«همکاران سرکوب: سکوریتات»

پائول گوما از مخالفان چائوشسکو دیکتاتور کمونیست رومانی، بیانیه‌اش علیه او را داخل پاکت گذاشت، آدرس کاخ سلطنتی را بر آن نوشت و ذیل آن اضافه کرد: برسد به دست آقای چائوشسکو. او در این نامه نوشته بود: «گویا در این کشور فقط دو نفر از پلیس مخفیِ تو نمی‌ترسند، Image
یکی من و یکی هم شخص شما. خواهش می‌کنم پای این بیانیه که علیه تو نوشته‌ام را امضا کنید تا شاید بقیه هم جرات کنند تا با تو مخالفت کنند». همه کسانی که زندگی در کشورهای کمونیستی اروپای شرقی تا زمان فروپاشی کمونیسم در آن‌جا را تجربه کرده‌اند، به یاد دارند این کشورها با حکومت‌های
صرفا پلیسی‌شان چه منابع عظیمی را صرف شنود و تعقیب شهروندانشان می‌کردند. در همه‌ی این کشورها از آلمان شرقی و چکسلواکی تا بلغارستان و غیره، یک سیستم مبتنی بر الگوی شورویِ توتالیتری وجود داشت که دقتش بیشتر بر سفارت‌خانه‌ها، هتل‌ها و کلا خارجی‌ها را افزون بر شهروندان خودی زیر نظر
داشت. اما در هیچ کجا، حتی در خود شوروی هم، دستگاه نظارتی پلیس مخفی به اندازه رومانیِ زمان چائوشسکو، فراگیر و سراسر بین نبود. پلیس مخفی چائوشسکو (سکوریتات Securitate) از خود او ترسناک‌تر بود، و چنان فضای شیطانی‌ای داشت که در مقابل KGB شوروی هم پیروز می‌شد.‌ سکوریتات در هر حیطه‌ای
از حیات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی رومانی نفوذ کرده بود. برای مثال، وزارت تجارت خارجی نه یک بستر که جاسوس‌های پلیس مخفی در کنار تجارت خارجی در آن کار می‌کنند که اساسا وزارت‌خانه مستقل سکوریتات بود. سکوریتات شرکت‌های تجاری، هولدینگ‌های خارجی و حتی بانک‌های خودش را اداره
می‌کرد و علاوه بر آن‌ها در درون خود حزب کمونیست، از بلندمرتبه‌ترین افراد هم جاسوسی می‌کرد. سلطه‌ی سکوریتات بر کشور چنان چند شاخکی و موذیانه بود و چنان در عرصه‌ی تولید اطلاعات کاذب به مهارت رسیده بود که متخصصان غربی در موارد زیادی درباره رومانی از خودشان می‌پرسیدند
که نکند این اطلاعاتی که ما به آن دسترسی داریم، در واقع برنامه از پیش طراحی شده‌ی خود سکوریتات بوده باشد. ارعابی که سکوریتات در رومانی گسترانیده بود، چنان فراگیر بود که پشت هر جنایتی در رومانی، رد پای سکوریتات به چشم می‌خورد. پلیس مخفی چائوشسکو،
چنان در همه‌جا حاضر بود که عملا به نوعی هیولای لولوخورخوره تبدیل شده بود. این سازمان بی‌شک قدرت زیادی داشت، اما عامدانه کاری می‌کرد که مردم در مورد قدرت و توانایی‌هایش غلو کنند. آن‌ها یک روز به سراغ ماریلا چلاک (معمار ناراضی رومانیایی) آمده و او را به دیدن یک کارخانه بزرگ بردند
تا به چشم خودش ببیند که سکوریتات چه قدرت و توانایی بالایی در رصد و شنود تماس‌های کارگران کارخانه دارد. این بانوی معمار مشاهده کرد که چگونه همه‌ی تماس‌های کارگران به داخل و خارج کارخانه روی نوار ضبط می‌شود. آن‌ها به او نواری با شماره ۶۴۳۲ نشان داده و گفته بودند: ببین اینم یکی از
اون‌هاست. ماریلا حالا به ادوارد بوئر نویسنده‌ی این کتاب «دستی را که نمی‌توانی گاز بگیری، ببوس» در فارسی «چائوشسکو: ظهور و سقوط» به ترجمه‌ی بیژن اشتری، می‌گوید: پوچ بودن ماجرا در این بود که اگرچه آن‌ها همه‌ی مکالمات تلفنی را ضبط می‌کردند، اما هیچ‌کس این نوارها را گوش نمی‌داد
یا حرف‌های زده شده را تجزیه و تحلیل نمی‌کرد. صِرف این‌که همه‌ی حرف‌ها ثبت و ضبط می‌شود کفایت می‌کرد تا همه بترسند. ابزار مورد استفاده‌ی آن‌ها، دامن زدن به حس ترس مردم بود. ماریلا می‌گوید: زمانی که حرفی در مخالفت با حکومت کمونیستی رومانی زدم، واقعا نیازی به دخالت مستقیم سکوریتات
نبود. این همکاران و کارفرمایان خودم بودند که از ترس سکوریتات، پیش‌دستانه مرا از کار اخراج کردند. یکی از فرماندهان سکوریتات که در سال ۱۹۸۷ به غرب پناهنده شد، می‌گوید: سازمانی را تصور کنید که همیشه در حال شایعه‌پراکنی و ایجاد ترس و وحشت در میان مردم است. در این فضا
مردم تصور می‌کنند که اگر حرفی در مخالفت با چائوشسکو بزنند به سرعت توسط سپاه پاسداران حکومت کمونیستی ناپدید خواهند شد‌‌. این یک ترس روان‌شناختی بود که مردم رومانی را زمین‌گیر کرده بود. این یک شایعه در میان مردم بود که از هر ۴ رومانیایی، یکی خبرچین سکوریتات است.
بعد از ۱۹۷۸ و بحران اقتصادی که روز به روز بدتر می‌شد، و راه‌حلی هم برایش وجود نداشت؛ زیرا که رهبر حکومت کمونیستی دو دستی به اصول استالینیستی چسبیده بود، سرکوب سکوریتات شدت بیشتری گرفت. رهبران اعتراضات و مخالفان در حادثه‌های مشکوک کشته می‌شدند، یا از بیمارستان‌های روانی تحت مدیریت
سکوریتات سر در می‌آوردند. مخالفان در دادگاه‌ها به «جنایت علیه انقلاب و سوسیالیسم» متهم می‌شدند. ارازل و اوباشی که در استخدام سکوریتات بودند، به طرز جالبی به عنوان کارگر در معدن‌ها و غیره استخدام می‌شدند تا در صورت اعتراض و اعتصاب، به سرعت به سرکوب معترضان بپردازند.
آزار و اذیت‌ها هم فیزیکی بود و هم روحی و روانی. رفتار آن‌ها در مقابل روشنفکرانی که در خلا (تک و تنها) مخالفت می‌کردند هم جالب بود. معمولا به مخالفی هر از چند گاهی زنگ می‌زدند و او را مجبور می‌کردند سر ساعت خاصی در فلان اداره باشد. بعد او را برای مدت زیادی معطل می‌کردند،
سپس سوالات آزاردهنده‌ای می‌پرسیدند و بعد شروع به شوخی و خنده می‌کردند و از او بابت مزاحمت پیش آمده معذرت‌خواهی می‌کردند. این شاید نوعی ترسناک از تحقیر و ایجاد حس استیصال و درماندگی در آنان بود. در جریان یک انجمن ادبی، دو تن از نویسندگان سخنان تندی در مخالفت با حکومت کمونیستی
و شخص چائوشسکو بیان کرده و جو جلسه با سر و صدای انبوه موافقان به شدت متشنج می‌شود. یکی از مخالفان در حال ترک ساختمان محل جلسه، به یکی از گماشتگان سکوریتات در محل می‌گوید: حتما تا کنون با پلیس مخفی تماس گرفته‌ای تا ما را به محض خروج از ساختمان دستگیر کنند؟
گماشته‌ی سکوریتات در جواب او با پوزخند می‌گوید: هرچقدر که می‌خواهید این‌جا در خلا (تک و تنها و بدون تاثیرگذاری بر جامعه) خودتان را خالی کنید، اما بیرون از این‌جا، جرات دارید همین حرف‌ها را بزنید. مردم رومانی زمانی که قدم به سال ۱۹۸۰ گذاشتند، دیگر هیچ فرمان‌پذیری‌ای از دستورات
چائوشسکو نداشتند. سخنرانی‌های چائوشسکو بازتاب‌دهنده‌ی همین واقعیت بود. او با ارائه آمارهای مفصل و خسته‌کننده می‌کوشید ثابت کند، اوضاع مملکت تحت رهبری خردمندانه او هرگز از این بهتر نبوده است. او با فحاشی علیه مدیران حزبی، می‌کوشید از زیر بار مسئولیت شانه
خالی کرده و تقصیر کمبودها را به عهده‌ی آن‌ها بگذارد. کنترل اوضاع هر روز برای چائوشسکو سخت‌تر می‌شد و در نتیجه نقش سکوریتات به عنوان یک سازمان سرکوب‌گر در اعتراضات پررنگ‌تر می‌شد. سکوریتات حالا نه فقط یک سازمان سرکوب‌گر که روشی برای حکومت کردن بود.
سکوریتات قادر به حل معظلات و مشکلات برآمده از نوع حکومت کمونیستی نبود، اما حداقل می‌توانست افراد را با ارعاب و وحشت وادار به فرمان‌پذیری کند. سکوریتات، نقش سگ نگهبان چائوشسکو بود. دایره رصد و شنود سکوریتات به خارج از کشور هم می‌رسید و سفارتخانه‌های رومانی در سایر کشورها، قلمرو
سکوریتات بود. این سکوریتات بود که تعیین می‌کرد در هر سفارت‌خانه باید چند کارمند واقعی برای روی روال بودن کارها و چند جاسوس سکوریتات وجود داشته باشد. پول و بودجه‌ی سکوریتات چنان بی حساب و کتاب بود که احتمالا خود چائوشسکو هم گه‌گاهی از خود می‌پرسید که این همه پول کجا می‌رود.
یکی از کارهای محبوب سکوریتات برای ترور مخالفان در خارج از کشور، استفاده از ارازل و اوباش بود که البته در مواردی با ناشیگری در دام سازمان‌های اطلاعاتی کشورهای مقصد گرفتار می‌شدند. نمونه جالبی از سال ۱۹۸۱ این بود که سکوریتات برای قتل دو نویسنده مخالف چائوشسکو، به دو تن از ارازل
ماموریت داده بود که آن‌ها را در فرانسه ترور کند، اما آن‌ها در نهایت به دام اطلاعات فرانسه DST افتاده و رسوایی به راه افتاد که فرانسوا میتران رییس جمهور فرانسه، دیدار رسمی خود از رومانی را لغو کرد. به طور قطع هر رومانیایی در طول زندگی‌اش با یک غریبه صحبت کرده بود که آن غریبه
از او خواسته بود که با سکوریتات همکاری کند. آن‌چه که سکوریتات را از سازمان‌های اطلاعاتی سایر کشورهای توتالیتر متمایز می‌کرد همین تعداد خبرچین‌ها و کمیته‌هایش بود که در هر محله و خیابانی حضور داشتند. به طوری که بین مردم این سرگرمی وجود داشت که حدس بزنند، کدام همسایه خبرچین است.
یکی از آخرین حرف‌های چائوشسکو در سال ۱۹۸۹ پیش از سقوط خطاب به فرماندهان سکوریتات این بود: «شما باید برای خاموش کردن اعتراضات، دشمنان را (مردم معترض) آتش بزنید، شمت نمی‌توانید با نصیحت دشمن را سرکوب کنید. سوسیالیسم را باید با مبارزه بنا کرد، نه با وعظ و نصیحت».
قسمت پیشین مجموعه «همکاران سرکوب» اگر نخوانده‌اید:
نسخه Instant view این رشته رو در کانال تلگرامم هم قرار داده‌ام:
t.me/mohammadaleph/…
تصویر نخست: طرح اصلی جلد کتاب «چائوشسکو و سکوریتات» اثر دنیس دلتانت مورخ بریتانیایی تاریخ معاصر رومانی و برگرفته از سرکوب‌های دهه پایانی عمر دیکتاتور رومانی است.
دوستی اشاره کرده‌اند که شباهت‌ها با زمانه‌ی ما زیاد است. نوع روایت به گونه‌ای انتخاب می‌کنم که شباهت‌ها ملموس باشد‌. پیش‌ترها نوشته بودم که تمامیت‌خواهان سرکوبگر در سرتاسر تاریخ، در اسامی اختلاف و در رفتارهه شباهت‌های بسیاری دارند. یک سازمان اطلاعاتی که کارش
نه تنها ارعاب، کنترل، تهدید و سرکوب شهروندان خودی است که به سازمانی تروریستی تبدیل شده و اساسا به نوعی روش برای بقای حکومت به هر شیوه‌ای بدل گشته است. سازمانی با بودجه‌ای بی حساب و کتاب که ردپای حضورش در هر گوشه‌ای از مملکت به چشم می‌خورد.

• • •

Missing some Tweet in this thread? You can try to force a refresh
 

Keep Current with شاوشَنک

شاوشَنک Profile picture

Stay in touch and get notified when new unrolls are available from this author!

Read all threads

This Thread may be Removed Anytime!

PDF

Twitter may remove this content at anytime! Save it as PDF for later use!

Try unrolling a thread yourself!

how to unroll video
  1. Follow @ThreadReaderApp to mention us!

  2. From a Twitter thread mention us with a keyword "unroll"
@threadreaderapp unroll

Practice here first or read more on our help page!

More from @mohammadaleph

20 Dec
در روز ۲۶ سپتامبر ۱۹۸۳، سرنوشت جهان و نسل بشر به یک قطعه چند دلاری کامپیوتری و تصمیم «استانیسلاو پتروف» سرهنگ دومِ سایت سری موشکی Serpukhov-15 شوروی در خارج از مسکو گره خورد. قهرمانی که احتمالا اگر آن‌روز مریض می‌شد یا حال کار کردن نداشت، سرنوشت جهان به کلی تغییر می‌کرد. Image
پروتوکل‌های دفاع شوروی به طور جدی اعلام می‌کرد که هر حمله‌ای از طرف ایالات متحده آمریکا به خاک شوروی باید با یک حمله‌ی چندجانبه‌ی اتمی به پایگاه‌های نظامی و خاک آمریکا پاسخ داده شود و در شب ۲۶ سپتامبر ۱۹۸۳، آمریکا تصمیم گرفته بود به شوروی حمله کند. ابتدا یک موشک هسته‌ای شلیک شد،
یک دقیقه‌ی بعد موشک دیگری، و یک دقیقه‌ی بعد سه موشک دیگر. آمریکا عملا به خاک شوروی حمله کرده بود و شوروی باید به سرعت به این حمله پاسخ می‌داد. حداقل کامپیوتر روبه‌روی استانیسلاو پتروف Stanislav Petrov که این را می‌گفت. استانیسلاو باید
Read 27 tweets
23 Nov
سال ۱۹۸۲ در حالی که دانشجوی سال سوم بودم به دفتر جذب نیروی ارتش شوروی (برای جنگ افغانستان) فراخوانده شدم.
-ما به پرستار نیاز داریم، نظرتون چیه؟
+ولی من دارم درس می‌خونم.
-شما عضو شاخه جوانان حزب کمونیست هستید، این را وطن از شما می‌خواهد.
باور کردنی نبود، ولی به همین راحتی به جنگ
فرستاده شدیم. در فیض آباد در بخش جراحی به خدمت گمارده شدم. حتی پنس هم نداشتیم و جلوی خون‌ریزی رگ‌ها را با دست می‌گرفتیم. به محض این‌که به نخ‌های بخیه دست می‌زدی، پودر می‌شدند، تاریخ تولیدشان برای ۱۹۴۵ بود... اولین بیماری که جراحی کردم یک پیرزن افغانی بود. شب به سراغش رفتم تا
حالش را بپرسم، به محض بازکردن چشمانش توی صورت من تف انداخت. روستا و همه‌ی خانواده‌اش را سربازان ما قبلا کشته بودند. آن زمان هنوز نمی‌فهمیدم که حق دارد از ما متنفر باشد... سربازهایی بودند که به خودشان شلیک می‌کردند تا به مرخصی بروند، وقتی آن‌ها را می‌دیدم با رقت نگاهشان می‌کردم
Read 11 tweets
21 Nov
آن خانمی که آن پشت اشک می‌ریزد مارتینا ناوراتیلووا اعجوبه تنیس جمهوری چک است که به خاطر حکومت کمونیست‌ها در دهه ۷۰ از کشور فرار کرد. سه روز پیش، باربارا کریچیکووا تنیسور جمهوری چک پس از قهرمانی در فینال تور جهانی گفت: «خوشحالم که دوران سیاه سلطه‌ کمونیسم
بر کشورم پایان یافته است». سخرانی‌اش چنان پرشور بود که اشک حاضران در سالن را هم در آورد. تعهد یک ورزشکار به مردم و کشورش همیشه برایم رشک‌برانگیز بوده است. باربارا گوشی‌اش را درآود، سخنرانی‌اش را آماده کرد و رو به جهان گفت: همه می‌دانند در آن دوران چه اتفاقی افتاد. اینجا
مارتینا ناوراتیلووا حضور دارد، کسی که به خاطر آن حکومت کمونیستی مجبور به ترک وطن شد. خوشحالم که آن رژیم دیگر وجود ندارد و ما می‌توانیم در «آزادی» زندگی کنیم. او بعد از این سخنرانی در مصاحبه‌ای گفت: من خاطره‌ای از آن دوران ندارم (سنش قد نمیده) ولی خوشحالم
Read 8 tweets
18 Nov
سربازهایی بودند که برای سال‌ها وقتی در کوهستان‌های افغانستان نگهبانی می‌دادند، کسی را نمی‌دیدند. هلیکوپتری سه بار در هفته به آن‌ها سر می‌زد. وقتی به آن‌جا رسیدم، فرمانده جلو آمد و گفت: دختر خانم، میشه کلاهت رو برداری، من یک ساله که هیچ زنی ندیدم... همه‌ی سربازها هم از سنگرهایشان
بیرون آمدند تا بعد از مدت‌ها یک زن را از نزدیک ببینند... چطور به این‌جا رسیدم؟ ساده است. هرچیزی که روزنامه‌ها -ی حزب کمونیست در شوروی- می‌نوشتند را باور می‌کردم. باور داشتم که اون‌جا جنگه و من این‌جا دارم واسه خودم لباس و مدل موی جدید درست می‌کنم. مادرم گفت: من شما رو به دنیا
نیاوردم که دست‌ها و پاهاتون رو جدا جدا خاک کنم. اگه بری جنگ تا دم مرگ نمی‌بخشمت... در کابل چیزی که می‌دیدی سگ، سرباز مسلسل به دست و سیم خاردار بود. و البته زن‌ها، صدها زن -شورویایی- که به ارتش برای جنگ افغانستان پیوسته بودند. افسران، زیباترین و جوون‌ترین زن‌ها رو انتخاب می‌کردند.
Read 18 tweets
10 Nov
پیرزن روستایی به جوانی که مشاعرش را از دست داده بود اشاره کرد، او از سربازان شوروی بود و بعد از جنگ افغانستان، افسری او را به خانه بازگردانده بود: «اون دیوونه شد تا بتونه زنده بمونه...». به قول کافکا، انسان می‌تواند تا ابد در خود گم شود... شوروی و سازمان سانسورش
تمام تلاشش را می‌کرد تا به ما بقبولاند که فقط تعداد کمی از نیروهای شوروی را به افغانستان فرستاده‌ایم تا به برادران و خواهران خلق افغانستان کمک کنند که جاده‌ها را بسازند، کودها را در روستاها جابه‌جا کنند و پزشکانمان به وضع حمل زنان افغانی کمک کنند. بسیاری، این‌جا در
شوروی به این حرف‌های حزب باور دارند و روزنامه‌ها هم مدام از وظیفه‌ی انترناسیونالیستی -ارتش خلق برای آزادسازی مظلومان جهان- و ژئوپلتیک و این چیزها حرف می‌زنند. من در یک ایستگاه افسری را با یک پسر لاغر با سری تراشیده دیدم که با یک چنگال در حال کندن خاک یک گلدان خشک بود!
Read 6 tweets
14 May
چائوشسکو دیکتاتور کمونیست رومانی طالب این بود که جمعیت کشور را زیاد کند و به همین دلیل زنان و مردان کشور را به فرزندآوری بیشتر تشویق می‌کرد. در همین راستا بود که سقط جنین را ممنوع و آن را یک عمل جنایت‌کارانه قلمداد کرد. همه‌ی این‌ها در حالی بود که برق منازل مردم Image
به ندرت خوب کار می‌کرد. یخچال و جارو برقی ممنوع بود و هر خانه فقط ملزم به استفاده از لامپ‌های ۴۰ وات بود و نه بیشتر. بازرسان حکومتی به صورت منظم خانه‌های مردم را بازرسی می‌کردند تا از اجرای درست قانون «هر اتاق یک لامپ ۴۰ وات» مطمئن شوند. در کنار این‌ها اما درد اصلی آن‌جا بود که
بلندگوها و ماله‌کشان نظام کمونیستی رومانی یک بند در مورد بهبود شرایط مردم رومانی و این‌که چقدر سطح کیفی زندگی مردم بالا است سخن می‌گفتند. در حالی که مردم رومانی کمونیستی به برق درست و درمان دسترسی نداشتند، اِلِنا چائوشسکو همسر دیکتاتور در ویلای بزرگ فوریشور خود یک ظلع ۱۵ اتاقه
Read 27 tweets

Did Thread Reader help you today?

Support us! We are indie developers!


This site is made by just two indie developers on a laptop doing marketing, support and development! Read more about the story.

Become a Premium Member ($3/month or $30/year) and get exclusive features!

Become Premium

Too expensive? Make a small donation by buying us coffee ($5) or help with server cost ($10)

Donate via Paypal

Or Donate anonymously using crypto!

Ethereum

0xfe58350B80634f60Fa6Dc149a72b4DFbc17D341E copy

Bitcoin

3ATGMxNzCUFzxpMCHL5sWSt4DVtS8UqXpi copy

Thank you for your support!

Follow Us on Twitter!

:(