#رشتو
پیشنهاد میکنم این نوشته محمدرضا شعبانعلی در خصوص #طرح_صیانت را بخوانید: "بر پایهی این مفروضاتی که من دارم، پنج سناریو برای آینده قابلتصوره.
سناریوی اول: این طرح، به شکل تمام و کمال اجرا میشه و اینترنت کشور به کلی از جهان قطع میشه و ما به چیزی شبیه کره شمالی تبدیل میشیم
سناریوی دوم: این طرح تا حد خیلی خوبی (اما نه کامل) اجرا میشه. ما به چیزی شبیه چین یا روسیه تبدیل میشیم. چین هم دسترسی به پلتفرمهای خارجی رو قطع کرده. اما مردم چین از جهان بیخبر نیستند و ما هم از مردم چین بیخبر نیستیم. اما به مرور زمان، یک اکوسیستم داخلی شکل گرفته.
مثلاً حتی منتقدان نظام حاکم بر چین، ناگزیر از ویچت و بایدو استفاده میکنن. چون بخش مهمی از تعاملات و تراکنشهای روزانهشون بر پایهی این پلتفرم و پتلفرمهای مشابه شکل گرفته.
سناریوی سوم: این طرح نصفه-نیمه اجرا میشه. مثلاً اینستاگرام یا گوگل بسته میشه اما فیلترشکنها همچنان کار میکنن.
سناریوی چهارم: طرح در نقش شمشیر داموکلس عمل میکنه. ما قبلاً هم در مورد طرحهایی که از بالا اعلام یا اعمال شده چنین رفتاری رو دیدهایم.
مثلاً ضرغامی در مصاحبهاش میگفت که تونسته در صحبت با رهبری، ایشون رو قانع کنه که جمع کردن دیشهای ماهواره کار خوبی نیست و آزاردهنده است. بعد از اون، بنابر ادعای ضرغامی، رهبری دستور میدن که دیشها جمعآوری نشه.
اما نکتهی کلیدی این ماجرا رو نباید فراموش کنی: «داشتن دیش همچنان غیرقانونیه. صرفاً بر اساس یک دستور، متوقف شده.» بنابراین هر لحظه هم دیشها رو جمع کنن، ما تعجب نمیکنیم. چون براش آمادگی داریم.
این شیوهی «تحدید رسمی» و «تسهیل غیررسمی» در بسیاری از سیاستهای کلان کشور ما وجود داره. بر اساس این سناریو، طرح تصویب میشه، اما پلتفرمها سر جای خودشون هستن و دسترسی به جهان آزاد هم حفظ میشه. گاه و بیگاه هم حرفهایی در این زمینه در رسانهها زده میشه.
هر از چندگاهی هم اینترنت قطع و وصل میشه یا شاید پلتفرمها از دسترس خارج بشن. به شکلی که ما بدونیم داریم کاری غیرقانونی میکنیم و این چیزی که داریم جزو «حقوق قانونی ما» نیست، اما به هر حال در دسترس هست.
سناریوی پنجم: اینکه طرح به کلی و برای همیشه متوقف میشه.
اگر از من بپرسی سناریوی پنجم به نظرم بیش از حد خوشبینانه است (البته امیدوارم حرف و ارزیابی من غلط باشه).
سناریوی اول به نظرم غیرواقعبینانه است. هم از این جهت که مطلوب مسئولین نیست و هم از این جهت که پیادهسازیش یک نظام بوروکراتیک قدرتمند میخواد.
در مورد مطلوب نبودن، بررسی نظرات مسئولین کشور نشون میده که چین و روسیه رو به عنوان الگوهای مدیریتی میپسندند اما کمتر به کرهی شمالی اشاره یا توجه میکنند. در مورد ضعف نظام بروکراتیک هم، ذکر یک خاطره خالی از لطف نیست.
یه زمانی یکی از مسئولین در دولت خاتمی گفته بود: «اگر ما ایران رو به دو دسته تقسیم کنیم و از این هفتاد میلیون نفر، سیوپنج میلیون نفر رو به عنوان ناظر برای سیوپنج میلیون نفر دیگه در نظر بگیریم، دو به دو با هم تبانی میکنن و قانون رو میشکنن!»
حالا بخشی از این رفتار، احتمالاً ویژگی فرهنگیه و بخش دیگهای رو هم به هر حال از مدیرانمون در همین نظام بروکراتیک یاد گرفتیم. از بین سناریوهای دوم و سوم و چهارم، الان نظری ندارم که کدوم اجرا میشه. حتی فکر میکنم در لایهی ارشد تصمیمگیران کشور هم کسی نمیدونه کدوم قراره اجرا بشه
اساساً مفهوم «اجرای آزمایشی» به همین نکته اشاره داره. جلو میرن ببینن کدوم سناریو بهتر جواب میده و با تحلیل هزینه و منفعت، در نهایت مسیری رو انتخاب کنند که بشه سیاستهای تصمیمگیران ارشد با هزینهی کمتری اعمال بشه.
اما یه نکتهی مهم رو باید یادمون باشه؛
هیچیک از این اتفاقاتی که الان داره میفته، یکشبه شکل نگرفتهان. اینها همه حاصل یه سری روند هستن. ما ارتباط سازندهمون رو با بخش بزرگی از جهان قطع یا محدود کردیم و به این ترتیب، زیرساختهای کشور (از آب و برق تا زیرساختهای تولیدی و مدیریتی)
فرسوده شدند. فرسودگی بسیار تدریجی بوده و کمتر به چشم اومده. اما کسانی که در صنعت کار کردهاند، از نزدیک شاهد این روند تدریجی بودهاند. همین فرسودگی، کمکم اعتراضها رو ایجاد کرد و عدهای از مسئولین الان به فکر افتادهاند که محدود کردن یا مدیریت کردن ارتباط،
میتونه به محدود کردن و مدیریت کردن اعتراضات کمک کنه. در واقع ده یا بیست سال پیش هم میشد حدس زد که این فرسایش کلی که در سطح زیربنایی کشور شکل گرفته، روزی ما رو به این نقطه میرسونه.
از طرف دیگه، محدود شدن ارتباط اقتصادی ما با شبکهی مالی جهانی باعث شد که نقشمون در اقتصاد جهان کمرنگ بشه (ما بیشتر تأمینکنندهی مواد اولیهی جهان هستیم و نه یک Node قدرتمند در شبکهی بزرگ اقتصاد جهان). مثلاً به نقش ایرانیها در اینستاگرام فکر کن.
آیا ما میتونیم به اینستاگرام پول بدیم برای تبلیغ؟ نه. چون به دنیا وصل نیستیم. ما درآمدی برای اینستاگرام ایجاد نمیکنیم. ما فقط سرباریم. ما «اضافه» هستیم. فقط فشار هستیم روی سرورهاشون. با این همه لایو و استوری و پست و حرفهای اضافه که میزنیم، بدون اینکه درآمدی ایجاد کنیم.
فقط خودمون بین هم پول رد و بدل میکنیم و یک اقتصاد داخلی بزرگ ایجاد کردیم با خرج اینستاگرام و به حساب زاکربرگ. وضعمون با گوگل هم همینه. با بقیهی پلتفرمها هم همینه. وقتی پول نمیدی و سهمی از درآمد این پلتفرمها از طریق ما تأمین نمیشه، طبیعتاً اهمیت چندانی هم نداریم.
ما حتی به اندازهی بلیط هواپیمای یه کارشناس که از گوگل یا فیسبوک بیاد ایران و آقای آقاتهرانی با ژست بهش بگه: «نه! به شما دفتر نمیدیم» ارزش اقتصادی نداریم. تلخه اما واقعیه. شبیه این اتفاق در مورد برجام هم افتاد. مدام گفتیم ما یه بازار اقتصادی بزرگ هستیم.
اما چون در فرصت کوتاهی که شکل گرفت و پنجرهای که باز شده بود، تعامل اقتصادی جدی با کشورهای دنیا ایجاد نکردیم، ترامپ تقریباً بدون اینکه هزینهای برای آمریکا ایجاد بشه (يا با هزینهی کم) از برجام خارج شد.
به نظرم، چه من و تو و چه مسئولین، تا زمانی که ارزیابی درست و واقعبینانهای از نقش و جایگاهمون در اقتصاد جهان نداشته باشیم، تا زمانی که از جایگاه «معترض» به جایگاه «همکار» تغییر وضعیت ندیم، نمیتونیم وضعیت فعلی رو درک وتحلیل کنیم و از ساختن آیندهای بهتر هم ناتوان خواهیم بود."
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
من همیشه در پاسخ به آنهایی که همهی مسئولیت وضعیت اسفناک امروز را به گردن ج.ا و آخوندها و اینها میاندازند و تا صحبت از مردم میشود، ننه من غریبم در میآورند و میگویند مردم هم محصول همین سیستم هستند، میگویم اگر مردم محصول همین سیستم هستند و قدرت تشخیص سره از ناسره را ندارند،
و مثلاً وقتی میگویی دوبله پارک نکن، سلبریتیها را دنبال میکنی قبول اما قدری کتاب خواندن هم بهجایی بر نمیخورد، درجایی که هستی وظیفهات را بهدرستی انجام بده یا در طبیعت که میروی آشغال نریز، مشکل را به سیستم آموزشیای که آن را تربیت کرده حواله میدهند،
پس چطور میتوانند بفهمند مشکل سیستم از کجاست و باید برای حل آن انقلاب کنند؟ چطور میتوانند باور کنند که اگر آنها بیایند، اوضاع فعلی ایران بهتر میشود؟ اصلاً در عصر اطلاعات، یعنی زمانی که نقش سیستم آموزش سنتی روز به روز کمرنگتر میشود،
چریل اسمیث یک تمثیل جالب به نام «معیار آسانسور» دارد، او میگوید «اگر شما در حال معاملهی یک ابزار مالی هستید که توضیح دادنِ کارکرد آن به یک نفر دیگر کار سختی است (مثلاً CDO یا CMO)، آن دارایی نقدشونده نیست و زمانی که بازار با بحران نقدشوندگی (Liquidity crisis) مواجه میشود و...
همه میخواهند از دَر خارج شوند، برخی زیر دست و پا له میشوند. نقدشوندگی مثل یک طیف است، یعنی نمیتوانیم بگوییم یک دارایی اصلاً نقدشونده نیست، بلکه همانند آسانسور که از طبقه ۱۰ به ۲ حرکت میکنند، پیچیدگی داراییها هم کمتر و نقدشوندگی آنها افزایش مییابد.»
بهنظرم این مفهوم را برای سهام شرکتهای لیست شده در بورس هم میتوانیم بهکار ببریم. یعنی اگر شما با شرکتی مواجه هستید که عملیاتی پیچیده دارد و توضیح فعالیتهایش برای یک نفر کار سختی است، سهام آن شرکت احتمالا نقدشونده نیست. چرا؟
#رشتو
وضعیت بازار سهام این روزها، آینه تمامنمای ایران است؛ مردمی نااُمید و مسئولانی ابله. مردم نااُمید هستند، همانطور که در دنیای واقعی، مهاجرتِ دانشجویی به آمال و آرزوی بسیاری از جوانان تبدیل شده است، اینجا در بازار سهام هم مردم میخواهند بروند، به هر قیمتی هم میخواهند بروند.
خُب این پولها را کجا میبرند؟ یک بخشی میشود تقاضای مصرفی که مردم با آن نان و پنیر میخرند، یک بخش دیگر هم سرمایهگذاری در سایر بازارها، ترجیحاً داراییهای کریپتو یا شاید هم طلا. چرا؟ چون آنجا معتقدند کنترل سرمایهشان دست خودشان است،
دیگر اینطور نیست هر خری با یک مصاحبه، با سرمایه مردم بازی کند.
ایراد مسئولان بازار سهام اما در دو بحث است، یک عده که خُب فاسد هستند، اما یک عده نیتهای خیر دارند ولی واقعاً افراد متخصصی نیستند.
بوقلمونها تا قبل از جشن کریسمس، در مزرعه پادشاهی میکنند اما عید که میرسد، مزرعهدار سرِشان را میبرد. داستان صنایع فولاد و پتروشیمی ما هم همین است. تا زمانی که دولت نمیتوانست نفت بفروشد، نرخ خوراک را ثابت نگه میداشت و معافیتهای مالیاتی میگذاشت و قربان صدقه اینها میرفت،
حالا که بوی دلار به مشامش رسیده است، یکی یکی سرِ صنایع را میبرد. حالا که بوی دلار به مشامش رسیده است، یکی یکی سرِ صنایع را میبرد. اینطور هم نیست که مثلاً بهقول خودشان دارند از رانت صنایع کم میکنند، نه، به معنای واقعی کلمه دارند سرِ صنایع را میبرند.
گاز را با ۴ برابر قیمت قطر به اورهایها میفروشند، بعد مجبورشان میکنند اوره کشاورزی را با ۹۴ درصد تخفیف بفروشند، بعد این ما بهالتفاوت را ۳ سال است که پرداخت نکردهاند (و در این سه سال ما چند ده درصد تورم داشتهایم، یعنی آن ریالی که قرار است بدهند، بیشتر حکم عنبرنسارا را دارد)
این میم از نظر ریاضی خیلی درسته، تو یه چیزی که ۱۰۰ دلار بوده و ۵۰ درصد کاهش پیدا کرده رو به بهانه اینکه خیلی ریخته و اینجا کَفِشه میخری، بعد اون ممکنه ۵۰ درصد دیگه بریزه بشه ۱۲.۵ //
بعد یه نفر میگه این ۱۰۰ دلار بوده شده ۱۲.۵، یعنی ۸۷.۵ درصد ریخته و اینجا دیگه کَفِشه، بعد میخره و ۵۰ درصد دیگه میریزه میشه ۶.۲۵ دلار.
بعد یه نفر میگه این ۹۳.۷۵ درصد ریخته، اینجا دیگه واقعاً کَفِشه، میخره و ۵۰ درصد دیگه میریزه میشه ۳.۱۲۵ //
در خصوص این مشاورههای ۱۰۰ دلاری؛ هرکسی قیمت خدماتش را خودش تعیین میکند و با فرض آنکه خریدار آن خدمت، بالغ و عاقل است به من و شما ارتباطی ندارد. اما یک چیزی را خیلی دوستانه به شما بگویم؛ من اگر جای آنها باشم، چندتا از آن حوالههای ۱۰۰ دلاری را خرج یک کلاس زبان انگلیسی خوب میکنم
ببینید تعارف که نداریم، بسیاری از فعالان حوزه "آموزش" دانش مالی و بلاکچین (و البته سایر بخشها) بیشتر در مقام مترجم هستند، یعنی مقالات دست اول را به زبان انگلیسی مطالعه میکنند، بعد آن را برای شما بازگو میکنند. خُب این چه ایرادی دارد؟ البته که ایرادی ندارد، اما چندتا موضوع هست؛
اولاً وقتی شما با زبان انگلیسی آشنا میشوید، روی "لبهی علم" حرکت میکنید، یعنی دیگر اخبار و اطلاعات را با "تاخیرِ ترجمه" دریافت نمیکنید و سرعت عکسالعملتان به فیلد مورد فعالیتتان (که هر روز در حال تغییر است)، افزایش مییابد.