١/١٠ در جج٢ ایتالیا در جبهه متفقین وارد جنگ شد اما بیشتر به عنوان کشور قربانی جنگ از آن یاد میشود. بین سالهای ١٩٢٢ تا ١٩٢۵ که خشونت فاشیستها در سراسر این کشور رو به افزایش بود، اعتراضات زیادی در مطبوعات و جامعه ایتالیا صورت گرفت که خواهان محاکمه عاملان آن بودند.
٢/١٠ اما شعاری که توسط فاشیستها بیش از همه تبلیغ میشد عبارت Me ne frego بود یعنی "اهمیت نمیدم'. یعنی اهمیت ندادن به کشته شدن در برابر تحقق اهداف، یعنی اگر تو مخالفت کردی و کشته شدی 'به من چه' یعنی اگر به حقوق دیگران تجاوز شد 'به من چه'. آهنگهایی با این مضمون ساخته شد
٣/١٠ طرفداران موسولینی آن را بر لباس خود حک کردند. این ذهنیت چشمپوشی و اهمیت ندادن شرط اعطا پست و مقام اداری بود و موسولینی آن را فلسفه حزب میدانست و به آن رنگ میهنپرستی داد. مردم به تدریج این روند جدید را پذیرفتند و از باور به اصول اخلاقی یک جامعه متمدن دست کشیدند.
١٠/۴ به عبارتی آنها پذیرفتند که ترور جزیی از واقعیت دنیای سیاست است، و در نهایت به چشمپوشی و حتی نشناختن جنایت و تجاوز عادت کردند. بعد از رژه در رم در سال ١٩٢٢ ابتدا فروچیو یکی از رهبران کمونیسم توسط لباس شخصیها کشته شد. سپس نوبت به جیاکو موتراتی رهبر سوسیالیستهای ایتالیا رسید
١٠/۵ که با صدای بلند اعتراض خود را به موسولینی اعلام میکرد و نسبت به آینده تاریک ایتالیا هشدار میداد. او هم با ضربات چاقو به قتل رسید. جیووانی آموندلو رهبر لیبرالهای ایتالیا با مقالهها و سخنرانیهای فضای سیاسی اجتماعی را را محکوم میکرد. او نیز مورد ضرب و شتم قرار گرفت
١٠/۶ و در اثر شدت جراحات جان سپرد. در ژانویه ١٩٢۵ موسولینی در برابر پارلمان حاضر شد و مسوولیت همه آن کارها را به عهده گرفت. او نه تنها محکوم نشد و قدرت خود را از دست نداد، بلکه پارلمان قدرت کامل را نیز به او اعطا کرد. در این روز دموکراسی ایتالیا پایان یافت و فاشیسم متولد شد.
٧/١٠ همه اینها در حالی رخ داد که محبوبیت موسولینی رو به افزایش بود. هیتلر در اوج قدرت پایگاه اجتماعی و مقبولیت عمومی مانند موسولینی را نداشت. در واقع خطمشی فاشیستی تنها به همرنگ کردن دیگران به شکل مورد نظر خود نبود بلکه در حالت کلی بیتفاوت کردن مردم و عدم مخالفت آنها بود.
٨/١٠ ارزشهای اجتماعی تنها مانعی بودند برای پیروزی نهایی و تحقق آرمانهای فاشیستی. اما مردمی که در برابر تجاوز به حقوق دیگران سکوت کردند، خود نیز بهای سنگینی پرداختند. در طول جج٢ سربازان ایتالیایی در صحرای لیبی و مصر و کوههای آلبانی و یونان و یا در سرمای استالینگراد کشته شدند.
٩/١٠ در سال ١٩۴٣ بعد از شکستهای نظامی پیاپی دولت موسولینی سقوط کرد، و ایتالیا به اشغال آلمان در آمد. دورانی که مرگبار و ویرانگرتر از همیشه برای مردمان ایتالیا بود. یهودیان ایتالیایی به آشوویتز و مردمان عادی که مخالف اشغال آلمان بودند در کمپ Mauthausen جان خود را از دست دادند.
١٠/١٠ تمام اهالی روستاهای زیادی کشته شدند و بسیاری هم در رم دستهجمعی اعدام شدند. هنگام عقبنشینی نیز ارتش آلمان تمامی زیرساختهای این کشور را نابود کرد تا چیزی به دست متحدین نیفتد. مردم ایتالیا قربانی نیروهای مخربی شدند که بسیاری از آنها ناخواسته در قدرتگیری آن نقش داشتند.
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
١/٨ امروز سالگرد بمباران درسدن آلمان توسط نیروی هوایی بریتانیا و آمریکا در سال ١٩۴۵ است. طی دو روز بیش از ٢٠هزار نفر کشته شدند و نیمی از شهر نابود شد. بمباران هوایی به منظور وادار کردن شهر به تسلیم و کشته شدن غیرنظامیان همیشه سوالی برای اخلاقی بودن و توجیهپذیر بودن آن بوده.
٢/٨ از ابتدای جنگ آلمان به صورت گسترده از بمبارانها به منظور ترساندن مردم عادی و وادار کردن آنها به تسلیم استفاده کرد. که گاهی مانند حمله به بریتانیا نتیجه معکوس میداد و مردم در دفاع مصممتر شدند. این عکس نقشه شهر Warsaw را به خلبانان آلمانی نشان میداد که مناطق پرجمعیت و مناطق
٣/٨ یهودینشین کجاست. در فیلم صدای سقوط بمب را شنیدهاید. اما بمب در هنگام سقوط صدا ندارد، آلمانها به بمب یک سوت اضافه میکردند تا همه مردم با سقوط تک تک بمبها وحشت را تجربه کنند. در بمباران دو شهر لنینگراد و استالینگراد هدف نه وادار کردن به تسلیم بلکه فقط نابودی کامل شهر بود.
١/١٢ در آمریکا هزینه یک کودک از تولد تا دانشگاه برای والدین حدود ٢۵٠-٣۵٠هزار دلار است، در حالیکه که در برخی کشورهای اروپایی تقریبا همه چیز رایگان است. در آمریکا امنیت شغلی چندانی، به جز شغلهای دولتی و آکادمیک، وجود ندارد و در صنعت در لحظه at will
٢/١٢ فرد ممکن است اخراج شود. البته که در اقتصاد و بازار پویای آمریکا امکان یافتن مجدد شغل بعد از مدت کوتاهی وجود دارد. در آمریکا ٧٠٪ مردم بیش از ۴٠ ساعت در هفته کار میکنند، ساعت کار از هر کشور صنعتی بیشتر است. شرکتها هم الزام قانونی به مرخصی با حقوق و مرخصی زایمان ندارند،
٣/١٢اما در اروپا به ترتیب حتی ١ماه و چند ماه است. اگرچه که در آمریکا شاغلان تمام وقت از این مزایا هم بهرهمند هستند، نه به اندازه کشورهای اروپایی. حقوق کارگر مکدونالد در آمریکا و دانمارک به ترتیب ساعتی ٩ و ٢١ دلار است با مزایای بهتر برای کارگر دانمارکی. در آمریکا مالیات کمتر است
١/٨ در آتشسوزی ١٩۴٩ در جنگلهای مونتانا، ١۵ آتشنشان برای مهار آتش با چتر به منطقه رسیدند. اما باد جهت آتش را تغییر داد و آنها را با سرعت ٣ متر بر ثانیه در یک سربالایی تعقیب کرد. ٢نفر از آنها نجات یافتند، اما ١٣ نفر در حالیکه وسایل و ابزار خود را حمل میکردند، اسیر آتش شدند.
٢/٨ در سال ١٩٩۴ در آتشسوزی جنگلهای کلورادو ١۴ آتشنشان طعمه آتش شدند. دو بررسی جداگانه تاکید کرد که اگر آنها فقط ابزار خود را رها میکردند زنده میماندند. در حالیکه بیشتر آنها تنها کمتر از ١٠٠متر با منطقه امن فاصله داشتند، کوله پشتی یا تبر همچنان با آنها بود.
٣/٨ کارل والندا طنابباز باتجربه در هنگام نمایش لحظهای تعادل خود را از دست داد و میله از دست او رها شد. از ارتفاع ۵٠متری سقوط کرد و در سن ٧٠سالگی جان سپرد. در لحظه آخر به جای اینکه طناب را بگیرد، به دنبال باز پسگیری میله بود. وسیلهای که دیگر جان او را نجات نمیداد.
۴/١ در سال ١٩۶٠، قطعهای از استخوان یک بابون معروف به Ishango bone با قدمت ٢٠هزار سال در کنگوی امروزی پیدا شد، که روی آن خطهایی توسط انسانها حک شده بود. ابتدا تصور میشد که تنها برای شمارش بوده اما بررسی دقیقتر نشان داد که میتواند نشاندهنده توانایی ریاضی فراتر از شمارش باشد.
۴/٢ در سه طرف استخوان، ستونی از خطهای دستهبندی شده دیده میشود. یک ستون ضرب اعداد در ٢ و نیم وجود دارد: ٣ ۶ ۴ ٨ ١٠ و ۵؛ دو ستون دیگر فقط اعداد فرد و یک ستون فقط اعداد اول بین ١٠ تا ٢٠. البته بعید است در آن زمان شناختی در حد اعداد اول وجود داشته و تنها تصادفی است.
۴/٣ هدف این شمارشها مشخص نیست. برخی آن را روزهای تقویم قمری و برخی نیز وسیلهای خانمها برای ثبت عادت ماهانه میدانند. حتی اگر هم ابزار ساده شمارش باشد، اولین استفاده آدمی از نمادهای ریاضی را نشان میدهند، که آغازی بوده بر فاصله گرفتن هر بیشتر آدمی از دنیای حیوانات.
١/٧ از سال ١٩٩٢ تا ٢٠٠٧، بیش از ۶۴٠٠٠ عملیات جستجو در پارکهای ملی آمریکا برای یافتن افراد گم شده صورت گرفت. روزانه ١٢ نفر! متوسط زمان یافتن آنها هم ١٠ساعت بود. اگرچه به اندازهای نیست که خطر مرگ داشته باشد، اما آنقدری هست که فرد به شدت ترس را تجربه کند.
٢/٧ از سال ٢٠٠٧ تعداد گم شدهها به شدت کاهش پیدا کرد که دلیل آن گوشیهای هوشمند بود. آیفون ١ نقشه و اینترنت و SMS داشت، و سال بعد نیز اپل GPS را نیز افزود، که مسیریابیها را آسانتر و گم شدن را سختتر کرد. اما هزاران دلیل برای گم شدن در طبیعت وجود دارد، و همچنان مردم گم میشوند.
٣/٧ روانشناس کانادایی کِنِت هیل با مطالعه بیش از ٨٠٠ مورد جستجو نشان داد که افراد گم شده مستقل از ملیت، تجربه، سن و نژاد با یک الگوی قابل پیشبینی ترکیبی از رفتارهای مشابه از خود نشان میدهند. بیشتر افراد گم شده هم مردهای بین ٢٠تا ٣٠ساله هستند.
١/١۴ آگوست ١٩١٩ یک روز صبح میلتون اریکسون ١٧ساله، که بعدها روانشناس سرشناسی شد، هنگامی که از خواب برخواست در اثر ابتلا به فلج اطفال بخشی از بدن او فلج شد. در حالیکه در اتاق روی تخت خوابیده بود، صحبتهای پزشک را شنید که به مادرش گفت او تا فردا صبح دوام نخواهد آورد.
٢/١۴ به تدریج وارد کما شد اما ٣روز بعد هوشیاری خود را به دست آورد. اگرچه کنترل بیشتر اعضا خود را از دست داد و تنها میتوانست چشم خود را کنترل کند، که به او اجازه میداد فضای محدود اتاق خود را ببیند. دنیای کسلکننده او محدود شده بود به دیدن پدر و مادر، ٧خواهر، ١برادر و پرستار.
٣/١۴ یک روز به دقت به گفتگوی خواهرانش نگاه کرد و نکاتی را دریافت که تا کنون متوجه نشده بود. تن صدا و حالت چهره مستقل از کلام نشانهها و معانی دیگری از ظاهر گفتار داشت. طی روزهای آینده بیشتر دقت کرد، و انواع نه گفتنها را دستهبندی کرد.