اگرچه موارد «هموابستگی» متفاوتن، ولی افرادی که این الگوی رفتاری رو دارن ویژگیهای مشترکی دارن. اولین قدم برای تغییر این الگوی رفتاری آگاهی نسبت به اونه. به همین دلیل، این فصل از کتاب این خصوصیات مشترک رو توضیح میده تا فرد نسبت به شرایطش آگاه بشه. /۱
این ویژگیها در افراد هموابسته مشترکه:
- زیادی پرستاری کردن از بقیه (تر و خشک کردن)
- کم ارزش دیدن خود
- سرکوب خود
- وسواس
- کنترلگری
- وابستگی
- ضعف در ارتباط
- نداشتن حد و مرزهای فردی قوی
- مشکل در سکس
- و... /۲
فرد «هموابسته» زیادی از بقیه پرستاری میکنه. اون خودش رو نسبت به حالت جسمی و روحی دیگران مسئول میدونه. وقتی بقیه مشکلی داشته باشن احساس گناه میکنه. وظیفهی خودش میدونه تا مشکل دیگری رو حل کنه. بدون اینکه ازش کمکی خواسته باشن، راهنمایی و نصیحت میکنه. /۳
همیشه تلاش میکنه بقیه رو راضی نگه داره، ولی این حس رو نسبت به خودش نداره. اگه ظلمی به بقیه بشه، اعتراض میکنه، ولی ظلم به خودش رو تحمل میکنه. وقتی به بقیه کمک میکنه، هدیه میده، توجه میکنه و… حس خوبی داره. ولی اگه کسی بخواد براش همون کار رو بکنه، حس ناامنی میکنه. /۴
اگه کسی ازش کمکی بخواد، کار اون رو در اولویت بالاتری نسبت به کارهای خودش قرار میده. حاضره بخاطر کار دیگری، دست از کار خودش بکشه.
عمیقا احساس قربانی بودن داره و نمیدونه چرا بقیه نسبت به اون همون حس مسئولیت رو ندارن. اون بقیه رو مسئول شرایط بدش میدونه. /۵
فرد «هموابسته» ارزش کمی برای خودش قائله. هر اتفاق بدی بیافته خودش رو سرزنش میکنه. ولی اگه کسی ازش انتقاد کنه، به شدت عصبانی میشه. اکثر مسائل رو شخصی میبینه. تایید و تحسین دیگران رو نمیپذیره؛ در عین حال، از اینکه به اندازه کافی تایید و تحسینش نمیکنن ناراحته. /۶
باور داره هیچ کاری رو نمیتونه درست انجام بده. از خطا کردن میترسه، و از خودش انتظار داره همه کارها رو درست انجام بده. عمیقا باور داره خوب نیست و همیشه احساس شرم و گناه داره. همین باعث میشه که همیشه تلاش کنه خوب دیده بشه. /۷
فرد «هموابسته» همیشه در حال سرکوب خودشه. سعی میکنه تا جای ممکن به افکار و احساساتش بیتوجه باشه تا احساس ترس و گناه نکنه. دائما نگرانه که بقیه خودِ واقعیاش رو ببینن، و به همین دلیل، همیشه زیادی کنترل شده و خشک به نظر میاد. /۸
فرد «هموابسته» افکار وسواسی داره. همیشه نگران مشکلات و مردمه. بابت کوچکترین چیزها به شدت نگران میشه. همیشه در حال حرف زدن در مورد بقیه آدمهاست و مرتب چکشون میکنه. /۹
اون کنترلگری میکنه، چون از اینکه بقیه خودشون باشن و هرکاری خواستن بکنن نگرانه. ترس از دست دادن در فرد «هموابسته» قویه و میخواد بقیه رو با کنترل کردن کنار خودش نگه داره. احساس میکنه اون بهتر میدونه بقیه باید چطور باشن و رفتار کنن. /۱۰
اون روشهای مختلفی برای کنترلگری داره؛ مظلوم نمایی، ایجاد احساس گناه و عذاب وجدان، به زور یا تهدید مجبور کردن، نصیحت کردن و سرکوفت زدن و…
در عین حال، احساس میکنه بقیه دارن کنترلش میکنن. /۱۱
فرد «هموابسته» مشکل وابستگی داره. اون احساس میکنه خودش به تنهایی نمیتونه خوشحال باشه و انتظار داره این رضایت رو در رابطه و از دیگران بدست بیاره. به همین دلیل، به شدت نگرانه که کسی که میتونه خوشحالیاش رو تامین کنه از دست بده. /۱۲
اون باور داره دوستداشتنی نیست، ولی به شدت محتاج تایید و عشق بقیه است. در عین حال، معمولا جذب افرادی میشه که احساسی نیستن و به سختی عشقشون رو بیان میکنن.
در روابطی میمونه که براش مخرب هستن. این شرایط رو برای رسیدن به عشق و توجه تحمل میکنه. /۱۳
فرد «هموابسته» مشکل در ارتباط داره. معمولا خواستههاش رو از روشهای غیرمستقیم بیان میکنه؛ سرزنش کردن، سرکوفت زدن، تهدید کردن، خواهش و التماس کردن و…
اون نمیتونه حرفش رو راحت بزنه. چیزهایی میگه که خودش باور نداره و چیزهایی که باور داره رو نمیگه. /۱۴
فرد «هموابسته» حد و مرز شخصی قویای نداره. ممکنه بصورت کلامی بگه چه چیزهایی رو تحمل نمیکنه، ولی در عمل، کم کم راهی پیدا میکنه که رد شدن از خط قرمزهاش رو هم تحمل کنه. اون اجازه میده بقیه باعث رنجشش بشن؛ تا جایی که حسابی عصبانی بشه و دیگه هیچ چیزی رو تحمل نکنه. /۱۵
فرد «هموابسته» در سکس مشکل داره. اون همون روحیهی پرستاریِ افراطی رو با خودش به اتاق خواب هم میبره. نمیتونه خواستهاش رو بیان کنه و کم کم علاقهاش رو به سکس از دست میده. راجع به سکس با افراد دیگه افکار فانتزی داره و شاید خیانت رو هم در نظر بگیره. /۱۶
این لیست خصوصیات فرد «هموابسته» خیلی طولانیه، ولی با این حال، همه موارد رو در برنمیگیره. همه افراد هم لزوما همه این ویژگیها رو ندارن. ولی این لیست کمک میکنه تا اونها مشکلات خودشون رو ببینن و بفهمن دچار «هموابستگی» هستن یا نه. /۱۷
از دور شاید اینطور به نظر بیاد که فرد «هموابسته» در حال سرویس دادن به بقیه است و دیگران محتاج اونن. ولی در واقعیت، این «هموابسته» است که محتاج شده. شاید به نظر بیاد آدم کنترلگریه، ولی در عمل، خودشه که کنترلش رو از دست داده. /۱۸
رهایی از «هموابستگی» آسون نیست، ولی قانون سادهای داره: "ما مسئول هیچکسی جز خودمون نیستیم"
باید یاد بگیریم از خودمون مراقبت کنیم. /۱۹ و پایان
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
در روابط با آدمها، مخصوصا آدمهای مشکلدار، یک سری الگوی رفتاریِ مخرب ممکنه در فرد ایجاد بشه که بهش میگن «هموابستگی». یعنی اون مشکل، دیگه فقط مشکل پارتنر نیست، و به خود فرد هم سرایت میکنه، ولی به نوع دیگه. /۱
بعضی از مشکلات هستن که محدود به فرد باقی نمیمونن، و برای همهی افراد رابطه دردسر ایجاد میکنن:
- اعتیاد به الکل، مواد مخدر، سکس
- پرخوری
- روحیه زیادی وابسته (needy)
- و...
این مشکلات میتونه باعث ایجاد «هموابستگی» برای پانتر، فرزند، پدر و مادر، همکار و غیره بشه. /۲
«هموابستگی» یعنی فرد اجازه میده رفتار و روحیهی طرف مقابلش روی اون اثر بذاره. چون میدونه زندگیاش چقدر متاثر از طرف مقابلش هست، فرد سعی میکنه اون رو کنترل کنه تا آرامش رو به زندگی خودش برگردونه. /۳
هنرِ اغواگر در اینه که با تمرکز روی فرد مورد نظرش و با توجه خاصی که بهش میکنه، نظرش رو به خودش جلب کنه. ولی «ضداغواگر» انقدر حواسش به خودش هست و در رفتارش نشونهای از اعتماد به نفس نیست، که دافعه داره. /۱
تو فصلهای قبل کتاب در مورد شخصیتهای مختلف اغواگر صحبت کرد. در این فصل، هشت ویژگی دافعهدار رو در قالب شخصیت «ضداغواگر» تعریف میکنه و میگه از این افراد باید دوری کرد. و اگه چنین ویژگیهایی رو در خودتون میبینید، بدونید با حذفشون خودبهخود جذابتر میشید. /۲
۱. وحشی
این افراد انقدر خودشون رو مهم میدونن که نمیتونن تصور کنن شما برای فکر کردن یا خواستنِ اونها نیاز به فکر کردن دارید. این رفتار، که ناشی از ضعف اعتماد به نفسه، باعث میشه حوصله صبر کردن نداشته باشن و جواب رد رو تحمل نکنن؛ و حتی به طرف مقابلشون حمله کنن. /۳
این فصل «اغواگر ستاره» رو توضیح میده. من اگه میخواستم این شخصیت رو توضیح بدم، از کلمه «سلبریتی» استفاده میکردم. فکر میکنم اینطوری این شخصیت و جذابیتش برامون قابل درکتر باشه. توضیح این شخصیت رو در ادامه بخونید، ببینید با من همنظر هستید /۱
اکثر مردم مدام در حال رویابافی و تصورِ شخصیت و زندگی ایدهآلشون هستن تا از روزمرگی و شرایط کسلکنندهشون فاصله بگیرن. «اغواگر ستاره» تصویری از خودش ارائه میکنه که شبیه رویاهای مردمه؛ بینقص و بدون اشکال. /۲
«اغواگر ستاره» تصویر بیرونی که از خودش ارائه میده رو با دقت انتخاب میکنه تا کاملتر از واقعیت به نظر بیاد. با اینکه از همه نظر سعی میکنه چشمگیر باشه (ظاهر، رفتار، گفتار) در عین حال زیاد به کسی نزدیک نمیشه تا خودِ واقعیش و ضعفهاش شناخته نشن. /۳
کاریزما یعنی توانایی جذب تودهی مردم. شخصیت کاریزماتیک ویژگیهای درونیای داره که باعث درخشش اون در هر جمعی میشه. ویژگیهایی مثل اعتماد به نفس، راضی بودن از خود، و هدفمندی انقدر در اون برجسته هستن که مردم جذبش میشن. /۱
حس اعتماد به نفس در شخص کاریزماتیک خیلی برجسته است که برای مردم جذابه. حالت صورتش پر از انرژیه و همیشه هشیار به نظر میاد. طوری به هدفش مطمئن و پایبنده که باعث میشه بقیه هم بهش اعتماد بکنن و دنبالش راه بیافتن. /۲
کتاب این اعتمادی که «اغواگر کاریزماتیک» به هدفش داره رو پیامبر-گونه توصیف میکنه. هیچکس از آینده مطمئن نیست و همه نسبت به هدفهاشون در شک و تردیدن. ولی «اغواگر کاریزماتیک» به چیزی که میخواد مطمئنه و انگار از آینده خبر داره (انگار توانی الهی داره) /۳
فصل هفتم - شخصیت «چارمِر»
اغواگر زن و مرد (اغواگریِ غیررمانتیک)
مردم تا حد زیادی حواسشون معطوف خودشون هست. دغدغههایی دارن و میخوان فقط راجع به خودشون حرف بزنن. «چارمِر» این توانایی رو داره که دغدغههای دیگران رو بفهمه و کاری کنه تا اونها نسبت به خودشون حس خوبی داشته باشن. /۱
«چارمِر» لزوما دنبال ایجاد کششِ سکسی نیست. اون دنبال روابطیه که آدمها اون رو دوست خودشون بدونن و در مواقع ضروری بتونه ازشون کمک بگیره. /۲
«چارمِر» کششِ سکسی رو مانع ایجاد دوستیهای بلندمدت میبینه، و اتفاقا سعی میکنه از این امر دوری کنه. بجای ایجاد کششِ سکسی، اون روی موارد دیگه برای ایجاد حس مثبت در دیگری دست میذاره؛ تمرکزش روی بالا بردن حس عزت نفس طرف مقابلش هست. /۳
تو این اپیزود، سرگذشت خود کریستن نِف هم شنیدنی بود.
تعریف میکنه در زمان دانشجویی دِیتهای عجیب و غریب کم نداشت. تا اینکه با یکی آشنا میشه که معقول و منطقی بود. با همون آدم ازدواج میکنه و زندگی آرومی داشت. ولی کم کم به کس دیگهای علاقهمند میشه. /۱
کریستن نِف در اون زمان دانشجو بود و به عنوان دستیار تحقیقاتی در آزمایشگاهی کار میکرد. اونجا به کسی که مسئول تحقیقات بود (معشوق) علاقهمند میشه و برای مدتی رابطه مخفیانه دارن. تا اینکه روزی شوهرش متوجه خیانتش میشه و طلاق میگیرن. /۲
میگه اون زمان از اینکه اینطوری به شوهرش ظلم کرده بود ناراحت بود، ولی از طرف دیگه احساس میکرد عشقِ زندگیاش رو پیدا کرده. چون چنین علاقه و هیجانی رو هیچوقت در ازدواجش درک نکرده بود.
«معشوق» هم قول داده بود از دوستدخترش جدا میشه، تا بتونن رابطهشون رو شروع کنن. /۳