صفات ایده ها یا مُثُل:
در باب ایده ها به اندازه کافی نوشتم، و اگر بخوایم بیشتر باز کنیم، هر چقدر که فکرش رو کنید میشه صفحات رو پر کرد و انواع و اقسام نظرات رو اورد ولی اینکار دیگه خسته کننده میشه
👇
پس فقط صفاتی که بخش های قبلی گفتیم رو، بررسی اجمالی بکنیم
1- ایده ها عینی هستند
در مورد عینی بودن مُثُل گفتیم که اصل نظریه بر همین مساله استواره، اینکه کلیاتی مثل مفهوم سیب و انسان و زیبایی و عدالت و.... صرفا یک سری کلمات نیستن، بلکه وجود دارند و وجودی خارج از ذهن ما دارند 👇
این یعنی عینیت دارند،ولی نه در این جهان ما، بلکه تو جهان دیگه
2- مُثُل یا ایده ها ثابت و بی حرکتن، درواقع حرکت واسه محسوساته، پس ایده ها اموری ثابت و تغییر ناپذیرن.
3- هر ایده #واحد است
ایده ها واحدن و کثرات جهان، تجلیات این ایده ها یا مُثل است
نکته ای که باید توجه کرد
👇
اینه که اینجا منظور از وحدت یا واحد بودن، درواقع #وحدت_نوعیه است، یعنی مثلا انواع سیبهای عالم #يك ایده سیب دارن، یا انواع سگ های عالم، #یک ایده سگ دارن
منظور این وحدته
پس جهان ایده ها خیلی ام شلوغه
حالا اینکه، ایا کل جهان مُثُل هم وحدت دارن یا نه، این یه بحث دیگست، که 👇
قبلا تو تمثیل خورشید گفتیم یه ایده برتری هست که وحدت بخشه، این ایده برتر، عملا ایده ی ایده هاست، یعنی #ایده_خیر یا #ایده_نیکی
این ایده، مثل خورشید جهان ما، نوک قله هرم ایده هاست و به جهان ایده ها میتابه و روشنشون میکنه
👇
4- بسیط بودن ایده ها
اصطلاحات بسیط و مرکب، رو یکبار تو قسمت پنجم سقراط اوردیم، جایی که از اثبات روح تو نظرات سقراط حرف میزدیم
حالا افلاطون هم معتقده که ایده ها بسیط هستن، امر بسیط یعنی چیزیکه اجزا نداره، و امر مرکب، از اجزای مختلف تشکیل شده
👇
استدلال افلاطون هم همونه که تو بحث سقراط از رساله فایدون اوردیم
اونجا چنین استدلال کرده بود که:
"زیرا چیزی که گاه در این حال و گاه در ان حال است، مرکب است و امور ثابت و بی حرکت بسیطند"
پس امور محسوس، مرکب و تجزیه پذیر، و امور معقول (ایده ها) بسیط و تجزیه ناپذیرن 👇
5-مکانمندی و زمانمندی
درمورد ثبات ایده ها گفتیم، ولی یه بحث دیگه اینه که ایده ها، بدون مکان و بدون زمانند
اصلا ثابت و بی حرکت بودن ایده ها و این مورد یک چیزن، چرا؟
چون تغییر در زمان و مکان صورت میگیره
پس ایده ها اصلا در زمان و مکان نیستن و قابلیت حرکت ندارن
👇
افلاطون صریحا (تو رساله تیمائوس) میگه واسه مُثُل نباید بگی "بوده و هست و خواهد بود"
عبارت "بوده و خواهد بود" سهل انگاریه، چون اینا افعال زمانیه، در مورد ایده
"فقط باید گفت #هست"
واسه همینه تو کتابا بارها میبینیم،
👇
محسوسات رو با عبارت #شدنی_ها مینویسن
و ایده ها یا مُثُل رو با عبارت #آنچه_هست_ها بکار میبرن، پس اگر درحال خوندن کتابی، چنین عباراتی دیدید، متعجب نشید که اینا چی ان
6- جوهریت و ذات اشیا، خودِ چیز
تو انتقاداتی که ارسطو میاره، میبینید مهمترین بخشی که ارسطو دائما بهش میتازه
👇
اینه که چطور میشه ایده ها، جوهر یا ذات اشیای محسوس باشن
افلاطون میگفت، ایده ها یا مُثُل ذات واقعی اشیای محسوسن
درواقع این ایده ها واقعی و محسوسات غیرواقعی ان
نه اینکه محسوسات لاوجود و معدوم باشن، نه
درواقع محسوسات نه معدوم هستن، نه موجود، بلکه حالت بینابینی دارن،
👇
یعنی درحال #شدن یا #صیرورت یا تغییر مداوم و مستمرن
و این ایده ها، ذات یا خمیره یا جوهر این اشیای محسوسند
یه مساله جالب که بارها تو کتب افلاطون میبینیم این دو کلمه اس: #خودِ_چیز
در این مورد هم بین یونان شناس ها، بحثای زیادی شده، مساله اینه که افلاطون بارها از 👇
مثلا میگه فلانی من نمیخوام مثال های دینداری رو بیاری، میخوام #خودِ دینداری رو تعریف کنی
یا مثلا درجای دیگه میگه، نمیخوام مثال هایی از شجاعت بیارید، میخوام بگی #خودِ شجاعت چه چیزیه؟ (خودِ عدالت چیه، خودِ سفید چیه، خودِ سرما یا گرما چیه و الی اخر)
👇
این خودِ چیز درواقع همون ایده اس، که ذات اشیای محسوسه، و انتقادات جدی ارسطو دائما به این بخش و بخش رابطه ی ایده ها با اشیاست
7- رابطه ایده ها با اعداد
یه بحث گسترده بین مفسران افلاطون اینه که، ایا افلاطون فکر میکرد، ایده ها همون اعدادن یا نه؟
بحثای زیادی در این مورد شده
👇
واقعیت اینه هیچ جای حرفای افلاطون، چنین چیزی رو نمیبینیم
فقط تو رساله فایدون، میبینیم که افلاطون از رابطه اعداد و ایده ها، یه حرفایی زده، ولی اولین بار تو کتابای ارسطو (متافیزیک، کتاب الفا) میبینیم که ارسطو گفته:
"افلاطون مُثُل رو اعداد میدید"
👇
این حرف عجیبیه و بحث زیادی روش شده، مثلا والتر ترنس استیس میگه اگر چنین چیزی باشه این یه نزول فکریه
و معتقده خیلی عجیبه که اون ایده الیسم عظیم افلاطون، اینجوری به یه عرفان ریاضی وار تقلیل پیدا کنه
ولی با توجه به تاثیر فیثاغوریها روی اندیشه های افلاطون، شاید 👇
این حرف ارسطو صحیح باشه، کمااینکه ارسطو شاگرد افلاطونه و بیست سال با هم بودن، بعیده ارسطو، یه حرف بی ربطی به استاد نسبت بِده، پس از اونجا که تو محاورات افلاطون چنین حرفی رو نمیبینیم، شاید افلاطون در اواخر عمر چنین اعتقادی پیدا کرده...
👇
البته یه سری از مفسرها هم میگن، اصلا شاید افلاطون، از اعدادی غیر از اعداد ریاضی حرف میزده (اعداد مثالی)
یا شایدم حرف #زلر درست باشه که میگه
شاید افلاطون به روابط و الگوهای ریاضی بین ایده ها و اعداد پی برده بود، ولی اینو تو کتاباش نیاورده
👇
8- رابطه ایده ها با خداوند
افلاطون، چنان مُثل رو در درجه بالایی میبره که حتی میگه خداوند یا صانع (افلاطون بهش میگه دمیورژ) جهان رو از ایده ها تقلید کرده، یعنی حتی خدا هم اول رفته این الگوها یا قالب ها یا ایده ها رو دیده و بعد یه جهان محسوسات، از این الگوها ساخته 👇
9- رابطه ایده ها با محسوسات:
مهمترین مساله اینه که رابطه بین امر محسوس و امر معقول(ایده) چیه؟
"یکی از مهمترین مسائل کل تاریخ فلسفه"
ببینیم پاسخ افلاطون چیه؟ 1- تقلید
افلاطون بارها اشاره میکنه که محسوسات تقلیدی از ایده ها هستن
و اصلا چرا افلاطون زیاد به هنر علاقه نشون نمیده
👇
چون هنر، یه تقلید از چیز تقلیدیه، یعنی تقلیدِ تقلید
مثلا شما یه سیب رو میزاری جلو روت، نقاشی این سیب رو میکشی، خوب این سیب که جلوته، خودش تقلیدی از ایده یا مثالِ سیبه،
حالا شما بعنوان یه نقاش و هنرمند، اومدی یه نقاشی از این سیب کشیدی،
حرف افلاطون اینه 👇
اینجا شما یه تقلید از سیب جلو روت کردی،
👇که خود اون سیب، تقلیدی از ایده سیب بود، پس شما در حال تقلید از یه چیز تقلیدی هستی (تقلیدِ تقلید)
2- روگرفت یا برگرفت یا رونوشت
این اصطلاحات هم، مثل همون اصطلاح تقلید دائما بشکل بیهوده ای تو حرفای افلاطون تکرار میشه
👇
افلاطون بارها و بارها میگه که اشیای عالم، یه روگرفت، برگرفت، یا رونوشتی از ایده ها هستند
3- بهره مندی
این واژه هم یکی دیگه از کلمات افلاطونه که قراره رابطه مُثُل و محسوسات رو نشون بده، مثلا میگه که فلان چیز زیبایی داره، چون از ایده زیبایی بهره منده
👇
یا مثلا افلاطون مکررا میگه، محسوسات #بهره ای از ایده رو دارن، مثلا میگیم فلانی چقدر عادله، فلانی چقدر عدالت داره، چرا؟
چون یارو بهره ای، از ایده عدالت رو داره
ولی ایا اینطور واژه ها برای یه فیلسوف کافیه؟
ارسطو اینطور کلمات افلاطون رو شاعرانه خطاب میکنه
👇
ارسطو میگه تو اگه میگی سیبهای عالم یه سری کپی از ایده سیب هستن، باید بگی چطوری، از روی اون ایده، کپی، تقلید، روگرفت، بهره مند شدن
یه رابطه واقعی باید بگی، نه کلمات شاعرانه
چنانچه میبینیم افلاطون واقعا نمیدونه که بین ایده ها و محسوسات چه رابطه ای برقراره
👇
نکته جالب اینکه، درحالیکه مفسرها، صدها صفحه دراین مورد پر میکنن
خیلیا میگن که اصن افلاطون حل این مساله رو به بقیه واگزار کرده
بهرحال بزودی میبینیم،نوک پیکان اکثر انتقادات ارسطو، به همین بخش،نشانه رفته
و ارسطو معتقده،افلاطون بخاطر عدم درک بحث ماده و صورت، اینجوری به خطا رفته
👇
در باب رابطه ایده ها با اشیای محسوس، یه مساله #علیته
درمورد رابطه علّی، و علیت تو افکار افلاطون هم نکاتی رو مینویسم
کلا رشتوی بعدی رو، در مورد علل اربعه ارسطو مینویسم
و البته همونجا یه ردیابی از این چهار مدل علت، تو تمام فلاسفه قبلی، از جمله افلاطون داشته باشیم، بد نیست
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
ببینید ما معمولا تو شناخت تاریخ، از اونجا که تاریخ رو فاتحان مینویسن و فاتحان هم همیشه تحریف و قلب حقیقت میکنن، به سندها و روش های پختلف دست میندازیم
یه روزی یه کتیبه تو قبه الصخره پیدا شد که دیدن عه! طبق این کتیبه، اصن اونجا حدود 👇
@tired_prgrmr نیم قرن قبل محمدی که میشناسیم،یه محمدنام دیگه قیام کرده
این بهونه یه سری تحقیقات و نتایج جالبی شد
اومدن دیدن بابا ما هر چی از محمد و خلفای راشدین و وقایع صدر اسلامشون میدونیم همه نقل های سینه به سینه اس که ده ها سال بعد کتابت شده
پس اول گشتن دنبال تواریخ برون مرزی
یکی👇
@tired_prgrmr از بهترین راه ها، مثلا ما نادر رو فقط از روی مورخای خودمون نمیشناسیم
از رو مورخ های هندی و عثمانی و روس و... که بهش پرداختن (ولو در حد یه پاراگراف هم باشه) هم تحلیل میکنیم
این روش، خیلی خوبه، چون اینگونه بررسی تاریخ، به مورخای بیطرفتر نسبت به قضایا میخوریم
من قبلا هم نوشتم
اسلام شناسی های متجدد رو مطالعه کنید
اصلا وجود شخصی به اسم محمدبن عبدالله تو مکه رد میشه
تئوری ها زیاده ولی قویترین شواهد محمد نامی دیده میشه که، در منطقه فلسطین سپاهی با نام سپاه اسلام رو رهبری میکرده
- پیدا شدن قران هایی که به قبل از تولد محمد تاریخیی که میشناسیم میخوره
- پیدا شدن کتیبه قبه الصخره
- عدم وجود شواهد تاریخی از جنگهای قادسیه و جلولا و...
- عدم وجود نام #مکه در قران
- وجود نام شهری به اسم #بکه در قران
- عدم وجود تواریخ برون مرزی
- استناد به تواریخ درون مرزی
👇
- فاصله ی بین مورخین و وقایع و منقولات سینه به سینه
- حرکت رهبری سیاستمدار و بیرحم از دمشق به اسم #مو_آ_ویا (معاویه)
- جنجال های تعیین قبله و جهت محراب های مساجد اولیه (که نه به مکه میخوره، نه به بیت المقدس)
- جنجال های حاکمیت مروان حِکَم
- پیدا شدن قران صنعا
👇
من قبل از رسیدن به متافیزیک ارسطو میخام یه سری اصطلاحاتو توضیح بدم، این اصطلاحات خاصتا باید اونجا توضیح داده بشه، ولی وقتی میخایم افلاطون رو نقد کنیم چاره ای نداریم جز اینکه این اصطلاحات رو بدونیم
👇
یکی از این اصطلاحات جوهر و عرض هستش، من قبلا تفاوت بین وجود و ماهیت رو توضیح دادم، حالا فلاسفه ارسطویی [و پیروان اسلامیش مثل ابن سینا و...] میان میگن، وجود که یه چیزه، اون هیچ، ولی اگر ماهیت (یعنی توصیفات و مشخصات هر چیزی) رو بشکافیم، در وهله اول، به دو چیز میخوریم
👇
یکی جوهر، دوم عَرَض
که هر کدوم از اینا تعاریفی دارن
ولی من قبل از تعریفشون یه مثال بزنم
یه قند رو در نظر بگیرید، من به شما میگم قند چیه؟
شما میگی یه چیز سفید، شیرین، با فلان ابعاد (طول و عرض و ارتفاع) و حتی ممکنه بعد چهارم یعنی زمان رو هم بهش اضافه کنید و...و...
👇
اول یکبار دیگه کلیت نظریه مُثُل رو میگم
دوم یکی دیگه از مثال ها رو میارم
سوم صفات ایده ها یا مُثُل رو میارم
و در رشتوی بعد سراغ شرح هر کدوم از این صفات میریم، و بعد از اون یک سری از نقدها رو بیاریم که تو خلال این نقدها، با دیدگاه های دیگه هم اشنا میشیم
👇
1- کل نظریه مُثُل چی میگه؟
میگه کلیات یا مفاهیم کلی (مثلا مفهوم سیب، یا مفهوم سگ یا مفهوم زیبایی، عدالت و...) یا بقولی مفاهیم عقلی، اینطور نیست که اموری ذهنی باشن، بلکه وجود جداگانه و خارج از ذهن دارن، یعنی وجود #عینی دارن، پس وقتی میگیم عینی هستن یعنی 👇
تا اینجا معرفت شناسی افلاطون رو دنبال کردیم و به این رسیدیم که شناخت باید مطابق با واقعیت باشه، و واقعیت چیه؟ چیزی که ثابت و بی تغییر باشه، ایا چنین چیزی تو عالم هست؟ بله، ایده ها یا مُثل که در جهان دیگه ای هستن
پس از اینجا، نظریه مُثُل رو شرح دادیم، و با دو مثال مختلف بررسیش کردیم
و قرار بود مثالهای دیگه هم بیاریم
اما این مثالهایی که تو این رشتو میارم، دیگه مثالهای خودم واسه ساده سازی مطالب نیست، بلکه مثالهای خود افلاطونه
اما قبل از این مثالها یه مطلبی رو توضیح بدم
👇
گفتیم هر #نوع چیز، از اشیای محسوس، یه ایده واسه خودش داره، مثلا تمام سیب های عالم یه ایده سیب، یا تمام سگ های عالم یه ایده سگ داره
که این ایده، ذات واقعی این محسوساته، پس جهان ایده ها خیلی شلوغه
ولی حالا یه نکته دیگه، یعنی جهان مُثُل هم وحدت نداره؟ و پر شده از ایده ها؟
من شخصا تو خونه مون 4 تا گربه پرشین دارم، یه روز خانومم یه دونه از این گربه پوستیا رو اورد خونه، من تا اون روز اصلا این گربه ها رو ندیده بودم، ولی تا این رو اوردن تو خونه، من اولین حرفم به شوخی این بود: عه این "گربه هه" چقدر زشته 😂
اینجا اگه افلاطون باشه به من میگه یه سوال!
👇
من کاری ندارم این گربه هه خوشگله یا زشته!
سوال من اینه که تو قبلا از این گربه پوستیا (نژاد اسفینکس) دیده بودی؟
خوب طبیعتا من میگم نه، یکبارم ندیده بودم
افلاطون اینجا میگه پس از کجا فهمیدی این یه گربه اس؟
شاید این سگ بود؟ یا شاید یه نوع خرس بود؟
اصلا چرا نگفتی 👇