#رشتو
وضعیت بازار سهام این روزها، آینه تمامنمای ایران است؛ مردمی نااُمید و مسئولانی ابله. مردم نااُمید هستند، همانطور که در دنیای واقعی، مهاجرتِ دانشجویی به آمال و آرزوی بسیاری از جوانان تبدیل شده است، اینجا در بازار سهام هم مردم میخواهند بروند، به هر قیمتی هم میخواهند بروند.
خُب این پولها را کجا میبرند؟ یک بخشی میشود تقاضای مصرفی که مردم با آن نان و پنیر میخرند، یک بخش دیگر هم سرمایهگذاری در سایر بازارها، ترجیحاً داراییهای کریپتو یا شاید هم طلا. چرا؟ چون آنجا معتقدند کنترل سرمایهشان دست خودشان است،
دیگر اینطور نیست هر خری با یک مصاحبه، با سرمایه مردم بازی کند.
ایراد مسئولان بازار سهام اما در دو بحث است، یک عده که خُب فاسد هستند، اما یک عده نیتهای خیر دارند ولی واقعاً افراد متخصصی نیستند.
این افراد دقیقاً مصداق آن جملهی ولتر هستند که میگفت: “جاده جهنم را با نیتهای خیر سنگفرش کردهاند.” با فراگیرشدن پدیده “مهاجرتهای یکطرفه” با بحران افراد متخصص مواجهیم،
من نمیتوانم از چهارتا امام صادقیِ ریشو که احتمالاً تمام دوران تحصیل را هم در انجمن اسلامی دانشگاه سپری کردهاند، انتظار طراحی و اصلاح ریزساختارهای بازار و نگارش دستورالعمل برای ابزارهای نوین مالی را داشته باشم. اینها بعضاً پسرهای گلی هستند، ولی انتظار بیشتر از اینها نمیرود.
نکته دیگر در بحث مطالبهگری است، ما مردم میخواهیم هرچه میشود، سریع تمام شود. یعنی در واقع خودمان، به دست خودمان، داریم خودمان را نابود میکنیم. زمان انتخابات امریکا، در همین توئیتر بودند افرادی که عکس پروفایل خودشان را به ترامپ تغییر دادند، یعنی امیدوار بودند ترامپ بیاید،
رئیسجمهوری که سختترین تحریمهای تاریخ را علیه ایران امضا کرد، رئیسجمهوری که اُمیدِ یک ملت را که بعد از امضای برجام ایجاد شده بود، از آنها گرفت. با چه استدلالی این را میگفتند؟ اینکه ترامپ بیاید تا مردم آنقدر وضعشان بد شود که به آنجایشان برسد و اعتراض کنند.
در همین انتخابات خودمان هم داشتیم، استدلال آنهایی که مشارکت نکردند چه بود؟ اینکه رئیسی بیاید و یکبار هم که شده تکلیف خودمان را مشخص کنیم. اشتباه برداشت نکنید، حرف من مذمت رای دادن یا ندادن شما نیست،
فقط نمیتوانم قبول کنم افرادی با این دیدگاه، دلِشان برای تولید در این ممکلت بسوزد و هر وقت بورس با ریزش مواجه شد، از تولید مایه گذارند. ما زمان انتخابات، ریشه اعتدالگرایی (بهمعنی واقعی کلمه و نه خط فکری حسن روحانی) را یکبار برای همیشه از بیخ و بُن قطع کردیم، شدیم “ما” و “آنها”
ما مردم آن زمان معتقد بودیم دیگر اوضاع از این بدتر نخواهد شد، اما تاریخ همیشه به ما نشان میدهد که اوضاع بدتر میشود، خیلی هم بدتر میشود. ما فقط خواستیم روی آتش بنزین بریزیم که بیشتر درد نکشیم. دلیل اینکه این روزها دولت به وضعیت بورس، واکنش خاصی نشان نمیدهد هم همین است.
دولت خود را نماینده یک قشر خاصی از مردم میداند، قشری که از بخش ضعیف جامعه است و امکان وثیقهگذاری ندارد، در نتیجه تمام نیروها را بسیج میکند تا بانکها وامِ بدون وثیقه و ضامن بدهند. قشری که اولویت اولش، مسکن است، قشری که منبع اصلی درآمدش، سود تقسیمی شرکتها نیست،
بلکه بهدنبال طرحهای زود بازده (پرورش بلدرچین و زنبورعسل) است، قشری که افزایش پرداختی یارانه، میتواند در زندگیش تحول بزرگی ایجاد کند و... آشنا بهنظر میرسد، نه؟ شبیه آرای احمدینژاد در آن سالها. حالا اینکه این وسط سرِ چهارتا صنعتِ متمول بریده شود هم اتفاق خاصی نمیاُفتد.
دست آخر هم بگویم اینکه دوستان میگویند اینکار هم گریبان دولت و اقتصاد و اینها را میگیرد، تنها بزرگ جلوه دادن وضعیت است. در دید کوتاهمدت (که بحث من اینجاست) شاید صندوقهای درآمد ثابت با اوضاع نامساعدی مواجه شوند (که من فعلاً اسم بحران روی آن نمیگذارم)،
در دید بلندمدت هم باید قبول کنیم که بازار اینجاها نمیماند، بلکه با “تورم + رشد “GDP رشد میکند. در نتیجه بهنظرم صندوقهای بازنشستگی با بحرانهای بزرگتری، فارغ از وضعیت امروز بازار سهام مواجه خواهند شد.
با بزرگتر نشان دادن وضعیت بد این روزهای بورس نزد سیاسیون و گداییِ تزریق nمیلیون دلار و عمل و به فُلان وعده اوضاع بهتر نمیشود. همانطور که قبلاً گفتم، اگر حس و حالی برای مطالبه هست، باید در راستای ایجاد بازار کارا، شفاف و منصفانه باشد.
مخلص کلام این که اوضاع را پیچیده نکنید، بازار سهام با احساسات و عواطف و تصمیمات مردمِ واقعی، در دنیایِ واقعی عجین است. هر وقت اوضاع آنجا خوب شد، اوضاعِ اینجا هم خوب خواهد شد. /
و چقدر ریسک صندوقهای درآمد ثابت قابل پیشبینی بود، و چه به به و چه چه هایی شنیدیم آن روزها...
بوقلمونها تا قبل از جشن کریسمس، در مزرعه پادشاهی میکنند اما عید که میرسد، مزرعهدار سرِشان را میبرد. داستان صنایع فولاد و پتروشیمی ما هم همین است. تا زمانی که دولت نمیتوانست نفت بفروشد، نرخ خوراک را ثابت نگه میداشت و معافیتهای مالیاتی میگذاشت و قربان صدقه اینها میرفت،
حالا که بوی دلار به مشامش رسیده است، یکی یکی سرِ صنایع را میبرد. حالا که بوی دلار به مشامش رسیده است، یکی یکی سرِ صنایع را میبرد. اینطور هم نیست که مثلاً بهقول خودشان دارند از رانت صنایع کم میکنند، نه، به معنای واقعی کلمه دارند سرِ صنایع را میبرند.
گاز را با ۴ برابر قیمت قطر به اورهایها میفروشند، بعد مجبورشان میکنند اوره کشاورزی را با ۹۴ درصد تخفیف بفروشند، بعد این ما بهالتفاوت را ۳ سال است که پرداخت نکردهاند (و در این سه سال ما چند ده درصد تورم داشتهایم، یعنی آن ریالی که قرار است بدهند، بیشتر حکم عنبرنسارا را دارد)
این میم از نظر ریاضی خیلی درسته، تو یه چیزی که ۱۰۰ دلار بوده و ۵۰ درصد کاهش پیدا کرده رو به بهانه اینکه خیلی ریخته و اینجا کَفِشه میخری، بعد اون ممکنه ۵۰ درصد دیگه بریزه بشه ۱۲.۵ //
بعد یه نفر میگه این ۱۰۰ دلار بوده شده ۱۲.۵، یعنی ۸۷.۵ درصد ریخته و اینجا دیگه کَفِشه، بعد میخره و ۵۰ درصد دیگه میریزه میشه ۶.۲۵ دلار.
بعد یه نفر میگه این ۹۳.۷۵ درصد ریخته، اینجا دیگه واقعاً کَفِشه، میخره و ۵۰ درصد دیگه میریزه میشه ۳.۱۲۵ //
در خصوص این مشاورههای ۱۰۰ دلاری؛ هرکسی قیمت خدماتش را خودش تعیین میکند و با فرض آنکه خریدار آن خدمت، بالغ و عاقل است به من و شما ارتباطی ندارد. اما یک چیزی را خیلی دوستانه به شما بگویم؛ من اگر جای آنها باشم، چندتا از آن حوالههای ۱۰۰ دلاری را خرج یک کلاس زبان انگلیسی خوب میکنم
ببینید تعارف که نداریم، بسیاری از فعالان حوزه "آموزش" دانش مالی و بلاکچین (و البته سایر بخشها) بیشتر در مقام مترجم هستند، یعنی مقالات دست اول را به زبان انگلیسی مطالعه میکنند، بعد آن را برای شما بازگو میکنند. خُب این چه ایرادی دارد؟ البته که ایرادی ندارد، اما چندتا موضوع هست؛
اولاً وقتی شما با زبان انگلیسی آشنا میشوید، روی "لبهی علم" حرکت میکنید، یعنی دیگر اخبار و اطلاعات را با "تاخیرِ ترجمه" دریافت نمیکنید و سرعت عکسالعملتان به فیلد مورد فعالیتتان (که هر روز در حال تغییر است)، افزایش مییابد.
#رشتو
“بیتکوین واقعاً چیست؟” من در پاسخ به این سوال همیشه طفره رفتهام، چون واقعاً نمیدانم چیست! #بیتکوین پول نیست، ببینید پول چهار کارکرد اصلی دارد؛ ما از پول میتوانیم برای مبادله کالاها و خدمات استفاده کنیم،
از آن بهعنوان واحدی برای ارزشگذاری کالاها استفاده کنیم، از آن بهعنوان وسیلهای برای حفظ ارزش استفاده کنیم و با آن، بتوانیم بدهی خودمان را پرداخت کنیم.
آیا ما میتوانیم برای مبادله کالاها و خدمات از بیتکوین استفاده کنیم؟ همیشه نه!
در واقع باید دو طرف معامله به ارزش آن پول اعتقاد داشته باشند، مثلاً الان اگر تقریباً به هرکس بگویید واحد پولی که در قرارداد استفاده شده است، دلار امریکاست، احتمالاً اعتراضی نخواهد داشت، ولی اگر بگویید بیتکوین است، شاید به ارزش آن شک داشته باشد و آن را نپذیرد.
“توافق هستهای برای بورس تهران سَم است!” ببینید تعارف که نداریم، این توافقهای نصفه و نیمه که آقایان در وین بهدنبال آن هستند به درد نمیخورد. اینها برای حداکثر یک دوره سه، چهار ساله توافق میکنند، بعد یک مقدار از پولهای بلوکه شده ایران آزاد میشود و دولت میتواند نفت بفروشد،
بعد این دلارها را که قرار نیست در “صندوق ثروت ملی” ذخیره کنند، یا مثلاً بودجه ارزی و ریالیمان هم که جدا نیست که بگوییم قرار است این دلارها را به پیمانکارهای خارجی بدهند تا کشورمان را آباد کنند،
دولت این دلارها را به بانک مرکزی میدهد و معادل آن ریال میگیرد تا کسری بودجه را بپوشاند، بانک مرکزی هم که ارزها را میپاشد کف بازار و قیمت دلار کاهش مییابد. بعد این کاهش دلار از یک طرف فروش صادراتی شرکتهای ما را تحت تاثیر قرار میدهد،
#رشتو
یک حرف وارن بافت در مصاحبه اخیرش با CNBC خیلی جالب بود؛ او گفت وقتی ما از یک “داراییِ مولد” مثل سهام (که سود نقدی میدهد)، اوراق قرضه (که کوپن دارد) یا یک ملک تجاری (که اجاره بها میپردازد) صحبت میکنیم،
اگر در یک بازه زمانی، تغییر معناداری در اقتصاد رخ ندهد اما قیمت آن ۸ برابر شود، احتمالاً آن را نمیخریم اما در خصوص داراییهایی مثل بیتکوین یا طلا چنین نیست! مثلا سهامی را در نظر بگیرید که قیمت آن ۱۰۰۰ و سود آن ۱۰۰ تومان است. در نتیجه نسبت قیمت به عایدی (P/E) برابر ۱۰ دارد.
حالا فرض کنیم این سهم هر ساله ۸۰ درصد سود بهدست آمده را تقسیم میکند (b)، نرخ بازده مورد انتظار سهامداران آن ۳۰ درصد است (Ke) و نرخ رشد بلندمدت آن ۲۲ درصد (g) است، در نتیجه بهصورت ذاتی، این شرکت باید حول و حوش همان نسبت قیمت به عایدیِ ۱۰، قیمتگذاری شود.