2- وقایع داخل دادگاه
چیزایی که تا الان گفتیم زمینه تاریخی ایه که قبل از دادگاهِ سقراط، اتفاق افتاده، ولی از اینجا به بعد هر چی میخونید اتفاقاتیه که تو معروفترین دادگاه تاریخ، 399 سال قبل از میلاد مسیح اتفاق افتاد
👇
دادگاهی که سه نفر به اسم #انیتوس (نماینده صنعتگران)، #مِلِتوس (نماینده شعرا)، #کیلون (نماینده رجال و سخنوران) دادستانش هستند و اتهام سقراط رو قرائت میکنن، و بزودی میبینیم اینا میخوان سقراط رو محاکمه کنن ولی سقراط کاری میکنه که انگار اینا متهمن و سقراط داره اینا رو محاکمه میکنه
👇
دادگاه:
دادگاه در سکوت کامل بود، همه منتظر بودن که اتهامات سقراط خونده بشه، انیتوس و مِلتوس و کیلون، دادستان های این دادگاه بودن که اقامه دعوی علیه سقراط کرده بودن و ملتوس کسی بود که قرار بود این کیفر خواست رو قرائت کنه و سقراط رو به کفرگویی و فاسد کردن جوونها متهم کنه...
👇
ملتوس در جایگاه حاضر شد و برگه ای در دست گرفت و گفت:
"من مِلِتوس اهل پیتئوس، علیه سقراط پسر سوفورونیسکوس اهل الوپکا، با سوگند خود به مفاد ذیل اعلام جرم میکنم، سقراط متهم است که 1- خدایانی را پرستش میکند که پولیس (دولت شهر اتن) پرستش نمیکند 2- بعلاوه جوانان را فاسد میسازد،
👇
این کیفرخواست تقاضای مرگ دارد"
بعد از قرائت کیفرخواست، همهمه ای شکل گرفت، مردم با هم حرف میزدن و هر کس نظر خودشو میداد، یه جوونی میگفت اینا متهمش کردن چون به یه خدا اعتقاد داره... پیرمردی میگفت من تو جنگ های پلوپونزی کنار سقراط بودم، اون گاهی
👇
روی برف ها و یخ ها طوری با پای برهنه قدم میزد که انگار میخواست خاک زیر برف رو حس کنه، اون گاهی یک شب تا صبح بیدار میموند، و گاهی یک روز کامل تو خلسه میرفت
تو این لحظات هر کس داره با کنار دستیش در مورد سقراط حرف میزنه که سقراط سکوت رو میشکنه
👇
در این لحظه سقراط به جایگاه مدافع رفته و میخواد از خودش دفاع کنه...
سقراط در جایگاه دفاع وایمیسه و در ابتدا عذرخواهی میکنه که نمیتونه به زبان رسمی دادگاه حرف بزنه، چون سنش از هفتاد سال عبور کرده و تا الان تو هیچ محکمه ای نبوده
👇
بعد سقراط به صراحت به همه میفهمونه که این دادگاه و قضات و شاکیها رو قبول نداره...
سقراط در ابتدا میگه چون این شاکیان قسم خوردن، پس اجازه بدید ادعای اونا رو دوباره تکرار کنیم، اونا میگن که سقراط خدایان رو پرستش نمیکنه و جوونا رو فاسد میکنه،
👇
اینا معتقدن سقراط سخنران ماهریه و زمین و اسمان رو جستجو میکنه و حق رو ناحق جلوه میده....
ای مردم اتن، من نمیدونم این حرفا چه تاثیری رو شماها گذاشته ولی اینا جوری حرف میزنن و طوری جذاب ادعاشون رو مطرح میکنن که کم مونده خود منم باورم بشه...
👇
مردم اتن، ملتوس میگه من جوونا رو فاسد میکنم، ولی بدونید کسانی که دارن جوونا رو فاسد میکنن، خود اینا هستن،چون فک میکنن مسائل بسیار مهم بشر، بازیه و خیلی راحت مردم رو بی دلیل محاکمه میکنن و میکشن، و خودشون به حرفایی که میزنن کوچکترین اعتنایی ندارن، من این رو بهتون ثابت میکنم
👇
سقراط به انیتوس و ملتوس اشاره میکنه میگه شماها من رو به زبان بازی متهم کردید ولی واقعیت اینه من تو گفتن حقیقت زبان بازم، نه تو چیز دیگه...
مِلِتوس بیا جلو ببینم... بیا جواب من رو بده تا ثابت بشه کی حقیقت رو میگه (میشه حدس زد اینجا ملتوس از ترس پشماش ریخته)
👇
بعد با ملتوس شروع میکنه بحث کردن، که این بحث جالب به شرح زیره:
سقراط به ملتوس میگه تو ادعا داری من جوون ها رو منحرف میکنم درسته؟
ملتوس میگه درسته
سقراط میگه پس کی جوونا رو هدایت میکنه؟ میتونی بگی؟
ملتوس از پاسخ میمونه، سقراط دو سه بار تکرار میکنه، ملتوس حرفی نداره
👇
سقراط میگه میبینی؟ خودتم دقیق نمیدونی، دلیلش این نیست که قبلا بهش فکر نکردی؟
ملتوس میگه: قوانین
سقراط میگه دمت گرم ولی منظورم اینه چه "کسایی" قوانین رو میدونن و به جوونا میگن؟
ملتوس اول میگه قضات
سقراط میگه قضات به هدایت جوونا کمک میکنن
ملتوس میگه اره
👇
سقراط میگه ایول! پس شهر ما از این نظر چقدر غنی است (و رو به جمعیت میکنه) میگه بین اینا چی؟ از بین تماشاچیا چی؟ اینا هم کسی رو به راه راست هدایت میکنن؟
ملتوس میگه اره...
سقراط میگه معلما و مربیا هم کمک به جوونا میکنن؟ انجمن شهر چطور؟
ملتوس میگه بله درسته اونا هم هدایت میکنن
👇
سقراط میگه سناتورها چی؟
ملتوس میگه اونا هم جوونا رو هدایت میکنن
سقراط با نیشخندی میگه یعنی همه اتنی ها به جوونا کمک میکنن جز من؟
ملتوس میگه اره
سقراط اینجا به اتنی ها تبریک میگه که چنین خوش شانسی ای نصیبشون شده، و به ملتوس میگه پس قبول داری فقط من دارم بقیه رو فاسد میکنم؟
👇
ملتوس میگه دقیقا منظورم همینه
سقراط میگه اسب ها چی؟ قبول داری اسب ها رو فقط یه سری ادما (مهتران) تربیت میکنن و بقیه فقط از اسبا استفاده میکنن؟ یا نکنه میخوای بگی مردم اسب ها رو فاسد میکنن؟ یا اینکه معتقدی کل مردم، اسبا رو تربیت میکنن فقط یه نفر فاسد میکنه؟ 👇
(منظور سقراط اینه، این چه عقیده ایه که کل مردم دارن جوونا رو تربیت میکن، فقط تو یه نفر داری فاسد میکنی؟ کسخلی چیزی هستی؟)
سقراط به جمعیت اشاره میکنه میگه میبینید، این نشون میده اصلا قبلا به این مساله فک نکردن
و رو به ملتوس میگه، به نظر تو من عمدا اینکارو میکنم یا سهوا؟
👇
ملتوس میگه به نظر من عمدی اینکارو میکنی
سقراط با نیشخندی میگه به نظرت یعنی من انقدر احمقم که حتی اینو نمیفهمم که اگر دور و وریام رو فاسد کنم، ضررش به خودم میرسه؟ (ملتوس میمونه چی بگه) پس ملتوس جان منصف باش بگو عمدی نیست و سهوی اینکارو میکنی... 👇
(ملتوس سکوت میکنه) سقراط بهش میگه پس تا اینجا نتیجه اینکه من انقدر سفیه و نادان نیستم که بقیه رو عمدی فاسد کنم، پس اگر سهوی دارم اینکارو انجام میدم، پس به جای اینکه من رو هدایت کنید، چرا دارید محاکمه میکنید؟ چون کسی که در اشتباهه، باید هدایت بشه، نه اینکه محاکمه و مجازات بشه، 👇
و خودِ تو ملتوس! یه بار اومدی پیش من بگی در اشتباهی و اشتباهاتم رو بهم گوشزد کنی؟ نه!
پس مردم اتن میبینید، اینا علاقه به هدایت مردم ندارن
سقراط در ادامه به ملتوس میگه تو رو به همین خدایان، سوگند میدم، روشنتر حرف بزن، من نمیفهم که چرا من رو متهم کردی؟ اینکه 👇
جوون ها رو یاد میدم خدایان شما رو نپرستن، و از این راه فاسدشون میکنم یا چون به خدایان رسمی کشور اعتقاد ندارم؟
ملتوس میگه حرف من اینه که تو اصلا به خدایان اعتقاد نداری
سقراط میگه تو خیلی ادم عجیبی هستی! آیا تو میگی من خورشید و ماه رو بعنوان خدایان قبول ندارم؟
👇
ملتوس رو به قضات میگه بخدایان قسم همینطوره، اون ادعا میکنه خورشید از سنگه و ماه زمین دیگه ایه!
سقراط میگه من رو با اناکساگوراس اشتباه گرفتی؟ یا مردم رو خر فرض کردی؟ چون همه اینا میدونن نوشته های اناکساگوراس از این جملات زیاده
👇
یعنی میگی من ادعا کردم که اینکه خورشید و ماه از سنگ ان، نظریه منه؟
درحالیکه کل مردم میدونن اینا نظریه اناکساگوراسه، من خودمو ریشخند میکنم که نظریه کس دیگه رو به نام خودم جا بزنم؟
شما میگید من جوونا رو فاسد میکنم، مگه نوشته های اناکساگوراس، پر از این نظرات نیست؟ 👇
خوب جوونا اون موقع چرا به سقراط کار دارن؟ درحالیکه میتونن با چند مینه برن به آسونی از سالن تئاتر، کل کتابای اناکساگوراس رو بخرن؟ تو انقدر مطمئنی من بیخدا هستم که به خدایان قسم میخوری سقراط بیخداست!؟
ملتوس میگه دقیقا، بخدایان قسم تو بیخدایی...
👇
سقراط میگه هیچکس نمیتونه این حرفا رو قبول کنه، تو خودتم این حرفا رو قبول نداری، تو انگار داری شوخی میکنی، بدبختی اینه کار ما به جایی رسیده که انگار اینجا وایسادیم، تا تو ببینی سقراطِ دانا و شوخ طبع، میفهمه حرفای تو ضد و نقیضه و یه شوخیه یا نه! 👇
چنانچه گفتیم بعد از دادگاه، سقراط زندانی میشه تا حکم اجرا بشه، از اونجا که بارها اتفاق افتاده بود که زندانیا با رشوه به زندانبان ها فرار کردن، و از اونجا که سقراط با وجود دشمنای زیاد، محبوبیت هم داشت، دوستاش اولین کاری که کردن
👇
این بود که؛ بهش گفتن سقراط جون، غمت نباشه رفیق، ما خودمون کاری میکنیم فرار کنی ولی چنانچه دیدیم سقراط میگه نبینم از این حرفا بزنیدا... و بهشون میفهمونه که:
👇
سقراط از قوانین مهمتر نیست، زن و بچه ی سقراط مهمتر از اصول و اخلاقیات نیست، نباید جواب بَدیِ مردم اتن رو با یه کار اشتباه دیگه (فرار کردن) داد و...و...
بعد این گفتگوها با کریتو که کامل نوشتمش، روز اعدام میرسه
سقراط به کریتو میگه باید ببینیم حق و حقیقت چیه؟ ایا اینجا فرار حقه یا فرار نکردن؟ اگر کسی باهاش به ناحق رفتار شده چی؟ فرار کنه حقیقته یا فرار نکنه؟
و سقراط خودش به سوالاتش اینگونه جواب میده که:
حقیقت نباید تو قید و بند مکان و زمان باشه، بلکه باید از درون خودش حق باشه، یعنی فی نفسه حق باشه نه اینکه نسبی باشه... حق باید ثابت و مطلق باشه و نباید پای مکان و زمان و شرایط وسط بیاد...
(چنانچه میبینید سقراط یه عقل گراست که حقیقت رو مطلق میبینه، 👇
معتقده حقیقت نسبی نیست و نباید در بند مکان و زمان باشه، این ارا، یه جور واکنش به سوفیستهایی مثل پروتاگوراس و گرگیاس هم هست، چنانچه تو ارای افلاطون میبینیم، افلاطون چندین و چند دلیل میاره که این حرف سقراط درسته و حقیقت نسبی، نمیتونه حقیقت باشه)
اگه یادتون باشه، بخش پنجم در مورد نظرات سقراط در باب #روح و جاودانگی روح بود، تمام حرفایی که اونجا خوندید تو رساله #فایدون اورده شده، حرفایی که شب قبل از مرگ سقراط
👇
بین سقراط و دو نفر به نام های #کبس و #سیمیاس زده شده بود، یعنی اونجا شما خلاصه رساله فایدون رو خوندید
تمام وقایعی که تو قسمت قبل، یعنی در مورد #دادگاه سقراط خوندید، عملا خلاصه رساله #اپولوژی افلاطون بود، کلمه اپولوژی به معنی #دفاعیه است
👇
حالا وقایعی که الان میخونید، تو رساله #کریتو اومده، یعنی اینجا قراره خلاصه ای از رساله کریتو رو بخونید
سه روز قبل از اعدام سقراط، شخصی به اسم کریتو از دوستان سقراط، میره زندان، تا فراریش بده، اگه یادتون باشه از اتهامات سقراط این بود که 👇
این نتیجه واسم غیرمنتظره نبود
سقراط میگه شما انتظار داشتید من تقاضای تخفیف کنم یا خودم مجازات تبعید رو انتخاب کنم، ولی امکان نداره اینکارو کنم، و چون دوستانم اصرار دارن، اگر میخواید تقاضای سی مینه غرامت در مقابل مرگم میکنم (سی مینه اندازه یه بطری شراب بود و 👇
روشنه که سقراط داره به حکم دادگاه ریشخند میزنه و میخواد حقانیتش رو بکوبونه تو صورتشون) و بخاطر لطف های من در حق مردم اتن، باید یه مکان تو #پریتانیوم (پریتانیوم ساختمان دولتی بود که سناتورها توش جمع میشدن -یعنی مجلس سنا تو پریتانیوم بود) بهم بدید
...
...
...
حرفات مثل اینه که بگی سقراط در حالیکه خدایان را میپرستد، نمیپرستد
حالا بیایم روشن کنیم چرا حرفات ضد و نقیض و شوخیه!
مردم اتن شما هم ببینید که چطور شوخی میکنن، و تو ملتوس! به سوالام موظفی پاسخ بدی
سقراط میگه ملتوس! کسی هست که اثار انسان رو ببینه ولی وجود انسان رو منکر بشه؟ یا کسی هست که اثار اسب رو ببینه و وجودش رو منکر بشه؟ یا کسی صدای نی رو بشنوه و وجود نی نواز رو منکر بشه؟ (ملتوس سکوت میکنه)
👇
سقراط میگه اشکال نداره قربونت برم! من خودم جواب میدم، امکان نداره چنین چیزی، حالا اینو جواب بده
ایا تو میگی کسی هست اثار #دایمون (از خدایان یونان) رو ببینه، ولی وجود خود دایمون رو قبول نداشته باشه؟
ملتوس میگه چنین کسی نیست
1- قبل از دادگاه
به تاریخی ترین دادگاه تاریخ برسیم، انقدر این داستانها جذابه که ادم مبهوت میشه
اگر یادتون باشه تو زمینه تاریخی سیاسی ای که از اتن دادم نوشتم در پایان جنگ های پلوپونزی (بین اتن و اسپارت) و شکست اتنی ها
👇
حکومتی 30 نفره که به حکومت "30 تن جبار"(یا 30 تن خودکامه) معروفه،به اتن مسلط شد، در فاصله کوتاهی که این الیگارشی 30 نفره (قبلا گفتم: اُلیگارشی یعنی حکومت اقلیت، دموکراسی یعنی حکومت اکثریت) به اتن حکومت کرد،و گفتم سقراط یه بار اینا رو ضایع کرد و اگر حکومت اینا سریع سقوط نمیکرد 👇
احتمالا سقراط همون زمان (حدود 404-403 ق.م) کشته میشد
ولی داستان از چه قرار بود؟
با شکست اتن جلوی اسپارت، شخصی به اسم #کریتیاس رهبری حکومت جدید رو تو اتن، در دست گرفته بود، تو این مدت ظلم و هرج و مرج و فقر به اوج خودش میرسه
👇