سیدمحمودسخایی کاشانی معروف به سرگرد محمودسخایی (زاده۱۲۹۶خورشیدی)، از یاران #دکترمصدق و رئیس کل شهربانی کرمان در سالهای نخست دهه سی خورشیدی بود.
وی در جریان کودتای ۲۸ مرداد در شهر کرمان، به طرز فجیعی به قتل رسید و مثله شد.
در نخستین سالهای بعد از انقلاب ۱۳۵۷ ایران خیابانی قدیمی در شهر تهران واقع در حوالی میدان توپخانه به یاد او (و با یک درجه ارتقاء یافته از سرگردی به سرهنگی بعد از قتل او بدست حامیان محمدرضا شاه پهلوی)
به نام خیابان سرهنگ سخایی نامیده شد. خسرو روزبه حتی در هنگام فرار مشهور و تاریخی خود از زندان، چند روزی هم در منزل سخائی مخفی بود.
با شروع نهضت ملی ایران به رهبری دکتر محمد مصدق، سید محمود سخائی که گمشده خود را یافته بود به نیروهای مردمی و ملی پیوست
و با شیفتگی تمام به جانبداری و حمایت از دکتر مصدق پرداخت. جوش و خروش و شور او در حمایت بی قید و شرط از دکتر مصدق به حدی بود که در اندک زمانی خود را بعنوان یکی از حامیان درجه یک مصدق و جنبش ملی مطرح ساخت.
اعتماد متقابل دکتر مصدق نسبت به وی موجب شد که
پس از واقعه مشهور ۹ اسفند (ماجرای عزم شاه برای خروج از ایران) او را به ریاست گارد محافظین مجلس شورای ملی منصوب کند. وی در این سمت نقش موثری در حفاظت از جان مصدق در مجلس در برابر مخالفان و منتقدان وی داشت،
بخصوص که این مخالفان از حمایت رئیس مجلس یعنی آیت الله کاشانی نیز برخوردار بودند و به همین پشتوانه بارها در طی جلسات مجلس قصد ورود به لژ تماشاچیان و آسیب رساندن به دکتر مصدق را داشتند که هر بار با ممانعت گارد مجلس به ریاست سخائی مواجه میشدند.
با این وجود انتصاب سخایی با اعتراض جمعی از نمایندگان حامی شاه مواجه گردید و حتی آخوند درباری کاشانی که رفته رفته از مصدق جدا شده و در کنار شاه قرار میگرفت، در اعتراض به این انتصاب، حتی چند جلسه مجلس را تعطیل کرد.
حسن نیت سخائی نسبت به دکتر مصدق به حدی بود، که
کتابی پرشور با عنوان «مصدق و رستاخیز ملت» نوشت و در آن با سرسختی تمام از مصدق دفاع نمود.
گفته میشود که مصدق در نظر داشت تا پس از همهپرسی، سخائی را با ارتقا درجه فرماندار نظامی تهران کند، امّا حساسیت و اهمیت کرمان وی را بر آن داشت تا قبل از آن، وی را به کرمان اعزام کند.
سرگرد سخائی، با بهره از پشتیبانی مستحکم دکتر مصدق و با اختیار کاملی که بعنوان رئیس شهربانی کرمان داشت، توانست به نحو مناسبی اوضاع را در کرمان آرام کند و برنامهها و نقشههای مخالفان دکتر مصدق (بویژه طرفداران بقائی کرمانی) را نقش بر آب کند.
بعد از ظهر چهارشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ که فریادهای «زنده باد مصدّق، مرگ بر شاه» صبح، با برگشتن ورق، تبدیل به «جاوید شاه، مرگ بر مصدّق» شده بود، شماری از مخالفان دکتر مصدق که گفته میشود هواداران مظفر بقائی بودند، به طرف شهربانی کرمان راه میافتند تا با سرگرد سخایی برخورد کنند.
راننده سرگرد سخایی به وی جریان توطئه را اطلاع داده و التماس میکند با جیپ پر از بنزین فرار کند اما وی نپذیرفت و به شهربانی کرمان رفت و برای گروهی که در آنجا جمع بودند از آزادگی و مبارزه با بیداد سخن گفت، اما جانیان حکومتی امان نداده و بر سر و رویش ریختند.
کسانیکه با صدای بلند مرگ بر مصدق میگفتند وارد اتاق شدند و به سرگرد سخایی حمله نمودند. سپس پیکر نیمه جانش را از اتاق فرمانده لشکر به پایین پرت نمودند و با چوب و چماق نیمه جانش کردند.
سپس جیپ نظامی تیمسار سرلشکر امانپور فرمانده لشکر نظامی کرمان، یک یا چند نوبت از روی آن جسد پاک عبور کرد...
عمله استبداد پای سرگرد سخایی را، با طنابی به ته خودروی جیپ نظامی بستند و پیکر وی را تا میدان شهر کرمان (مشتاقیه فعلی) بر زمین کشیدند و بر تیری چوبی آویختند
و «جاوید شاه و مرگ بر مصدق»گویان، و در حالیکه چوب و چماقهایشان را در هوا میچرخاندند، بدنبال جیپ ویلیس نظامی راه افتادند....
بر سنگ قبر سرگرد سخایی (پیش از آنکه ویران شود) نوشته شده بود:
مقبره سرگرد سید محمود سخایی سرباز شهید نهضت ملی ایران رییس شهربانی منتخب دکتر مصدق در استان کرمان که در کودتای خائنانه ۲۸مرداد ۱۳۳۲ بدست عمال جنایتکار شاه به شهادت رسید...
ترانه «پرستو»
روان شاد منوچهر سخايي، هنرمند بيادماندني و ارزشمند ميهنمان، براي اولين بار در سال ۱۳۷۳،
دركنسرت مقاومت ايران در پاله دو كنگره پاريس، پرده از راز نگفته اين ترانه گشود و گفت: « آهنگي كه براتون اجرا ميكنم، آهنگ مشهور پرستو هست كه بعد از واقعه ۲۸ مرداد به خواهش مادرم، كه از من خواست ترانهاي به ياد برادر خودم و پسر او بخونم اين ترانه رو اجرا كردم
و هيچوقت مجال اين پيدا نشده بود كه در حضور يك جمع اين موضوع رو بيان بكنم و اون رو در حضور جمعي به اين خوبي و عزيزي اجرا بكنم».
پرستوئی شد و پرپر زنون رفتي
به صحراهای بینوم و نشون رفتي
به من میگن به من میگن حریفونُم
ستاره گشتی و رو آسمون رفتی ...
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
اولا- #سلطنت، نه در تعریف ملوکانه آن، نه در عملکرد و نه در سابقهی #تاریخی ، هیچگاه امری طلبیدنی و موکول به خواسته و را مردم نبوده است. بنابراین چیزی به نام سلطنتطلبی از اساس موضوعیت ندارد.
انگلیسیها هم اول میخواستند سلسله #قاجار را منقرض کنند و #رضاخان را با الگوبرداری از ترکیه بعنوان رئیس جمهور روی کار بیاورند اما مخالفت نیروهای ملی و رجال بزرگی مثل مدرس و #مصدق این برنامه را به شکست کشاند و ان را به بایگانی سپرد.
اما از بد روزگار و تحت حمایت انگلیسیها، مدتی بعد پروژه به سلطنت رساندن رضاخان سردار سپه به اجرا در آمد که جزئیات آن در کتابهای تاریخ آن روزگار نوشته شده است.
ثانیا- جبههی مردم ایران، همچنان که نمیپذیرد #خمینی و #خامنهای نمایندگان و ولیامر خدا باشند،
و اما توییتی دیگر با مدد گرفتن از برتولد برشت
او به این سوال که «چگونه هنرمندی لعنت شده نباشیم؟» اینطور پاسخ داد:
یکم: شجاعت در بیان حقیقت
دوم: اولویت بندی حقیقت
سوم: نشان دادن راه
#مرجان هر سه راه با هم داشت. متاسفانه، انگشت شمارند هنرمندانی که دارای این ویژگی ها باشند
👇
يكم. شجاعت براي بيان حقيقت
آن كه از حقيقت مي نويسد (يا مي خواند يا مي نوازد يا…) در هنر ِاو حقيقت هرگز نبايد سركوب شده و پنهان باشد.او نبايد در مقابل قدرمندان سرخم كند. چه بسا لازم باشد براي اين كار از گرفتن مزد براي كاري صرف نظر كند.
👇
از انتشار اثري چشم بپوشد و يا به شهرت خويش لگد بزند وآن را در معرض تهديد قرار دهد.
حقيقت در هنر او نبايد به شكلي نامشخص ,عمومي,همگاني وچند پهلو بيان شود. اين نامشخص گويي, عمومي گويي و پيچيده نويسي , دروغ و فريبي بيش نيست!