#یونان_باستان
#سقراط قسمت دهم
روز اعدام:
چنانچه گفتیم بعد از دادگاه، سقراط زندانی میشه تا حکم اجرا بشه، از اونجا که بارها اتفاق افتاده بود که زندانیا با رشوه به زندانبان ها فرار کردن، و از اونجا که سقراط با وجود دشمنای زیاد، محبوبیت هم داشت، دوستاش اولین کاری که کردن
👇
#سقراط قسمت دهم
روز اعدام:
چنانچه گفتیم بعد از دادگاه، سقراط زندانی میشه تا حکم اجرا بشه، از اونجا که بارها اتفاق افتاده بود که زندانیا با رشوه به زندانبان ها فرار کردن، و از اونجا که سقراط با وجود دشمنای زیاد، محبوبیت هم داشت، دوستاش اولین کاری که کردن
👇
این بود که؛ بهش گفتن سقراط جون، غمت نباشه رفیق، ما خودمون کاری میکنیم فرار کنی ولی چنانچه دیدیم سقراط میگه نبینم از این حرفا بزنیدا... و بهشون میفهمونه که:
👇
👇
سقراط از قوانین مهمتر نیست، زن و بچه ی سقراط مهمتر از اصول و اخلاقیات نیست، نباید جواب بَدیِ مردم اتن رو با یه کار اشتباه دیگه (فرار کردن) داد و...و...
بعد این گفتگوها با کریتو که کامل نوشتمش، روز اعدام میرسه
👇
بعد این گفتگوها با کریتو که کامل نوشتمش، روز اعدام میرسه
👇
سقراط از شب قبلش، داره با کبس و سیمیاس در مورد روح و جاودانگی روح بحث میکنه (که در قسمت جاودانگی روح اوردم) و میدونه که بزودی ناقوس مرگش به صدا درمیاد
چند ساعت تا غروب افتاب مونده، و رفقای سقراط گردش جمع شدن تا اخرین حرفا و سفارش هاش رو داشته باشه 👇
چند ساعت تا غروب افتاب مونده، و رفقای سقراط گردش جمع شدن تا اخرین حرفا و سفارش هاش رو داشته باشه 👇
و سقراط ازشون میخواد که به سفارش هایی که همیشه بهشون کرده گوش کنند، مراقب خودشون باشن و از خودشون غافل نشن و در اخر تاکید میکنه:
اگر از راه و روشی که بهتون نشون دادم پیروی نکنید، هر قولی بهم بدید بی فایده اس
(تابلوی مرگ سقراط - ژاک لویی دیوید، 1781)
👇
اگر از راه و روشی که بهتون نشون دادم پیروی نکنید، هر قولی بهم بدید بی فایده اس
(تابلوی مرگ سقراط - ژاک لویی دیوید، 1781)
👇
بعد این حرف سقراط میگه بزارید من یه حموم برم یه دوش بگیرم، که بعد مرگم زحمت شستشو به زنان نیفته
میره حموم، میاد و اول دو تا بچه کوچیکش رو میبینه، دلداری میده و بعد بچه بزرگ و زنش رو میبینه و دستوراتی بهشون میده و راهیشون میکنه
تا اینکه نزدیک غروب افتاب، زندانبان وارد میشه
👇
میره حموم، میاد و اول دو تا بچه کوچیکش رو میبینه، دلداری میده و بعد بچه بزرگ و زنش رو میبینه و دستوراتی بهشون میده و راهیشون میکنه
تا اینکه نزدیک غروب افتاب، زندانبان وارد میشه
👇
یعنی وقت نوشیدن جام زهر رسیده
زندانبان میگه سقراط جون! من تو رو ادم دلیر و خوبی میدونم، امیدوارم تو هم مثل بقیه نباشی، چون بقیه اعدامی ها، تا بهشون میگم وقت اعدام رسیده، شروع میکنن فحش دادن و لعنت فرستادن، سقراط لبخندی میزنه میگه خیالت راحت
بگو باید چی کار کنم؟
👇
زندانبان میگه سقراط جون! من تو رو ادم دلیر و خوبی میدونم، امیدوارم تو هم مثل بقیه نباشی، چون بقیه اعدامی ها، تا بهشون میگم وقت اعدام رسیده، شروع میکنن فحش دادن و لعنت فرستادن، سقراط لبخندی میزنه میگه خیالت راحت
بگو باید چی کار کنم؟
👇
کریتو میگه تا غروب وقت داری، هنوز وقت هست، تو این فاصله بقیه اعدامی ها، غذا و نوشیدنی میخورن و گاهی سکس هم میکنن
سقراط میگه اونا اینکارها رو میکنن چون به زندگی دلبستگی دارن، من اگر بخوام منتظر بمونم، خودمو مسخره کردم
و دو روز دیگه میگن سقراط هم به زندگی چسبیده بود
👇
سقراط میگه اونا اینکارها رو میکنن چون به زندگی دلبستگی دارن، من اگر بخوام منتظر بمونم، خودمو مسخره کردم
و دو روز دیگه میگن سقراط هم به زندگی چسبیده بود
👇
و میخواست دو دقه بیشتر زنده بمونه، پس به زندانبان میگه: اون جام زهر کو؟
جام رو بده ببینم!
مامور اوردن جام زهر، داخل میشه
سقراط میگه باید چی کار کنم؟
ماموره میگه چیز زیادی نیست، همین رو برو بالا، چند قدمی بزن، زهر پخش بشه تو بدنت
👇
جام رو بده ببینم!
مامور اوردن جام زهر، داخل میشه
سقراط میگه باید چی کار کنم؟
ماموره میگه چیز زیادی نیست، همین رو برو بالا، چند قدمی بزن، زهر پخش بشه تو بدنت
👇
سقراط جام رو میگیره دستش، یه دعایی رو زمزمه میکنه و جام رو به لبش نزدیک میکنه و با ارامش خاطر میره بالا...
کریتو از غصه، طاقت نمیاره میره بیرون، اپولودور میزنه زیر گریه، بقیه هم یهو گریه شون سرازیر میشه
سقراط در حال قدم زدن میگه
👇
کریتو از غصه، طاقت نمیاره میره بیرون، اپولودور میزنه زیر گریه، بقیه هم یهو گریه شون سرازیر میشه
سقراط در حال قدم زدن میگه
👇
[خاک تو سرتون]، من زنها رو واسه همین فرستادم بیرون، حالا شما دارید گریه میکنید؟ یه کم صبور باشید و خویشتنداری کنید
بعد میبینه پاهاش سنگین شد
به دستور زندانبان به پشت (رو به سقف) دراز میکشه
زندانبان میره به پاهاش دست میزنه میگه حسشون میکنی؟ سقراط میگه نه!
👇
بعد میبینه پاهاش سنگین شد
به دستور زندانبان به پشت (رو به سقف) دراز میکشه
زندانبان میره به پاهاش دست میزنه میگه حسشون میکنی؟ سقراط میگه نه!
👇
زندانبان میگه سرد شده، این سرما به قلبت برسه تمومه...
سقراط که میبینه چند لحظه بیشتر زنده نیست میگه راستی کریتو! "من به آسكليپيوس، خروسى بدهكار هستم، بدهى مرا بپرداز" (آسکلیپوس خدای بهداشت و درمان بوده)
کریتو میگه حرف دیکه ای نداری؟ میبینه سقراط چشماش برای همیشه بسته شده.
👇
سقراط که میبینه چند لحظه بیشتر زنده نیست میگه راستی کریتو! "من به آسكليپيوس، خروسى بدهكار هستم، بدهى مرا بپرداز" (آسکلیپوس خدای بهداشت و درمان بوده)
کریتو میگه حرف دیکه ای نداری؟ میبینه سقراط چشماش برای همیشه بسته شده.
👇
"اين بود آخرين لحظه زندگانى دوست ما، كه درباره ی او مى‌توان گفت: از همه مردم زمان خود، شريف‌تر، داناتر و عادل‌تر بود..."
#پایان
#پایان
من نمیخام نگرش سقراط به مرگ و پشت پا زدن به زندگی رو نقد کنم، ولی معتقدم این دیدگاه سقراط باید نقد اساسی بشه و نباید تحت تاثیر احساسات، پذیرفته بشه
- خواست حیات!
- یا خواست مرگ؟
کدوم صحیحه؟
چنانچه گفتم نمیخوام اینجا نقدی کنم ولی 👇
- خواست حیات!
- یا خواست مرگ؟
کدوم صحیحه؟
چنانچه گفتم نمیخوام اینجا نقدی کنم ولی 👇
میخوام چالش فکری داشته باشیم
انصافا خودمون رو بزاریم جای سقراط و لحظات اخر زندگیش، میبینیم چقدر راحت مرگ رو پذیرفت
بارها دیده شده گنده لاتهای خیابونی که ادعاشون گوش فلک رو پاره کرده رو میخوان اعدام کنن، خودشونو خیس میکنن، ولی باید سقراط یا حلاج باشی
انصافا خودمون رو بزاریم جای سقراط و لحظات اخر زندگیش، میبینیم چقدر راحت مرگ رو پذیرفت
بارها دیده شده گنده لاتهای خیابونی که ادعاشون گوش فلک رو پاره کرده رو میخوان اعدام کنن، خودشونو خیس میکنن، ولی باید سقراط یا حلاج باشی
تا به این شکل شجاعانه از مرگ استقبال کنی
فرقی نداره دیندار یا بی دین، با خدا یا بیخدا باشی، فقط کافیه.....؟
شما کاملش کنید
به نظرتون چه چیزی میتونه کاری کنه انسان پای چوبه دار، یا شوکران بر لب، یا رو صندلی الکتریکی و... با اغوش باز مرگ رو بپذیره؟
ایدئولوژی؟
دین؟
👇
فرقی نداره دیندار یا بی دین، با خدا یا بیخدا باشی، فقط کافیه.....؟
شما کاملش کنید
به نظرتون چه چیزی میتونه کاری کنه انسان پای چوبه دار، یا شوکران بر لب، یا رو صندلی الکتریکی و... با اغوش باز مرگ رو بپذیره؟
ایدئولوژی؟
دین؟
👇
ایمان؟
باور جزمی؟
خدا؟
اعتقادات؟
یا چی...!؟
مقابله با مرگ بقدری سخته که هایدگر وقتی از وضعیت های مرزی حرف میزنه (وضعیت مرزی، وضعیتیه که انسان رو از روزمرگی درمیاره، تو وجودشناسی های قرن 21 میگفتن انسان رو باید تو وضعیت های خاص شناخت وگرنه تو روزمرگی که همه یکنواخت 👇
باور جزمی؟
خدا؟
اعتقادات؟
یا چی...!؟
مقابله با مرگ بقدری سخته که هایدگر وقتی از وضعیت های مرزی حرف میزنه (وضعیت مرزی، وضعیتیه که انسان رو از روزمرگی درمیاره، تو وجودشناسی های قرن 21 میگفتن انسان رو باید تو وضعیت های خاص شناخت وگرنه تو روزمرگی که همه یکنواخت 👇
و قابل پیش بینی عمل میکنن، وضعیت مرزی مثل تصادف، زلزله، سیل، بیماری، یا حتی یه قاتل بهتون حمله کرده، یکی فریز میشه، یکی طرف رو میزنه و..و..)
هایدگر میگه مرگ اگاهی وحشتناکترین وضعیت مرزیه، یا مرزی ترین وضعیت زندگیه، منظور هایدگر از #مرگ_اگاهی، اگاهی به مرگ نیست
👇
هایدگر میگه مرگ اگاهی وحشتناکترین وضعیت مرزیه، یا مرزی ترین وضعیت زندگیه، منظور هایدگر از #مرگ_اگاهی، اگاهی به مرگ نیست
👇
اینکه بدونی یه روزی میمیری، رو نمیگه، منظورش از مرگ-اگاهی اینه زمان دقیق مرگت معلوم باشه، مثل اعدامی ای که فردا اعدام میشه یا بیماری که دوماه وقت داره و...
سوال اینجاست
چه چیزی میتونه انسانی مثل سقراط و حلاج (که مرگ اگاهی دارن ولی به مرگ لبخند میزنن رو) خلق کنه؟ 👇
سوال اینجاست
چه چیزی میتونه انسانی مثل سقراط و حلاج (که مرگ اگاهی دارن ولی به مرگ لبخند میزنن رو) خلق کنه؟ 👇
من چند روزه دارم رساله های افلاطون رو خلاصه میکنم و چون بحث به اینجا رسید، میخام بگم؟ تمام این چند روز، در حال نوشتن این مطالب، یاد یه نفر بودم و مایلم نوشته ها رو تقدیم به اون شخص یعنی #مجیدکاووسی کنم
"کسی که به چوبه دار، لبخند زد" و درخور ستایش.
#سقراط
#حلاج
#مجیدکاووسی
"کسی که به چوبه دار، لبخند زد" و درخور ستایش.
#سقراط
#حلاج
#مجیدکاووسی
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
