اگه یادتون باشه، بخش پنجم در مورد نظرات سقراط در باب #روح و جاودانگی روح بود، تمام حرفایی که اونجا خوندید تو رساله #فایدون اورده شده، حرفایی که شب قبل از مرگ سقراط
👇
بین سقراط و دو نفر به نام های #کبس و #سیمیاس زده شده بود، یعنی اونجا شما خلاصه رساله فایدون رو خوندید
تمام وقایعی که تو قسمت قبل، یعنی در مورد #دادگاه سقراط خوندید، عملا خلاصه رساله #اپولوژی افلاطون بود، کلمه اپولوژی به معنی #دفاعیه است
👇
حالا وقایعی که الان میخونید، تو رساله #کریتو اومده، یعنی اینجا قراره خلاصه ای از رساله کریتو رو بخونید
سه روز قبل از اعدام سقراط، شخصی به اسم کریتو از دوستان سقراط، میره زندان، تا فراریش بده، اگه یادتون باشه از اتهامات سقراط این بود که 👇
جوونا رو فاسد میکنه و از دفاعیات سقراط این بود که این جوونا، پدر و برادر دارن، چرا اینا هیچکدوم چنین اتهامی نمیزنن؟
جالبه بدونید کریتو، یه ادم فوق العاده ثروتمند از طریق پسرش (سولوبوثرک) با سقراط رفیق شده بود، کریتو ادم فلسفی نبود و مثل همه مردم، زندگی عملی واسش اولویت داشت
👇
سه روز قبل از اعدام:
کریتو صبح زود میره زندان، میشینه پای رختخواب سقراط و بهش نگاه میکنه، تا سقراط بیدار بشه
سقراط یهو از خواب بیدار میشه میبینه عه! اینکه کریتو خودمونه 😁 به کریتو میگه: تو اینجا چی کار میکنی رفیق؟ صبح به این زودی! یا اینکه زود نیست و من بیشتر خوابیدم؟
👇
کریتو میگه نه بابا... خیلی زوده
سقراط میگه پس چرا اینجا نشستی من رو نگاه میکنی؟ چرا بیدارم نکردی؟ اصلا چطور اومدی داخل؟
کریتو میگه با زندانبان رفیقم، نشسته بودم نگاهت میکردم و تعجبم از این بود چه راحت خوابیدی، انگار نه انگار قراره تو این یکی دو روز اینده بمیری، 👇
خواستم این اخرین روزها رو با اسایش و ارامش بخوابی... من همیشه تو رو بخاطر قوت قلبی که داری خوشبخت و سعادتمند میدونستم، ولی الان که میبینم انقدر ارامش دادی، حتی یکی دو شب قبل از مرگت، انقدر راحت خوابیدی، وجداناً پشمام ریخته و عقیده ام بهت راسختر شده
👇
سقراط میگه من 70 سال سن دارم، اگر میترسیدم و کارهای زشت میکردم، خیلی واسم زشت بود...
سقراط میگه حالا چرا اومدی؟
کریتو میگه خبر بدی دارم
سقراط میگه چی شده؟ کشتی (منظور کشتی مقدس که منتظرش بودن) از دلوس برگشته؟
👇
کریتو میگه هنوز نه، ولی امروز میرسه، یعنی امروز اخرین روزته، و فردا اعدام میشی (هر روزی کشتی برسه، فرداش حکم اعدام انجام میشه)
سقراط میگه کشتی امروز نمیرسه و فردا میرسه، پس من پسفردا اعدام میشم...
کریتو با تعجب میگه از کجا اینو میدونی؟
👇
سقراط میگه از خوابی که الان میدیدم، چه خوب شد بیدارم نکردی، خواب میدیدم که یه زن زیبارو و خوش اندام با لباس سفید بهم میگه سقراط! تو تا سه روز دیگه به ساحل فتیا میرسی (ساحل فتیا اشاره به جملات هومر داره)
کریتو میگه پشمام!!! (در اصل میگه چه خواب عجیبی!)
👇
کریتو میگه حالا این حرفا رو بیخیال، پاشو ساکت رو ببند، اومدم دنبالت فراریت بدم، اگر تو اینجا بمیری اول اینکه بچه هات یتیم میشن، دوم اینکه ما که رفقاتیم ابرومون میره، مردم نمیگن این چه رفقایی بودن که پول رو به رفیقشون ترجح دادن؟ پاشو جمع کن، همه کاراشم ردیف کردیم
👇
اما سقراط راضی نیست، چون اینا به همه چیز فکر کردن جز یه چیز: #حقیقت، پس بحث سقراط در مورد فرار از زندان (خطر مرگ) یا موندن پای حقیقت شروع میشه
سقراط میگه رفیق! ما چی کار به حرف مردم داریم؟ اونا که خوبن میفهمن، اونا هم که نمیفهمن، نفهمن دیگه...
👇
کریتو میگه اما حرف مردم مهمه... نمیبینی چطور با تهمتاشون ضرر که هیچ، حتی تونستن ریشه کسی رو بزنن؟
سقراط میگه چه خوبه که مردم بتونن همه با هم، یه بدی بزرگ بکنند چون در اینصورت یه خوبی بزرگ هم کرده بودن، ولی بدبختانه نه اولی رو میتونن نه دومی رو...
زیرا 👇
با اینکاراشون نه کسی رو دانا میسازن، نه نادان، بلکه کاراشون بر حسب اتفاق و تصادفه... (من فکر میکنم منظور سقراط اینه که مردم کاراشون فکر شده نیست، وگرنه خود این فکر شده کار کردن یه خوبیه، حتی اگر واسه بدی کردن باشه)
👇
کریتو که میبینه سقراط راضی نیست میگه:
شاید نگران اینی که ما تو رو فراری بدیم، این بی پدر مادرها، (کریتو میگه این فتنه گرها... ادم یاد حضرت اقا میفته) بیان ما رو اذیت کنن و اموالمون رو ضبط کنن و....؟ اگه واسه اینه خیالت راحت، ماها از این چیزها نمیترسیم
👇
سقراط میگه البته یه ترسم بابت همینه، ولی نگرانی های دیگه ای هم دارم
کریتو میگه اولا اگر بابت ما نگرانی، خیالت راحت چون من پول کافی دارم، کبس و سیمیاس (همون دو نفر تو رساله فایدون) هم پول کنار گذاشتن واسه ازادیت، ثانیا تو از اینجا بری، هر شهری بری ازت استقبال میشه 👇
تازه رفقای من تو شهر #تسالی منتظرتن و مشتاق اومدنت، ثالثا با مردنت دشمنات رو شاد میکنی، به هدف میرسن
چهارم اینکه اگر نری، به بچه هات ظلم میکنی که یتیم میشن، تو یا نباید بچه دار میشدی یا حالا که شدی مسئولی! پنجم اینکه ما هم احساس شرم میکنیم که
👇
اصلا نباید میذاشتیم محکمه تشکیل بشه! و نباید میذاشتیم تو محکمه حاضر بشی، الانم اگر کشته بشی که دیگه بدتر...
ششم اینکه اگر الان حاضر به فرار نشی، ظاهر امر اینه تو هیچ تلاشی واسه فرار نکردی و ما هم که رفقاتیم، هیچ کمکی نکردیم...
پس 👇
پس دیگه وقت نداریم، لطفا دیگه حرفی نزن پاشو بزنیم بریم، جون مادرت این یه حرفمو گوش بده
سقراط میگه: کریتو! تلاش های تو قابل تقدیر و تشکره ولی اگر همراه با حق و حقیقت باشه ارزش داره، درغیر اینصورت باعث درد و رنج دیگه ای میشه، بخاطر همین اول باید ببینیم بابت فرار، محقیم یا نه!؟
👇
(احتمالا اینجا کریتو تو دلش گفته: باز شروع کرد 😂)
سقراط ادامه میده؛ من از ارزش هام دست نمیکشم، حتی اگر قدرت مردم بیشتر از چیزی که تصور میکنی باشه و ما رو مثل یه بچه به وحشت از زندان و مرگ و ضبط اموال و... بندازه، کریتو! اینو جواب بده؟ چون تا جایی که میشه پیشبینی کرد
👇
تو قراره زنده بمونی و من بمیرم، پس تو جواب اینو بده! ایا قبول داری حرف یه سری از مردم قابل قبول و حرف یه عده دیگه چرندیاته و باید بی اعتنا باشیم
کریتو میگه اره
سقراط میگه دمت گرم، پس ادم باید به اون حرفایی که خوبه توجه کنه، چرندیاتش رو بیخیال بشه...
👇
در اینجا سقراط طبق روند همیشگی خودش در یه سوال و جواب به کریتو نشون میده که حرف حق رو باید پذیرفت و ناحق رو بیخیال شد و به کریتو میگه: کریتو اینم جواب بده: به نظرت زنده موندن خوبه و حقه؟ یا زندگیِ خوب کردن حقه؟
کریتو میگه: معلومه، زندگی خوب
👇
سقراط میگه ایول، حالا به نظرت این حَقه که من بدون اجازه مردم اتن فرار کنم؟ در واقع کریتو ما باید ببینیم که حق چیه و به حق عمل کنیم، مردم همیشه دنبال مال و ثروتن، حتی اگر به حق نباشه و ناروا باشه، کریتو! فراموش نکن نظر مردم همیشه در حال تغییره،
👇
چون مردم، روی شرایط و حب و بغض تصمیم میگیرن... نه روی حق و حقیقت... عامه مردم به حقیقت کاری ندارن، بنابراین باید الان ببینیم حقیقت چیه و فرار از زندان حقه یا ناحق؟ بعد به فکر فرار بود... (سقراط سعی داره کریتو رو راضی کنه که فرار کار اشتباهیه، و بهش تاکید میکنه که 👇
تو این بحث یا تو میگی که من اشتباه میکنم که اگر اینطوره منو باید قانع کنی تا بیدرنگ به حرفت گوش بدم یا من باید تو رو قانع کنم، نه اینکه تو الکی به حرفای من قانع بشی)
چنانچه گفتیم بعد از دادگاه، سقراط زندانی میشه تا حکم اجرا بشه، از اونجا که بارها اتفاق افتاده بود که زندانیا با رشوه به زندانبان ها فرار کردن، و از اونجا که سقراط با وجود دشمنای زیاد، محبوبیت هم داشت، دوستاش اولین کاری که کردن
👇
این بود که؛ بهش گفتن سقراط جون، غمت نباشه رفیق، ما خودمون کاری میکنیم فرار کنی ولی چنانچه دیدیم سقراط میگه نبینم از این حرفا بزنیدا... و بهشون میفهمونه که:
👇
سقراط از قوانین مهمتر نیست، زن و بچه ی سقراط مهمتر از اصول و اخلاقیات نیست، نباید جواب بَدیِ مردم اتن رو با یه کار اشتباه دیگه (فرار کردن) داد و...و...
بعد این گفتگوها با کریتو که کامل نوشتمش، روز اعدام میرسه
سقراط به کریتو میگه باید ببینیم حق و حقیقت چیه؟ ایا اینجا فرار حقه یا فرار نکردن؟ اگر کسی باهاش به ناحق رفتار شده چی؟ فرار کنه حقیقته یا فرار نکنه؟
و سقراط خودش به سوالاتش اینگونه جواب میده که:
حقیقت نباید تو قید و بند مکان و زمان باشه، بلکه باید از درون خودش حق باشه، یعنی فی نفسه حق باشه نه اینکه نسبی باشه... حق باید ثابت و مطلق باشه و نباید پای مکان و زمان و شرایط وسط بیاد...
(چنانچه میبینید سقراط یه عقل گراست که حقیقت رو مطلق میبینه، 👇
معتقده حقیقت نسبی نیست و نباید در بند مکان و زمان باشه، این ارا، یه جور واکنش به سوفیستهایی مثل پروتاگوراس و گرگیاس هم هست، چنانچه تو ارای افلاطون میبینیم، افلاطون چندین و چند دلیل میاره که این حرف سقراط درسته و حقیقت نسبی، نمیتونه حقیقت باشه)
این نتیجه واسم غیرمنتظره نبود
سقراط میگه شما انتظار داشتید من تقاضای تخفیف کنم یا خودم مجازات تبعید رو انتخاب کنم، ولی امکان نداره اینکارو کنم، و چون دوستانم اصرار دارن، اگر میخواید تقاضای سی مینه غرامت در مقابل مرگم میکنم (سی مینه اندازه یه بطری شراب بود و 👇
روشنه که سقراط داره به حکم دادگاه ریشخند میزنه و میخواد حقانیتش رو بکوبونه تو صورتشون) و بخاطر لطف های من در حق مردم اتن، باید یه مکان تو #پریتانیوم (پریتانیوم ساختمان دولتی بود که سناتورها توش جمع میشدن -یعنی مجلس سنا تو پریتانیوم بود) بهم بدید
...
...
...
حرفات مثل اینه که بگی سقراط در حالیکه خدایان را میپرستد، نمیپرستد
حالا بیایم روشن کنیم چرا حرفات ضد و نقیض و شوخیه!
مردم اتن شما هم ببینید که چطور شوخی میکنن، و تو ملتوس! به سوالام موظفی پاسخ بدی
سقراط میگه ملتوس! کسی هست که اثار انسان رو ببینه ولی وجود انسان رو منکر بشه؟ یا کسی هست که اثار اسب رو ببینه و وجودش رو منکر بشه؟ یا کسی صدای نی رو بشنوه و وجود نی نواز رو منکر بشه؟ (ملتوس سکوت میکنه)
👇
سقراط میگه اشکال نداره قربونت برم! من خودم جواب میدم، امکان نداره چنین چیزی، حالا اینو جواب بده
ایا تو میگی کسی هست اثار #دایمون (از خدایان یونان) رو ببینه، ولی وجود خود دایمون رو قبول نداشته باشه؟
ملتوس میگه چنین کسی نیست
2- وقایع داخل دادگاه
چیزایی که تا الان گفتیم زمینه تاریخی ایه که قبل از دادگاهِ سقراط، اتفاق افتاده، ولی از اینجا به بعد هر چی میخونید اتفاقاتیه که تو معروفترین دادگاه تاریخ، 399 سال قبل از میلاد مسیح اتفاق افتاد
👇
دادگاهی که سه نفر به اسم #انیتوس (نماینده صنعتگران)، #مِلِتوس (نماینده شعرا)، #کیلون (نماینده رجال و سخنوران) دادستانش هستند و اتهام سقراط رو قرائت میکنن، و بزودی میبینیم اینا میخوان سقراط رو محاکمه کنن ولی سقراط کاری میکنه که انگار اینا متهمن و سقراط داره اینا رو محاکمه میکنه
👇
دادگاه:
دادگاه در سکوت کامل بود، همه منتظر بودن که اتهامات سقراط خونده بشه، انیتوس و مِلتوس و کیلون، دادستان های این دادگاه بودن که اقامه دعوی علیه سقراط کرده بودن و ملتوس کسی بود که قرار بود این کیفر خواست رو قرائت کنه و سقراط رو به کفرگویی و فاسد کردن جوونها متهم کنه...
👇
1- قبل از دادگاه
به تاریخی ترین دادگاه تاریخ برسیم، انقدر این داستانها جذابه که ادم مبهوت میشه
اگر یادتون باشه تو زمینه تاریخی سیاسی ای که از اتن دادم نوشتم در پایان جنگ های پلوپونزی (بین اتن و اسپارت) و شکست اتنی ها
👇
حکومتی 30 نفره که به حکومت "30 تن جبار"(یا 30 تن خودکامه) معروفه،به اتن مسلط شد، در فاصله کوتاهی که این الیگارشی 30 نفره (قبلا گفتم: اُلیگارشی یعنی حکومت اقلیت، دموکراسی یعنی حکومت اکثریت) به اتن حکومت کرد،و گفتم سقراط یه بار اینا رو ضایع کرد و اگر حکومت اینا سریع سقوط نمیکرد 👇
احتمالا سقراط همون زمان (حدود 404-403 ق.م) کشته میشد
ولی داستان از چه قرار بود؟
با شکست اتن جلوی اسپارت، شخصی به اسم #کریتیاس رهبری حکومت جدید رو تو اتن، در دست گرفته بود، تو این مدت ظلم و هرج و مرج و فقر به اوج خودش میرسه
👇