من همیشه در پاسخ به آنهایی که همهی مسئولیت وضعیت اسفناک امروز را به گردن ج.ا و آخوندها و اینها میاندازند و تا صحبت از مردم میشود، ننه من غریبم در میآورند و میگویند مردم هم محصول همین سیستم هستند، میگویم اگر مردم محصول همین سیستم هستند و قدرت تشخیص سره از ناسره را ندارند،
و مثلاً وقتی میگویی دوبله پارک نکن، سلبریتیها را دنبال میکنی قبول اما قدری کتاب خواندن هم بهجایی بر نمیخورد، درجایی که هستی وظیفهات را بهدرستی انجام بده یا در طبیعت که میروی آشغال نریز، مشکل را به سیستم آموزشیای که آن را تربیت کرده حواله میدهند،
پس چطور میتوانند بفهمند مشکل سیستم از کجاست و باید برای حل آن انقلاب کنند؟ چطور میتوانند باور کنند که اگر آنها بیایند، اوضاع فعلی ایران بهتر میشود؟ اصلاً در عصر اطلاعات، یعنی زمانی که نقش سیستم آموزش سنتی روز به روز کمرنگتر میشود،
ما چطور هنوز داریم «تاجِ قربانی» دوران تحصیلمان را روی سرمان میگذاریم؟ وقتی ۸۰ درصد مردم ماهواره دارند یا تقریباً همه اینترنت دارند و ویپیانی که ۲۴ ساعته روشن است، چطور میتوانیم بگوییم که قدرت تاثیرگذاری نهادی مثل صدا و سیما پر رنگ است؟
بارها گفتهام که من منکر کاستیها نیستم، حرفم این است که قبولِ مسئولیتِ برخی چیزها توسط مردم و کمک به حل آنها، ما را یک قدم بهجلو میبرد.
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
چریل اسمیث یک تمثیل جالب به نام «معیار آسانسور» دارد، او میگوید «اگر شما در حال معاملهی یک ابزار مالی هستید که توضیح دادنِ کارکرد آن به یک نفر دیگر کار سختی است (مثلاً CDO یا CMO)، آن دارایی نقدشونده نیست و زمانی که بازار با بحران نقدشوندگی (Liquidity crisis) مواجه میشود و...
همه میخواهند از دَر خارج شوند، برخی زیر دست و پا له میشوند. نقدشوندگی مثل یک طیف است، یعنی نمیتوانیم بگوییم یک دارایی اصلاً نقدشونده نیست، بلکه همانند آسانسور که از طبقه ۱۰ به ۲ حرکت میکنند، پیچیدگی داراییها هم کمتر و نقدشوندگی آنها افزایش مییابد.»
بهنظرم این مفهوم را برای سهام شرکتهای لیست شده در بورس هم میتوانیم بهکار ببریم. یعنی اگر شما با شرکتی مواجه هستید که عملیاتی پیچیده دارد و توضیح فعالیتهایش برای یک نفر کار سختی است، سهام آن شرکت احتمالا نقدشونده نیست. چرا؟
#رشتو
وضعیت بازار سهام این روزها، آینه تمامنمای ایران است؛ مردمی نااُمید و مسئولانی ابله. مردم نااُمید هستند، همانطور که در دنیای واقعی، مهاجرتِ دانشجویی به آمال و آرزوی بسیاری از جوانان تبدیل شده است، اینجا در بازار سهام هم مردم میخواهند بروند، به هر قیمتی هم میخواهند بروند.
خُب این پولها را کجا میبرند؟ یک بخشی میشود تقاضای مصرفی که مردم با آن نان و پنیر میخرند، یک بخش دیگر هم سرمایهگذاری در سایر بازارها، ترجیحاً داراییهای کریپتو یا شاید هم طلا. چرا؟ چون آنجا معتقدند کنترل سرمایهشان دست خودشان است،
دیگر اینطور نیست هر خری با یک مصاحبه، با سرمایه مردم بازی کند.
ایراد مسئولان بازار سهام اما در دو بحث است، یک عده که خُب فاسد هستند، اما یک عده نیتهای خیر دارند ولی واقعاً افراد متخصصی نیستند.
بوقلمونها تا قبل از جشن کریسمس، در مزرعه پادشاهی میکنند اما عید که میرسد، مزرعهدار سرِشان را میبرد. داستان صنایع فولاد و پتروشیمی ما هم همین است. تا زمانی که دولت نمیتوانست نفت بفروشد، نرخ خوراک را ثابت نگه میداشت و معافیتهای مالیاتی میگذاشت و قربان صدقه اینها میرفت،
حالا که بوی دلار به مشامش رسیده است، یکی یکی سرِ صنایع را میبرد. حالا که بوی دلار به مشامش رسیده است، یکی یکی سرِ صنایع را میبرد. اینطور هم نیست که مثلاً بهقول خودشان دارند از رانت صنایع کم میکنند، نه، به معنای واقعی کلمه دارند سرِ صنایع را میبرند.
گاز را با ۴ برابر قیمت قطر به اورهایها میفروشند، بعد مجبورشان میکنند اوره کشاورزی را با ۹۴ درصد تخفیف بفروشند، بعد این ما بهالتفاوت را ۳ سال است که پرداخت نکردهاند (و در این سه سال ما چند ده درصد تورم داشتهایم، یعنی آن ریالی که قرار است بدهند، بیشتر حکم عنبرنسارا را دارد)
این میم از نظر ریاضی خیلی درسته، تو یه چیزی که ۱۰۰ دلار بوده و ۵۰ درصد کاهش پیدا کرده رو به بهانه اینکه خیلی ریخته و اینجا کَفِشه میخری، بعد اون ممکنه ۵۰ درصد دیگه بریزه بشه ۱۲.۵ //
بعد یه نفر میگه این ۱۰۰ دلار بوده شده ۱۲.۵، یعنی ۸۷.۵ درصد ریخته و اینجا دیگه کَفِشه، بعد میخره و ۵۰ درصد دیگه میریزه میشه ۶.۲۵ دلار.
بعد یه نفر میگه این ۹۳.۷۵ درصد ریخته، اینجا دیگه واقعاً کَفِشه، میخره و ۵۰ درصد دیگه میریزه میشه ۳.۱۲۵ //
در خصوص این مشاورههای ۱۰۰ دلاری؛ هرکسی قیمت خدماتش را خودش تعیین میکند و با فرض آنکه خریدار آن خدمت، بالغ و عاقل است به من و شما ارتباطی ندارد. اما یک چیزی را خیلی دوستانه به شما بگویم؛ من اگر جای آنها باشم، چندتا از آن حوالههای ۱۰۰ دلاری را خرج یک کلاس زبان انگلیسی خوب میکنم
ببینید تعارف که نداریم، بسیاری از فعالان حوزه "آموزش" دانش مالی و بلاکچین (و البته سایر بخشها) بیشتر در مقام مترجم هستند، یعنی مقالات دست اول را به زبان انگلیسی مطالعه میکنند، بعد آن را برای شما بازگو میکنند. خُب این چه ایرادی دارد؟ البته که ایرادی ندارد، اما چندتا موضوع هست؛
اولاً وقتی شما با زبان انگلیسی آشنا میشوید، روی "لبهی علم" حرکت میکنید، یعنی دیگر اخبار و اطلاعات را با "تاخیرِ ترجمه" دریافت نمیکنید و سرعت عکسالعملتان به فیلد مورد فعالیتتان (که هر روز در حال تغییر است)، افزایش مییابد.
#رشتو
“بیتکوین واقعاً چیست؟” من در پاسخ به این سوال همیشه طفره رفتهام، چون واقعاً نمیدانم چیست! #بیتکوین پول نیست، ببینید پول چهار کارکرد اصلی دارد؛ ما از پول میتوانیم برای مبادله کالاها و خدمات استفاده کنیم،
از آن بهعنوان واحدی برای ارزشگذاری کالاها استفاده کنیم، از آن بهعنوان وسیلهای برای حفظ ارزش استفاده کنیم و با آن، بتوانیم بدهی خودمان را پرداخت کنیم.
آیا ما میتوانیم برای مبادله کالاها و خدمات از بیتکوین استفاده کنیم؟ همیشه نه!
در واقع باید دو طرف معامله به ارزش آن پول اعتقاد داشته باشند، مثلاً الان اگر تقریباً به هرکس بگویید واحد پولی که در قرارداد استفاده شده است، دلار امریکاست، احتمالاً اعتراضی نخواهد داشت، ولی اگر بگویید بیتکوین است، شاید به ارزش آن شک داشته باشد و آن را نپذیرد.