بخشی از مقالهایی كه همزمان با انتخابات ١٣٩٦ نوشتهام:
پوپیتس (١٩٢٥-٢٠٠٢) از سرشناسترین جامعهشناسان آلمانی زبان که در حوزه مربوط به مناسبات قدرت آثار برجستهای دارد، «قدرت» را به مثابه امکان و موقعیتی تعریف میکند که در تقابل با دیگر نیروها به کار گرفته میشود. \١
در تقیسم بندی انواع قدرت از نظر پوپیتس، دو نوع اعمال قدرت در پیوند با برگزاری انتخابات در نظامهای اقتدارگرا قابل مشاهد است: قدرت ابزاری و قدرت نهادینه شده. در چارچوب اعمال قدرت ابزاری، تلاش میشود تا با توسل به سازوکارهایی، وجود یک تهدید یا یک فرصت آن چنان جنبهی قابل قبولی \٢
در نزد افکار عمومی پیدا کند که بر اساس آن بتوان انقیاد و سرکوب درازمدت را موجه دانست.
استراتژی اعمال «قدرت ابزاری» در میزان قابل قبول بودن و پذیرفتن آن از سوی سرکوب شدگان نهفته است. به عبارتی اعمال کننده این نوع مناسبات هرچه بیشتر بتواند وجود تهدید یا فرصت را همچون امری واقعی \٣
و در شرف وقوع به افکار عمومی بقبولاند، به همان اندازه در جهتدهی به رفتار، فرمان پذیری و انقیاد آنها موثرتر عمل خواهد کرد. هرگاه این نوع از مناسبات قدرت امکان نهادینه شدن در افکار سرکوب شدگان را بیابد، از نوع دیگری از قدرت، «قدرت نهادینه شده یا اقتدارگرایانه» سخن به میان میآید\٤
بر خلاف اعمال قدرت ابزاری، در این نوع از مناسبات قدرت بدون اینکه نیازی به کنترل، نظارت، تهدید و مکانیسمهای نظیر آن باشد، فرد همان رفتاری را انجام میدهد و بر اساس همان معیارها و نگرشی عمل خواهد کرد که حاکم یا اعمال کننده قدرت از او انتظار دارد. \٥
دوگانههای اصلاح طلبانه:
دوگانه «یا اصلاحات یا جنگ» و «یا ما یا تندروها» در نهایت موجب تحمیل مناسبات قدرت و به انقیاد کشیدن رای دهندهگان میشود. این دوگانه مردم را در برابر گزینه «یا این یا آن» قرار میدهد و با انکار کلیه فرصتها و امکانات بالقوه دیگر تلاش میکند با \٦
تقلیل کنش سیاسی به یک انتخاب محدود، برای این عمل پاداش و مجازات در نظر بگیرد. به عبارتی اگر رای دهندهگان در انتخابات شرکت کنند و گزینه مورد نظر آنها را انتخاب کنند، خطر جنگ از سر مردم رفع خواهد شد و احتمالا گشایشی در امور سیاسی و اقتصادی رخ خواهد داد. این همان پاداشی است که \٧
اصلاح طلبان برای این رفتار مردم در نظر گرفتهاند.سوی دیگر پاداش اما مجازات است. به عبارتی عدم شرکت در انتخابات به روی کار آمدن تندروها و در نهایت بروز جنگ و سوریهای شدن ایران میانجامد. مجازاتی برای عدم مشارکت در انتخابات.این رویکرد مبتنی بر راهبرد ابزاری کردن مناسبات قدرت است\٨
به دیگر سخن، محدود کردن فرد به انتخاب میان دو گزینه با توسل به پاداش و مجازات. و این محقق نخواهد شد مگر اینکه تهدید (در اینجا جنگ، استبداد و خفقان) و فرصت (رفع خطر جنگ، گشایش و توسعه) تا حد امکان برای مردم باورپذیر باشد. از نگاه پوپیتس یکی از مراحل اعمال سلطه ابزاری، این است که\٩
مردم به دو گروه تقسیم شوند، آنها که قواعد حاکم را میپذیرند و به این ترتیب در روند سرکوب و انقیاد مخالفتی از خود نشان نمیدهند و آنهایی که به راحتی تن به چنین انقیادی نمیدهند. تداوم این نوع سلطه در گرو به حاشیه راندن گروه دوم و خفه کردن صدای آنها است. \١٠
از همین روی است که اصلاح طلبان، آنهایی که منتقد مشارکت بدون چون و چرا در انتخابات هستند را با الفاظی مانند غیرواقع بین، خشنوت طلب و حتی جنگ طلب معرفی میکنند و در نقد و یا مخالفت با روند سرکوب و حذف آنها از سوی حاکمیت واکنشی از خود نشان نمیدهند.کارآیی این روند همچنین نیازمند\١١
آن است که گزینه معرفی شده، در اینجا شرکت در انتخابات، به عنوان تنها گزینه ممکن شناسانده شود تا واجدان شرایط در انتخابات رفتار خود را بر اساس این «تنها» گزینه در دسترس، آنگونه که اعمال کنندگان سلطه انتظار دارند، تنظیم کنند. \١٢
تهدید و مخاطرههایی که بر اساس آن تلاش میشود رای دهندگان خود را به شرکت در انتخابات مجاب کنند، می تواند مبتنی به صورت ضمنی و در لفافه یا در قالب یک «پیشنهاد مناسب» یا حتی یک «یادآوری صرف» ارائه شود. آنچه به این پیشنهاد یا گزینه غیرمستقیم، منطقی تهدیدگونه با هدف \١٣
به زیر سلطه کشاندن تهدیدشوندهگان می دهد، محدود کردن گزینهها به تنها گزینه موردنظر حاکم و همچنین مجازاتی است که در صورت عدم پیروی از آن رفتار مشخص (در اینجا شرکت در انتخابات و انتخاب گزینه مورد نظر اصلاح طلبان) دامن مردم را خواهد گرفت. \١٤
این مشخصه مربوط به منطق اعمال سلطه میتواند تا آنجا پیش رود که در نهایت هیچ مرزی برای معرفی و شناساندن تهدیدهای جدید وجود نداشته باشد. در چنین بستری است که مردم انتخاب آمران قتلهای زنجیرهای را در راستای منافع خود ارزیابی می کنند و قادر به روی آوردن به چنین رفتاری خواهند شد. \١٥
همچنین در چنین موقعیتی تقلیل مداوم خواستهها و مطالبات اجتناب ناپذیر خواهد بود، چراکه این مطالبات در نهایت میباید از سوی حاکمیتی تحقق پیدا کند که خود مستقیم از طریق نهادهای قدرت طراح و معرفی کننده مخاطرات و تهدیدهای مورد اشاره است. به همین خاطر است که شعارهای اصلی انتخابات \١٦
ریاست جمهوری ١٣٧٦ مانند جامعه مدنی و آزادی مطبوعات در انتخابات ١٣٩٦به گزارههایی مانند جلوگیری از «سوریهای شدن» ایران و گفتمانهای امنیتی تغییر محتوا میدهد. به این ترتیب میتوان گفت در مناسبات سلطه ابزاری، این تنها رفتار افراد تحت سلطه نیست که با گذشت زمان خود را با \١٧
خواستههای سلطهگر تطبیق میدهد، بلکه در درازمدت انتظارات و سطح مطالبات، امیدها و بیم ها همه به شدت تنزل پیدا میکنند و در نهایت این حاکم است که بر اساس تهدیدها و مخاطرات، تعیین خواهد کرد که مردم در چه سطحی، چه انتظارات و خواستههایی از او داشته باشند. \١٨
در نهایت آنچه در نتیجه اعمال پدیده قدرت ابزاری موجب وحشت مردم میشود و هم آنچه امید آنها را برمیانگیزد، صرفا منجر به تغییر در مناسبات حاکم بر زندگی آنها نمیشود، بلکه معیارها و استاندارهای آنها را نیز به شدت دگرگون میکند و آنها در این فرآیند به جایی میرسند که توقعات و\١٩
انتظاراتشان را به شکل «غیر معمولی» با آنچه برای تداوم سلطه و ادامه فرادستی حاکم ضرورت دارد، تطبیق میدهند.اما در تطبیق این نظریه با وضعیت فعلی فرهنگ سیاسی در ایران، مساله نارضایتی مردم قابلیت طرح دارد. مساله این است که با که اگرچه بنا بر تئوری پیشگفته و متناسب با رفتار سیاسی.٢٠
که مردم ایران در انتخابات اخیر از خود بروز دادهاند میتوان گفت آنها دستخوش تغییراتی بنیادین در سطح توقعات، انتظارات و رویکرد خود نسبت به تحولات سیاسی شدهاند، اما با این حال نارضایتی اکثریت یا دستکم شمار قابل توجهی از مردم ایران از وضعیت موجود غیرقابل انکار است.\٢١
پرسش این است علیرغم درک مردم از بحرانهای ساختاری موجود و عدم رضایت آنها، چگونه دولت همچنان قادر است سلطه خود بر مردم را به شکلی که مورد بحث قرار گرفت اعمال کند.
این پرسش را باید در حوزه «اشکال تثبیت کننده و روند اعمال قدرت» مورد بررسی قرار داد که بر اساس آن امکان به کارگیری\٢٢
فرصتهای خاص در اختیار حاکمیت اعم از اصولگرا و اصلاح طلب به عنوان اقلیتی پرزور قرار گرفته است. استفاده از این موقعیت خاص تنها زمانی برای دولت میسر گردید که پروژه قلع و قمع اپوزسیون تحول طلب و روشنفکران مستقل تکمیل شد و اصلاح طلبان توانستند در مقام منتقد ضمن رعایت اصول و \٢٣
دغدغههای هسته اصلی قدرت، خود را به عنوان تنها بدیل موجود به جامعه معرفی کنند. بدیلی که خود مجری بخشی از پروژه سرکوب و حذف معترضان بوده و خواهان بازگشت به دوران «طلایی» دهه اول انقلاب است. دههای که از سرکوب کردستان و ترکمن صحرا آغاز شده و به اعدام های تابستان ٦٧ ختم میشود. \٢٤
اما حذف فیزیکی بخشی از راهکار اعمال سلطه است که به تنهایی نه تنها نمیتواند منجر به اقناع عمومی نسبت به مقبولیت گفتمانهای حاکم شود،بلکه اکتفای صرف به آن منجر به نتیجهای غیر از آن خواهد شد که آمران سرکوب انتظار دارند.این روند تنها در شرایطی قادر است توقعات اعمال کنندگان سلطه \٢٥
را برآورده کند که از همه بدیلهای موجود، مشروعیت زدایی کند. برای این کار باید نظام ارزشی، جهان بینی و دنیایی که مخالفان مدعی رسیدن به آن هستند، مورد تردید جدی قرار بگیرد و به تقویت این ادعا پرداخت که «حتی اگر آنها هم در قدرت بودند، اوضاع نمی توانست بهتر از این باشد». \٢٦
پوپیتس این استدال را اینگونه صورتبندی میکند در نهایت این تصور از سوی دارندگان قدرت،که درپی تثبیت اعمال سلطه خود هستند، در میان افکار عمومی جا میافتد «اگرچه قواعد موجود ظالمانه و ناعادلانه است، اما این نمیتواند منجر به توافقی در این باره شود که قواعد جدید عادلانه خواهند بود»٢٧
ادامه این روند، یعنی فرآیند «اشکال تثبیت قدرت»، به اینجا منتهی میشود که حاکمیت اعمال سلطه با تمام تبعات آن را نه تنها همچون یک حق قابل دفاع برای خود محفوظ میداند، که تداوم آن را منطبق با «وجدان انسانی» نیز جلوه می دهد. در صورت تشدید این روند، سلطهگر میتواند حتی \٢٨
تا آنجا پیش رود که دلایل و عوامل بروز خشونت برای اعمال سلطه را به آنهایی نسبت دهد که سرکوب شدهاند. یعنی بروز خشونت از سوی خود را نه برآمده از منطق و ماهیت خود که آن را به نپذیرفتن قواعد موجود از سوی مخالفان ارجاع دهد و این همان رویکردی است که نظام جمهوری اسلامی و خصوصا \٢٩
اصلاح طلبان در قبال اپوزسیون سرکوب شده در پیش گرفتهاند.
از دیگر مراحل فرآیند تثبیت اعمال سلطه وجود یک «همبستگی ممتاز» میان جناحهای مختلف قدرت در حفظ قواعد کلی و هسته اصلی قدرت است. آنها به خوبی میدانند که تداوم و تثبیت سلطه و ادامه متنفع شدن آنها از این وضعیت در \.٣٠
یک روند معمولی و به دور از سلطه ممکن نخواهد بود و عدم رعایت این قواعد میتواند انحصار قدرت از سوی آنها را به چالش بکشد. به همین خاطر است که اصلاح طلبان علیرغم ناکارآمد بودن روندی که در پیش گرفتهاند، بنبست کنونی را به عدم رعایت قواعد کلی نظام ترجیح میدهند. \٣١
به این ترتیب، آنچه انتخاب میان «بد و بدتر» نامیده میشود، نه انتخابی از سر استیصال و به منظور «سوریهای» نشدن ایران، بلکه نتیجه قابل پیش بینی اعمال سلطه ابزاری بر مردم است. سلطهای که منجر به تقلیل و تنزل مداوم خواستهها، انتظارات و معیارهای مردم بر اساس ترویج و شناساندن \٣٢
«مخاطراتی» است که پیش از آنکه واقعی باشند، دستاویزی برای اقناع عمومی مردم برای رجوع مجدد به حاکم است.
در چنین اوضاعی هیچ مرز و پایانی برای تقلیل خواستههای مردم وجود ندارد و هر بار گزینهای که پیشتر «بدتر» بود به عنوان انتخاب «بد» مشروعیت انتخاب خواهد یافت. \٣٣
این همان روندی است که در نهایت به دلیل مطالبه محور نبودن و پذیرش بدون چون و چرای منطق حاکم، نمیتواند حساب خود را از حساب و ماهیت سلطهگر تفکیک کند. \٣٤
نتیجه این رویکرد نیز این خواهد بود که در قبال سرکوب و فساد داخلی، بی تفاوتی و منفعل بون در پیش گرفته شود و در قبال توسعهطلبی و دخالت نظامی در دیگر کشورها نه تنها رویکردی غیرنقادانه که همسو با آن اتخاذ شده و حتی و در ستایش آن قلم فرسایی شود. \٣٥
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
اینكه وابستگان به یك نظام سیاسی تمامیت خواه از واژگانی برای شناساندن مخالفان آن نظام استفاده میكنند كه جزیی از ماهیت و ذات آنهاست، پدیدهایی جدید نیست. آنها كه امروز شما را فاشیست می خوانند، چهار دههه است كه ما كردها را همزمان با سركوب شدنمان، عامل خشونت و ناامنی می دانند. \١
همانها كه شدیدترین شكل خشونت را بر كردستان تحمیل كردند، عاملیت اوضاع را به مخالفان این مناسبات رعب آور نسبت میدادند (می دهند). می كشتند و میگفتند شما قاتلید، نابود میكردند و میگفتند شما ویرانی طلبید.
این رویكرد، یكی از سازوكارهای اعمال سلطه مطلق و ناكارامد كردن مخالفان است. \٢
آنها میدانند ویژگی های ذاتی این نظام چنان هولناك و مذموم است كه نسبت دادن آن به دیگران، میتواند به یك انفعال وسواس گونه مخالفان بیانجامد: سازوكاری برای فلج كردن رویكرد انتقادی مخالفان به حكومت؛ روشی برای تداوم سلطهی حكومت با توسل به اینهمانی پنداشتن آنها كه خشونت می ورزند و \٣
چرا لابی ج.ا. به #كلاب_هاوس علاقهمند است؟
١- این اپلیكیشن مبتنی بر متن و نوشتار نیست. میزان تاثیرگذاری روابط نوشتاری بیش از ارتباط شفاهی یا تصویری نیازمند استدلال و قدرت اقناع است. راستی آزمایی متن، ارزیابی آن، امكان انتقال و فهم مسائل و پدیدههای پیچیده و بغرنج دنیای مدرن، 👇
امكان بیشتر مواجه انتقادی با متن و تجلی فردیت و درك شخصی خواننده از نوشتار در رسانههای اجتماعی از جمله دلایلی هستند كه به تقابل با نظامهای استبدادی و وابستگان به آنها بیشتر دامن میزند. در كلاب هاوس شما میتوانید حرافی كنید و از سیاست، حقوق بشر و 👇
مناسبات درهم تنیدهی اجتماعی و اقتصادی ساعت ها حرف بزنید، بدون اینكه امكان قابل توجهی برای به چالش كشیده شدن به دیگران داده شود.
٢- در كلاب هاوس امكان گفتگو و ایجاد روابط دو سویهی غیرسلسهمراتبی ممكن نیست. شما میتوانید به دیگران گوش دهید و تنها در صورت داشتن مجوز حرف بزنید.👇
روشهای كشف ابعاد یك فاجعه در یك جامعه تمامیت خواه با جوامع آزاد تفاوتهای بنیادین دارد. یك نهاد حقوق بشری مقیم غرب كه كمترین امكان برای دسترسی به خانوادهی كشتهشدگان را دارد،در جایگاهی نیست كه بتواند تلاش سازمان یافته یك نظام تمامیت خواه برای پنهان كردن حقیقیت را ناچیز بشمارد \١
در شرایطی كه ارعاب خانواده كشتهشدگان، تحریف نظام مند واقعیت و منكوب كردن معترضان، امكان بررسی این كشتار را به طور كلی غیرممكن كرده، ارائه چنین «استدلالهایی» صرفا سروكله زدن با دنیای آماری یك حكومت تمامیت خواه است. اینكه شما و همكارانتان به صورت شبانهروزی بر روی این گزارشها \٢
كار كردهاید، گواهی بر سندیت و اعتبار آنها نیست. چون جامعه هدف شما، یك جامعه تحت انقیاد حكومتی توتالیتری است.
رسانه، افكار عمومی، گردش اطلاعات و دسترسی به آن، كشتار، ناپدیدكردن، روند دفن و صدور مجوز برای آن، سوگواری، گفتگو، همه و همه تحت كنترل و اراده همان نظامی است كه \٣
رشته توییتی به مناسبت ٧٥مین سالگرد تاسیس جمهوری كردستان:
١-در دهه ٣٠ و ٤٠ میلادی، نسلی از روشنفكران جوان كرد با خواستگاهی شهری با ناسیونالیسم كرد پیوند خوردند كه تجلی عملكرد آنها در جمعیت احیای کرد (كۆمهڵهی ژیانهوهی كورد) به یك نقطه عطف تاریخی در مبارزات كردستان تبدیل شد.
٢- می توان گفت بخش قابل توجهی از منطق و شكل سیاست ورزی حاكم بر جمهوری كردستان (۲ بهمن ۱۳۲۴ تا ۲۴ آذر ۱۳۲۵ ) به بنیان های فكری و سیاسی این جریان بازمی گردد. جمهوری كردستان كه از سوی طیف قابل توجهی از طبقه متوسط و طبقه فرودست شهری حمایت می شد دارای یك مشخصهی قابل توجه در خصوص
٣-مشاركت مردم در امر سیاست بود كه میتوان از آن به عنوان «حوزه عمومی» نام برد.جمهوری كردستان كه بیش از هرچیز به مثابه یك خودمدیریتی شهری تجلی پیدا كرده بود، توانست همزمان حوزه سیاسی خود را به مناطق روستایی گسترش دهد و تعلقات ملی را تا حدودی در میان قشر سنتی جامعه به وجود بیاورد
«جلادی» پورها فكر می كردند با حذف جریانهای سیاسی، اعدام های فلهایی، ترورهای برون مرزی و اعمال خشونت گسترده از یك طرف؛ و اشغال دانشگاهها و نهادهای «تحقیقاتی» و رسانهها از طرف دیگر، می توانند اراده و روایت خود را بر زیست سیاسی كردستان تحمیل كنند.
محاسبات آنها اینگونه بود:👇
حذف می كنیم؛ حافظه عمومی را مهار و آنرا به حاشیه می رانیم؛ امكان ثبت و تفسیر رخدادها و سركوب بعد از انقلاب را از كردها سلب میكنیم؛ روایت خودمان را با توسل به نهادهایی كه در اختیار داریم به عنوان تنها روایت معتبر معرفی میكنیم؛
تا در نهایت گفتمان اصلاح طلبی به بدیل گفتمانهای 👇
رادیكال رهایی بخش تبدیل در كردستان تبدیل شود.
اما آنچه در واقعیت اتفاق افتاد چه بود؟
حافظه عمومی، جنبهایی ادبی، هنری و فرهنگی به خود گرفت و مهار آن غیرممكن شود.
جریانهای سیاسی بنا به مشروعیت خود تعلق عمیقی نسبت به باور به تحولات بنیادین در میان نسل جوان به وجود آوردند. 👇
چكیدهایی از آنچه بیبیسی فارسی در ١١ سال گذشته انجام داده:
- شیطان سازی از جریانهای سیاسی خواستار گذار از جمهوری اسلامی
- تقبیح مفهوم انقلاب و ضرورت متوسل شدن به مقاومت
- تقلیل سیاست و مبارزه به «صندوق رای»
- قبح زدایی از جنایت، كشتار و سركوب توسط جمهوری اسلامی ١
- عادی انگاری ابربحرانهای اقتصادی، سیاسی، امنیتی و فرهنگی
- نسبت دادن منشا این ابر بحرانها به تحریم های اقتصادی آمریكا
- خلاصه كردن سیاست خارجی ایران در «برجام»
- تحمیل گفتمان امنیتی اصلاح طلبان به جامعه
- حذف هدفمند رویكردها، چهرهها و جریانهای غیر اصلاح طلب ٢
- از بین بردن حساسیت های عمومی نسبت به انتخاب چهرههای امنیتی و مسئول در كشتار مخالفان
- ایجاد هراس نسبت به مواضع مخالفان جمهوری اسلامی و ترس از آیندهی بدون رژیم
- سلب مسئولیت از سیاست های پرخاشگرانه، جنگ طلبانه و مخرب جمهوری اسلامی در منطقه ٣