فصل ششم کتاب مردهای نایس رو افرادی فاقد «قدرت شخصی» توصیف میکنه. افرادی که نقش مظلوم و مطیع رو پذیرفتن و در مواجهه با سختیهای زندگی خودشون رو ناتوان میبینن. برای رفع این مشکل، شش راهکار اصلی رو مشخص میکنه که با رعایت اونها میتونن این قدرت رو دوباره بدست بیارن. /۱
قدرت شخصی چیه؟ حسی که فرد به خودش مطمئنه از پس مشکلات و ناملایمات زندگی برمیاد. قدرت شخصی معادل نترسیدن نیست. بلکه به این معنیه که در عین حال که ترس رو درک میکنن، تسلیمش نمیشن. /۲
کتاب شش راهکار اصلی برای بازپسگیری قدرت شخصی رو توضیح میده:
۱. رها کردن (دست برداشتن از تلاش بیهوده برای کنترل چیزهایی که از قدرت ما خارج هستن)
۲. زندگی کردن در واقعیت
۳. بیان احساسات
۴. مواجه شدن با ترس
۵. تقویت راستگویی و ساختن شخصیت صادق
۶. مشخص کردن حد و مرز خودتون /۳
رها کردن
هرچقدر هم تلاش کنیم، زندگی بطور کامل در کنترل ما نخواهد بود. دیگران بنا به سلایق و طرز فکر خودشون عمل میکنن و به اختیار ما نیستن. «رها کردن» یعنی پذیرفتن این مواردی که توان تغییرشون رو نداریم. /۴
بجای تلاش برای کنترلِ زندگی، مردهای نایس باید اون رو بپذیرن، پاسخ مناسب برای شرایط مختلف داشته باشن، و از زندگی با همه پیچیدگیهاش لذت ببرن. وقتی تو موقعیت سختی قرار گرفتن، بجای اینکه گله کنن "چرا این اتفاق باید برای من میافتاد؟"، بگن "از این موقعیت چه چیزی یاد خواهم گرفت؟" /۵
زندگی کردن در واقعیت
مردهای نایس برای تحمل شرایط زندگی، برای خودشون باورهایی ایجاد میکنن که با واقعیت جور نیست. بر اساس اون باورها، کارهایی میکنن که برای بقیه منطقی به نظر نمیاد.
کتاب از مردی مثال میزنه که به همسرش خیانت میکنه. /۶
وقتی ازش میپرسه چطور نارضایتی یا عصبانیتت رو به همسرت میگی، طرف جواب میده که من هیچوقت از زنم عصبانی نمیشم. ما رابطه عاشقانهای داریم! در خلال صحبتهاش مشخص میشه که همسرش باهاش همیشه تحقیرآمیز صحبت میکنه و مدتهاست از سکس با مرد امتناع کرده. /۷
مرد رفتار نامناسب زن رو میبینه، ولی چون چیزی نمیگه، محکوم به تحمله. وقایع رو جوری برای خودش چیده که انگار مشکلی وجود نداره. ولی در عمل دست به خیانت میزنه که تناقض رفتار و باورش رو آشکار میکنه. نویسنده به مرد کمک میکنه واقعیت رو بپذیره - که زنش مدتهاست از نظر عاطفی ازش بریده /۸
تمرین: کجاها در زندگی همیشه احساس سرخوردگی و نارضایتی دارین؟ آیا این نارضایتیها به این دلیله که چیزهایی رو میخواین باور کنین که واقعیت ندارن؟ اگه واقعیت به شما گفته بشه و تناقض رفتارتون گوشزد بشه، چطور باور و رفتارتون رو عوض میکنید؟
بیان احساسات
مردهای نایس میترسن با بیان احساساتشون باعث واکنش منفی در طرف مقابل بشن. از این کار امتناع میکنن تا همه چی آروم و تحت کنترل باقی بمونه. برای خودشون اینطوری توجیه میکنن که دارن از طرف مقابل محافظت میکنن، ولی در واقعیت نگران خودشون هستن. /۹
اونا نگران هستن با نشون دادن احساساتشون ضعیف به نظر برسن و بقیه دیگه دوستشون نداشته باشن. ولی باید بدونن حرف زدن از احساسات باعث میشه قویتر، قاطعتر و با انرژیتر دیده بشن. بقیه هم دیگه نگران این نیستن که تو سرِ مرد چی میگذره و احساس امنیت بیشتری میکنن. /۱۰
با رعایت موارد زیر، از احساستون با بقیه حرف بزنید.
۱. تمرکز روی احساس خودتون باشه. ("فلانی ناراحتم کرد"←"من ناراحتم")
۲. بجای اینکه افکارتون رو توضیح بدین ("احساس میکنم فلانی داره ازم سواستفاده میکنه")، به احساسی که در بدنتون هست توجه کنین ("من احساس ترس و سردرگمی دارم") /۱۱
مواجه شدن با ترس
مردهای نایس فکر میکنن اشتباهاتشون پیامدهای طولانیای داره که تا آخر عمر دنبالشون میاد. به همین دلیل به شدت محافظهکار هستن.
- موقعیتهای ناشناخته رو تجربه نمیکنن.
- کارهاشون رو عقب میندازن؛ از ترس اینکه در آخر شکست بخورن، کارها رو شروع نمیکنن.
- و... /۱۲
مردهای نایس از موقعیتهای ناشناخته پرهیز میکنن و دست به تغییر جدی نمیزنن. چون مطمئن نیستن از پس شرایط جدید بربیان.
راهکار: باید بپذیرن "هرچی بشه، از پسش برمیام"
خودشون رو تو موقعیتهای جدید قرار بدن و تواناییهاشون رو ببینن. هرچه بیشتر این کار رو بکنن، به خودشون مطمئنتر میشن. /۱۳
تقویت راستگویی و ساختن شخصیت صادق
مردهای نایس، با وجود اینکه باور دارن راستگو هستن، در واقعیت آدمهای دروغگویی ان. اونا راستش رو نمیگن (یا همه حقیقت رو نمیگن) چون فکر میکنن این کار باعث میشه طرف مقابل واکنش منفی نشون بده یا ازشون عصبانی بشه. /۱۴
کتاب از کسی مثال میزنه که بعضی وقتها بعد از کارش سینما میرفت. هیچوقت به زنش نمیگفت چون میترسید زنش ناراحت بشه یا مانع این کار بشه. مرد باور داشت آدم صادقیه، ولی این نگفتنها خودش نشون دهنده عدم صداقتش بود. /۱۵
مردهای نایس باید باور کنن که واکنش طرف مقابل هرچی که باشه، اونا تحملش رو دارن. بجای اینکه نگران این باشن که طرف مقابل ناراحت یا عصبانی بشه، کاری که به نظرشون درسته رو انجام بدن و به خودشون اعتماد داشته باشن.
*زندگی بر اساس صداقت به مراتب راحتتر از زندگی کردن با ترس و دروغه* /۱۶
تمرین: یکی از مواردی رو که توش صداقت کامل نداشتین مشخص کنین. درک کنید که ترس شما باعث شده راستش رو نگید یا کاری که به نظرتون درست میاد رو انجام ندید. سعی کنید راستش رو بگید (یا کار درست رو انجام بدید) و با خودتون تکرار کنید "هرچی بشه، من از پسش برمیام"
مشخص کردن حد و مرز خودتون
مردهای نایس عادت کردن که کسی حد و مرزهای اونها رو جدی نگیره و همه به حریم شخصیشون تعرض کنن. نویسنده مثال جالبی از اعتراض نکردن این افراد تعریف میکنه. میگه وقتی یکی بهش مراجعه میکنه، بلند میشه و آروم آروم به سمت طرف قدم برمیداره و بهش نزدیک میشه. /۱۷
انقدر نزدیک میشه که طرف مجبور میشه چند قدم عقب بره. بعضیا بعد از چند قدم اعتراض میکنن که داری چکار میکنی؟ بعضیا در حدی بیزبون هستن که انقدر عقب میرن تا به دیوار میخورن! ولی اعتراضی نمیکنن. /۱۸
این نمونه به خوبی نشون میده که مردهای نایس تو همه موقعیتهایی که به حریم شخصیشون تعرض میشه، بجای اعتراض کردن، سعی میکنن کوتاه بیان. و این به مرور از اونا شخصیت ضعیفی میسازه.
راهکار: باید حد و مرز خودشون رو خوب مشخص کنن و اگه کسی رعایت نکرد، اعتراض کنن. از اعتراض کردن نترسن /۱۹
مثال: همسر جِیک (کیشا) تو مهمونیها رفتاری داره که باعث ناراحتی جِیک میشه؛ زیاد الکل میخوره و با مردهای دیگه رفتار نامناسب داره. جِیک بالاخره نسبت به این رفتار اعتراض میکنه، ولی کیشا عصبانی میشه و خونه رو ترک میکنه. /۲۰
جِیک بارها وسوسه میشه که به کیشا زنگ بزنه و ابراز پشیمونی کنه تا برگرده، ولی جلوی خودش رو میگیره. درنهایت کیشا خودش برمیگرده، عذرخواهی میکنه و میگه حتی تو شرایطی که با جِیک دعوا میکرده، ته دلش قبول داشته که حق با جِیک هست. /۲۱
تمرین: نسبت به این حالات خودتون آگاه بشید:
- تا کجا حاضرید نسبت به حد و مرزتون عقب برید و اعتراض نکنید تا از درگیری و دعوا اجتناب کنید.
- تا کجا شرایط بدی رو تحمل میکنید، به این امید که خودش درست بشه.
اینجا کتاب یه اخطار هم میده؛ میگه مردهای نایس وقتی نسبت به این قضیه آگاه میشن، افراطی عمل میکنن! در مواردی جوری شدید اعتراض میکنن که اصلا لازم نیست. میگه به مرور زمان یاد میگیرن شدت اعتراضشون رو با توجه به شرایط تنظیم کنن و زیادهروی رو کنار میذارن. /۲۲
خلاصه: زندگی قرار نیست آسون و قابل کنترل باشه. ولی ما با بدست آوردن قدرت شخصی (با تمرین «رها کردن»، «پذیرفتن واقعیت»، «مشخص کردن حد و مرزهای شخصی» و غیره) میتونیم به استقبال ناشناختهها بریم و تواناییهاییهای خودمون رو کشف کنیم. /۲۳ و پایان
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
فصل ۹ کتاب دوتا نکته کلی داره:
۱) تشخیص بدیم با چه آدمی (با چه روحیهای) داریم حرف میزنیم و مطابق با روحیه اون رفتار کنیم؛ و ۲) یه تکنیک معرفی میکنه برای چونه زدن به اسم Ackerman Bargaining (یا تکنیک ۶۵-۸۵-۹۵-۱۰۰) /۱
کتاب میگه با دیگران اونطوری رفتار کن که دوست دارن باهاشون رفتار بشه.
(نه اونطوری که تو دوست داری باهات رفتار بشه!)
از کجا بفهمیم با کی چطور رفتار کنیم؟
میگه آدمها بطوری کلی یکی از این سه روحیه رو دارن
۱) تحلیلگر
۲) صلحدوست
۳) قاطع /۲
تحلیلگر: افرادی هستن که عاشق اطلاعات هستن. وقتی ساکتن یعنی دارن فکر میکنن یا نیاز به فکر کردن دارن. در برخورد با این افراد، کار خاصی لازم نیست بکنیم. اینا بیشتر توجهشون به خود حرف و اطلاعاتی هست که دریافت میکنن. /۳
یکی تو لینکدین بهم پیام داده بود و ازم خواسته بود تا برای کار معرفی بکنمش.
من همینطوری هم خیلی به لینکدین سر نمیزدم. از شانس ایشون، اون موقع گوشیم رو هم تازه عوض کرده بودم و اپلیکیشن لینکدین رو روی گوشی جدید نصب نکرده بودم. همین شد که مسجهاش رو با دو هفته تاخیر دیدم. /۱
تو اولی حال و احوال کرده بود و درخواستش رو گفته بود. تو دومی ولی کاملا قاطی کرده بود! خلاصه و مودبانهاش(!) این بود فکر میکنی کی هستی جواب من رو نمیدی؟! با اینکه تاکید کرده بودم زود جوابم رو بدی، جواب ندادی! (بزرگوار اعتقادی هم نداشت که یکی ممکنه پیام رو ندیده باشه) /۲
هیچوقت باهم صمیمی نبودیم، ولی غریبه هم نبودیم. با هم علامهحلی تدریس میکردیم و اون معلم کلاس دیگهای بود. دوست مشترک زیاد داریم و پیدا کردن شماره تلفنم براش سخت نبود. نمیدونم چرا برای کاری که به گفتهی خودش انقدر ضروری بود، زنگ نزد و لینکدین رو انتخاب کرد. /۳
از این برخوردش تو جمع شدیدا احساس ضایعگی کردم! طوری شد که به محض اینکه رسیدم خونه، انواع و اقسام قهوههای کافیشاپها رو سرچ کردم تا یاد بگیرم چی به چیه.
دو هفته بعدش دوباره رفتیم همون کافیشاپ. /
/ یه نگاه به منو انداختم و طرف رو بلند صداش کردم.
گفت بله؟
گفتم شما اینجا نوشتی «قهوه» و اونجا نوشتی «نسکافه». اینا چه فرقی با هم دارن؟
گفت یکی قهوه است و یکی نسکافه دیگه.
گفتم خیر! نسکافه هم در واقع قهوه است که شرکت نستله تولید میکنه. شما منظورت از نسکافه، قهوه فوری هست! /
سر ارائهها تو کنفرانسها بارها شده که چنین اسلایدهایی ببینیم. اگرچه ساختار اکثر ارائهها همینه، ولی این اسلاید واقعا هیچ اطلاعات خاصی به کسی نمیده و قابل حذفه.
یه ورکشاپ از MIT اخیرا رو یوتیوب گذاشته شده که ارائه خوب سر کلاس یا کنفرانس رو توضیح میده. /۱
این ورکشاپ رو پاتریک وینستون Patrick Winston ارائه کرده که استاد هوش مصنوعی MIT بود. تو این ورکشاپ نکات زیر رو توضیح میده:
- چطور صحبت یا ارائه رو شروع کنیم
- چند قانون برای از دست ندادن مخاطب
- محل ارائه
- نشون دادن نکته بطور عملی
- تخته یا اسلاید /۲
شروع ارائه زمان کلیدی برای همراه کردن مخاطبهاست.
- با جوک شروع نکنید.
جوک گفتن در ابتدای صحبت ریسک بزرگیه. اگه حاضرین نخندن، اثر منفیش روی گوینده میتونه انقدر زیاد باشه که دیگه نتونه برای ادامه صحبتش تمرکز کنه. /۳
وبلاگ یه روزمرهنویس به اسم انجی (Angie) رو میخونم. دو تا پست از ماجراهای عجیب زندگیش نوشته که غیرقابل پیشبینی و خوندنی بودن.
.
.
پست اول: خیانت به همسرش یک هفته قبل از ازدواج
هرچقدر که به زمان عروسیش نزدیکتر میشه، انجی بیشتر نگران میشه که آیا ازدواجش کار درستی هست؟ /۱
همسرش، جیدن (Jayden) تصمیم گرفته که بعد از ازدواجشون، به شهر زادگاهش برگردن و اونجا زندگی کنن. انجی با اینکه کلامی موافقت کرده، از این تصمیم مطمئن نیست.
برخلاف همسرش، که همیشه خواستههاش رو واضح و شفاف میگه، انجی تو بیان خواستههاش همیشه احساس ناتوانی میکنه. خیلی وقتها حتی.../۲
...خودش هم نمیدونه چی میخواد.
وقتی بحث زندگی کردن تو شهر دیگهای شده بود، احساس میکرد داره فداکاری میکنه، ولی دقیقا نمیدونست داره چی رو فدا میکنه. ته دلش راضی نیست، ولی در ظاهر همراهی میکنه. /۳
ما در تصمیمگیریهامون احساسی عمل میکنیم و منطقی نیستیم. همیشه اول یه تصمیم احساسی میگیریم و بعد، با منطق تصمیممون رو توجیه میکنیم.
فصل ششم کتاب، با تاکید بر این نکته، پیشنهادهای رو ارائه میکنه تا احساسات طرف مقابل رو نسبت به خواستهمون همراه کنیم. /۱
چطور احساسات طرف مقابل رو نسبت به درخواستمون مثبت کنیم؟
برای اینکار، کتاب چند نکته اساسی رو توضیح میده:
۱. رفتار منصفانه یا fair بودن
۲. استفاده از «ترس از دست دادن»
۳. نکتههای ضروری موقع عدد دادن
۴. ایجاد حس مثبت با هدیهی نامرتبط و ناگهانی /۲
تو مذاکره، قبل از هرچیزی، طرف مقابل براش مهمه که *باهاش منصفانه برخورد شده باشه*
ولی اینکه آیا باهاش منصفانه برخورد شده یا نه، برمیگرده با زاویه دید طرف به موضوع.
مثال: من به شما میگم که روزی برای من یه لیوان قهوه بیارین. بابت اینکار به شما روزانه ۴۰ دلار پول میدم. /۳