فیلسوف دیگه ای که به دنبال این بود که جهان از چه چیزی ساخته شده #اناکساگوراس بود، اناکساگوراس ادم متفکری بود، یافته هاش از نظر علمی حیرت اوره، مثلا فهمیده بود خورشید یه جسم داغ گداخته شده اس، یه گوی اتشین تو اسمون که متاسفانه خدا نیست، و فهمیده بود 👇
ماه جنسش از خاکه (گویا یه شهاب سنگ رو بررسی کرده بوده) ، اناکساگوراس اینم فهمیده بود که ماه نوری از خودش نداره و عملا داره نور خورشید رو بازتاب میده، این یافته ها، حدود 450 سال قبل میلاد شگفت اوره، اما فارغ از بحثای علمیش، اندیشه های متافیزیکی اناکساگوراس هم جالبه 👇
اناکساگوراس معتقد بود که جهان از یه چیز واحد ساخته نشده، بلکه از بینهایت عنصر یا تعدادی نامحدود ریشه ساخته شده، یعنی مثلا امروز میگیم فلان ماده رو تجزیه کنی، به مولکول ها بعد اتم ها بعد به ذرات بنیادین میخوریم و تمام. اما اناکساگوراس میگه نه، هر چقدر هی بشکافی باز به یه عنصر 👇
یا یه ریشه جدید میخوری
در مقابل اناکساگوراس،دموکریت و اتمیستها ظهور کردن، اینا معتقد بودن که یه جسم یا یه ماده رو هی بشکافی و بری جلو، بالاخره این روند یه جا متوقف میشه و دیگه اون ذرات رو نمیتونی بشکنی، این ذرات که جز نهایی جهان 👇
و جز سازنده جهانند، اسمشون رو گذاشتن atom یعنی ناشکستنی
(اون حرف a تو یونانی منفی کننده است - مثل #تئیسم که میشه خداباوری، #اِی_تئیسم، که میشه بیخدایی)
پس اگر دقت کنید میبینید که اتمیست ها که تئوری امروزیتری دارن، در واکنش به یه مکتب دیگه ظاهر شده بودن👇
پس یه #مقایسه کنیم بین اناکساگوراس پیر و دموکریت جوان (از سال زندگی دموکریت فقط اینو میدونیم که تو جوانیه دموکریت، اناکساگوراس پیر بوده)
اناکساگوراس میگفت جسم رو هر چی بشکنی، دوقسمت کنی، باز شکسته میشه و هیچوقت به یه جز که دیگه شکسته نشه نمیخوری👇
این روند تا بینهایت میره، پس فرق اشیا تو چیه؟ اناکساگوراس معتقد بود هر ماده ای از اون ریشه، تخمه یا عنصر مربوط به خودش بوجود اومده، همه ی مواد از همه ی این ذرات یا عناصر توشون هست، ولی مثلا چرا یه چیز سنگه؟ یه چی طلا؟ چون از یه عنصر مربوط به خود اون چیز، بیشتر توش هست، مثلا 👇
تو طلا، بیشتر از هرچیزی عنصر یا تخمه طلا وجود داره ولی همه عناصر دیگه هم وجود داره
(تاکید داره عناصر دیگه هم توش هست، چرا اینو میگفت؟ چون اینجوری میتونست بفهمه چرا ما مثلا علف میخوریم، تبدیل به گوشت میشه، یعنی اینجور تبیین کرده بود که تو علف هم باید عناصر دیگه باشه👇
که تبدیل به گوشت میشه، اناکساگوراس درواقع اینجوری میتونست تغییرات تو عالم رو توجیه کنه)
اناکساگوراس دوتا حرف مهم دیگه هم داره، یکی اینکه معتقد بود که خلا وجود نداره و جایی که فک میکنیم خلا هستش، تو اونجاها هم هوا هست که ما نمیبینیم
دوم اینکه از یه مفهومی به اسم نوس nous حرف 👇
میزد که نیروی زندگی بخشه، درواقع تفاوت جاندار و بیجان رو تو وجود روح یا نوس میدونست، که درکل جهان جاریه و..... (درمورد این نوس هم بعدا جداگانه توضیحاتی میدم ولی ارسطو بابت اوردن این اندیشه خیلی تحسینش کرده)
اما در مقابل، اتمیستها 👇
معتقد بودن که جهان از اتم ها تشکیل شده که تعدادشون خیلی زیاده، درواقع اتمها از لحاظ فیزیکی قابل تقسیمند (مثلا صدتا اتم یا میلیون ها اتم) ولی از لحاظ هندسی قابل تقسیم نیستن (یعنی دیگه هر یک عدد اتم رو در نظر بگیریم، شکسته نمیشه یا تجزیه نمیشه و تقسیم پذیرنیست)
تفاوت اشیا هم 👇
بخاطر تفاوت این اتم هاست، مثلا دموکریت میگفت اتم های اب باید دایره ای باشن، یا اتم های فلان چیز مثلثی شکلن، بیسار چیز مربع شکلن و.....
نکته دیکه اینکه این اتم ها ازلی و جاودانه و فناناپذیرند، حرکت هم، ذاتی این اتمهاست یعنی حرکت همیشه توشون وجود داره، بین اتم ها فضای خالیه و 👇
این اتمها تو فضای تهی دارن حرکت میکنن.
پس دموکریت معتقد بود این اتم ها شکل و اندازه و درجه حرارتشون فرق داره و دائم درحرکتن و وسط رفت و امدشون، گاهی بهم دیگه هم میخورن و تصادف میشه😁 و ممکنه بهم دیگه پیوند بخورن و...
👇👇
اما در کنار اینا یه فیلسوف دیگه هم هست به اسم #اِمپدوکلس که راسل میگه ترکیبی از فیلسوف و دانشمند و شارلاتان و پیامبره، این ادم خیلی جالبه،و کارهای خنده دار زیاد میکرد ولی یه دانشمند عملی بود، نه اینکه فقط نظریه پردازی کنه
مثلا با ازمایش فرو کردن سطل تو اب؛ 👇
وجود هوا رو اثبات کرده بود یا مثلا با چرخوندن فنجون اب با یه تسمه (مثل اتیشگردون قلیون که ذغال از توش نمیریزه) نیروی گریز از مرکز رو شناخته بود
امپدوکلس معتقد بود که اون عنصر اولیه جهان، اون ماده المواد (یا آرخه) ، آب یا اتیش یا هوا نیست، بلکه 👇
هر چهار عنصر (اب و هوا و خاک و اتش) باید باشه
مواد مختلف هم از ترکیب اینا بوجود میاد؛ اینا چطور با هم ترکیب میشن، با مهر (عشق) و کینه (نفرت) - روشنه که این کلمات اساطیری واسه یه ادم تو اون زمانه، میتونیم اینا رو امروز جاذبه و دافعه معنا کنیم - پس امپدوکلس میگه که 👇
جهان از 4 عنصر تشکیل شده و تحت تاثیر دو قانون عشق و نفرته
کلیت جهان هم در یه فرایند دایره ایه، که چهارمرحله طی میکنه، در اغاز (مرحله اول) تسلط مهر بر جهان بوده و همه چیز تو عالم تو یه وحدتی بودن، بعد تو مرحله دوم، کینه اینا رو از هم پراکنده کرد، مرحله سوم این پراکندگی 👇
و جدایی بشدت زیادی میرسه که تسلط کین رو نشون میده و کثرت در جهان بیشتر میشه و دوباره در مرحله اخر، تسلط مهر به کینه بیشتر میشه و مرحله حرکت به سمت وحدت و یگانگی شروع میشه
پس اگر یادتون باشه هراکلیت عامل تغییرات رو تضاد ذاتی درون جهان میدونست
ولی امپدوکلس این جنگ و کشمکش 👇
تو دنیا رو قبول داره ولی میگه دلیلش مهر و کین، یا بقول امروزی تر جاذبه و دافعه است...
مثل رشتوی قبلی اگر دقت کنید این فلاسفه دیگه به یه وحدت تو جهان قائل نیستن
ملطی ها و هراکلیت اِفِسوسی میگفتن که جهان از یه چیز واحد درست شده یکی میگفت از اب، یکی میگفت از هوا، اتیش یا اپیرون👇
درست شده ولی امپدوکلس میگه از یه چیز نیست، بلکه از 4 تا چیزه
اناکساگوراس میگه جسم رو هر چی خرد کنی و دو قسمت کنی، باز میتونی ذرات جدید رو دو قسمت کنی و تا بینهایت بری
این دو نفر رو تو مکتب #کثرت_گرایی میزارن چون وحدت رو قبول نداشتن
👇
اما همونطور که دیدیم دموکریت و شاگردانش میگن جسم رو هر چی خرد کنی بری جلو، یه جا میرسه که دیگه تقسیم پذیر نیست و اون ذرات نهایی رو بهش میگیم اتم
این دسته رو تو مکتب #اتمیستها میزارن،
اینا ماتریالیستایی بودن که سعی داشتن تبیین طبیعی از جهان بدن، عده ای معتقدن اینا هم وحدت گران، چون به یه واحد به اسم اتم اعتقاد دارن و عده ای میگن اینا هم کثرت گران چون اتم ها رو یکدست نمیدونن و...و...
پ.ن: این فلاسفه حرفاشون جزئیات زیاد داره، ولی بطور کلی، از پیشاسقراطی ها 👇
خیلی کم میدونیم
بیشتر اثارشون از بین رفته و از حرفاشون یا چند قطعه پراکنده مونده، یا از نقل قولهای بقیه میدونیم چی میگن
ولی باز تا این حد هم خیلی کمک میکنه بفهمیم بشر چه مسیری رو طی کرده و مکاتب مختلف از کجا پدید اومدن
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
فلاسفه از همون ابتدای کارشون در پی این بودن که جهان از چی ساخته شده
نظرات مختلفی با دلایل ابتدایی خودشون میدادن
فارغ از درستی و نادرستی نظرات و دلایلشون، مهمترین وجه کارشون، این دغدغه بشری هستش که میخواستن بفهمن جهان از چه چیزی بوجود اومده یا 👇
بقولی ذات واقعی جهان چیه
یا به زبان دیگه، ماده المواد جهان چه چیزیه
یونانیا این عنصر اولیه، این ماده المواد رو #آرخه میگفتن
طبیعیه که فلاسفه اولیه جواب های ساده و اولیه هم به این موضوع بدن
مثلا #تالس معتقد بود که جهان از اب ساخته شده، چندتا دلیل هم واسه خودش داشت👇
تالس حالات مختلف اب رو میدید که به شکل جامد(یخ) مایع(اب) گاز(بخار) درمیاد با خودش میگفت، کل جهان همین سه حالت از ماده رو داریم، پس باید جهان از اب ساخته شده باشه
یا مثلا یکی از دلایلش این بود که ما به هر طرفی تو کره زمین میریم به اب برخورد میکنیم
👇
من در مورد هگل خیلی چیزا نوشته بودم
راستش همه رو پاک کردم دوباره شروع کردم نوشتن تا کمی ساده ترش کنم
چون خیلی از دوستا تذکر دادن که جاهایی قابل فهم نیست و باید ریشه ای تر و ساده تر توضیح داد
من این ایراد رو میپذیرم چون ما گاهی یه سری مطالب رو، انقدر گفت و شنود کردیم، 👇
ملکه ذهنمون شده و متوجه نمیشیم که دیگری ممکنه بار اول باشه برخورد میکنه
درواقع مخاطبی که اولین بار با اصطلاحاتی مثل جوهر، عرَض، مقوله و... برخورد میکنه ممکنه درست متوجه نشه
واسه همین یه چرخی تو تاریخ فلسفه میزنم و یه سری اصطلاحات و کلیت فکر فلاسفه پیشین رو میگم
👇
اتفاقا واسه هگل، خوبه که بدونیم پارمنیدس و افلاطون و ارسطو و اسپینوزا چی میگن...
پس اول کمی از فلاسفه یونان باستان میگم
عصر هلنیستی و قرون وسطا رو یه توضیح کوتاه میدم ولی عصر روشنگری (دکارت و لاک و اسپینوزا و بارکلی و لایبنیتز رو حتما توضیح بیشتری میدم
👇
پرومته،(در نمایشنامه ایسخولوس) به گفته ی خود،دوبار بر ضد نظام موجود آسمانی، طغیان میكند. او یك طغیانگر است.
میخواهد كه بیداد به پایان رسد
او اعتراض میكند تا چیزی را تغییر دهد. او خواهان عدالت و صلح است در پی آن است كه زئوس 👇
برای لحظهای هم كه شده دست از ظلم، نسبت به آدمیان بردارد
پرومته دو بار طغیان كرد
اولین بار زمانی بود كه زئوس تصمیم داشت تا نژاد انسان را از میان بردارد. اما پرومته مخالفت كرد، و به تنهایی در مقابل سپاه خدایان ایستاد
دومین بار هنگامی بود كه زئوس اتش را بر بشر منع کرد
👇
پرومته باز به حمایت از انسان ها آتش را ربود و برای آدمیان آورد.
(آتش را میتوان نماد چیزهای زیادی دانست از عشق تا نفرت و خشم و... اما درین مقال برداشت ما نمادی از اگاهی و روشنایی است. زئوس بشر را در تاریکی و جهل فروبرده بود و پرومته روشنایی و اگاهی را به بشر هدیه کرد)
قبل از تموم شدن بحث شوپنهاور و شروع هگل، یه سری جملاتش از بدبینی هاشو بنویسم
برایان مگی یه جا مینویسه
کابوسی که شوپنهاور از جهان واستون میسازه کافیه که یک بار بخونید تا هرگز فراموش نکنید
بیاید یه سری جملاتش رو با هم مرور کنیم👇
شوپنهاور میگفت حقیقت فاحشه نیست که دست دور گردن هر بی سر و پایی بندازه، اساسا تمام چیزهای عالی مثل حقیقت به سختی بدست میاد در مقابل کلاهبرداری تو حوزه عملی، چرت و پرت های بی مزه تو حوزه هنر، لاطائلات تو حوزه اندیشه و فلسفه
اینا خیلی خوب مشتری و خریدار داره👇
واسه همینم کلاهبردارها (اشاره به فیخته و هگل😂 ) خیلی راحت موفق میشن
جایی مینویسه
زندگی بشر همیشه در رنج و بدبختیه، زندگی نامه هر کسی رو بخونی عملا رنج نامه میخونی
تازه زندگی بشر پر از حوادث و رنج ها و بدبختی های ریز و درشته که اکثریت این دردها رو پنهان میکنن چون 👇
#فلسفه_شوپنهاور قسمت دوم
گفتیم شوپنهاور بشدت بدبینه و همه چیز رو به این اراده ربط میده
تو این قسمت فلسفه منسجم و بدبینانه شوپنهاور رو دنبال کنیم
از راه های فرار از دست این اراده تا تحلیل #الت_پرستی شرقی ها و دراخر تحسین #بودا و فلسفه ی #اوپانیشادها و پلی به روانشناسی
👇
گفتیم از دید شوپنهاور واقعیت نهایی جهان، یک اراده ی شرور و شیطان صفته، یک قادر مطلق، یک #وحدت جهانی
ولی جهانی که ما درک میکنیم، جهان همچون تصور، جهان کثراته، درواقع کثرات در پدیدارهای اراده است و وحدت در خود اراده
اما این اراده چیه؟
👇
این اراده در جانداران به شکل خشنی خودش رو به نمایش میزاره، من و شما برای نگهداشتن اراده زیستن خودمون، باید حیوون دیگه ای رو بکشیم و درواقع اراده زیستن من در نفی اراده دیگریه
یکی شاهین رو شکار میکنه
شاهین گنجشک رو شکار میکنه و گنجشک، کرم رو...
در واقع اراده حیات (خواست حیات)👇
من تصمیم داشتم هگل رو توضیح بدم ولی قبلش چون خیلی از دوستان خواستن، فلسفه شوپنهاور رو هم توضیح میدم
خلاصه ی کانت این بود که کانت میگفت ما داده های خام رو از جهان خارج میگیریم، این داده ها میاد تو مرحله عقلی یه سری برچسب ها بهش میخوره
👇
(مثل یه کارخونه، که تو اخرین مرحله به محصولش یه سری برچسب ها میخوره، تا محصول نهایی ادماده بشه)
از اینجا به بعد اون تجربه نهایی که بهش میگیم #فنومن یا #پدیدار حاصل میشه
پس اون جهان خارج از ذهن ما که ما نمیدونیم چیه و چه شکلیه جهان #نومن ها یا #ناپدیدارها اسمشو بزاریم
👇
تکرار کنیم
اون تصاویر بازنمایی شده تو ذهن ما #پدیدار، و اون چیز یا چیزهایی که ذهن ما داره بازنمایی میکنه، ناپدیدار یا #شی_فی_نفسه (یا نومن) اسمشو بزاریم
اما اینجا کانت با یه تناقضی مواجه شد که اساسا شوپنهاور درصدد اصلاح این تناقض فلسفه اش کلید میخوره