در مورد سقراط یه زمینه تاریخی بدم، سقراط تو سال 470 ق.م (برای دوستانی که نمیدونن، ق.م اختصار "قبل از میلاد"ه) به دنیا اومد، ما این عدد رو از کجا میدونیم؟ چون تو دفاعیاتش تو دادگاه، قبل از مرگش، گفت اکنون که اینجا ایستادم از سن هفتاد عبور کردم
👇
و دادگاه سال 399 ق.م بود، تو این دوره 70 و اندی ساله، جنگ های پلوپونزی شکل گرفت که خود سقراط هم تو جنگ ها تو پست های متفاوت شرکت داشت و به شهادت افرادی مثل الکیبیادس و گزنفون و... فوق العاده زوردار و با رشادت بوده و چنانچه گفتیم به شکل عجیبی تحمل گرما و سرما و بی غذایی 👇
و اینجور موارد رو داشته مثلا سقراط یهو با پای برهنه تو یخ های یونان قدم میزده و یا چند روز غذا نمیخورده تا جاییکه این کارهاش باعث شده بود که سربازهای دیگه از سقراط بدشون بیاد چون احساس میکردن سقراط میخواد اونا رو تحقیر کنه...
👇
خلاصه این جنگ های پلوپونزی که از 431 تا 404 ق.م اتفاق میفته، جنگاییه که بین آتن و اسپارت رخ داد، نتیجه اینکه اتنی ها شکست میخورن و اسپارتی ها اتن رو تسخیر میکنن و حکومت 30 تن جبار یا 30 تن خودکامه رو تو اتن راه اندازی میکنن، سقراط تو این دوره کوتاه 👇
حکومت جباران اسپارتی، یکی دو بار طی داستانایی اینا رو ضایع میکنه، حکومت این جبارها دوام نمیاره و دوباره دموکرات های اتنی به اوضاع مسلط میشن، قاعدتا این دموکرات ها فکر میکنن سقراط طرف اوناست ولی سقراط اونا رو هم تو چندتا داستان ضایع میکنه و میگه من دنبال حقیقتم
👇
و کاری رو انجام میدم که فکر میکنم درسته نه کاری که شما بهم بگید، این دموکرات ها هم لج میکنن و دادگاهیش میکنن، با چه اتهامی؟ اتهام کفر به خدایان و از راه به در کردن جوونا، در واقع دموکراتها میخواستن یه گوشمالی به سقراط بدن و یا در نهایت تبعیدش کنن 👇
که کسی تو مخ مردم راه نره، ولی حرفای کوبنده سقراط تو دادگاه باعث میشه حکم اعدام با زهر (شوکران) رو واسش صادر کنن
من اینا رو نوشتم تا زمینه تاریخی و سیاسی افکار سقراط (افلاطون) رو بدونید
افلاطون دیوانه وار سقراط رو دوست داشت، و این زمینه نشون میده که چرا افلاطون
👇
از دموکراسی بدش میومد، من نمیخوام اینجا انکار کنم که افلاطون برای حکومت مد نظرش (آریستوکراسی) دلایلی داشت و برای رد دموکراسی هم استدلال هایی داشت (چه درست، چه غلط) ولی اینو نوشتم بدونید فلاسفه هم هر چقدر بزرگ باشن، (حتی افلاطون باشن) بدون هیچ تردیدی
👇
زندگیاشون و زمینه تاریخی-سیاسی و وضع موجود رو افکارشون تاثیر میزاره و البته برعکس این نظرم صادقه، یعنی افکارشون هم روی زندگی هاشون تاثیر گذاشته (مثلا من شوپنهاور رو یکی از بزرگترین نابغه های تمام اعصار میدونم ولی شوپنهاور بشدت ادم زن ستیزی بوده و اصلا به زنها میرسیده
👇
انگار مغزش قفل میکرده، فقط تعصب داشته و مغزش میخواسته واسه تعصباتش استدلال بیاره، واسه همین زن ها رو بارها با زبان نیش دار و گزنده اش مسخره میکنه که این جمله احمقانه اش معروفه که زن ها موجوداتی با شانه های باریک و کون پهن و ساق کوتاه هستن، دلیل این زن ستیزی شوپنهاور، بی تردید 👇
کیفیت زندگیش هم بوده، رفتارهای مادرش یوهانا، خواهرش آدل، یا کسی که عاشقش میشه و میفهمه با کس دیگه رابطه داشته شوپنهاور رو به شکل بدی رد میکنه و... (گویا یه بچه ام از این زن میاره ولی بچه هه تو همون بچگی میمیره) من دیوانه وار تفکرات شوپنهاور رو دوس دارم، 👇
اصلا فلسفه ای با انسجام فلسفه شوپنهاور نمیشناسم -که تو چند رشتو شرحش دادم- ولی ببینید زندگیش (خودکشی پدرش و رفتار زن ها باهاش و...و.. ) چطور تاثیر رو بدبینیش نسبت به جهان و زنها داشته، یا بدبینی نیچه به زنها هم همینطور، پس سقراط و افلاطون هم استثنا نیستن)
👇
بهرحال با توضیح این زمینه تاریخی،تو رشتوهای بعدی سراغ تفکرات سقراط میریم
سقراط چندتا کار مهم تو فلسفه انجام داده:
اول بحث اخلاق که تمام فکر و ذکر سقراط بود که اولین نفر هستش که اخلاق رو اوردش تو فلسفه، درواقع سقراط میگفت اخلاق و معرفت (دانش) یه چیزن،اینجور نیست از هم جدا باشن
👇
دوم بحث تعریف و استقرا
استقرا یعنی چند تا چیز تجربی رو ببینی بعد گزاره کلی صادر کنی، مثلا نجوم بر پایه استقراست، ما اسمان رو میبینیم، هزاران ستاره رو میبینیم، بعد میایم فلان گزاره کلی رو صادر میکنیم (مثلا میگیم تمام ستاره ها از خودشون نور دارن) 👇
که حالا استقرا دو حالت داره: تام و ناقص
استقرای تام اینه که شما کل مجموعه رو استقرا کنی، مثلا یه معلم ادبیات 30 تا شاگرد داره، برگه امتحانی همه رو صحیح میکنه میبینه همه 20 شدن، گزاره کلی صادر میکنه که تمام بچه ها نمره شون 20 شده (اینجا تک تک اجزای مجموعه رو دیده)
👇
ولی استقرای ناقص که کار علوم مختلفه اینه که یه سری مورد رو میبینی، بعد حکم کلی صادر میکنی، مثل همون مثال ستاره ها که بالا اوردیم، شما چندهزار ستاره رو تو اسمون میبینی، حکم کلی واسه کل ستاره های عالم صادر میکنی، یا مثلا هزار دفعه، اب رو (تو شرایط اتاق) حرارت میدی 👇
میبینی تو صددرجه جوش میاد بعد حکم کلی صادر میکنی "تمام ابهای عالم" رو حرارت بدی، تو صد درجه جوش میاد(این استقرای ناقصه، که بدیهیه درستیِ این روش نتیجه گرفتن، محل بحث و چون و چراست
مثلا ارسطو ایرادهایی به استقرا میگیره، مثلا میگه تو امور عقلی من نمیتونم برم
👇
واسه شما چند تا #جوهر بیارم، یا دیوید هیوم از همین باگ استفاده میکنه تا خیلی چیزا رو ببره زیر سوال، حتی برهان نظم رو با همین باگ استقرا میبره زیر سوال -که در مورد ارای هیوم رشتو زدم- )
👇
سومین مورد بحث روح و جاودانگی روحه، سقراط به وجود روح، جاودانگی روح، و تناسخ (به شکل نسخ و مسخ) اعتقاد داره، تناسخ یعنی تو چرخه افتادن، شکل نسخ و مسخ، شکل فیثاغوری هاست که احتمالا از بودا گرفته شده، نسخ که همون تناسخه، مسخ یعنی معتقدن روح بعد مرگ میفته تو یه چرخه، و 👇
به شکل حیوانات یا در بهترین حالت به شکل انسان برمیگرده، سقراط هم، تناسخ رو قبول داره، و معتقده روح تو یه چرخه میفته تا اینکه یه کاری باید بکنه تا از این چرخه دربیاد و بره ور دل خدایان... (که هم استدلال هاش تو رساله فایدون و هم چگونگی خارج شدن از چرخه رو واستون شرح کاملی میدم)
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
میخوام یه فیلم فلسفی معرفی کنم ولی یاد فیلم شیون (wailing) افتادم که معرفی کردم و خیلیا فک کردن جن و جنگیری و مسخره بازیه که مجبورم کرد نقد کوتاهی به لحاظ نمادین و مذهبی و البته نقد ضددینی ازش بزارم
تاکید داشتم اون فیلم فلسفیه وتاکید دارم این فیلمی هم که معرفی میکنم فلسفیه
👇
فیلم thirst یا عطش (تشنگی)
کره ای 2009
پس چند نکته رو بگم
اول اینکه این فیلم، هم فلسفیه، هم دینیه، هم نمادگراست (یعنی دقیقا مثل the wailing یه فیلمیه که هر سه برداشت سمبولیک و دینی و ضددینی رو میشه ازش داشت)
👇
دوم، خلاصه کوتاهی از فیلم، اینکه یه کشیشه که بسیار ادم خوبیه، یه بیماری میگیره، خون اشام میشه و.... (اتفاقاتی که پیش میاد)
سوم اینکه خودم تا اواسط فیلم مونده بودم نویسنده (و کارگردان) چی میخواد بگه، ولی تا پایان فیلم مبهوت شدم و جدا لذت بردم از هنرمندیش
من تا الان به خلاصه ای از فضای فکری یونان قبل از سقراط گفتم و اصلا قصد نداشتم که به تفصیل بنویسم
ولی بخاطر درخواست دوستان این روند رو ادامه میدم و شاید اروم اروم یه تاریخ فلسفه ای واسه خودش شد
واسه همین از سقراط به بعد رو کمی با تفصیل مینویسم
👇
در مورد سقراط یه نکته رو باید گفت و اون اینکه سقراط هیچ چیزی ننوشت، واسه همین ما سقراط رو از چهارتا منبع میشناسیم که دوتای اول خیلی مورد اعتمادترن
اولین منبع: افلاطون
اینجا این نکته رو بگم که تو قسمت افلاطون تکرار نکنم
سقراط تو کتابای افلاطون غالب در حال بحث و مناظره است
👇
بیشتر کتابا مثل یه نمایشنامه است که معمولا سقراطم یه طرف بحثه، ما اکثر جاها نمیفهمیم افلاطون داره عقیده خودشو به این شکل میگه یا واقعا و دقیقا داره نقل قول از سقراط میکنه، واسه همین با تلاش های یونان شناس ها گاهی میدونیم این حرفا حتما واسه سقراطه، گاهی 👇
رد عقاید اسلامی:
صادق هدایت در مقایسه ی حافظ و خیام یه جا مینویسه که حافظ اشعارش رو رندانه مینوشت و ترس تو اشعارش دیده میشه ولی خیام خیلی صریح و شفاف همه چیز اسلام رو مسخره میکنه
👇
نعیمی هم فردی بود که مثل حافظ تو لفافه مینوشت (نعیمی و حافظ هم عصرن) ولی گاهی قلم رو رها میکرد و داستان های اسلامی رو به این سبک مسخره میکرد، به این ابیات که داستان هبوط (خوردن گندم و سقوط روی زمین) رو مسخره میکنه نگاه کنید:
👇
گر زآنکه نشان میطلبی ذات خدا را
از ما بطلب خواجه که ماییم نشانه
المِنَّتُ لله، ز مِی های خدایی
رفتند خدایان طبیعت ز میانه
تا زلف چلیپا وُش آن مغ بچه دیدم
بستیم میان باز به زنار مغانه
ای خواجه نگویی که چرا ادم خاکی!
در دام غم افتاد برای دو سه دانه؟
👇
بعد حمله اعراب به ایران انواع و اقسام قیام ها بر ضد ظلم و ستم اعراب شکل گرفت ولی هر بار ایرانیان خواستند از حمله وحشتناک اعراب کمر راست کنند با حمله های بدتر زیر فشار بیشتر میرفتند؛ غزنویها و سلجوقی ها کم بودن
👇
این وسط حمله مغول هم بدتر از حمله اعراب کمر ایران و ایرانیان را شکست بعد از حمله چنگیز و روی کار امدن مغول ها و امدن و رفتن پادشاهان، ایلخانان بر ایران حاکم شدن که واقعا هر چقدر در کشورداری ناتوان و ابله بودن در ظلم و ستیز و زورگویی ید طولایی داشتن
👇
تو چنین فضایی تیمور قد علم کرد و حملات یه مغول دیگه از سر گرفته شد
تیمور از خوارزم و بلخ و هرات و... شروع کرد و شهر به شهر فتح میکرد، و تقریبا در هیچ جنگی شکست نخورد و دامنه فتوحاتش از شرق تا هند پیش رفت (تصمیم داشت به چین هم حمله کنه که عزراییل جلوشو گرفت)
من به دوستان قول داده بودم ادبی و تاریخی و... هم بنویسم
امروز از یه جنبشی مینویسم که حدود 15 سال پیش هر چی درمورد اینا نوشته شده بود رو در حد توانم زیر و رو کردم
البته هدف تحقیقم در مورد محمدعلی باب و زمینه های شکستش بود ولی هر چی ریشه تفکراتش رو 👇
بررسی میکردم تا ریشه یابی خوبی داشته باشم، با اندیشه هایی اشنا میشدم که بشدت جالب و تاثیر گذار بودند
نتیجه این تحقیقات اینکه رشته ی فکر محمدعلی باب رو تا افراد و جنبش هایی پیگیری کردم و مقالات زیادی در مورد تفکرات ضددینی، وحدت وجودی، ماتریالیستی و بیخدایی این جنبش ها نوشتم
👇
ریشه این جنبش ها هم غالبا به حلاج و اون مرگ غم انگیزش وصل میشه
ولی بدبختانه از اونجا که این تفکرات و این نهضت های فکری، بیشتر در قالب شعری بیان میشد تفاسیر متعددی ازشون میشده و در فرهنگ دین #سالار ایران، معمولا این تفاسیر به مزخرفگویی های دینی گرایش داشت