در خصوص این مشاورههای ۱۰۰ دلاری؛ هرکسی قیمت خدماتش را خودش تعیین میکند و با فرض آنکه خریدار آن خدمت، بالغ و عاقل است به من و شما ارتباطی ندارد. اما یک چیزی را خیلی دوستانه به شما بگویم؛ من اگر جای آنها باشم، چندتا از آن حوالههای ۱۰۰ دلاری را خرج یک کلاس زبان انگلیسی خوب میکنم
ببینید تعارف که نداریم، بسیاری از فعالان حوزه "آموزش" دانش مالی و بلاکچین (و البته سایر بخشها) بیشتر در مقام مترجم هستند، یعنی مقالات دست اول را به زبان انگلیسی مطالعه میکنند، بعد آن را برای شما بازگو میکنند. خُب این چه ایرادی دارد؟ البته که ایرادی ندارد، اما چندتا موضوع هست؛
اولاً وقتی شما با زبان انگلیسی آشنا میشوید، روی "لبهی علم" حرکت میکنید، یعنی دیگر اخبار و اطلاعات را با "تاخیرِ ترجمه" دریافت نمیکنید و سرعت عکسالعملتان به فیلد مورد فعالیتتان (که هر روز در حال تغییر است)، افزایش مییابد.
دوم اینکه ترجمه، در واقع یک ارزش افزوده است، ارزش افزودهای که اگر زبان انگلیسی بدانید، لازم نیست پرداخت کنید. بسیاری از این آموزشها، تحلیلها و مشاورههایی که الان با مبالغ گزاف و به زبان فارسی دریافت میکنید، ترجمه شده منابع رایگان انگلیسی هستند.
در واقع باید بدانید که شما در بیشتر مواقع دارید پول "ترجمه" میدهید تا "فهم و بینشِ مدرس". سوم اینکه بازارِ آموزش به زبان انگلیسی، بسیار گسترده و رقابت در آن بسیار زیاد است،
در نتیجه اگر هم یک دوره آموزشی شامل هزینه باشد، تقریبا میتوانید مطمئن باشید که قیمتی که پرداخت میکنید، احتمالاً منصفانه و رقابتی تعیین شده است.
این موضوع دقیقا برخلاف ایران است. یعنی در ایران، قیمت دورههای آموزشی، رقابتی تعیین نمیشود و یک انحصاری وجود دارد و یکی از دلایلش هم خلا افراد متخصصِ فارسیزبان است. یک چیزی را هم خیلی کلی عرض کنم (موضوع اصلاً شخصی نیست)، اول اینکه به مشاورهایی اعتماد کنید که دارای مجوز هستند.
(این مجوز را هم معمولاً سازمان بورس یک کشور اعطا میکند) چرا؟ چون در فرایند اعطای مجوز مشاوره، هم سطح معلومات و دانش فرد بررسی میشود و هم سطح اخلاقیات حرفهای (Ethical) او سنجیده میشود،
شما نمیدانید چقدر موارد تضاد منافع (Conflict of interest) بین مشاور و سرمایهگذار زیاد است. دوم اینکه این را بدانید که مشاورها، عموماً پوست در بازی ندارند، یعنی عاقبتِ مشاورهای که به شما میدهند (تازه اگر اصول اخلاق حرفهای را رعایت کرده باشند) نامعلوم و با کرامالکاتبین است.
این موضوع برای نهادهای سرمایهگذاری قدری متفاوت است، اگر شما پولتان را در یک صندوق سرمایه گذاری کنید یا به یک سبدگردان بدهید، اولاً موظف است به شما گزارش عملکرد بدهد، ثانیاً بیشتر اوقات پاداش خود او بستگی به بازدهی دارد که برای شما میسازد
(که معمولا به آن Incentive fee) میگویند، در نتیجه اگر او عملکرد بدی داشته باشد، هم خودش ضرر خواهد کرد و هم شما پولتان را جای دیگر سرمایهگذاری میکنید. این موضوع برای مشاوران بدون مجوز بدتر هم هست،
یعنی در صورتی که قراردادی نداشته باشید و بهواسطه مشاوره نادرست یا تضاد منافع، دچار زیان شده باشید، دستتان بههیچ جا بند نیست. حداکثر بتوانید زیر پست و توئیتهای آن فرد مشاور فحش بنویسید و بهقولی شفافسازی کنید که آنهم با یک بلاک و ریپورت قابل حل است.
باز هم تاکید میکنم این توئیت را شخصی قلمداد نکنید. دلیلی هم که این را مینویسم این است که بهنظرم مخاطبی که چنین پولهایی خرج میکند، از جنس آنهایی نیست که وعده ۹۹۵۰۰ درصد بازدهی را باور میکنند،
یعنی آدم طمعکاری نیست، بلکه میخواهد بهصورت اصولی در بازار فعالیت کند و گفتم شاید خوب باشد چندتا از مشاهداتم را برای ایشان بازگو کنم.
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
#رشتو
“بیتکوین واقعاً چیست؟” من در پاسخ به این سوال همیشه طفره رفتهام، چون واقعاً نمیدانم چیست! #بیتکوین پول نیست، ببینید پول چهار کارکرد اصلی دارد؛ ما از پول میتوانیم برای مبادله کالاها و خدمات استفاده کنیم،
از آن بهعنوان واحدی برای ارزشگذاری کالاها استفاده کنیم، از آن بهعنوان وسیلهای برای حفظ ارزش استفاده کنیم و با آن، بتوانیم بدهی خودمان را پرداخت کنیم.
آیا ما میتوانیم برای مبادله کالاها و خدمات از بیتکوین استفاده کنیم؟ همیشه نه!
در واقع باید دو طرف معامله به ارزش آن پول اعتقاد داشته باشند، مثلاً الان اگر تقریباً به هرکس بگویید واحد پولی که در قرارداد استفاده شده است، دلار امریکاست، احتمالاً اعتراضی نخواهد داشت، ولی اگر بگویید بیتکوین است، شاید به ارزش آن شک داشته باشد و آن را نپذیرد.
“توافق هستهای برای بورس تهران سَم است!” ببینید تعارف که نداریم، این توافقهای نصفه و نیمه که آقایان در وین بهدنبال آن هستند به درد نمیخورد. اینها برای حداکثر یک دوره سه، چهار ساله توافق میکنند، بعد یک مقدار از پولهای بلوکه شده ایران آزاد میشود و دولت میتواند نفت بفروشد،
بعد این دلارها را که قرار نیست در “صندوق ثروت ملی” ذخیره کنند، یا مثلاً بودجه ارزی و ریالیمان هم که جدا نیست که بگوییم قرار است این دلارها را به پیمانکارهای خارجی بدهند تا کشورمان را آباد کنند،
دولت این دلارها را به بانک مرکزی میدهد و معادل آن ریال میگیرد تا کسری بودجه را بپوشاند، بانک مرکزی هم که ارزها را میپاشد کف بازار و قیمت دلار کاهش مییابد. بعد این کاهش دلار از یک طرف فروش صادراتی شرکتهای ما را تحت تاثیر قرار میدهد،
#رشتو
یک حرف وارن بافت در مصاحبه اخیرش با CNBC خیلی جالب بود؛ او گفت وقتی ما از یک “داراییِ مولد” مثل سهام (که سود نقدی میدهد)، اوراق قرضه (که کوپن دارد) یا یک ملک تجاری (که اجاره بها میپردازد) صحبت میکنیم،
اگر در یک بازه زمانی، تغییر معناداری در اقتصاد رخ ندهد اما قیمت آن ۸ برابر شود، احتمالاً آن را نمیخریم اما در خصوص داراییهایی مثل بیتکوین یا طلا چنین نیست! مثلا سهامی را در نظر بگیرید که قیمت آن ۱۰۰۰ و سود آن ۱۰۰ تومان است. در نتیجه نسبت قیمت به عایدی (P/E) برابر ۱۰ دارد.
حالا فرض کنیم این سهم هر ساله ۸۰ درصد سود بهدست آمده را تقسیم میکند (b)، نرخ بازده مورد انتظار سهامداران آن ۳۰ درصد است (Ke) و نرخ رشد بلندمدت آن ۲۲ درصد (g) است، در نتیجه بهصورت ذاتی، این شرکت باید حول و حوش همان نسبت قیمت به عایدیِ ۱۰، قیمتگذاری شود.
این که میگویند فعالان بازار سهام ایران، دنبال تحریم و چاپ پول و رشد دلار و اینها هستند، در بهترین حالت یکسری “اراجیفِ نخنما شده” است. اتفاقاً در شرایطی که رشد اقتصادیِ واقعی پائین و تورم بالا است (موقعیت Contraction)، ریسک بالا رفتن نرخ بهره افزایش مییابد و...
موقعیت مناسبی برای نگهداری سهام نیست (شرایط فعلی اقتصاد ایران). ما دنبال بازده واقعی، تورم پائین و افزایش نرخ رشد اقتصادی هستیم (موقعیت Recovery). ما امیدوار به کاهش ریسکهای اقتصادی و سیاسی هستیم چون صرف ریسکها را کاهش و ارزش شرکتها را افزایش میدهد.
ما چشم بهانتظار تشکیل سرمایه ثابت، واردات تکنولوژی و جایگزین شدن خطوط فرسوده کارخانهها هستیم. ما نمیخواهیم شرکتهای کامودیتی محور مثل اورهسازان و فولادیها بهواسطه تحریمها، کالاهایشان را زیر قیمت جهانی عرضه کنند.
چند وقت پیش دیدم یک دوستی در بازار سهام زیان کرده بود و به همین خاطر، به استرس و اضطراب و شاید بیماری قلبی دچار شده بود. ناخودآگاه یاد یک سخنرانی از پیتر لینچ افتادم: “من بهتازگی در فیدلیتی استخدام شده بودم و قرار بود بزرگترین خرید بلوکی تاریخ بازار سهام امریکا
را روی سهام شرکت “Kaiser Industries” انجام دهیم. سهم از ۲۹ دلار به ۱۷ دلار رسیده بود. در قیمت ۱۵.۷۵ من گفتم این سهام از ۲۹ به ۱۵.۷۵ دلار رسیده، دیگر قرار است تا کجا پائین بیاید؟ بنابراین یک بلوک خیلی بزرگ در این قیمت خریدیم.
بعد قیمت سهام به ۱۰ دلار رسید، بعد به ۷، ۶، ۵ و ۴ (یعنی ۷۵ درصد پائینتر از قیمتی که خریده بودند). رفتم پیش مدیر پورتفولیو و گفتم ببین، من روی قیمت ۱۵.۷۵ دلار یک مقدار زود وارد شدم!
واقعیت چیه؟ واقعیت چیزیه که ما میتونیم اون رو برای یه مدت کوتاه نادیده بگیریم، اما در بلندمدت خودش رو به ما تحمیل میکنه. درست مثل اون موقع که به خودت قول دادی دیگه به اون رابطه برنگردی، اسمش رو به “Don’t call her” عوض کردی، اما صبح شنبه هرکی با عجله دنبال لباسهاش میگرده،
بعد با عجله از خونه میزنی بیرون و بهش میگی کلید رو بگذاره زیر پادری. خُب واقعیت اینه که تو دوستش داری و این واقعیت، دو ماه یکبار خودش رو بهت تحمیل میکنه. واقعیت اقتصادیِ این روزهای ایران هم تورمهای انتظاری بالا، کسری بودجه فزاینده دولت،
عدم وجود چشمانداز مناسبی از توافق با غرب و رشد قیمت دلار هست. این رو بگذارید کنار حفظ سطوح قیمتی کامودیتیها یا حتی رکوردشکنی یک عده مثل اوره. خُب حالا در مواجهه با این واقعیت، دو ریسک بالفعل داریم، یکی افزایش سطح مداخلات دولتی در اقتصاد و دیگری افزایش نرخ بهره.