١/١١ افسردگی یک بیماری و ناشی از عوامل متعدد روانی، محیطی، و ژنتیک است. تعریف ساده آن ناتوانی در لذت بردن از امورات زندگی است که دیگران معمولا برای آنها هیجان و شوق دارند. نتیجه آن بیانگیزگی، خستگی و بیحوصلگی است. گویی که هیچ اتفاق مثبتی در زندگی رخ نمیدهد
و امکان آن هم وجود ندارد. این امر تا آنجا پیش میرود که فرد حتی به شکلی عجیب و غیرمنطقی اتفاقات خوب زندگی را نیز منکر میشود. در حالتهای شدید ممکن است فرد خود را مقصر ببیند، به خود صدمه بزند و به خودکشی منجر شود. افسردگی ایراد بیولوژیکی و شیمیایی در مغز است.
در کورتکس مغز (بخش خودآگاه) ذهنیتی منفی شکل میگیرد، اما مکانیزمهای دفاعی معمول نه تنها آن را کنترل نمیکنند بلکه بقیه ذهن و بخشهای قدیمیتر مثل آمیگدلا (مرکز ترس) نیز در تقویت آن همراهی میکنند. نوعی بیماری همراه با اختلال ادراکی Cognitive Distortion است که بیمار توانایی
رهایی از افکار منفی را ندارد. افسردگی را میتوان نوعی عجز آموخته شده learned helplessness دانست. در یک آزمایش، قبل از اعمال شوک به موشها چراغی هشدار دهنده روشن میشد. در نتیجه این استرس پیشبینی پذیر بود و موشها آموختند که چگونه آن را کنترل کنند.
در مرحله بعدی به تعدادی موش شوک متوالی شدید بدون هشدار اعمال شد. روز بعد، قبل از اعمال شوک به همان موشها، چراغ هشداردهنده هم اضافه شد اما دیگر تاثیری در وضعیت و واکنش آنها نداشت، چرا که توانایی روانی مقابله با عامل استرسزا را از دست داده بودند.
دوران کودکی زمان مواجه با دنیای اطراف و یادگیری روشهای روانی مقابله با عوامل خارج از کنترل است. گاهی فشار و استرس محیط اطراف به حدی است که از ظرفیت تطبیقپذیری کودک خارج است و تنها چیزی که میآموزد عجز و تسلیم شدن است.
خواب فرد افسرده هم نامنظم و کوتاه است، فرد ممکن است به موقع به خواب رود اما بیدلیل اول صبح از خواب برمیخیزد و خواب REM/عمیق چندانی را تجربه نمیکند. بیماری میتواند مقطعی و دورهای باشد، مثلا با شروع فصل زمستان بروز پیدا کند.
در دهه ۵٠ ابتدا مشاهده شد که داروهایی که بر هورمون نوروپنفرین تأثیرگذارند، بر افسردگی اثر مثبت دارند. دو هورمون دیگر هم به این معادله اضافه شد، دوپامین و سروتونین. استرس موقتی و کنترل شده منجر به تولید دوپامین میشود، مثل لذتی که در شهر بازی تجربه میشود.
دوپامین هورمون خواستن و اراده است. اما استرس مزمن و طولانی تولید دوپامین را مختل میکند. افسردگی موروثی نیز میتواند باشد. اگر یکی از دوقلوهای همسان مبتلا شود، نفر دوم ۵٠٪ احتمال ابتلا دارد، چرا که علاوه بر ژن مشترک، در محیط یکسانی رشد یافتهاند. ژنی هم شناسایی شد که بر پروتئین
کنترل کننده سروتونین اثر داشت. مطالعه ١٠هزار کودک نشان داد که افرادی دارای این ژن تفاوتی با دیگر افراد در احتمال افسردگی ندارند. اما یک عامل نقش بزرگی داشت: افرادی که این ژن را داشتند، اگر در کودکی دوران پر استرسی را تجربه کرده بودند، شانس ابتلا آنها به افسردگی بسیار بیشتر بود.
پن١: این نوشته دوم بود. در آینده از تاثیر استرس بر خواب، حافظه، و رشد مینویسم، و روشهای کنترل استرس؛ و همچنین جداگانه در مورد دوپامین.
پن٢: فرایندهایی بیولوژیکی مربوطه بسیار پیچیده هستند. کتاب سادهسازی کرده، و اینجا هم رقیقتر و خلاصه روایت شده. نوشته اول👇
١/٧ در برابر شرایط استرسزا، ناگهانی، و دشوار محیط اطراف واکنشهایی در بدن جانداران تکامل یافته که شانس بقا را افزایش دهد. گورخری زخمی که یک شیر او را تعقیب میکند، ترشح هورمون استرس مجموعه تغییراتی را بدن او ایجاد میکند.
برای خونرسانی بهتر تپش قلب افزایش مییابد، فعالیت سیستم گوارشی، معده، و همچنین فرآیندهای طولانی مثل رشد متوقف میشود. سیستم ایمنی بدن نیز در حالت آماده باش است. اکسیژن و گلوکز بیشتری به مغز میرسد تا هوشیاری بالا باشد. برای سبک شدن هنگام فرار،
تخلیه غیر ارادی مثانه و حتی روده بزرگ ممکن است اتفاق بیفتد. تولید گلوکز از چربی افزایش پیدا میکند و تولید انسولین قطع میشود. مغز به سلولهای چربی فرمان میدهد که انسولین را نادیده بگیرند. تمامی این واکنشها به بیشترین شدن شانس گورخر زخمی کمک میکند.
۵/١ یکی از ویژگیهای ذهنی آدمی، درهم تنیده بودن حافظه و احساسات است. ارزیابی ما از واقعیتها و یا برداشت ما از خاطرات به میزان زیادی با شدت احساسات همراه با آن مرتبط است. به عبارتی حقیقت و درستی یک باور و ماندگاری آن معمولا با احساسات همراه با آن متناسب است.
ذهن ما به شکلی است که هرچقدر احساس ترس یا عصبانیت از یک تهدید و نگرانی بیشتر باشد، آن را بیشتر جدی و واقعی تصور میکند. احساسات باور ما را تقویت میکند، و در ادامه باور هم به احساسات ما دامن میزند. فرد هر چه بیشتر در گرداب احساسات عمیق خود فرو رود، از منطق بیشتر فاصله میگیرد
در طول یک مشاجره داغ، هر دو طرف هر لحظه بر درست بودن حس خود بیشتر مطمئن میشوند و پذیرش طرف مقابل غیرممکن به نظر میرسد. مجریهای برنامههای سیاسی عقیدتی انگیزشی ... هم به خوبی میدانند که هیجان بیشتر و صدای بلند باعث اثرگذاری بیشتر است.
١/٧ در کتاب Man's search for meaning نویسنده به روایت تجربه خود از زندانهای نازی میپردازد. او که خود روانشناس بود از تجربههای ذهنی و معنوی و چگونگی دوام آوردن در آن شرایط دشوار روایت میکند، دوران پر از رنجی که پدر مادر همسر و خواهر خود را نیز از دست داد، اما معنی زندگی را نه.
در اردوگاهها زندانیانی معروف به کاپو عهدهدار انجام برخی کارها میشدند و با نازیها همکاری میکردند. برای راحتی و امکانات بیشتر، حتی گاهی از خود نازیها رفتار خشنتری با زندانیها داشتند، اما با کوچکترین خطایی ممکن بود قربانی شوند. رشته توییت خوب👇
زندانیهایی بودند که شرایط جانفرسای اردوگاهها در نقطهای آنها را وادار به تسلیم میکرد. علایم آن برای دیگران شناخته شده بود: فرد تسلیم شده بعد از بیداری هیچ کاری نمیکرد، حرفی نمیزد و تکان نمیخورد، حتی برای دستشویی رفتن، حتی هنگام انتقال به کوره مرگ و یا اتاق گاز.
۵/١ گئورگ فردیناد دیپلمات آلمانی در دانمارک تحت اشغال نازیها بود. در سپتامبر ١٩۴٣ مطلع شد که دستور بازداشت یهودیهای دانمارک از اول اکتبر و انتقال آنها به کمپ توسط هیتلر صادر شده. تلاشهای او برای تغییر این فرمان بینتیجه بود و سپس از دولت سوئد خواست تا پناهجویان یهودی ساکن
۵/٢ دانمارک را بپذیرد، که ابتدا رد شد. دو روز قبل از موعد مقرر، فردیناد یکی از مقامات دانمارکی را از نقشه نازیها مطلع کرد. او نیز به رهبر یهودیان اطلاع داد. طی یکی دو روز با کمک جبهه مقاومت دانمارک و همکاری گسترده مردم عادی، یهودیها به شکلهای مختلف پنهان شدند.
۵/٣ سوئد نیز اعلام کرد پناهجویان را میپذیرد. به تدریج در اقدام جمعی حیرتانگیز ٨٠٠٠ یهودی و خانوادههای آنها از طریق دریا و با قایقهای کوچک، به شکلی مخفیانه که از گشت نازیها در امان باشند، به سوئد منتقل شدند.
١/١٠ کتاب Madness of Crowds به بررسی مساله جنسیت، نژاد، همجنسگرایی، زنان، و همچنین عدالت اجتماعی و political correctness میپردازد. مثالهای زیادی از سایه انداختن این تحولات بر تغییر رفتار در محیط کار و دانشگاه و اجتماع زده که در دورهای که ایدیولوژی و دین چندان بر تحولات
٢/١٠ جامعه غربی تاثیرگذار نیستند، این نزاع بر سر هویت و به رسمیت شناختن حقوق و جایگاه اقلیتها بسیار چالشبرانگیز شده. در شرایطی که این گروهها در بهترین دوره خود در تاریخ قرار دارند، مبارزین عدالت اجتماعی SJW با تقسیم جامعه به قربانی و متجاوز چنان فضای اجتماعی را مسموم کردند
٣/١٠ که امکان هیچ گفتگو و بررسی عقلی و علمی وجود ندارد. بهترین بخش کتاب مقدمه آن بود که نویسنده با اشاره به مارکسیسم، از برنامه اصلی در پس این نزاعها اشاره میکند که اساتید چپی با تسلط بر دانشکدههای علوم اجتماعی در غرب، جنگ فرهنگی را ابزاری برای ضربه زدن به ارزشهای اصیل غربی
١/٨ پیانو استاندارد ٨٨ کلید دارد که هر کدام متناظر با نت موسیقی است. از پایینترین در سمت چپ تا بالاترین در سمت راست. با نواختن پیانو یک چکش به یک سیستم فلزی ضربه میزند. هر سیم طیفی از موج فرکانسی تولید میکند اما هر کدام یک فرکانس غالب دارد. فرکانس اولین کلید از چپ ٢٧هرتز است.
٢/٨ به این معنی که تار ٢٧ بار در ثانیه نوسان میکند، و فرکانس آخرین کلید در سمت راست ۴١٨۶ هرتز است. کلیدهای میانی ٧اکتاو را پوشش میدهند. فرکانس متناظر با هر دکمه تقریبا ١.٠۵٩ برابر دکمه سمت چپی است. به عبارتی هر ١٢ کلید، فرکانس دو برابر میشود.
٣/٨ گوش انسان از ٢٠ تا ٢٠kHz را میشنود که البته در سنین بالاتر به تدریج از توانایی آن کاسته میشود. امواج صوتی که به گوش انسان میرسد توسط مغز به صدا تبدیل میشود. صداهای فراتر از شنوایی انسان Ultrasound نام دارد. سگ توانایی شنیدن تا ۴٠kHz را دارد. گربه، خفاش، و موش