یک توضیح اقتصادی بدم که چرا ارزش دلاری بخشی از جیدیپی یا برخی شرکتهای بورسی و امثال خیلی کم شده و چرا برای بخش دیگری نشده و چرا این تبدیلات دلاری این قدر گیجکننده شده است. این قدمها را دنبال کنید:
۱) اقتصاد ایران در ۱۰-۱۵ سال گذشته هم با شوک منفی بهرهوری و هم شوک منفی //
شدید به تجارت خارجی مواجه بوده.
۲) اون بخشهایی از اقتصاد که کالاهای مبادلهپذیر دارند (مثلا شرکت کومودیتی) قیمت فروش محصول و ارزش بورسی و اعدادشون در حسابهای ملی تقریبا با دلار بالا و پایین میره و اندازه دلاریشون خیلی فرق نکرده.
تولیدکننده این نوع کالاها اون قدر آزادی //
و قابلیت نداره که قیمت محصولش را کم و زیاد کنه چون براش قیمت اکثر نهادهها و خروجیها تقریبا «داده شده» و «برونزا» است.
۳) از اون طرف، بخشهای زیادی دارند برای بازار داخلی محصول و خدمات تولید میکنند، از گردشگری گرفته تا پزشکی و آموزش و حمل و نقل و رستوران و بانکها و ... //
نکته اصلی اینجا است: این بخشهای محلی «قیمت واحد خدمات خودشون» را درونزا و بر اساس تابع تقاضای داخلی بهینهسازی میکنند. اگر اقتصاد ضعیف بشه، ارزش حقیقی واحد خروجی اونها هم میآید پایین (ولی مثلا برای فولاد و پتروشیمی و نفت و تا حد خوبی کشاورزی و اینا این اتفاق نمیافته.) //
این بخشها با اینکه به لحاظ ماهیت و کمابیش کمیت تقریبا دارند همون چیز را تولید میکنند (ویزیت پزشک و کشیدن دندان و اصلاح مو و تدریس و کیلومتر جابهجایی و ...) ولی «ارزش دلاری واحد خروجیشون» مرتب پایین رفته. کافیه ارزش دلاری ویزیت پزشک و سلمانی و غیره را در طول زمان ببینیم.
اینجا دیگه یک مقدار سلیقه است که اندازه اقتصاد در این بخشها را با چی بسنجیم: با تعداد ساعت دانشآموز و مقدار مسافر و تعداد عمل جراحی و غیره یا با ارزش دلاری این خدمات. به همین ترتیب ارزش ریالی و دلاری شرکتهایی هم که این نوع خدمات/محصول را عرضه میکنند خیلی متفاوت رفتار میکنه.
اون تفاوت اساسی که بین افت اندازه یک اقتصاد مثلا با معیار PPP و معیار دلار آزاد بانک جهانی میبینیم هم از اون انتخاب معیار سنجش است.
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
اونایی که ۲-۳ دهه قبل را یادشون هست، یک تصویری از اینکه چه مدلی از توسعه، میتونست ایران ما را به مسیر کشورهای با درآمد متوسط بندازه دارند: تبدیل شدن به قطب خدمات تخصص-محور در منطقه که سمبل داخلیاش شرکت مپنا و در قدمهای بعدی کیسون و ناموران وهمکاران سیستم و ... بود. //
در یک وضعیت آرام و دارای روابط نرمال با دنیا، ایران به اتکای این شرکتها و توان فنی داخلیاش میتونست شریک و هاب منطقهای یا حداقل یک دفتر بزرگ و فعال شلومبرجر و BHP و مککینزی و IHS و SAP و کاترپیلار و شاید در قدم بعدی گوگل و مایکروسافت و ... باشه. برخی از اینهایی که اسم //
بردم یک دورهای واقعا قدمهای اولیهای به سمت تاسیس چنین مراکزی برداشتند.
متوجه هستم که چندین «اگر» خیلی بزرگ از «جهات مختلف» پشت این تصویر بود که نشد. ولی بد نیست یک بار یادآوری کنیم که احتمالا این یکی از معدود مدلهای بلندمدتی بود که شاید ما را به کره جنوبی منطقه تبدیل میکرد.
وین که بودیم هنوز نتفلیکس نبود. تو کل شهر یه ویدئوکلاب بود به اسم آلفا-ویل که فیلمهای هنری داشت. بقیه ویدئوکلابهای شهر بیشتر فیلمهای پاپ داشتند. خلاصه برای دیدن و پسدادن هر فیلم هر سرش باید نزدیک یک ساعت با مترو میرفتیم و یک ساعت هم میآمدیم. گرون هم بود و نمیارزید //
که مثلا چند تا فیلم بگیریم و ظرف یک هفته ببینیم و یکجا پس بدیم. (بعدا که اومدم آمریکا دیدم چه قدر ارزونتره و میشه این کار را کرد.) این بود که ما قدر فیلمهای خوب را میدونستیم چون برا هر کدومش فقط ۳-۴ ساعت زمان رفت و آمد صرف میکردیم. تا اینکه یک بار یک ایدهای به ذهنم //
رسید: یکجا همه دیدن فیلمهای یک سری کارگردان ظرف چند روز. این طوری میتونستم مثلا ۵-۶ تا فیلم بگیرم و پشت سر هم ببینم و ۴۸ ساعت دیگه پس بدم. سینمای بونوئل و آندره وایدا را این طوری دیدم. نه تنها فیلمها را دیدم بلکه در مورد کارگردان هم خوندم و ... فکر کنم برام بهترین تجربه//
چند وقت پیش برام سوال شد که آیا تحلیل تکنیکال برای کاربران خودش واقعا کار میکنه و اگر میکنه چرا؟ یک کتاب نسبتا خوبی را خوندم و به نظرم کسی که این کتاب را نوشته بود اتفاقا درک خوبی از «اقتصاد خرد + روانشناسی» داشت و خیلی خبری از شعبده توش نبود. //
به این مثال ساده دقت کنید: تکنیکالیستها صحبت از حمایت و مقاومت و ... میکنند. خب این سطوح حمایت چرا وجود دارند؟ از دید یک نفر که از زاویه بازار کارا نگاه میکنه، توزیع احتمال قیمتهای آینده تقریبا یک دامنه (Support) پیوسته داره و در نتیجه با یک تابع توزیع پیوسته مثل //
لاگ-نرمال توصیف میشه. ولی در واقعیت یک سری اصطکاک این وسط هست. مثلا یکیاش اینه: آدمها معمولا نقطه توقف ضرر (Stop Loss)شون را بر حسب اعداد رند و ساده انتخاب میکنند. مثلا کسی که پوزیشن بیتکوین داره احتمالا نقطه یا خروج (سفارش فروش) را نمیگذاره ۳۸۱۲۷ ولی خیلی محتملتره که //
در ادامه بحث دیروز: گاهی دیدم از من و برخی دوستان دیگه میپرسن که شما که خودتون فاینانس خوندید، چرا با «بازار» همراه نیستید وگاه نگاه انتقادی دارید؟ یک جوابش اینه: ماها به خاطر علاقه شخصی به بازار مالی یا مثلا برای درآمد بهتر نرفتیم سراغ این حوزه. یک دورهای این بحث مطرح شد //
که در مباحث توسعه نقش بازارهای مالی مهمه و باید بیشتر مطالعه و فهم بشه. برخی از ما انتخاب کردیم که از حوزه کاری قبلیمون بیاییم بیرون و سعی کنیم نقش بازارهای مالی را در رشد و توسعه یک کشور بهتر بفهمیم. در نتیجه در این نگاه، بخش مالی هم صرفا یک بخش مثل بقیه بخشهای اقتصاده //
و صرفا تا جایی مهمه که «در خدمت بهبود بخش حقیقی اقتصاد و رفاه کلی جامعه باشه.» حالا سه تا حالت پیش میآد:
۱) وقتی توسعه مالی در خدمت بخش حقیقی باشه، کاملا همراه و فعال هستیم مثلا در مباحث توسعه بازار بدهی یا مدیریت ریسک یا اعتبارسنجی یا صندوقهای سهام یا تامین سرمایهها و ...
#1 رشتوی طولانی: پیچیدگی تحلیل و هدفگذاری سیاست نرخ بهره
اول از همه، نرخ بهره چیست؟ خب سه تا نرخ بهره داریم: ۱) بهره اسمی که همان نرخ تعیین شده توسط دولت است. ۲) بهره حقیقی که میشود تفاضل نرخ بهره اسمی و تورم و ۳) بهره «طبیعی» که قیمت و علامت کمیابی سرمایه در اقتصاد است. //
#2 مورد ۱ و ۲ معمولا شناخته شده هستند ولی نرخ بهره طبیعی چیست؟ یک تعریف این است که نرخ بهرهای است که، بدون مداخله دولت، «عرضه پسانداز» و «تقاضای سرمایهگذاری» را در جامعه برابر میکند. هر قدر نرخ طبیعی بالاتر باشد یعنی جامعه میخواهد به «تعویق مصرف» پاداش بزرگتری بدهد.
#3 خب در اقتصادهای توسعه یافته، نرخ بهره اسمی چه طور دستکاری میشود؟ در یک تصویر ساده، بانک مرکزی داراییهای کاغذی بانکهای تجاری (مثلا اوراق قرضه) را میخرد و به جایش بهشان اعتبار میدهد. وقتی بانکهای تجاری مازاد اعتبار داشته باشند، به هم قرض میدهند و این باعث کاهش نرخ
به عنوان کسی که در این یک سال فرصت پیدا کرد تا بحثهای حول بازار سهام در ایران را از دور تماشا کنه، به نظرم دو دیدگاه نسبتا متمایز قابل مشاهده است:
۱) دید بخش حقیقی: در این نگاه، بازار ثانویه فقط آیینه بخش حقیقی اقتصاد و محلی برای خرید و فروش ادعاها (Claims) روی ارزشافزوده //
تولید شده در بخش حقیقی است و از خودش ماهیت مستقلی برای تولید ارزش افزوده جدید نداره.
۲) دید بازار ثانویه (یا شاید بگیم معاملهگران) که معتقده خود بازار ثانویه یک بخش مستقل از اقتصاده و در داخل خودش به صورت قایم به ذات ارزش افزوده جدید خلق میکنه و افراد را ثروتمند میکنه! //
طبعا پیامدهای سیاستی و تحلیلی این دو نگاه کاملا با هم فرق داره:
در رویکرد بخش حقیقی (یا بازار اولیه)، مجموعه بازار ثانویه و بالا و پایین رفتن قیمتها در آن یک اتفاق «تبعی» و کمابیش مثل یک سایه است. در «کلیت» این بازار نه ثروت جدیدی خلق میشه و نه ثروت خاصی از بین میره. //