١/٨ در آتشسوزی ١٩۴٩ در جنگلهای مونتانا، ١۵ آتشنشان برای مهار آتش با چتر به منطقه رسیدند. اما باد جهت آتش را تغییر داد و آنها را با سرعت ٣ متر بر ثانیه در یک سربالایی تعقیب کرد. ٢نفر از آنها نجات یافتند، اما ١٣ نفر در حالیکه وسایل و ابزار خود را حمل میکردند، اسیر آتش شدند.
٢/٨ در سال ١٩٩۴ در آتشسوزی جنگلهای کلورادو ١۴ آتشنشان طعمه آتش شدند. دو بررسی جداگانه تاکید کرد که اگر آنها فقط ابزار خود را رها میکردند زنده میماندند. در حالیکه بیشتر آنها تنها کمتر از ١٠٠متر با منطقه امن فاصله داشتند، کوله پشتی یا تبر همچنان با آنها بود.
٣/٨ کارل والندا طنابباز باتجربه در هنگام نمایش لحظهای تعادل خود را از دست داد و میله از دست او رها شد. از ارتفاع ۵٠متری سقوط کرد و در سن ٧٠سالگی جان سپرد. در لحظه آخر به جای اینکه طناب را بگیرد، به دنبال باز پسگیری میله بود. وسیلهای که دیگر جان او را نجات نمیداد.
٨/۴ این مثالها در کتاب Range آمده که به مسأله تخصص و تبدیل شدن آن به عادت میپردازد. رها کردن ابزار نمادی است از تطبیقپذیری و فراموش کردن آموختههای گذشته در شرایط جدید. آتشنشان ابزار را جزئی از هویت کاری میبیند و نمیتواند درک کند با تغییر شرایط استراتژی هم باید تغییر کند.
٨/۵ یک پاسخ که بارها در برابر چالشها موثر بوده، برای فرد تبدیل به عادت میشود و دل کندن از آن دشوار است. بسیاری به جای تطبیق با شرایط جدید، همان کاری را که بسیار خوب بلدند انجام میدهند. تحت فشار و شرایط دشوار، اصرار افراد و گروههای با تجربه میتواند گران تمام شود.
٨/۶ کتاب همچنین از انفجار شاتل Challenger در ژانویه ١٩٨۶ مثال میزند که روشهای همیشگی و فلسفهای که ناسا همیشه با آن موفق بود، اینبار به فاجعه منجر شد. دمای هوای روز پرتاب سردتر از همیشه بود که باعث نگرانی مهندسها شده بود. در جلسهای که شب قبل از پرتاب برگزار شد،
٧/٨ مهندسها به لحاظ شهودی و حسی از عملکرد O-ring و sealing مطمئن نبودند، اما دیتای کافی برای توجیه مخالفت خود نداشتند. شعار ناسا این بود
In God we trust, all others bring data
در نهایت مهندسها که نمیتوانستند دلیل کَمّی ارایه دهند، کوتاه آمدند.
٨/٨ روز بعد فضاپیما ٧٣ثانیه بعد از پرتاب در آسمان منفجر شد و ٧ سرنشین آن کشته شدند.
پن١: کتاب خوبی است و مثالهای جالب بسیاری داره. فرصت شد باز هم مینویسم.
پن٢: این مستند 👇 در مورد شاتل Challenger دیدنیه.
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
۴/١ در سال ١٩۶٠، قطعهای از استخوان یک بابون معروف به Ishango bone با قدمت ٢٠هزار سال در کنگوی امروزی پیدا شد، که روی آن خطهایی توسط انسانها حک شده بود. ابتدا تصور میشد که تنها برای شمارش بوده اما بررسی دقیقتر نشان داد که میتواند نشاندهنده توانایی ریاضی فراتر از شمارش باشد.
۴/٢ در سه طرف استخوان، ستونی از خطهای دستهبندی شده دیده میشود. یک ستون ضرب اعداد در ٢ و نیم وجود دارد: ٣ ۶ ۴ ٨ ١٠ و ۵؛ دو ستون دیگر فقط اعداد فرد و یک ستون فقط اعداد اول بین ١٠ تا ٢٠. البته بعید است در آن زمان شناختی در حد اعداد اول وجود داشته و تنها تصادفی است.
۴/٣ هدف این شمارشها مشخص نیست. برخی آن را روزهای تقویم قمری و برخی نیز وسیلهای خانمها برای ثبت عادت ماهانه میدانند. حتی اگر هم ابزار ساده شمارش باشد، اولین استفاده آدمی از نمادهای ریاضی را نشان میدهند، که آغازی بوده بر فاصله گرفتن هر بیشتر آدمی از دنیای حیوانات.
١/٧ از سال ١٩٩٢ تا ٢٠٠٧، بیش از ۶۴٠٠٠ عملیات جستجو در پارکهای ملی آمریکا برای یافتن افراد گم شده صورت گرفت. روزانه ١٢ نفر! متوسط زمان یافتن آنها هم ١٠ساعت بود. اگرچه به اندازهای نیست که خطر مرگ داشته باشد، اما آنقدری هست که فرد به شدت ترس را تجربه کند.
٢/٧ از سال ٢٠٠٧ تعداد گم شدهها به شدت کاهش پیدا کرد که دلیل آن گوشیهای هوشمند بود. آیفون ١ نقشه و اینترنت و SMS داشت، و سال بعد نیز اپل GPS را نیز افزود، که مسیریابیها را آسانتر و گم شدن را سختتر کرد. اما هزاران دلیل برای گم شدن در طبیعت وجود دارد، و همچنان مردم گم میشوند.
٣/٧ روانشناس کانادایی کِنِت هیل با مطالعه بیش از ٨٠٠ مورد جستجو نشان داد که افراد گم شده مستقل از ملیت، تجربه، سن و نژاد با یک الگوی قابل پیشبینی ترکیبی از رفتارهای مشابه از خود نشان میدهند. بیشتر افراد گم شده هم مردهای بین ٢٠تا ٣٠ساله هستند.
١/١۴ آگوست ١٩١٩ یک روز صبح میلتون اریکسون ١٧ساله، که بعدها روانشناس سرشناسی شد، هنگامی که از خواب برخواست در اثر ابتلا به فلج اطفال بخشی از بدن او فلج شد. در حالیکه در اتاق روی تخت خوابیده بود، صحبتهای پزشک را شنید که به مادرش گفت او تا فردا صبح دوام نخواهد آورد.
٢/١۴ به تدریج وارد کما شد اما ٣روز بعد هوشیاری خود را به دست آورد. اگرچه کنترل بیشتر اعضا خود را از دست داد و تنها میتوانست چشم خود را کنترل کند، که به او اجازه میداد فضای محدود اتاق خود را ببیند. دنیای کسلکننده او محدود شده بود به دیدن پدر و مادر، ٧خواهر، ١برادر و پرستار.
٣/١۴ یک روز به دقت به گفتگوی خواهرانش نگاه کرد و نکاتی را دریافت که تا کنون متوجه نشده بود. تن صدا و حالت چهره مستقل از کلام نشانهها و معانی دیگری از ظاهر گفتار داشت. طی روزهای آینده بیشتر دقت کرد، و انواع نه گفتنها را دستهبندی کرد.
١/١٢ بنیتو موسولینی ملقب به دوچه توانایی فوقالعادهای در ارایه تصویری رویایی و نفوذ در قلب مردم داشت. محل تولد او زیارتگاهی شده بود که روزانه صدها نفر از آن بازدید میکردند. مادرش جایگاهی همتراز مریم مقدس پیدا کرد و مدارس و کلیساهای بسیاری به نام پدر مادر موسولینی نام گذاری شد.
٢/١٢ نامهها و هدایای مردمی فراوانی هم برای موسولینی ارسال میشد. دوچه ادعا کرد که طی سالها به بیش از ١میلیون و ٨٠٠ هزار نامه مردمی پاسخ داده که شواهد نشان میدهد چندان هم پربیراه نبوده. مردم به قدرت شفابخشی و خوش یمن بودن او اعتقاد داشتند. هنگامی که خشونت فاشیستها را میدیدند،
٣/١٢ شعار "کاش دوچه میدانست" را مردم بسیار استفاده میکردند که حاکی از میزان اعتماد مردمی به شخص او بود. گاندی دو بار با او ملاقات کرد و او را یکی از بزرگترین سیاستمداران دوران دانست. چرچیل هم در سال ١٩٣۴ در مورد موسولینی گفت که او از بزرگترین مردان سیاست است.
١/٧ احتمال پیدایش حیات در یک سیاره بسیار بسیار اندک است، و تا کنون هم نشانی از حیات در سیارهای دیگر نیافتیم. اما با توجه به عظمت کهکشان، احتمالا حیات باید در نقاط دیگری هم وجود داشته باشد. به هر تقدیر، ما در این کهکشان یا تنها هستیم یا تنها نیستیم. هر دو به یک اندازه ترسناک است.
٢/٧ فضاپیمای 10 Pioneer در سال ١٩٧٢ به فضا فرستاده شد و اولین ساخته بشر است که از منظومه خورشیدی خارج شد، به همراه لوحی به نام Pioneer Plaque طراحی شده توسط کارل ساگان. با این هدف که در صورت رسیدن Pioneer به دست فضاییها، حاوی اطلاعاتی اولیه از زمین و ساکنان آن باشد.
٣/٧ شکل بالای لوح، فراوانترین عنصر در جهان هیدروژن را نشان میدهد. تصویر زن و مرد آناتومی بدن انسان را نشان میدهد، در کنار تصویر خود فضاپیما تا اندازه ما مشخص شود. دست راست مرد نشاندهنده نوع حرکت اعضا آدمی است. ساگان ابتدا تصمیم داشت که مرد و زن دستت در دست هم باشند.
١/٢٣ در سال ۴٣٢ قبل از میلاد مسیح، مردم شهر آتن یک پیام نگران کننده از نمایندههای شهر اسپارتا دریافت کردند، پیامی مبنی بر پیشنهاد صلح مشروط که نپذیرفتن آن به معنای شروع جنگ بود. دو شهر آتن و اسپارتا دشمن همیشگی بودند، و تفاوتهای ساختاری بسیاری داشتند.
٢/٢٣ آتن دموکراتیک بود و بر نیروی دریایی و تجارت تکیه داشت. اسپارتا توسط یک طبقه مشخص اداره میشد و تنها نقطه مثبت آن نیروی نظامی بود. تا آن زمان این دو از درگیری مستقیم نظامی اجتناب کرده بودند چرا که شکست به معنی نابودی کامل هر کدام از آنها بود.
٣/٢٣ چند روز بعد از دریافت پیام، مجمع آتن در محل همیشگی، تپه نیکس، با حضور هزاران نفر برگزار شد. برخی حمله پیشدستانه را پیشنهاد دادند، که با آن چندان موافقت نشد چرا که نیروی نظامی زمینی اسپارتانها تقریبا غیرقابل شکست بود.