من قبلا هم نوشتم
اسلام شناسی های متجدد رو مطالعه کنید
اصلا وجود شخصی به اسم محمدبن عبدالله تو مکه رد میشه
تئوری ها زیاده ولی قویترین شواهد محمد نامی دیده میشه که، در منطقه فلسطین سپاهی با نام سپاه اسلام رو رهبری میکرده
- پیدا شدن قران هایی که به قبل از تولد محمد تاریخیی که میشناسیم میخوره
- پیدا شدن کتیبه قبه الصخره
- عدم وجود شواهد تاریخی از جنگهای قادسیه و جلولا و...
- عدم وجود نام #مکه در قران
- وجود نام شهری به اسم #بکه در قران
- عدم وجود تواریخ برون مرزی
- استناد به تواریخ درون مرزی
👇
- فاصله ی بین مورخین و وقایع و منقولات سینه به سینه
- حرکت رهبری سیاستمدار و بیرحم از دمشق به اسم #مو_آ_ویا (معاویه)
- جنجال های تعیین قبله و جهت محراب های مساجد اولیه (که نه به مکه میخوره، نه به بیت المقدس)
- جنجال های حاکمیت مروان حِکَم
- پیدا شدن قران صنعا
👇
- پیدا شدن سکه های ضرب شده به نام #رسول_الله (درکجا؟ درمکه یا عربستان؟ خیر، در منطقه دمشق و فلسطین)
- داستان هاش شهر پترا که خیلیا میدونید
👇
- ردگیری پیامهای معاصر قران درقرن هفتم میلادی -مثلا سوره روم- (این مورد نشون میده محمد با یه فرقه ای احتمالا تو حاشیه ی مدیترانه درارتباطه که اخبار رو تو فلسطین بهش میرسونن و اصلا مکه کجای کاره!؟)
این موارد رو الان یادمه
بحث خیلی مفصله، خیلیییییی
اینا رو مطالعه کنید خیلی جالبه
احتمال وجود محمدتاریخی که میشناسیم خیلی کمه
اینجا یه توضیح کوتاهی دادم
شب منابع رو از لبتاب میبینم میزارم
ببینید ما معمولا تو شناخت تاریخ، از اونجا که تاریخ رو فاتحان مینویسن و فاتحان هم همیشه تحریف و قلب حقیقت میکنن، به سندها و روش های پختلف دست میندازیم
یه روزی یه کتیبه تو قبه الصخره پیدا شد که دیدن عه! طبق این کتیبه، اصن اونجا حدود 👇
@tired_prgrmr نیم قرن قبل محمدی که میشناسیم،یه محمدنام دیگه قیام کرده
این بهونه یه سری تحقیقات و نتایج جالبی شد
اومدن دیدن بابا ما هر چی از محمد و خلفای راشدین و وقایع صدر اسلامشون میدونیم همه نقل های سینه به سینه اس که ده ها سال بعد کتابت شده
پس اول گشتن دنبال تواریخ برون مرزی
یکی👇
@tired_prgrmr از بهترین راه ها، مثلا ما نادر رو فقط از روی مورخای خودمون نمیشناسیم
از رو مورخ های هندی و عثمانی و روس و... که بهش پرداختن (ولو در حد یه پاراگراف هم باشه) هم تحلیل میکنیم
این روش، خیلی خوبه، چون اینگونه بررسی تاریخ، به مورخای بیطرفتر نسبت به قضایا میخوریم
صفات ایده ها یا مُثُل:
در باب ایده ها به اندازه کافی نوشتم، و اگر بخوایم بیشتر باز کنیم، هر چقدر که فکرش رو کنید میشه صفحات رو پر کرد و انواع و اقسام نظرات رو اورد ولی اینکار دیگه خسته کننده میشه
👇
پس فقط صفاتی که بخش های قبلی گفتیم رو، بررسی اجمالی بکنیم
1- ایده ها عینی هستند
در مورد عینی بودن مُثُل گفتیم که اصل نظریه بر همین مساله استواره، اینکه کلیاتی مثل مفهوم سیب و انسان و زیبایی و عدالت و.... صرفا یک سری کلمات نیستن، بلکه وجود دارند و وجودی خارج از ذهن ما دارند 👇
این یعنی عینیت دارند،ولی نه در این جهان ما، بلکه تو جهان دیگه
2- مُثُل یا ایده ها ثابت و بی حرکتن، درواقع حرکت واسه محسوساته، پس ایده ها اموری ثابت و تغییر ناپذیرن.
3- هر ایده #واحد است
ایده ها واحدن و کثرات جهان، تجلیات این ایده ها یا مُثل است
نکته ای که باید توجه کرد
من قبل از رسیدن به متافیزیک ارسطو میخام یه سری اصطلاحاتو توضیح بدم، این اصطلاحات خاصتا باید اونجا توضیح داده بشه، ولی وقتی میخایم افلاطون رو نقد کنیم چاره ای نداریم جز اینکه این اصطلاحات رو بدونیم
👇
یکی از این اصطلاحات جوهر و عرض هستش، من قبلا تفاوت بین وجود و ماهیت رو توضیح دادم، حالا فلاسفه ارسطویی [و پیروان اسلامیش مثل ابن سینا و...] میان میگن، وجود که یه چیزه، اون هیچ، ولی اگر ماهیت (یعنی توصیفات و مشخصات هر چیزی) رو بشکافیم، در وهله اول، به دو چیز میخوریم
👇
یکی جوهر، دوم عَرَض
که هر کدوم از اینا تعاریفی دارن
ولی من قبل از تعریفشون یه مثال بزنم
یه قند رو در نظر بگیرید، من به شما میگم قند چیه؟
شما میگی یه چیز سفید، شیرین، با فلان ابعاد (طول و عرض و ارتفاع) و حتی ممکنه بعد چهارم یعنی زمان رو هم بهش اضافه کنید و...و...
👇
اول یکبار دیگه کلیت نظریه مُثُل رو میگم
دوم یکی دیگه از مثال ها رو میارم
سوم صفات ایده ها یا مُثُل رو میارم
و در رشتوی بعد سراغ شرح هر کدوم از این صفات میریم، و بعد از اون یک سری از نقدها رو بیاریم که تو خلال این نقدها، با دیدگاه های دیگه هم اشنا میشیم
👇
1- کل نظریه مُثُل چی میگه؟
میگه کلیات یا مفاهیم کلی (مثلا مفهوم سیب، یا مفهوم سگ یا مفهوم زیبایی، عدالت و...) یا بقولی مفاهیم عقلی، اینطور نیست که اموری ذهنی باشن، بلکه وجود جداگانه و خارج از ذهن دارن، یعنی وجود #عینی دارن، پس وقتی میگیم عینی هستن یعنی 👇
تا اینجا معرفت شناسی افلاطون رو دنبال کردیم و به این رسیدیم که شناخت باید مطابق با واقعیت باشه، و واقعیت چیه؟ چیزی که ثابت و بی تغییر باشه، ایا چنین چیزی تو عالم هست؟ بله، ایده ها یا مُثل که در جهان دیگه ای هستن
پس از اینجا، نظریه مُثُل رو شرح دادیم، و با دو مثال مختلف بررسیش کردیم
و قرار بود مثالهای دیگه هم بیاریم
اما این مثالهایی که تو این رشتو میارم، دیگه مثالهای خودم واسه ساده سازی مطالب نیست، بلکه مثالهای خود افلاطونه
اما قبل از این مثالها یه مطلبی رو توضیح بدم
👇
گفتیم هر #نوع چیز، از اشیای محسوس، یه ایده واسه خودش داره، مثلا تمام سیب های عالم یه ایده سیب، یا تمام سگ های عالم یه ایده سگ داره
که این ایده، ذات واقعی این محسوساته، پس جهان ایده ها خیلی شلوغه
ولی حالا یه نکته دیگه، یعنی جهان مُثُل هم وحدت نداره؟ و پر شده از ایده ها؟
من شخصا تو خونه مون 4 تا گربه پرشین دارم، یه روز خانومم یه دونه از این گربه پوستیا رو اورد خونه، من تا اون روز اصلا این گربه ها رو ندیده بودم، ولی تا این رو اوردن تو خونه، من اولین حرفم به شوخی این بود: عه این "گربه هه" چقدر زشته 😂
اینجا اگه افلاطون باشه به من میگه یه سوال!
👇
من کاری ندارم این گربه هه خوشگله یا زشته!
سوال من اینه که تو قبلا از این گربه پوستیا (نژاد اسفینکس) دیده بودی؟
خوب طبیعتا من میگم نه، یکبارم ندیده بودم
افلاطون اینجا میگه پس از کجا فهمیدی این یه گربه اس؟
شاید این سگ بود؟ یا شاید یه نوع خرس بود؟
اصلا چرا نگفتی 👇