دوستان وحدت وجود لزوما خداباورانه نیست
مثلا شوپنهاور بیخدا هم فلسفه اش نوعی وحدت وجوده، ولی معتقده اون وجود واحد یا قادرمطلق، یه موجود بی پدر مادر شرور و عوضیه به اسم اراده(نیرو)
ایا راهی هست از دست این موجود شرور عوضی خلاص بشیم، جواب ارتور اینه سه تا راه هست؛ ولی این راه ها 👇
موقتیه
ولی بهرحال از هیچی بهتره
یا مثلا ماتریالیست ها هم نوعی وحدت وجود رو قبول دارن
ماتریالیستی مثل مارکس میگه، ما هم میگیم همه چیز تو جهان، به یه چیز واحد تقلیل داده میشه، ولی اون چیز #وجود یا #خداوند نیست (مثل حرف اسپینوزا و ملاصدرا) اون چیز چیه؟ ماده
در واقع یه 👇
ماتریالیست هم میگه جهان از یه چیز واحد تشکیل شده به اسم ماده، و همه چیزهای تو جهان، صورت یا فرم هایی از این ماده است
یا مثلا هگل میگه اون چیز واحد چیه؟
اسمشو میزاره روح یا زایت گایست (کلمه المانیه که معنی تحت اللفظیش میشه روح زمانه)
👇
(که البته بین این روح تا اون روح خنده دار ادیان هیچ وجه اشتراکی نیست، صرفا لفظشون یکیه وگرنه هگل از یه چیز انتزاعی سختی داره حرف میزنه که توضیح زیادی داره ولی هر کی خواست بهش میگم چیه)
یا تو مثال های دیگه، حتی تو فلاسفه ابتدایی تر، مثلا تالس میگفت کل جهان از اب ساخته شده، 👇
شاگردش اناکسیمنس میگفت کل جهان از یه چیزی به اسم اپیرون ساخته شده (اپیرون چیزی شبیه ماده خودمونه) یا مثلا اناکسیمندر میگفت کل جهان از هوا ساخته شده
اینا همه نمونه های وحدت در وجوده
حالا
برای درک بهتر مثلا امپدوکلس میگفت جهان از چیز واحد ساخته نشده بلکه 👇
از چهار عنصر (اب باد خاک اتش) ساخته شده
به این میگن کثرت وجود
یا مثلا دموکریتس میگفت جهان از اتم ها ساخته شده یا اناکساگوراس میگفت جهان از بینهایت جز تشکیل شده
اینا نمونه های کثرت وجوده
یعنی جهان از چیزهای مختلفی ساخته شده نه صرفا از یه چیز واحد (مثل ماده یا اراده یا روح یا 👇
وجود، اب، هوا یا هر چی اسمشو بزاری)
درواقع وحدت وجودیا میگن جهان از یه چیز واحد ساخته شده
کثرت وجودیا میگن جهان از یه چیز واحد ساخته نشده و از چند چیز (دو تا یا بیشتر - الی بینهایت) ساخته شده
👇
دلیلی که تا اسم وحدت وجود میاد همه فک میکنن فلسفه خداباورانه اس
اونم طبق معمول تقصیر متدینین نامحترم تو تاریخه😂
اول که شونصد هزارتا خدا داشتن
بعد شد سه خدایی و دوخدایی و تک خدایی(توحید)
بعد دیدن همین یه خدا هم توجیه نداره،چرا؟ چون اگر خدا یه چیزه، جهان یه چیز دیگه، پس جهان👇
محدود شده به خدا و خدا محدود شده به جهان، 0ون وقتی ما از دو چیز مختلف حرف میزنیم معنیش اینه که اینا دو چیز محدودن
اگر محدود نبودن که دو چیز نمیشدن
(بهرحال این استدلال یعنی خدا یه چیزه محدوده که اینجوری ام نمیشه که! تابلو بازی میشه😂 ) 👇
پس این متدینین خدادوست گفتن اینجور باشه پس خدا و جهان و هر چی جونور زنده و مرده تو عالمه، همه یه چیز واحده به اسم #وجود، این "وجود" خود خداست
اینجوری جهان و خدا یکی میشن و مشکل حل میشه و کلا ایده های وحدت وجودی رو به اسم خودشون زدن
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
فلاسفه از همون ابتدای کارشون در پی این بودن که جهان از چی ساخته شده
نظرات مختلفی با دلایل ابتدایی خودشون میدادن
فارغ از درستی و نادرستی نظرات و دلایلشون، مهمترین وجه کارشون، این دغدغه بشری هستش که میخواستن بفهمن جهان از چه چیزی بوجود اومده یا 👇
بقولی ذات واقعی جهان چیه
یا به زبان دیگه، ماده المواد جهان چه چیزیه
یونانیا این عنصر اولیه، این ماده المواد رو #آرخه میگفتن
طبیعیه که فلاسفه اولیه جواب های ساده و اولیه هم به این موضوع بدن
مثلا #تالس معتقد بود که جهان از اب ساخته شده، چندتا دلیل هم واسه خودش داشت👇
تالس حالات مختلف اب رو میدید که به شکل جامد(یخ) مایع(اب) گاز(بخار) درمیاد با خودش میگفت، کل جهان همین سه حالت از ماده رو داریم، پس باید جهان از اب ساخته شده باشه
یا مثلا یکی از دلایلش این بود که ما به هر طرفی تو کره زمین میریم به اب برخورد میکنیم
👇
من در مورد هگل خیلی چیزا نوشته بودم
راستش همه رو پاک کردم دوباره شروع کردم نوشتن تا کمی ساده ترش کنم
چون خیلی از دوستا تذکر دادن که جاهایی قابل فهم نیست و باید ریشه ای تر و ساده تر توضیح داد
من این ایراد رو میپذیرم چون ما گاهی یه سری مطالب رو، انقدر گفت و شنود کردیم، 👇
ملکه ذهنمون شده و متوجه نمیشیم که دیگری ممکنه بار اول باشه برخورد میکنه
درواقع مخاطبی که اولین بار با اصطلاحاتی مثل جوهر، عرَض، مقوله و... برخورد میکنه ممکنه درست متوجه نشه
واسه همین یه چرخی تو تاریخ فلسفه میزنم و یه سری اصطلاحات و کلیت فکر فلاسفه پیشین رو میگم
👇
اتفاقا واسه هگل، خوبه که بدونیم پارمنیدس و افلاطون و ارسطو و اسپینوزا چی میگن...
پس اول کمی از فلاسفه یونان باستان میگم
عصر هلنیستی و قرون وسطا رو یه توضیح کوتاه میدم ولی عصر روشنگری (دکارت و لاک و اسپینوزا و بارکلی و لایبنیتز رو حتما توضیح بیشتری میدم
👇
پرومته،(در نمایشنامه ایسخولوس) به گفته ی خود،دوبار بر ضد نظام موجود آسمانی، طغیان میكند. او یك طغیانگر است.
میخواهد كه بیداد به پایان رسد
او اعتراض میكند تا چیزی را تغییر دهد. او خواهان عدالت و صلح است در پی آن است كه زئوس 👇
برای لحظهای هم كه شده دست از ظلم، نسبت به آدمیان بردارد
پرومته دو بار طغیان كرد
اولین بار زمانی بود كه زئوس تصمیم داشت تا نژاد انسان را از میان بردارد. اما پرومته مخالفت كرد، و به تنهایی در مقابل سپاه خدایان ایستاد
دومین بار هنگامی بود كه زئوس اتش را بر بشر منع کرد
👇
پرومته باز به حمایت از انسان ها آتش را ربود و برای آدمیان آورد.
(آتش را میتوان نماد چیزهای زیادی دانست از عشق تا نفرت و خشم و... اما درین مقال برداشت ما نمادی از اگاهی و روشنایی است. زئوس بشر را در تاریکی و جهل فروبرده بود و پرومته روشنایی و اگاهی را به بشر هدیه کرد)
قبل از تموم شدن بحث شوپنهاور و شروع هگل، یه سری جملاتش از بدبینی هاشو بنویسم
برایان مگی یه جا مینویسه
کابوسی که شوپنهاور از جهان واستون میسازه کافیه که یک بار بخونید تا هرگز فراموش نکنید
بیاید یه سری جملاتش رو با هم مرور کنیم👇
شوپنهاور میگفت حقیقت فاحشه نیست که دست دور گردن هر بی سر و پایی بندازه، اساسا تمام چیزهای عالی مثل حقیقت به سختی بدست میاد در مقابل کلاهبرداری تو حوزه عملی، چرت و پرت های بی مزه تو حوزه هنر، لاطائلات تو حوزه اندیشه و فلسفه
اینا خیلی خوب مشتری و خریدار داره👇
واسه همینم کلاهبردارها (اشاره به فیخته و هگل😂 ) خیلی راحت موفق میشن
جایی مینویسه
زندگی بشر همیشه در رنج و بدبختیه، زندگی نامه هر کسی رو بخونی عملا رنج نامه میخونی
تازه زندگی بشر پر از حوادث و رنج ها و بدبختی های ریز و درشته که اکثریت این دردها رو پنهان میکنن چون 👇
#فلسفه_شوپنهاور قسمت دوم
گفتیم شوپنهاور بشدت بدبینه و همه چیز رو به این اراده ربط میده
تو این قسمت فلسفه منسجم و بدبینانه شوپنهاور رو دنبال کنیم
از راه های فرار از دست این اراده تا تحلیل #الت_پرستی شرقی ها و دراخر تحسین #بودا و فلسفه ی #اوپانیشادها و پلی به روانشناسی
👇
گفتیم از دید شوپنهاور واقعیت نهایی جهان، یک اراده ی شرور و شیطان صفته، یک قادر مطلق، یک #وحدت جهانی
ولی جهانی که ما درک میکنیم، جهان همچون تصور، جهان کثراته، درواقع کثرات در پدیدارهای اراده است و وحدت در خود اراده
اما این اراده چیه؟
👇
این اراده در جانداران به شکل خشنی خودش رو به نمایش میزاره، من و شما برای نگهداشتن اراده زیستن خودمون، باید حیوون دیگه ای رو بکشیم و درواقع اراده زیستن من در نفی اراده دیگریه
یکی شاهین رو شکار میکنه
شاهین گنجشک رو شکار میکنه و گنجشک، کرم رو...
در واقع اراده حیات (خواست حیات)👇
من تصمیم داشتم هگل رو توضیح بدم ولی قبلش چون خیلی از دوستان خواستن، فلسفه شوپنهاور رو هم توضیح میدم
خلاصه ی کانت این بود که کانت میگفت ما داده های خام رو از جهان خارج میگیریم، این داده ها میاد تو مرحله عقلی یه سری برچسب ها بهش میخوره
👇
(مثل یه کارخونه، که تو اخرین مرحله به محصولش یه سری برچسب ها میخوره، تا محصول نهایی ادماده بشه)
از اینجا به بعد اون تجربه نهایی که بهش میگیم #فنومن یا #پدیدار حاصل میشه
پس اون جهان خارج از ذهن ما که ما نمیدونیم چیه و چه شکلیه جهان #نومن ها یا #ناپدیدارها اسمشو بزاریم
👇
تکرار کنیم
اون تصاویر بازنمایی شده تو ذهن ما #پدیدار، و اون چیز یا چیزهایی که ذهن ما داره بازنمایی میکنه، ناپدیدار یا #شی_فی_نفسه (یا نومن) اسمشو بزاریم
اما اینجا کانت با یه تناقضی مواجه شد که اساسا شوپنهاور درصدد اصلاح این تناقض فلسفه اش کلید میخوره