۲۳ دی ۱۳۵۷ است.
۱.هایزر ذلیل مرده، به تهران آمده تا داغ به دل یخ بگذارد و دیارالبشری هوس کودتا نکند، اما آئینه داری در محفل کوران بود. در میان هیچ کدام از آن درجه داران بزرگ ارتش، داش مشتی گری نبود و در گیوهشان گشاد بود. دستشان زیر سنگ شاه فقید گذاشته شده بود و دنبهشان پروار.
خلاصه ریششان به دست شاه بود. گرچه آمدن هایزر به ایران این سوال را در ذهن زنده میکرد که به آن دخمسه، چه دخلی داشت؟ تو گویی، خودشان دیگ را برای مُلایان جلاد، بار گذاشته بودند و آمدنش هم دیگ جوش بهم زدن. اما ژنرالهای ارتش شاهنشاهی ایران، طبعا از دیگ چوبی هایزر، حلوایی نمیخوردند!
همه آنها از دولت و تصدق سرشاه به این مقام رسیده بودند اما هایزر میخواست همه را سرانگشت خود برقصاند که رقصانید و به ریششان بچسباند که کودتا نکنند.
اما خیلیها شل و پل و آج و داغ شاه بودند تا لحظه آخر! اما یک چُس زمین و یک لشگر ژنرال؟، آن همه درجه و مدال که به لعنت خدا هم نیارزید
لشکریان و نظامیان در هم لولیدند، انگاری ماست خورده بودند. شاه هم به ایشان دخیل نشد. نبض همه را در دست داشت.
هایزرِ نَنه خَجی، تا یقین کرد که خبری نیست، دامن خود را تکان داد و خارج شد. قرمساق!، تصور میکرد که همه زرتشان قمصور شده و تلنگشان در رفته! و یا همه چُغندر زردکاند و با
حرفهایش از میدان به در میروند که، رفتند! میخواست از زور پیسی، سر سیاه زمستان، مُلای شیعه، زورچپان کند که کرد! اُمرای ارتش، اعلام بی طرفی کردند!
وقتی شاه از ایران رفت، همه چیز لق لق خورد، ناگهان فرو ریخت و مُلک به تاراج لوطیان و مُلایان رفت! روزگار وانفسا چیز دگر در خشت انداخت.
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
۲۶ دی ۵۷: شاه، داشت میرفت، شب بود و او در فکر و خیال.
شبی که دیگر کاخ نیاوران، آذین بندی نبود و یا شیلان کُشان برقرار. سوت و کور مانده بود و شاید باغبانان و نگهبانان کاخ هوای شیون و گریه داشتند تا خُنکای صبح اما صدا از کسی در نمیآمد.
فردایش هلیکوپتر در حیاط کاخ به زمین نشست تا..
خانواده سلطنتی را به فرودگاه ببرد. گرچه شاه فقید هنوز لباسش صاف و صوف بود و بی اعتنا به گریه اطرافیان، شاید هنوز از تک و تا نیفتاده بود. شاه، ناخوش احوال بود و نیازی نمیدید با کسی از سرطان حرف بزند و زیر چشمی همه را میپایید و در یک نگاه، همه را زیر و بالایی کرد. انگار جوهره همه
را میشناخت، همه اطرافیان به او زُل زُل میزدند.
صدا به صدای هم در خیابان "مرگ بر شاه" بود.آنها سردشان شده بود، حیاط فرودگاه، زمهریر بود.
شاه شیدای ایران با صورت گریه رو، ماتش برده بود، رنگ به رو نداشت، مُشتی خاک ایران را در جیب نهاد، دستش را ماچ میکردند. کیپ تا کیپ مقامات بودند
در برهوت اندیشه ایران، به ندرت کسی هست که میگوید "آغاز راه با پرسشگری و آشنایی زدایی و خوگرفتگی باشد" اما جامعه سنتی، مذهب زده و تحت جولان مُلای شیعه و یا آموخته با اختاپوس مذهبی و تاریکی، به دنبال پیروی و تقلید و جمود فکری است. و هرکس
دعوت به اندیشه و پویایی و ادراک بهتر کند، صوفیان همان اختاپوس مذهبی، در عین وقاحت، شارلاتانی و ورشکستگی، به ساحت همان اندیشمند فرهنگدوست و خردورز، لجن می پراکنند و با وی و فکرش، سر ستیز و جدال و دشمنی دارند. اکثرا مداح های هوچی استبداد سیاه و ویرانگر نعلین و عمامه اند!
انگار
آرامش دوستدار به نوعی روح سرگردان و یا شبح مزاحم بود و باید توسط همان کوتوله ها هرزه زبان، جزم باور و خشک مغز، هم سانسور، تحریف و هم ترور شخصیتی و هتک حرمت میشد. بماند که در ایران ما هم، اختاپوس مذهبی به ساختن دم و دستگاه خلافت اسلامی و بُتکده ولایت فقیه پرداخته اند که در ستم و
let me tell you, whoever you are, this notorious group with Islamic platitudes is whistling in the dark. they can whistle for power in #Iran.
let's get down to the nitty-gritty; most of the guests & no-account audience were over 60 years old. jolly good!
in all modesty, that nitwit who is a so-called elected president with a klaxon, is against #democracy. lamentably, The Mob cann't be an alternative for future of Iran
this's shame that 1 American prominent diplomat claims: MEK has an international support with clear democratic background! ( Naff off! )
Its a mercy that THE USA designed this group as a foreign terrorist organization @BillClinton
آرامش: واقعا ما چطور میتوانيم خودمان را ايرانی بناميم در حالیکه دينی در ۱۴۰۰ سال پيش آمده و با همه نيرو همه چيز را، مليت و دين و دولت را، از بين برده. همين تخريبی که توسط جمهوری اسلامی از درون رخ داده، آنموقع از سوی نيروی خارجی اعمال شده. يعنی دين خودشان را تحميل و مليت را مخدوش
کردهاند و تمدن را از طريق شريعت و اسلام و قوانين اسلام از بين بردهاند. بين ايرانيان ۱۴۰۰ سال پيش و ايرانيان پس از اسلام تفاوت است. ما چنان در دل اسلام پير و فرتوت شدهايم که اثری از ما باقی نمانده است. ما در خدمت اسلام فرسوده شديم و از کار افتاديم.
چند هفته مانده به جشن های ۲۵۰۰ ساله و جشن یادمان #کوروش بزرگ در پاییز ۱۳۵۰، مجاهدین خلق (*زائیده شده از بطن نهضت مثلا آزادی) قصدشان بمب گذاری بود، ساواک دستگیرشان کرد!
خمینی چی ها طرفدار خرابکاری و ترور بودند نه توجه به تمدن و تاریخ
نیکسون، خرداد ۵۱ برای دلجویی شاه به ایران آمد
تفاوت شاه بزرگ بین و خمینی حقیربین، در همان ۱۳۵۰ مشخص شد.
شاه دنبال نمایش سابقه تاریخی و بخش مهم کهنسالترین کشور آریایی تاریخ جهان بود، اما خمینی در پی برگرداندن ایران به دوران انحطاط و حقارت ایران.
شاه، در پی آئین بزرگ منشی، خمینی چی ها و تروریست ها در پی انکار و تحقیر کوروش
همه شرکتکنندگان در بلوای ۵۷، با تبلیغات، شایعه پراکنی، فریب کاری زهرآگین برای جنگ روانی بی امان و مغزشویی، به جای تشکر از بزرگداشت #کوروش، از فقر و زاغه نشینی یاد می کردند...
همان هایی که گفتند: خمینی عزیزم، بگو که خون بریزم و در پی اشاعه فرهنگ آدم کشی، اراده کشتن و ویرانی!