درگفتگویی در باب مذاکرات #صلح اعراب و اسرائیل پس از رویداد جنگ، خبرنگار اتریشی از شاهنشاه در باره دو پیشنهاد مطرح شده یکی از سوی کیسینجر و دیگری از سوی شوروی سابق می پرسد که آیا در صورت شکست مذاکرات #محمد_رضا_شاه_پهلوی 1/
و پیش آمد جنگ مجدد، رفتار #ایران چگونه خواهدبود؟ شاهنشاه پاسخ میدهند که از نظر فیزیکی رفتار ما مثل بار قبل خواهدبود ولی از نظر عاطفی، سمپاتی ما البته نه فقط بخاطر اینکه اعراب از همسایگان ما وبرادران هم دین ما هستند، بلکه بخاطر اینکه زمین های آنها اشغال شده، به آنها تعلق دارد
پرسش بعدی در باره مخاصمه جنگی در کردستان عراق است. این زد وخورد تا آنجا پیشرفته است که برای مردم کرد انتظار کمکهای اقتصادی و تسلیحاتی ازسوی #ایران پیش آمده و بنظر میاید ایران این کمک را انجام نخواهد داد.
شاهنشاه پاسخ میدهند: من اینرا شنیده ام.ما از دو جنبه به مردم کرد وظیفه مندیم
قوم کرد یکی از خالص ترین اقوام آریایی، نژاد اصیل ایرانی اند. ما نژاد پرست نیستیم اما وقتی طرف مقابل یک سیاست نژاد پرستانه پیش میگیرد، برای ما چاره ای نمی ماند که بپرسیم چرا برادران کرد ما را در آنسوی مرز می کشید؟ چرا این کشتار جمعی؟
ما نمیخواهیم کردستان عراق از عراق مجزا شود.
در این باره نباید تفسیر اشتباهی بشود. این یک جنبه رفتاری ما در موضوع #کرد ها بود.ما درکشور خودمان بیش از 130 هزار پناهجوی زن و مرد سالخورده کرد را اسکان داده ایم برای فراهم کردن آسایش آنان مبالغ زیادی خرج میکنیم. سازمانهای جهانی کوچکترین توجهی به این مشکل بشری ندارند.
آنها زیر بمباران بودند.
جنگ قوم کرد یک جنگ دفاعی است و نه حمله ای. کردها قصد ندارند از عراق جدا شوند. یعنی چه که مابه آنها تسلیحات نمی دهیم؟ آیا ما باید به آنها هواپیما و تانک بدهیم؟ ایا این تسلیحات از کدام خاک میخواهند از این تسلیحات استفاده کنند؟
و اگر ما اینکار را بکنیم یعنی یک کشور مستقل باید برسمیت شناخته شود. و چنین چیزی وجود ندارد. پس آنچه که گفته میشود درست نیست
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
در «سی خاطره از عهد فرخنده پهلوی» در احترام به اشجار آمده است:
در تاریخ اسلامی ایرانیان داستان درخت سروی آمده که زبان به زبان از دیرباز میگفتند زرتشت درکاشمر (خراسان) آنرا غرس کرده بود و عمری 1400 ساله داشت که خلیفه متعصب و بی خرد عباسی متوکل دستور به قطع آن داده و امر کرده بود
تنه آنرا بر 40 شتر حمل کنند و به دارالخلافه بغداد ببرند و از عجائب عبرت انگیز روزگار این که همانروزی که پیکر آن درخت محبوب از دروازه شرقی بغداد وارد میشد، جسد نامیمون آن خلیفه
معلون عباسی از دروازه غربی خارج میشدو مصداق این شعر محقق شد که میگوید:
یکی اره بر پای سروی نهاد
بدست وی آن سرو از پا فتاد
دگر روز دادش مکافات دست
ز سروی بیفتاد و پایش شکست
در باره این سرو که به سرو کشمر معروف است، آمده:
سرو کشمر را اشو زرتشت پیامبر #ایران،با دست خود از بهشت آورده و در زمین کشمر کاشتهاست.
وقوع یک حادثه پر معنی در برنامه تاجگذاری #رضاشاه_بزرگ
عصر روز چهارم اردیبهشت 1305 بود که به سبب اندک ترشح باران رحمت الهی در روز قبل از آن، هوا در کمال طراوت بودو لطافتی بهشتی داشت. مجلس مجلل و باشکوهی در تالار موزه سلطنتی در قصر گلستان بر پا شد و با حضور چند صد تن وجوه طبقات
و صاحبان مقامات اجتماعی از علماء روحانی و اعیان و تجار و وزرای سابق و لا حق و صاحبان مناصب کشوری و لشکری مراسم #تاجگذاری شاهنشاه اعلیحضرت #رضاشاه_کبیر انجام گرفت و شخص شخیص ایشان در حالی که چند نفر از امراء و افسران ارتش شاهنشاهی هر یک یکی از علائم و اثاثه سلطنت از اسلحه گرانقدر
و عصاهای مرصع در دست داشتندبه آن انجمن ورود فرمودند و بر روی تخت تاریخی طاووس قرار گرفتندو تاج شاهناشهی #ایران را مشیت خداوند متعال بر تارک مبارک ایشان نصب فرمود
در موقع تقدیم تاج حادثه بسیار دقیق و پر معنی بوقوع پیوست
که شاید از غالب نظرها مخفی ماند
استاد #علی_اصغر_حکمت استاد ممتاز دانشگاه بود که بعهد سر دودمان #پهلوی سالی چند در سمت وزارت فرهنگ و امور خارجه و کشور خدمت کرده و قریب نیم قرن در سمتهای وزارت و سفارت منشاء خدمات برجسته به مملکت بوده است.
به میمنت جشن پنجاهمین سال سلطنت دودمان پهلوی، از میان محققان و دانشمندانی که دفتر و دیوان می آراستندو سازمانها و موسساتی که خاطرات دوران پهلوی را جمع آوری میکردند، یکی علی اصغر حکمت بود و کتابی که از وی در سال 2535 شاهنشاهی منتشر شدبنام "سی خاطره از عصر فرخنده پهلوی"
1
نخستین برخورد
اعلیحضرت #رضاشاه_پهلوی "کبیر" که بنده نویسنده شش سال متمادی از 1312 تا 1319 مستقیما در تحت امر او بکار های موثر و مهم در خدمت، وزارت معارف و وزارت کشور بودم و وزارت معارف اکنون به سه وزارتخانه " آموزش و پروش" ،" فرهنگ و هنر" و علوم و تعلیمات عالیه و چندین اداره کل
یکی دو هفته است میبینیم و میشنویم عدهای مثل مارهای افسرده در حرکت هستند و چون اینها در کثافت خودشان غوطهور هستند باید گفت مثل شپشهای افسردهای هستند که کم کم اشعه آفتاب به آنها میخورد.
مثل اینکه بدبختها فکر میکنند موقع خزیدن در کثافت خودشان دو مرتبه رسیده است.
این عناصر فرومایه با همفکران ارتجاعی خود اگر از خواب غفلت بیدار نشوند، صاعقهای چون مشت عدالت بر سر آنها در هر لباسی که باشند فرو کوفته خواهد شد که شاید به این زندگی ننگین و کثافتشان خاتمه داده شود.
همیشه یک عدّه قشری که مغز آنها تکان نخورده، در راه ما سنگ میاندازند. ارتجاع سیاه ( معممین) اصلا نمیفهمند و از هزار سال پیش تا به حال مغزشان تکان نخورده است. فکر میکنند زندگی عبارت از این است که مالی به ظلم و بیکاری و بطالت بدست آورده و سر به بالین بگذارند،