۶/١ برای شناخت آرین طباطبایی بهترین توضیح را باید از حامد اسماعیلیون شنید که عملکرد او را به خوبی خلاصه کرده. به نظر میرسد موضوع استخدام این خانم هم در وزارت خارجه آمریکا بیش از اندازه بزرگنمایی شده. در سازمانی که تا ١٠هزار تحلیلگر ارشد حضور دارند،
۶/٢ نقش او در سیاست کلان خارجی بیاهمیت و بیتاثیر است. در تصویر بزرگتر این انتصاب نتیجه نگاه دموکراتها به سیاست خارجی است نه شکل دهنده آن. نگاهی که از قبل از انتخابات هم معلوم و آشکار بود.
دموکراتها هیچ برنامهای برای تغییر حکومت ایران ندارند، عوامل متعددی را میتوان بر شمرد:
۶/٣ نتیجه ندادن این رهیافت در دیگر کشورها به ویژه در قرن جدید و نداشتن جایگزین برای حکومت فعلی.
آمریکا بخش کوچکی از انرژی خود را صرف خاورمیانه خواهد کرد و تا زمانی که مشکل امنیتی بزرگی در منطقه پیش نیاید خود را به شکل جدی درگیر نخواهد کرد.
۴/۶ دفتر ضخیم تحریمهای دولت قبلی اهرم موثری برای کاخ سفید است تا به صورت قطره چکانی جا را به عقبنشینی تدریجی وادار/تشویق کند؛ صفحه جدیدی هم به تحریمها افزوده نخواهد شد. همانگونه که بلینکن در مصاحبه هفته گذشته با NPR تاکید کرد مهار کامل برنامه هستهای برای مدت طولانی
۵/۶ اولویت آمریکا است. اما در مورد نقش منطقهای ایران و مسأله موشکی نامحتمل است دو طرف به توافقی برسند. ضعف بزرگ دولت جدید این بوده که نتوانسته خط قرمزی برای مقابله با جا تعریف کند. در دولت قبلی مشخص بود اما این دولت یا آگاهانه و یا بیشتر از سر احتیاط از تعریف آن اجتناب کرده.
۶/۶ پن: مورد عجیب اینکه Security Clearance لازمه یک کارمند وزارت خارجه است و تا جایی که میدانم برای افرادی با دو تابعیت ممکن نیست. شاید که این خانم هیچ وقت پاسپورت ایرانی نگرفته.
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
١/٩ خانواده چارلز داروین دوست داشتند که او پزشک شود و تحصیلات خود را هم در این زمینه آغاز کرد، اما علاقه چندانی نشان نداد. پدرش او را به یک مدرسه مذهبی فرستاد تا عالم دینی شود، اما کنجکاوی او به راحتی اشباع نمیشد، و فعالیتها و مطالعات متنوعی از جمله در گیاهشناسی و جغرافیا داشت
٢/٩ تا اینکه به توصیه یکی از دوستان به یک سفر علمی رفت، سفری که دنیا را تغییر داد. او همچنین با بیش از ٢٣٠دانشمند در زمینههای مختلف مکاتبه داشت. این مثال در کتاب Range ذکر شده که آدمی نباید خود را محدود به یک زمینه و رشته کند و اجازه دهد ذهن و کنجکاوی او در دنیاهای مختلف سیر کند
٣/٩ از راجر فدرر و تایگر وودز مثال میزند که چگونه دو مسیر متفاوت را برای رسیدن به اوج موفقیت طی کردند. پدر تایگر وودز از کودکی او را کنترل میکرد و تحت تعلیم بود، اما پدر مادر فدرر اصلا تصور نمیکردند که او روزی در ورزش به موفقیت برسد، و راجر چندین رشته مختلف را دنبال میکرد.
١/١۵ اواخر قرن ١٣ گوبلای خان از نوادگان چنگیز خان قدرتمندترین فرد روی زمین بود و بنا بر رسم خانوادگی با ارتش خود و با خشونت و سبعیت زیاد چین را درنوردید. سپس نظرش به مجمع جزایر کوچک همسایه چین یعنی ژاپن جلب شد. در سال ١٢٧۴ ناو دریایی گوبلای خان با ٣٠هزار نیرو و تعداد زیادی کشتی
٢/١۵ به سمت ژاپن حرکت کرد. در نزدیکی مقصد، در اثر طوفان نیمی از نیروهای مهاجم جان خود را از دست دادند، و گوبلای خان عقبنشینی کرد. هفت سال بعد گوبلای خان مصممتر با ١۴٠هزار نیرو به سمت ژاپن حرکت کرد و ارتش کوچک ژاپن انتظار آنها را میکشید.
٣/١۵ اینبار نیز در آستانه رسیدن به ساحل مهاجمان اسیر طوفان شدند، و یکی از بزرگترین شکستهای دریایی تاریخ رقم خورد. ژاپنیها که دوبار معجزهوار از نابودی نجات یافتند، آن را تقدیر خدایان دانستند و به آن لقب 'باد الهی' یا به ژاپنی kamikaze دادند.
١/٨ امروز سالگرد بمباران درسدن آلمان توسط نیروی هوایی بریتانیا و آمریکا در سال ١٩۴۵ است. طی دو روز بیش از ٢٠هزار نفر کشته شدند و نیمی از شهر نابود شد. بمباران هوایی به منظور وادار کردن شهر به تسلیم و کشته شدن غیرنظامیان همیشه سوالی برای اخلاقی بودن و توجیهپذیر بودن آن بوده.
٢/٨ از ابتدای جنگ آلمان به صورت گسترده از بمبارانها به منظور ترساندن مردم عادی و وادار کردن آنها به تسلیم استفاده کرد. که گاهی مانند حمله به بریتانیا نتیجه معکوس میداد و مردم در دفاع مصممتر شدند. این عکس نقشه شهر Warsaw را به خلبانان آلمانی نشان میداد که مناطق پرجمعیت و مناطق
٣/٨ یهودینشین کجاست. در فیلم صدای سقوط بمب را شنیدهاید. اما بمب در هنگام سقوط صدا ندارد، آلمانها به بمب یک سوت اضافه میکردند تا همه مردم با سقوط تک تک بمبها وحشت را تجربه کنند. در بمباران دو شهر لنینگراد و استالینگراد هدف نه وادار کردن به تسلیم بلکه فقط نابودی کامل شهر بود.
١/١٠ در جج٢ ایتالیا در جبهه متفقین وارد جنگ شد اما بیشتر به عنوان کشور قربانی جنگ از آن یاد میشود. بین سالهای ١٩٢٢ تا ١٩٢۵ که خشونت فاشیستها در سراسر این کشور رو به افزایش بود، اعتراضات زیادی در مطبوعات و جامعه ایتالیا صورت گرفت که خواهان محاکمه عاملان آن بودند.
٢/١٠ اما شعاری که توسط فاشیستها بیش از همه تبلیغ میشد عبارت Me ne frego بود یعنی "اهمیت نمیدم'. یعنی اهمیت ندادن به کشته شدن در برابر تحقق اهداف، یعنی اگر تو مخالفت کردی و کشته شدی 'به من چه' یعنی اگر به حقوق دیگران تجاوز شد 'به من چه'. آهنگهایی با این مضمون ساخته شد
٣/١٠ طرفداران موسولینی آن را بر لباس خود حک کردند. این ذهنیت چشمپوشی و اهمیت ندادن شرط اعطا پست و مقام اداری بود و موسولینی آن را فلسفه حزب میدانست و به آن رنگ میهنپرستی داد. مردم به تدریج این روند جدید را پذیرفتند و از باور به اصول اخلاقی یک جامعه متمدن دست کشیدند.
١/١٢ در آمریکا هزینه یک کودک از تولد تا دانشگاه برای والدین حدود ٢۵٠-٣۵٠هزار دلار است، در حالیکه که در برخی کشورهای اروپایی تقریبا همه چیز رایگان است. در آمریکا امنیت شغلی چندانی، به جز شغلهای دولتی و آکادمیک، وجود ندارد و در صنعت در لحظه at will
٢/١٢ فرد ممکن است اخراج شود. البته که در اقتصاد و بازار پویای آمریکا امکان یافتن مجدد شغل بعد از مدت کوتاهی وجود دارد. در آمریکا ٧٠٪ مردم بیش از ۴٠ ساعت در هفته کار میکنند، ساعت کار از هر کشور صنعتی بیشتر است. شرکتها هم الزام قانونی به مرخصی با حقوق و مرخصی زایمان ندارند،
٣/١٢اما در اروپا به ترتیب حتی ١ماه و چند ماه است. اگرچه که در آمریکا شاغلان تمام وقت از این مزایا هم بهرهمند هستند، نه به اندازه کشورهای اروپایی. حقوق کارگر مکدونالد در آمریکا و دانمارک به ترتیب ساعتی ٩ و ٢١ دلار است با مزایای بهتر برای کارگر دانمارکی. در آمریکا مالیات کمتر است
١/٨ در آتشسوزی ١٩۴٩ در جنگلهای مونتانا، ١۵ آتشنشان برای مهار آتش با چتر به منطقه رسیدند. اما باد جهت آتش را تغییر داد و آنها را با سرعت ٣ متر بر ثانیه در یک سربالایی تعقیب کرد. ٢نفر از آنها نجات یافتند، اما ١٣ نفر در حالیکه وسایل و ابزار خود را حمل میکردند، اسیر آتش شدند.
٢/٨ در سال ١٩٩۴ در آتشسوزی جنگلهای کلورادو ١۴ آتشنشان طعمه آتش شدند. دو بررسی جداگانه تاکید کرد که اگر آنها فقط ابزار خود را رها میکردند زنده میماندند. در حالیکه بیشتر آنها تنها کمتر از ١٠٠متر با منطقه امن فاصله داشتند، کوله پشتی یا تبر همچنان با آنها بود.
٣/٨ کارل والندا طنابباز باتجربه در هنگام نمایش لحظهای تعادل خود را از دست داد و میله از دست او رها شد. از ارتفاع ۵٠متری سقوط کرد و در سن ٧٠سالگی جان سپرد. در لحظه آخر به جای اینکه طناب را بگیرد، به دنبال باز پسگیری میله بود. وسیلهای که دیگر جان او را نجات نمیداد.