١/١٨ اگرچه آمریکا در سال ١٧٧۶ اعلام استقلال کرد، اما تا سالها همچنان درگیر جنگهای متوالی با کشورهای اروپایی بود. جنگ استقلال با انگلیس بعد از ٨سال در ١٧٨٣ به پایان رسید. در سال ١٧٨٨ تا ١٨٠٠ نیروی دریایی آمریکا با فرانسه به صورت متناوب درگیر بود.
جنگ دوم استقلال با انگلیس در ١٨١٢ آغاز شد و بعد از ٢سال به امضا تفاهمنامه به پایان رسید که این نقطه پایانی بود بر درگیریهای نظامی آمریکا در خاک خود و شروع فصل جدیدی از توسعهطلبی، و طی تقریبا ۵٠سال آمریکا از باریکه شرقی تا ساحل غربی وسعت پیدا کرد.
روندی که جهتگیری بیش از همه به شخص ر.ج بستگی داشت، و ٣ ر.ج بعدی مثل خوبی از این تغییرات ناگهانی است. از سال ١٨٢٣ بر اساس دکترین مونرو، پنجمین ر.ج آمریکا، سیاست خارجی بر عدم دخالت و حضور نظامی در اروپا استوار بود، و از طرفی حق مداخله و کنترل قاره آمریکا به این کشور تعلق داشت.
به عبارتی به اروپاییها نسبت به بلندپروازی در این بخش از کره زمین هشدار داد. توسعه ارضی به سمت غرب و الحاق زمینهای بومیان به کشور آمریکا در این دوره شدت گرفت.
از سال ١٨٢۵ جان آدامز ششمین ر.ج آمریکا شد که نگرش کاملا متفاوتی به توسعهطلبی و سیاست خارجی داشت.
از دید او برای مقابله با پلیدیها آمریکا نباید از مرزهای خود خارج شود، چرا که در صورت درگیری نظامی چهره این کشور از سمبل آزادی به تنها کشوری قدرتمند تغییر میکند. این به معنای گوشهگیری سیاسی نبود، و آمریکا استقلال و آزادی در کشورهای دیگر، منع از طریق نظامی، دفاع میکرد.
آدامز به دنبال توسعه زیرساختهای آمریکا مثل جاده، نوآوری، و علم و صنایع بود. از امضا معاهدهای که بومیان موسکوگی را از حق زمین خود در جورجیا سلب میکرد امتناع کرد و گسترش جغرافیایی آمریکا در دوره او کند شد. در انتخابات بعدی ١٨٢٨، آدامز از ژنرال اندرو جکسون شکست خورد
جکسون به معنای واقعی کلمه مرد میدان بود و روند توسعهطلبی آمریکا بار دیگر تغییر داد. بومیان او را به "چاقوی تیز" میشناختند چرا که پاکسازی قومیتی بومیان تا آن زمان بیشتر بر عهده او بود. در سال ١٨١۴ جکسون بعد از سرکوب مخالفت بومیان جنوب آمریکا، آنها را وادار به امضا معاهدهای کرد
که سرزمینهایی به وسعت آلاباما و جورجیا امروزی را به آمریکا واگذار کنند. حتی بومیانی که او را هم همراهی کردند زمینهای خود را از دست دادند. رییسجمهور وقت مدیسون از او خواست که این زمینها را بازگرداند، اما جکسون امتناع کرد، و به دلیل محبوبیت جکسون دولت کوتاه آمد.
سال بعد در جنگ دوم با انگلیس، جکسون نیروهای انگلیسی را در نیواورلئان شکست داد و قهرمان ملی شد. بعد از ورود به این شهر دو ماه حکومت نظامی اعلام کرد و تعدادی هم به دلیل تمرد اعدام شدند. در ١٨١٧ از جکسون خواسته شد بومیان فلوریدا را که مزاحم تازه ورودهای سفید بودند سرکوب کند.
او هم روستاهای زیادی را نابود کرد و ساکنین آن به جنوب فلوریدا فرار کردند. خشونت جکسون مورد انتقاد بسیاری قرار گرفت اما گرفتن فلوریدا از اسپانیا خواسته بسیاری واشنگتن بود. بلاخره با توافق دولت مونرو با اسپانیا، فلوریدا به آمریکا اضافه شد.
مجموعه فعالیتهای میدانی جکسون سرزمینهایی را به خاک آمریکا اضافه کرد که بخشهایی از ٧ایالت امروزی را تشکیل میدهد. در سال ١٨٣٠ جکسون قانونی را به کنگره پیشنهاد داد تا تمام بومیان به غرب رود میسیسیپی رانده شوند که علیرغم مخالفت زیاد تصویب شد و بومیان چاکتاو، موسکوگی، چروکی،
و چیکاساو به زور از خانه و زمین خود اخراج شدند و مسافت زیادی را با پای پیاده طی کردند، و بسیاری نیز جان خود را از دست دادند. بومیان چاکتاو با استناد به معاهده پیشین با دولت آمریکا علیه قانون جدید به دادگاه عالی شکایت کردند که جکسون زیر بار حکم دادگاه عالی هم نرفت.
کنترل غیرنظامیان بر قوای نظامی و دیپلماسی در قانون اساسی آمریکا نهادینه شده و در طول سالها پایههای آن مستحکم شده. ر.ج فرمانده کل قوا است و سنا اختیار تشکیل ارتش و اعلان جنگ را دارد. از ابتدای قرن ٢٠ام مجلس سنا نیز به رای مردم انتخاب شد، و به تدریج جایگاه دموکراسی و نظر مردم
و افکار عمومی در دیپلماسی و در نتیجه در جهتگیری کلی سیاستهای آمریکا پررنگتر شد. یکی از علل شکست در جنگ ویتنام را میتوان نبود توازن بین برتری نظامی آمریکا و همراهی دیپلماسی برشمرد. اما در نقطهای دیگر در فضای بعد از ٩/١١ این بار میدان دست بالا را پیدا کرد.
و جبههای به رهبری دیک چنی و دونالد رامسفلد دستگاه دیپلماسی و مخالفتها و تردیدهای آنها را به طور کامل دور زد و جنگ عراق را آغاز کرد (البته که چنی و رامسفلد هم محصول فرایند دمکراتیک بودند نه صرفا فرمانده نظامی). جنگی که از دید آمریکاییها شکست کامل بود.
اما با تغییر نظر مردم و برآیند افکار عمومی، سه دولت قبلی یعنی اوباما ترامپ بایدن، در یک چیز توافق داشتند: خروج از خاورمیانه. برای سالهای آینده هم همچنان میتوان انتظار داشت ساختار دیپلماتیک و دموکراسی بر ملاحظات میدانی اولویت داشته باشد.
پن١: به تدریج دولت آمریکا به معاهدات خود با بومیان پایبند شد و در حال حاضر حدود 230km2 چیزی حدود ١.۵٪ از خاک آمریکا در اختیار بومیان است. اگرچه از دید جامعه بینالملل کشور به حساب نمیآیند، اما از دید دولت فدرال کاملا مستقل و sovereign هستند.
پن٢: از نیمه قرن ٢٠ام قانونی تصویب شد که وزیر دفاع دست کم باید ١٠سال یونیفرم نظامی خود را کنار گذاشته باشد (به ٧سال کاهش پیدا کرده)، اگر چه سنا این اختیار را دارد تا در صورت صلاحدید از آن چشمپوشی کند.
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
١/١١ افسردگی یک بیماری و ناشی از عوامل متعدد روانی، محیطی، و ژنتیک است. تعریف ساده آن ناتوانی در لذت بردن از امورات زندگی است که دیگران معمولا برای آنها هیجان و شوق دارند. نتیجه آن بیانگیزگی، خستگی و بیحوصلگی است. گویی که هیچ اتفاق مثبتی در زندگی رخ نمیدهد
و امکان آن هم وجود ندارد. این امر تا آنجا پیش میرود که فرد حتی به شکلی عجیب و غیرمنطقی اتفاقات خوب زندگی را نیز منکر میشود. در حالتهای شدید ممکن است فرد خود را مقصر ببیند، به خود صدمه بزند و به خودکشی منجر شود. افسردگی ایراد بیولوژیکی و شیمیایی در مغز است.
در کورتکس مغز (بخش خودآگاه) ذهنیتی منفی شکل میگیرد، اما مکانیزمهای دفاعی معمول نه تنها آن را کنترل نمیکنند بلکه بقیه ذهن و بخشهای قدیمیتر مثل آمیگدلا (مرکز ترس) نیز در تقویت آن همراهی میکنند. نوعی بیماری همراه با اختلال ادراکی Cognitive Distortion است که بیمار توانایی
١/٧ در برابر شرایط استرسزا، ناگهانی، و دشوار محیط اطراف واکنشهایی در بدن جانداران تکامل یافته که شانس بقا را افزایش دهد. گورخری زخمی که یک شیر او را تعقیب میکند، ترشح هورمون استرس مجموعه تغییراتی را بدن او ایجاد میکند.
برای خونرسانی بهتر تپش قلب افزایش مییابد، فعالیت سیستم گوارشی، معده، و همچنین فرآیندهای طولانی مثل رشد متوقف میشود. سیستم ایمنی بدن نیز در حالت آماده باش است. اکسیژن و گلوکز بیشتری به مغز میرسد تا هوشیاری بالا باشد. برای سبک شدن هنگام فرار،
تخلیه غیر ارادی مثانه و حتی روده بزرگ ممکن است اتفاق بیفتد. تولید گلوکز از چربی افزایش پیدا میکند و تولید انسولین قطع میشود. مغز به سلولهای چربی فرمان میدهد که انسولین را نادیده بگیرند. تمامی این واکنشها به بیشترین شدن شانس گورخر زخمی کمک میکند.
۵/١ یکی از ویژگیهای ذهنی آدمی، درهم تنیده بودن حافظه و احساسات است. ارزیابی ما از واقعیتها و یا برداشت ما از خاطرات به میزان زیادی با شدت احساسات همراه با آن مرتبط است. به عبارتی حقیقت و درستی یک باور و ماندگاری آن معمولا با احساسات همراه با آن متناسب است.
ذهن ما به شکلی است که هرچقدر احساس ترس یا عصبانیت از یک تهدید و نگرانی بیشتر باشد، آن را بیشتر جدی و واقعی تصور میکند. احساسات باور ما را تقویت میکند، و در ادامه باور هم به احساسات ما دامن میزند. فرد هر چه بیشتر در گرداب احساسات عمیق خود فرو رود، از منطق بیشتر فاصله میگیرد
در طول یک مشاجره داغ، هر دو طرف هر لحظه بر درست بودن حس خود بیشتر مطمئن میشوند و پذیرش طرف مقابل غیرممکن به نظر میرسد. مجریهای برنامههای سیاسی عقیدتی انگیزشی ... هم به خوبی میدانند که هیجان بیشتر و صدای بلند باعث اثرگذاری بیشتر است.
١/٧ در کتاب Man's search for meaning نویسنده به روایت تجربه خود از زندانهای نازی میپردازد. او که خود روانشناس بود از تجربههای ذهنی و معنوی و چگونگی دوام آوردن در آن شرایط دشوار روایت میکند، دوران پر از رنجی که پدر مادر همسر و خواهر خود را نیز از دست داد، اما معنی زندگی را نه.
در اردوگاهها زندانیانی معروف به کاپو عهدهدار انجام برخی کارها میشدند و با نازیها همکاری میکردند. برای راحتی و امکانات بیشتر، حتی گاهی از خود نازیها رفتار خشنتری با زندانیها داشتند، اما با کوچکترین خطایی ممکن بود قربانی شوند. رشته توییت خوب👇
زندانیهایی بودند که شرایط جانفرسای اردوگاهها در نقطهای آنها را وادار به تسلیم میکرد. علایم آن برای دیگران شناخته شده بود: فرد تسلیم شده بعد از بیداری هیچ کاری نمیکرد، حرفی نمیزد و تکان نمیخورد، حتی برای دستشویی رفتن، حتی هنگام انتقال به کوره مرگ و یا اتاق گاز.
۵/١ گئورگ فردیناد دیپلمات آلمانی در دانمارک تحت اشغال نازیها بود. در سپتامبر ١٩۴٣ مطلع شد که دستور بازداشت یهودیهای دانمارک از اول اکتبر و انتقال آنها به کمپ توسط هیتلر صادر شده. تلاشهای او برای تغییر این فرمان بینتیجه بود و سپس از دولت سوئد خواست تا پناهجویان یهودی ساکن
۵/٢ دانمارک را بپذیرد، که ابتدا رد شد. دو روز قبل از موعد مقرر، فردیناد یکی از مقامات دانمارکی را از نقشه نازیها مطلع کرد. او نیز به رهبر یهودیان اطلاع داد. طی یکی دو روز با کمک جبهه مقاومت دانمارک و همکاری گسترده مردم عادی، یهودیها به شکلهای مختلف پنهان شدند.
۵/٣ سوئد نیز اعلام کرد پناهجویان را میپذیرد. به تدریج در اقدام جمعی حیرتانگیز ٨٠٠٠ یهودی و خانوادههای آنها از طریق دریا و با قایقهای کوچک، به شکلی مخفیانه که از گشت نازیها در امان باشند، به سوئد منتقل شدند.
١/١٠ کتاب Madness of Crowds به بررسی مساله جنسیت، نژاد، همجنسگرایی، زنان، و همچنین عدالت اجتماعی و political correctness میپردازد. مثالهای زیادی از سایه انداختن این تحولات بر تغییر رفتار در محیط کار و دانشگاه و اجتماع زده که در دورهای که ایدیولوژی و دین چندان بر تحولات
٢/١٠ جامعه غربی تاثیرگذار نیستند، این نزاع بر سر هویت و به رسمیت شناختن حقوق و جایگاه اقلیتها بسیار چالشبرانگیز شده. در شرایطی که این گروهها در بهترین دوره خود در تاریخ قرار دارند، مبارزین عدالت اجتماعی SJW با تقسیم جامعه به قربانی و متجاوز چنان فضای اجتماعی را مسموم کردند
٣/١٠ که امکان هیچ گفتگو و بررسی عقلی و علمی وجود ندارد. بهترین بخش کتاب مقدمه آن بود که نویسنده با اشاره به مارکسیسم، از برنامه اصلی در پس این نزاعها اشاره میکند که اساتید چپی با تسلط بر دانشکدههای علوم اجتماعی در غرب، جنگ فرهنگی را ابزاری برای ضربه زدن به ارزشهای اصیل غربی