امشب میخوام متن یه کتاب از دوره ساسانی رو براتون بذارم تا ببینید ساسانیان (ایرانیان پیش از اسلام) چطوری حرف میزدند.
این متنی که میخوایم درموردش حرف بزنیم، مال کتابی هست به اسم «یوشت فریان» بازمانده از دوران ساسانی. متن کتاب به زبان پهلوی (پارسی ساسانی) هست و به خوبی به ما
نشون میده که اجداد ما پیش از اسلام به چه شکل حرف میزدند. مطمئنا بعد از خوندن این متن شگفتزده میشید.
اما اول در مورد این متن توضیح بدم. یوشت فریان نام یکی از پیروان زرتشت بود. او در یک مناظره با جادوگری به نام اَخت، موفق شد به ٣٣ پرسش اخت جادو پاسخ بده. یوشت فریان در این مباحثه
نماینده دین اهورامزدا بود و اخت جادو نماینده اهریمن. اگر خواستید متن کامل کتاب رو بخونید لینکشو آخر رشتو میذاریم.
بریم سراغ اصل مطلب.
متن داخل گیومه، متن اصلی این کتاب هست که در دوره ساسانی نوشته شده. در این متن کلماتی هست که ممکنه شما فکر کنید خیلی عجیب و غریبه و به گوشتون آشنا نیست. ولی وقتی متن رو به زبان امروزی براتون ترجمه کنم، متوجه میشید که همه کلمات رو میشناسید و فقط شکل بیانشون عوض شده!
در بند ۴٩ از این متن اومده:
«نُهُم فِرسن این پورسید کو پیل او اسپ او اُشتَر او خر او گاو او گوسپند او زن او سگ او خوک او گوربَگ پَد چند ماه، زایِند؟»
این متن احتمالا خیلی براتون عجیبه! اما الان ترجمه میکنم تا ببینید چقدر آشناست!
ترجمه همون متن به زبان فارسی امروزمون👇
«نهم پرسش این پرسید که فیل و اسب و شتر و خر و گاو و گوسفند و زن و سگ و خوک و گربه، به چند ماه زایند؟» (یعنی در چند ماه بچشون زاییده میشه)
دقت کردید! فقط شکل واژگان کمی تغییر کرده و ما امروز با یک سری تغییرات جزئی، دقیقا به همون زبانی
حرف میزنیم که اجدادمون پیش از اسلام باهاش حرف میزدند: #زبان_شیرین_پارسی
حالا میبینید چرا دشمنان ما، با تمام قدرت در رسانههای مزدور و لجنی مثل بیبیسی و اینترنشنال، تریبون به تجزیهطلبها میدن تا به مبارزه با زبان پارسی مشغول بشن؟
قبل از پایان این رشتو بگم که اگه علاقمند شدید داستان قدیمی ایرانی «یوشت فریان» رو بخونید، من قبلا این متن رو به زبان سلیس فارسی امروزیمون ترجمه و در کتاب اساطیر ایرانی به صورت کامل چاپ کردم که از لینک زیر میتونید رایگان دانلود کنید 👇
هروقت دست به قلم بردم تا شعر، داستان یا متن ادبی بنویسم، دیدم وطنم آنچنان درد دارد که در غم #نان، فرصتی برای نوشتن از یار و غار نیست...
نشد غزل بنویسم، به خوبیِ "#حافظ"
ولی خریدم از آن بچه، «#فال_حافظ» را
برای دیدنِ فردای کودکِ معصوم
و درکِ «هَمّ و غَمِ» آن نگاهِ نافذ را 1/4 ⬇️
و درکِ سهمِ ضعیفان -که اغنیا بُردند-
و درکِ رحمِ ستمگر به کور و لال و کر
و درکِ فهمِ خری از تلاوتِ یاسین!
و درکِ وَهمِ تو از سهمِ نابرابرِ هر... 2/4 ⬇️
که نابرابر بود، سهمِ کودک از دنیا
برای «نانِ بیاتی»، بِگو مَگو میکرد
دلیلِ بختِ سیاه و گرسنگیها را
درونِ تیمِ «خدا - بنده» جستجو میکرد 3/4 ⬇️
١- چندوقت پیش ملت با چوب و سنگ، #سگ و #گربه ها را میزدند؛ ولی الان میبینیم برایشان کنار پیادهرو غذا میگذارند و برای نگهداریشان کمپینها ايجاد شده است.
٢- همین چندوقت پیش اگر یکی #مدل_مو ی عجیبی داشت، تیکهبارانش میکردیم؛ ولی الان میگوییم دوست دارد این تیپی باشد مدل موهایش چه ضرری به ما میرساند؟!
⬇️
٣- تا همین اواخر، کسی #کمربند_ایمنی را پشت فرمان میبست، مسخرهاش میکردیم و او را سوسول میدانستیم؛ ولی الان ماشین را روشن میکنیم اول کمربندمان را میبندیم و میگوییم برای سلامتیمان واجب است!
نقاشی کمیاب فوق توسط یک نقاش اروپایی حدود ۱۳۰ سال پیش، ماجرای غمانگیز مرگ آخرین پادشاه هخامنشی به تصویر کشیده است و هماکنون در آرشیو کتابخانه نیویورک آمریکا نگهداری میشود. در این نقاشی اسکندر بهمراه ارتش متجاوزش بر بالای پیکر
بیجان داریوش سوم (۳۳۰ پیش ازمیلاد) ایستادهاند و نظارهگر جسد شاه ایران هستند.
در سال ۳۳۰ پیش از میلاد، داریوش با وجود شکستهای که از اسکندر متحمل شد، هنوز مأیوس نشد و درصدد بود قشون جدیدی در ماد تجهیز کند و به جنگ برود اما با خیانت یک ایرانی به نام بسوس، به سرانجام نرسید و
کشته شد. بسوس خائن، ساتراپ باختر و بنا بر روایتی برادرزاده داریوش سوم بود. او در منطقه دامغان امروزی، هنگامی که از تعیقب اسکندر مطلع شده بود، داریوش سوم را به قتل رساند و خود را به عنوان اردشیر پنجم، شاه ایران معرفی کرد. اسکندر وقتی
ـ #رشتو: جشن سده
ـ #بهمن_انصاری
(بعد از مطالعه حتما ریتوییت کنید تا همه با این جشن ملی ایرانی، آشنا بشند)
در ایران باستان، در طول سال بیشتر از ٢٠ جشن ملی و دهها جشن محلی برگزار میشد. این جشنها اغلب برای بزرگداشت طبیعت و در گرامیداشت ایزدانِ نگهدار طبیعت انجام میگرفت.
⬇️
در این میان، #جشن_سده، از بزرگترین و مشهورترین جشنهای ایرانی قلمداد میشد که در کنار نوروز و مهرگان، در شمار بزرگترین جشنها قرار داشت و در تمام فلات ایران با جدیت و شکوه هرچه بیشتر، برگزار میگردید.
⬇️
ریشهشناسی واژه سده
جشن سده، هر سال در شامگاه ١٠ بهمنماه پا میگرفت. با توجه به این که در آن دوران، شروع فصل سرد (زمستان) از ١ آبان تعیین میشد، میان ١ آبان تا ١٠ بهمن، صد روز فاصله بود. به همین دلیل به این جشن، سده (یعنی جشن صدمین روز زمستان) گفته میشد.
بریم سراغ اصل کار:
میخوام با «یکمیلیون لایک و ریتوییت»، یکبار برای همیشه به گوش دنیا برسونیم که این «خلیج» تا ابد «فارس» است و باید یاد بگیرند نام درست رو بکار ببرند.
شروع کنید.
یادمه وقتی بعد از پایان دوره کارشناسی، حسابداری رو به همراه چهار سالی که ازعمرم تلف شده بود رو رها کردم و رفتم رشته #تاریخ، به جز پدر و مادرم که در هر شرایطی بهم ایمان دارند، در دید همه فک و فامیل و دوست و آشنا و اطرافیانم، یه آدم احمق جلوه میکردم.
دوران به شدت سختی بود چون
هرکسی از راه میرسید شروع میکرد سوالپیچ کردن که چرا رشتهای مثل حسابداری که همیشه براش شغل هست رو رها کردی و رفتی دنبال تاریخ! اوایل سعی میکردم پاسخ بدم و بهشون بفهمونم که همهچيز پول نیست و من هدفم اینه بتونم به عنوان یه شخص کوچک اما مفید، مشغول فعالیت فرهنگی برای پیشرفت
کشورم باشم. ولی کم کم متوجه شدم این توضیح دادنها آب در هاون کوبیدنه! دیگه به کسی توضیح ندادم. هرکس میگفت چرا حسابداری رو رها کردی، فقط لبخند میزدم و بحث رو عوض میکردم. فهمیده بودم برای این مردم صحبت کردن از #علاقه و #عشق چیز تعریف نشدهایه و ترازوی اندازهگیریشون فقط با #پول