سقراط به کریتو میگه باید ببینیم حق و حقیقت چیه؟ ایا اینجا فرار حقه یا فرار نکردن؟ اگر کسی باهاش به ناحق رفتار شده چی؟ فرار کنه حقیقته یا فرار نکنه؟
و سقراط خودش به سوالاتش اینگونه جواب میده که:
حقیقت نباید تو قید و بند مکان و زمان باشه، بلکه باید از درون خودش حق باشه، یعنی فی نفسه حق باشه نه اینکه نسبی باشه... حق باید ثابت و مطلق باشه و نباید پای مکان و زمان و شرایط وسط بیاد...
(چنانچه میبینید سقراط یه عقل گراست که حقیقت رو مطلق میبینه، 👇
معتقده حقیقت نسبی نیست و نباید در بند مکان و زمان باشه، این ارا، یه جور واکنش به سوفیستهایی مثل پروتاگوراس و گرگیاس هم هست، چنانچه تو ارای افلاطون میبینیم، افلاطون چندین و چند دلیل میاره که این حرف سقراط درسته و حقیقت نسبی، نمیتونه حقیقت باشه)
👇
اینجا سقراط در یه سوال و جواب دیگه از کریتو تاییدیه میگیره که اگر کسی قراردادی بسته، باید متعهد باشه و اگر کسی میبینه چیزی حقه باید انجام بده و...
و در ادامه میگه اگر من به قوانین بی احترامی کنم و فرار کنم اینکار ناحقه، من متعهدم که پای قوانین بایستم حتی اگر به ضرر من باشه... 👇
(در واقع سقراط میدونه شاید قوانین ایراد داشته باشه، ولی مساله اش، نفس قانون و نفس تعهد در برابر قانونه) پس حتی اگر قانون یا کسی به ما بدی کرد ما نباید با بدی جواب بدیم، اگر کسی به ما فحش میده، ما نباید با فحش جوابش رو بدیم و....
👇
(این اخلاقیات در مسیحیت وارد شد، اسلام اخلاقیات قصاص رو میپذیره، یعنی اگه کسی زد چشمت رو دراورد، توام باید چشمشو دربیاری، کسی تو رو کشت توام باید بکشیش، اما جالب اینه نیچه به همه اینجور اخلاق ها، به شدت هم حمله میکنه و میگه جمع کنید این تفکرات خوار و ذلیل کننده رو...
👇
درواقع اخلاق سقراطی میگه تکیه گاه اخلاقیات باید بر خوبی کردن باشه، حتی اگر بهت بدی کردن، ولی نیچه میگه تکیه گاه اخلاقیات باید از روی قدرت باشه، اگر کسی یه چک زد تو صورتت، تو باید یه دونه بزنی سمت راست صورتش، که کارشو جواب بدی، یه چک افسری ام بزنی سمت چپش که
👇
که بفهمه دیگه اینکارو نکنه - بهرحال اینجا بحث نقد اخلاقیات نیست، ازش بگذریم)
سقراط در ادامه میگه ای کریتو! اگر قوانین (منظور اصول زندگیه) بیان به من بگن، ای سقراط! تو چرا زندگی با ترس رو انتخاب کردی و با ما که تو رو زاییدیم و بزرگ کردیم و بهت شهرت و... دادیم، بد کردی
👇
من چی دارم بهشون بگم؟ و اگه این قوانین بهم بگن، تو اون روز تو دادگاه میتونستی مجازات تبعید رو انتخاب کنی و اونا هم قطعا قبول میکردن... اگه اینکارو میکردی الان کاری که دولت میخواست رو میکردی و زندگی رو قبول کرده بودی و ناحق هم نکرده بودی ولی به جاش، لاف زدی و ادعا کردی
👇
که من تبعید رو نمیخام و از مرگ هم نمیترسم، ولی حالا میخای به شیوه پست ترین ادمها فرار کنی؟ اون موقع چی دارم بگم؟
کریتو میگه درسته
سقراط در اخرین سخنان میگه:
پس میبینی کریتو! قوانین میان میگن تو اصول رو زیر پا گذاشتی، به بهترین شهرها در رفتی، رفقات رو تو ازار و اذیت انداختی
👇
تو حتی کمتر از یک ادم شل یا ادم کور و کر بودی، هفتاد سال وقت داشتی به شهرهایی مثل لاکه دامون یا کرت که انقدر ستایششون میکنی، بری، ول نرفتی،
حالا، الان یادت افتاده و پا به فرار گذاشتی؟
قوانین میگن که ای سقراط تو با فرار نقض تعهد کردی و خودتو مسخره مردم کردی و بهم تذکر میدن که
👇
ای سقراط! شک نکن مردم اونجا دشمنت میشن و اتهام فاسد کردن جوونا رو به راحتی میپذیرن، بهم میگن تو با فرار کردنت به دشمنات هم کِرِدیت دادی و هم اینکه عملا قضات رو تایید کردی و همه میگن تو به حق محکوم شده بودی و مثل یه ترسو فرار کردی
👇
بعد اگر چنین کنی، ایا واقعا میتونی دوباره جلو مردم وایسی و نطق کنی؟ بعد چی میخای بگی؟ بری بگی بالاتر از حق خواهی و نظم و قانون چیزی نیست، اون موقع مسخره کل دنیا نمیشی؟ فک میکنی اگر با لباس زنونه یا روپوشی، چیزی فرار کنی، به یه شهر که نظم و انظباط نداره، اون موقع 👇
وقتی میخوای از نظم و انظباط بگی، مردم این کارت رو تو صورتت نمیزنن که تو خودت مثل یه ترسو از قوانین فرار کردی؟ و با هفتاد سال سن، چنان شهوت زندگی داری و به زندگی چسبیدی که مایه ی خنده همه میشی!
بنابراین ای سقراط! به راه ما بیا که تو را بزرگ کردیم و به هیچ چیز،
👇
مثل مال و اموال و خواست زندگی و زن و بچه و... فکر نکن، زیرا فرار از زندان نه با حق و دیانت جور درمیاید، نه فایده ای برای تو دارد
اگر فرار نکنی، پس از مرگ، سربلندی، و همه میگویند که با تو به ناحق رفتار شد، نه از طرف قوانین بلکه از طرف انسانها
ولی با فرار 👇
تعهدها را شکستی و عملا بدی انسانها رو با بدی جواب دادی و به همه کسایی که دوسشون داری مثل زن و بچه و رفقا و همشهریات و... خیانت کردی
اگر فرار کنی برادران ما در دنیای دیگر (منظور قوانین اون دنیا) تو را محکوم میکنن که تو مثل یه ترسو فرار کردی و در صدد 👇
از بین بردن ما کوشیدی ولی اگر فرار نکنی در دنیای دیگه ازت استقبال میشه و....و....
پس نگذار کریتو تو را اغفال کند و به راه حق برو...
و در اخر: کریتو عزیز، رفیق، اینها حرفهایی است که هر لحظه تو سرم میشنوم، و اگر فرار کنم عاقبت خوبی ندارم، 👇
پس بزار همین راهی که دارم میرم رو برم، زيرا "اين راهى است كه خدا پيش پاى ما گذاشته است"
این اخرین حرف های سقراط با کریتو، در مورد فرار از زندانه
رشتوی بعدی در مورد لحظات قبل از اعدام و سر کشیدن شوکران و عملا پایان زندگی سقراط و شروع (حوزه های سقراطی و) فلسفه ی افلاطونه.
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
چنانچه گفتیم بعد از دادگاه، سقراط زندانی میشه تا حکم اجرا بشه، از اونجا که بارها اتفاق افتاده بود که زندانیا با رشوه به زندانبان ها فرار کردن، و از اونجا که سقراط با وجود دشمنای زیاد، محبوبیت هم داشت، دوستاش اولین کاری که کردن
👇
این بود که؛ بهش گفتن سقراط جون، غمت نباشه رفیق، ما خودمون کاری میکنیم فرار کنی ولی چنانچه دیدیم سقراط میگه نبینم از این حرفا بزنیدا... و بهشون میفهمونه که:
👇
سقراط از قوانین مهمتر نیست، زن و بچه ی سقراط مهمتر از اصول و اخلاقیات نیست، نباید جواب بَدیِ مردم اتن رو با یه کار اشتباه دیگه (فرار کردن) داد و...و...
بعد این گفتگوها با کریتو که کامل نوشتمش، روز اعدام میرسه
اگه یادتون باشه، بخش پنجم در مورد نظرات سقراط در باب #روح و جاودانگی روح بود، تمام حرفایی که اونجا خوندید تو رساله #فایدون اورده شده، حرفایی که شب قبل از مرگ سقراط
👇
بین سقراط و دو نفر به نام های #کبس و #سیمیاس زده شده بود، یعنی اونجا شما خلاصه رساله فایدون رو خوندید
تمام وقایعی که تو قسمت قبل، یعنی در مورد #دادگاه سقراط خوندید، عملا خلاصه رساله #اپولوژی افلاطون بود، کلمه اپولوژی به معنی #دفاعیه است
👇
حالا وقایعی که الان میخونید، تو رساله #کریتو اومده، یعنی اینجا قراره خلاصه ای از رساله کریتو رو بخونید
سه روز قبل از اعدام سقراط، شخصی به اسم کریتو از دوستان سقراط، میره زندان، تا فراریش بده، اگه یادتون باشه از اتهامات سقراط این بود که 👇
این نتیجه واسم غیرمنتظره نبود
سقراط میگه شما انتظار داشتید من تقاضای تخفیف کنم یا خودم مجازات تبعید رو انتخاب کنم، ولی امکان نداره اینکارو کنم، و چون دوستانم اصرار دارن، اگر میخواید تقاضای سی مینه غرامت در مقابل مرگم میکنم (سی مینه اندازه یه بطری شراب بود و 👇
روشنه که سقراط داره به حکم دادگاه ریشخند میزنه و میخواد حقانیتش رو بکوبونه تو صورتشون) و بخاطر لطف های من در حق مردم اتن، باید یه مکان تو #پریتانیوم (پریتانیوم ساختمان دولتی بود که سناتورها توش جمع میشدن -یعنی مجلس سنا تو پریتانیوم بود) بهم بدید
...
...
...
حرفات مثل اینه که بگی سقراط در حالیکه خدایان را میپرستد، نمیپرستد
حالا بیایم روشن کنیم چرا حرفات ضد و نقیض و شوخیه!
مردم اتن شما هم ببینید که چطور شوخی میکنن، و تو ملتوس! به سوالام موظفی پاسخ بدی
سقراط میگه ملتوس! کسی هست که اثار انسان رو ببینه ولی وجود انسان رو منکر بشه؟ یا کسی هست که اثار اسب رو ببینه و وجودش رو منکر بشه؟ یا کسی صدای نی رو بشنوه و وجود نی نواز رو منکر بشه؟ (ملتوس سکوت میکنه)
👇
سقراط میگه اشکال نداره قربونت برم! من خودم جواب میدم، امکان نداره چنین چیزی، حالا اینو جواب بده
ایا تو میگی کسی هست اثار #دایمون (از خدایان یونان) رو ببینه، ولی وجود خود دایمون رو قبول نداشته باشه؟
ملتوس میگه چنین کسی نیست
2- وقایع داخل دادگاه
چیزایی که تا الان گفتیم زمینه تاریخی ایه که قبل از دادگاهِ سقراط، اتفاق افتاده، ولی از اینجا به بعد هر چی میخونید اتفاقاتیه که تو معروفترین دادگاه تاریخ، 399 سال قبل از میلاد مسیح اتفاق افتاد
👇
دادگاهی که سه نفر به اسم #انیتوس (نماینده صنعتگران)، #مِلِتوس (نماینده شعرا)، #کیلون (نماینده رجال و سخنوران) دادستانش هستند و اتهام سقراط رو قرائت میکنن، و بزودی میبینیم اینا میخوان سقراط رو محاکمه کنن ولی سقراط کاری میکنه که انگار اینا متهمن و سقراط داره اینا رو محاکمه میکنه
👇
دادگاه:
دادگاه در سکوت کامل بود، همه منتظر بودن که اتهامات سقراط خونده بشه، انیتوس و مِلتوس و کیلون، دادستان های این دادگاه بودن که اقامه دعوی علیه سقراط کرده بودن و ملتوس کسی بود که قرار بود این کیفر خواست رو قرائت کنه و سقراط رو به کفرگویی و فاسد کردن جوونها متهم کنه...
👇
1- قبل از دادگاه
به تاریخی ترین دادگاه تاریخ برسیم، انقدر این داستانها جذابه که ادم مبهوت میشه
اگر یادتون باشه تو زمینه تاریخی سیاسی ای که از اتن دادم نوشتم در پایان جنگ های پلوپونزی (بین اتن و اسپارت) و شکست اتنی ها
👇
حکومتی 30 نفره که به حکومت "30 تن جبار"(یا 30 تن خودکامه) معروفه،به اتن مسلط شد، در فاصله کوتاهی که این الیگارشی 30 نفره (قبلا گفتم: اُلیگارشی یعنی حکومت اقلیت، دموکراسی یعنی حکومت اکثریت) به اتن حکومت کرد،و گفتم سقراط یه بار اینا رو ضایع کرد و اگر حکومت اینا سریع سقوط نمیکرد 👇
احتمالا سقراط همون زمان (حدود 404-403 ق.م) کشته میشد
ولی داستان از چه قرار بود؟
با شکست اتن جلوی اسپارت، شخصی به اسم #کریتیاس رهبری حکومت جدید رو تو اتن، در دست گرفته بود، تو این مدت ظلم و هرج و مرج و فقر به اوج خودش میرسه
👇