم به خیابان‌ها آمده بودند و‌ گورباچف و شوروی می‌رفتند که به تاریخ بپیوندد. ماموریت او پایان یافته بود، اما کشوری که او را به فضا فرستاده
بود، دیگر وجود نداشت. روسیه در بحران اقتصادی فرو رفته و دیگر پولی برای بازگرداندن سرگئی به خانه وجود نداشت. داستان فیلم ترمینال ۲۰۰۴ با بازی تام هنکس کبیر را به خاطر دارید؟ این‌بار اما فرودگاه، ایستگاه فضایی میر بود و سرگئی، مسافری در آرزوی بازگشتن به خانه. روزها پشت هم سپری
می‌شد و پایگاه زمینی کنترل ماموریت در پاسخ به درخواست‌های سرگئی تنها یک چیز برای گفتن داشت: "پول نیست، یه کم دیگه تحمل کن، اولویت ما الان پس‌اندازکردن پول برای بازگرداندن توست". درواقع او می‌توانست ایستگاه فضایی میر را با یک کپسول مخصوص که برای بازگشت به زمین طراحی شده بود
به زمین بازگردد، اما این کار به معنای پایان زندگی ایستگاه فضایی میر بود؛ زیرا که با خروج سرگئی دیگر کسی برای مراقبت از ایستگاه وجود نداشت... سرگئی بعدها در این مورد گفت: "خودم هم مطمئن نبودم، آیا واقعا انجام این‌کار در حد و اندازه‌ی توان من بود یا نه. آتروفی عضلانی، تشعشعات،
افزایش ریسک سرطان و ضعف سیستم ایمنی بدن تنها بخشی از ریسک‌های ماموریت‌های فضایی بلند مدت است". در مورد سرگئی کریکالف Sergei Krikalev ماموریت فضایی به دو برابر زمان برنامه‌ریزی شده برای آن رسیده بود و او ناخواسته یک رکورد فضایی به جا گذاشته بود. تورم افسارگسیخته، میراث شوروی
برای روسیه بود و آن‌ها برای تامین پول، به فروش فوری صندلی‌های موشک سایوز برای ماموریت‌های فضایی به دیگر کشورها رو آورده بودند. اتریش یک صندلی را به قیمت ۷میلیون دلار خرید و در موردی دیگر، کشور ژاپن برای اعزام یک خبرنگار تلویزیونی به فضا، یکی از صندلی‌ها را به قیمت ۱۲ میلیون دلار
خریداری کرد. در چنین شرایطی بود که حتی صحبت از فروش فوری ایستگاه فضایی میر هم به گوش می‌رسید، آن‌هم در حالی که همچنان در حال فعالیت بود. این به معنی بازگشت تمام خدمه‌ی آن به زمین بود، در حالی که هیچ مهندس پرواز دیگری وجود نداشت که جای سرگئی را پر کند و او در ایستگاه میر،
کیلومترها دور از زمین گیر افتاده بود. سرگئی از مرکز زمینی خواسته بود که حداقل برای بالابردن روحیه‌اش، مقداری عسل برایش بفرستند، اما گویا عسل موجود نبود و برایش تربچه و لیمو فرستاند... در نهایت سرگئی در تاریخ ۲۵ مارس ۱۹۹۲ بعد از آن‌که آلمان به مبلغ ۲۴ میلیون دلار، جایگزین او که
فضانوردی به نام کلاوس دیتریش فلاده Klaus-Dietrich Flade بود را به فضا فرستاد، به زمین بازگشت. درحالی که چهار حرف USSR و یک ستاره سرخ بر روی لباس فضایی‌اش وجود داشت. لباس فضایی کشوری که دیگر وجود نداشت. او همچنان زنده است و بعد از آن چند ماموریت دیگر را نیز به پایان رساند.
نسخه‌ی instant view این رشته را همراه با چند تصویر دیگر در کانال تلگرامم نیز قرار داده‌ام.
t.me/mohammadaleph/…
دوستانی هم گویا مسئله لیمو و تربچه‌ها را به شوخی برداشت کرده‌اند، لیکن فرانتس فیبوک Franz Viehbock فضانورد اتریشی (نفر اول سمت راست) در ماموریتی به تاریخ ۲ اکتبر ۱۹۹۱ (یک ماه مانده تا سقوط شوروی و ۲ ماه بعد از کودتای ماه اوت) آن‌ها را به ایستگاه فضایی میر به دست سرگئی رسانده بود.
این‌جا می‌توانید یک نمای کلی و تقریبا ماه‌شماری از ماموریت سرگئی تا زمان بازگشت به زمین را بخوانید.
discovermagazine.com/the-sciences/t…

• • •

Missing some Tweet in this thread? You can try to force a refresh
 

Keep Current with شاوشَنک

شاوشَنک Profile picture

Stay in touch and get notified when new unrolls are available from this author!

Read all threads

This Thread may be Removed Anytime!

PDF

Twitter may remove this content at anytime! Save it as PDF for later use!

Try unrolling a thread yourself!

how to unroll video
  1. Follow @ThreadReaderApp to mention us!

  2. From a Twitter thread mention us with a keyword "unroll"
@threadreaderapp unroll

Practice here first or read more on our help page!

More from @mohammadaleph

12 Jan
اصول اخلاقی سازنده کمونیسم، مجموعه‌ای از قوانین بود که توسط حزب کمونیست شوروی در سال ۱۹۶۱ تصویب شد و سپس گویی که در قلعه حیوانات اورول کبیر زندگی می‌کنی ناگهان بر دیوار خیابان‌ها نمایان شد. انسان تراز کمونیسم، انسان عمل به این‌ها بود و در غیر این‌صورت سر و کارت با پلیس مخفی بود. Image
پس از حدود یک دهه تحقیق و تفکر در باب اخلاق کمونیستی، حزب کمونیست شوروی در نهایت در کنگره ۲۲‌ام خود به سال ۱۹۶۱ «دوازده اصل اخلاقیِ سازنده‌ی کمونیسم» را به عنوان روشی برای قرارگیری در مسیر توسعه‌ی اقتصادی، اجتماعی و اخلاقی جامعه‌ی کمونیستی تصویب کرد.
در اشاعه و نظارت بر اجرای این اصول ارگان‌های مختلفی از حزب کمونیست چون: کومسومل سازمان جوانان حزب، گشت‌های خیابانی و دادگاه‌های رفقا حضور داشتند. این دوره از تاریخ شوروی دوران «ذوب یخ‌ها» بود که با مرگ استالین و به قدرت رسیدن خروشچف فضای جامعه اندک تغییری کرده بود. خصوصا پس از
Read 13 tweets
20 Dec 21
در روز ۲۶ سپتامبر ۱۹۸۳، سرنوشت جهان و نسل بشر به یک قطعه چند دلاری کامپیوتری و تصمیم «استانیسلاو پتروف» سرهنگ دومِ سایت سری موشکی Serpukhov-15 شوروی در خارج از مسکو گره خورد. قهرمانی که احتمالا اگر آن‌روز مریض می‌شد یا حال کار کردن نداشت، سرنوشت جهان به کلی تغییر می‌کرد.
پروتوکل‌های دفاع شوروی به طور جدی اعلام می‌کرد که هر حمله‌ای از طرف ایالات متحده آمریکا به خاک شوروی باید با یک حمله‌ی چندجانبه‌ی اتمی به پایگاه‌های نظامی و خاک آمریکا پاسخ داده شود و در شب ۲۶ سپتامبر ۱۹۸۳، آمریکا تصمیم گرفته بود به شوروی حمله کند. ابتدا یک موشک هسته‌ای شلیک شد،
یک دقیقه‌ی بعد موشک دیگری، و یک دقیقه‌ی بعد سه موشک دیگر. آمریکا عملا به خاک شوروی حمله کرده بود و شوروی باید به سرعت به این حمله پاسخ می‌داد. حداقل کامپیوتر روبه‌روی استانیسلاو پتروف Stanislav Petrov که این را می‌گفت. استانیسلاو باید
Read 27 tweets
23 Nov 21
سال ۱۹۸۲ در حالی که دانشجوی سال سوم بودم به دفتر جذب نیروی ارتش شوروی (برای جنگ افغانستان) فراخوانده شدم.
-ما به پرستار نیاز داریم، نظرتون چیه؟
+ولی من دارم درس می‌خونم.
-شما عضو شاخه جوانان حزب کمونیست هستید، این را وطن از شما می‌خواهد.
باور کردنی نبود، ولی به همین راحتی به جنگ
فرستاده شدیم. در فیض آباد در بخش جراحی به خدمت گمارده شدم. حتی پنس هم نداشتیم و جلوی خون‌ریزی رگ‌ها را با دست می‌گرفتیم. به محض این‌که به نخ‌های بخیه دست می‌زدی، پودر می‌شدند، تاریخ تولیدشان برای ۱۹۴۵ بود... اولین بیماری که جراحی کردم یک پیرزن افغانی بود. شب به سراغش رفتم تا
حالش را بپرسم، به محض بازکردن چشمانش توی صورت من تف انداخت. روستا و همه‌ی خانواده‌اش را سربازان ما قبلا کشته بودند. آن زمان هنوز نمی‌فهمیدم که حق دارد از ما متنفر باشد... سربازهایی بودند که به خودشان شلیک می‌کردند تا به مرخصی بروند، وقتی آن‌ها را می‌دیدم با رقت نگاهشان می‌کردم
Read 11 tweets
21 Nov 21
آن خانمی که آن پشت اشک می‌ریزد مارتینا ناوراتیلووا اعجوبه تنیس جمهوری چک است که به خاطر حکومت کمونیست‌ها در دهه ۷۰ از کشور فرار کرد. سه روز پیش، باربارا کریچیکووا تنیسور جمهوری چک پس از قهرمانی در فینال تور جهانی گفت: «خوشحالم که دوران سیاه سلطه‌ کمونیسم
بر کشورم پایان یافته است». سخرانی‌اش چنان پرشور بود که اشک حاضران در سالن را هم در آورد. تعهد یک ورزشکار به مردم و کشورش همیشه برایم رشک‌برانگیز بوده است. باربارا گوشی‌اش را درآود، سخنرانی‌اش را آماده کرد و رو به جهان گفت: همه می‌دانند در آن دوران چه اتفاقی افتاد. اینجا
مارتینا ناوراتیلووا حضور دارد، کسی که به خاطر آن حکومت کمونیستی مجبور به ترک وطن شد. خوشحالم که آن رژیم دیگر وجود ندارد و ما می‌توانیم در «آزادی» زندگی کنیم. او بعد از این سخنرانی در مصاحبه‌ای گفت: من خاطره‌ای از آن دوران ندارم (سنش قد نمیده) ولی خوشحالم
Read 8 tweets
18 Nov 21
سربازهایی بودند که برای سال‌ها وقتی در کوهستان‌های افغانستان نگهبانی می‌دادند، کسی را نمی‌دیدند. هلیکوپتری سه بار در هفته به آن‌ها سر می‌زد. وقتی به آن‌جا رسیدم، فرمانده جلو آمد و گفت: دختر خانم، میشه کلاهت رو برداری، من یک ساله که هیچ زنی ندیدم... همه‌ی سربازها هم از سنگرهایشان
بیرون آمدند تا بعد از مدت‌ها یک زن را از نزدیک ببینند... چطور به این‌جا رسیدم؟ ساده است. هرچیزی که روزنامه‌ها -ی حزب کمونیست در شوروی- می‌نوشتند را باور می‌کردم. باور داشتم که اون‌جا جنگه و من این‌جا دارم واسه خودم لباس و مدل موی جدید درست می‌کنم. مادرم گفت: من شما رو به دنیا
نیاوردم که دست‌ها و پاهاتون رو جدا جدا خاک کنم. اگه بری جنگ تا دم مرگ نمی‌بخشمت... در کابل چیزی که می‌دیدی سگ، سرباز مسلسل به دست و سیم خاردار بود. و البته زن‌ها، صدها زن -شورویایی- که به ارتش برای جنگ افغانستان پیوسته بودند. افسران، زیباترین و جوون‌ترین زن‌ها رو انتخاب می‌کردند.
Read 18 tweets
10 Nov 21
پیرزن روستایی به جوانی که مشاعرش را از دست داده بود اشاره کرد، او از سربازان شوروی بود و بعد از جنگ افغانستان، افسری او را به خانه بازگردانده بود: «اون دیوونه شد تا بتونه زنده بمونه...». به قول کافکا، انسان می‌تواند تا ابد در خود گم شود... شوروی و سازمان سانسورش
تمام تلاشش را می‌کرد تا به ما بقبولاند که فقط تعداد کمی از نیروهای شوروی را به افغانستان فرستاده‌ایم تا به برادران و خواهران خلق افغانستان کمک کنند که جاده‌ها را بسازند، کودها را در روستاها جابه‌جا کنند و پزشکانمان به وضع حمل زنان افغانی کمک کنند. بسیاری، این‌جا در
شوروی به این حرف‌های حزب باور دارند و روزنامه‌ها هم مدام از وظیفه‌ی انترناسیونالیستی -ارتش خلق برای آزادسازی مظلومان جهان- و ژئوپلتیک و این چیزها حرف می‌زنند. من در یک ایستگاه افسری را با یک پسر لاغر با سری تراشیده دیدم که با یک چنگال در حال کندن خاک یک گلدان خشک بود!
Read 6 tweets

Did Thread Reader help you today?

Support us! We are indie developers!


This site is made by just two indie developers on a laptop doing marketing, support and development! Read more about the story.

Become a Premium Member ($3/month or $30/year) and get exclusive features!

Become Premium

Too expensive? Make a small donation by buying us coffee ($5) or help with server cost ($10)

Donate via Paypal

Or Donate anonymously using crypto!

Ethereum

0xfe58350B80634f60Fa6Dc149a72b4DFbc17D341E copy

Bitcoin

3ATGMxNzCUFzxpMCHL5sWSt4DVtS8UqXpi copy

Thank you for your support!

Follow Us on Twitter!

:(