❇️مجموعه #جنگ_سرد (١۴):
(١/٢۴) آنچه گذشت:
با شروع شدن دوران حکومت گورباچف، شخصی جدید به نام "بوریس یلتسین" هم پا به صحنه گذاشت و کشمکشی بین نیروهای آزادیخواه و کمونیست در شوروی درگرفت. اصلاحاتی که گورباچف با خودش به شوروی آورد، راه رو کمکم برای استقلال جماهیرِ تحتنظر
(٢/٢۴) شوروی باز کرد. با اینکه همچنان اولویت اصلی گورباچف حفظ موجودیت شوروی بود، وی از دخالت مستقیم در پروسه ظهور لیبرالیسم و اعلام استقلال تعدادی از جمهوریها پرهیز کرد. همزمان یلتسین در خط مقدمِ جنگ با کمونیسم ایستاده بود، اگرچه تا حدی هم در مقابل تندروهای کمونیست
(٣/٢۴) از گورباچف طرفداری میکرد.
اینجا بود که اذهان کمونیستهای تندرو که آرمانهای عمامانشون لنین-استالین-مارکس رو در خطر میدیدن، به وحشت افتاد و تصمیم گرفتن از شر گورباچف و یلتسین و تمام اهدافشون یکجا خلاص بشن. چطوری؟ تنها راهی که هر عوضیِ کلهپوکِ تشنه به قدرتی سراغ
(٢۴/۴) داره: کودتا! (پایانِ "آنچه گذشت")
در سال ١٩٩٠، بعد از اعلام استقلال جمهوریهای سهگانه استونی، لتونی و لیتوانی به همراه جمهوری ارمنستان از اتحاد جماهیر شوروی، عملا اولین ضربه بر پیکر شوروی وارد شد. وحشت کمونیستها از این عمل جمهوریها سبب شد که ارتش شوروی بین
(۵/٢۴) روزهای ١١ام تا ١٣ام ژانویه ١٩٩١، در راستای الحاق مجدد لیتوانی به شوروی، دست به عملیاتی نظامی و وحشیانه در این کشور بزنه که ١۴کشته و ٧٠٢زخمی بجا گذاشت، ولی در نهایت عملیاتی ناموفق بود.
اینجا بود که کمونیستهای تندرو کاملا توجهاتشون رو به "فتنههای" کنار گوش خودشون
(۶/٢۴) معطوف کردن: گورباچف و یلتسین.
در ١١ام دسامبر ١٩٩٠، رئیس KGB "ولادیمیر کیریچکف" شروع به ریختن مقدمات کودتا کرد و شروع کارش هم قرار بود با شبکههای تلویزیونی جمهوری روسیه در موسکو شروع بشه. او در همون روز چند مامور KGB رو خبر کرد تا مقدمات رو برای بدست گرفتن کنترل
(٧/٢۴) اوضاع در شرایط اضطراری فراهم کنن و بعد هم شروع کرد به پیدا کردن افرادِ دیگه در حکومت که باهاش در نقشه "بازگرداندن شکوه شوروی" همکاری کنن. (٧ نفر پیدا شدن که بعدا به اسامیشون اشاره خواهم کرد.)
پس از تشکیل گروه، اسم خودشون رو گذاشتن "کمیته دولتی-ایالتی در شرایط بحران"
(٨/٢۴) یا به اختصار "GKChP".
اول از همه رئیس KGB، گورباچف رو تحتنظر شدید قرار داد. بعد در ٢٣ جولای ١٩٩١، GKChP از طرق نشریه تندرو Sovetskaya Russiya مقالهای رو چاپ کرد که میگفت برای خاتمه دادن به اوضاع "بهمریخته کنونی"، لازمه که گروهی با شدت تمام وارد عمل بشن.
(٩/٢۴) ۶ روز بعد (٢٩ جولای) رئیس KGB گزارشی به دستش رسید مبنی بر اینکه گورباچف و یلتسین در جلسهای با دیگر چهرههای نسبتا لیبرالِ شوروی، سعی در برکناری تعدادی از تندروها که شامل تعدادی از اعضای GKChP هم میشد، دارن. اینجا بود که تندروها فهمیدن باید دست بجنبونن اگرنه فاتحه!
(١٠/٢۴) گورباچف در ۴ آگوست رفت به ویلایی در کریمه برای تعطیلات و قرار بود ٢٠آگوست برای امضای قراردادی با رئیس جمهوری قزاقستان به موسکو برگرده.
اعضای GKChP در ١٧آگوست در ساختمان مهمانهای KGB دور هم جمع شدن و نشستن به خوندن مفاد قرارداد جدیدی که قرار بود گورباچف با قزاقستان
(١١/٢۴) امضا کنه. تهش وحشت کردن چون فهمیدن اون قرارداد قراره بیشتر یه اهدافشون گند بزنه و خلاصه هم فاتحه خودشون خوندست و هم شوروی. پس روز بعد ۴نفر از گروه ٨نفره راهی کریمه شدن تا یا گورباچف رو راضی به استعفا کنن و کاری کنن که معاون اول گورباچف "گِنادی یانایِف" جاشو بگیره،
(١٢/٢۴) یا حداقل یجوری ازش حکم بگیرند تا شرایط اضطراری ملی اعلام کنه و اونا کنترل رو بدست بگیرن.
منتها خبر بد: گورباچف از خیلی قبلتر گفته بود "حاجی چو به دنبال من میآیی، تازیانه را فراموش مکن و تهدیداتت رو غلاف کن." لذا هر۴نفر رو در رنگ قهوهای فرو برد و نه استعفا داد
(١٣/٢۴) و نه هیچ نوع حکمی که به درد اون ٨کلهپوک بخوره.
۴کله از ٨کلهپوک دست از پا درازتر اومدن بیرون و تصمیم گرفتن یک روش کاملا خلاقانه رو برای بدست گرفتن اوضاع استفاده کنن: عملیات نظامی!
اول از همه گورباچف رو در ویلا بازداشت خانگی کردن و بعد هم تمام خطوط تماس ویلا
(٢۴/١۴) با دنیای خارج رو قطع کردن. فقط یدونه رادیوی سونی کهنه رو برای اینکه اخبار پیروزیشون به گوش گورباچف برسه براش باقی گذاشتن. (کلا اعتماد بنفس کاذب همیشه آیتم به گ... دهندهای بوده.)
سریع اخبارِ شرایط رو به ۴ کلهپوکِ دیگه در موسکو فرستادن و اونام دست بکار شدن.
(٢۴/١۵) سریع حدود ٢۵٠هزار دستبند پلیس به یک کارخانه سفارش دادن، ٣٠٠هزار حکم بازداشت آماده کردن، زندان Lefortovo رو خالی کردن برای زندانیهای جدید، چندتن از اعضای نزدیک به یلتسین رو در موسکو بازداشت کردن و در آخر حقوق تمام افسرهای KGB رو دوبرابر کردن و همه رو از تعطیلات
(٢۴/١۶) برگردوندن تا در حالت آمادهباش کامل باشن. البته اونا اول قصد داشتن یلتسین رو هم دستگیر کنن ولی بعدش دیدن اگر یلتسین رو دستگیر کنن، بخاطر محبوبیتش بین مردم روسیه، قائله رو شروع نکرده قطعا باختن و خلاصه منصرف شدن. در عوض امکانات یلتسین و پارلمان حکومت فدرال روسیه رو
(١٧/٢۴) بسیار محدود کردن
فهرست ٨کلهپوک از این قرار بود:
گنادی یانایِف: معاون اول
والنتین پاوْلُوْ: نخست وزیر
ولادیمیر کیریچکف: رئیس KGB
دیمیتری یازوف: وزیر دفاع
بوریس پوگو: وزیر کشور
اُلِگ باکلانُف: عضو کمیته مرکزی CPSU
واسیلی استرادوبتسِف: رئیس اتحادیه کشاورزان
(١٨/٢۴) اصلِ کودتا در تاریخ ١٩ آگوست ١٩٩١ شروع شد. ولی فقط ٢روز طول کشید!
راس ساعت ٧صبح روز ١٩ آگوست، کنترل رسانه روسیه در دست GKChP بود. تمام شبکهها و روزنامههای وابسته به یلتسین و دم و دستگاهش بسته شدن، به غیر از ٩نشریه که طرفدار کمونیستها بودن. از اون ساعت شروع کردن
(١٩/٢۴) به اعلام وضعیت اضطراری در روسیه و اعلامیه قوانین و پروپاگاندای جدید. همینطور شروع کردن به وارد کردن نیروی تازهنفس نظامی از خارج موسکو. ٣۵٠ تانک، ٣٠٠نفربَر زرهپوش و حدود ۴۵٠ کامیون نظامی تا عصر وارد موسکو شدن.
ساعت ٩صبح، یلتسین وارد پارلمان روسیه شد و شروع کرد
(٢٠/٢۴) به بیانیه صادر کردن. گفت که این عمل یک کودتای غیرقانونیه (!!) و قصدشون زیرسوال بردن قانون اساسیه. به ارتش محلی هشدار داد که با این کودتا همکاری نکنه و خواستار این شد که "ملت" صدای گورباچف رو بشنون. مسئله اینجاست که چون رسانه نداشت، همه اینا رو با بروشور در سطح شهر
(٢١/٢۴) پخش کردن!
مردم به حمایت از یلتسین ریختن به خیابون و دور ساختمان پارلمان جمع شدن. GKChP دیدن هوا پسه و خلاصه یانایف (که قرار بود جانشین گورباچف باشه) ساعت ۴عصر یک کنفرانس مطبوعاتی گذاشت و گفت "خبر؟! کی؟ کجا؟ حاجی مو رِ مِگِن؟!(با گویش شیرین خراسانی بخوانید)
(٢٢/٢۴) گورباچف مریضه و علیل. بدبخت داره استراحت میکنه و منم این وظیفه خطیر رو بهعهده گرفتم". ولی اینقدر توی مصاحبه دستاش لرزید و عرق کرد که همه فهمیدن اینا میخوان یه گندی بزنن.
بعد از کنفرانس، یانایف برای خریدن طرفدار یکسری حرکات پوپولیستی، مثل بخشیدن سهمیه غذایی به
(٢٣/٢۴) کشاورزان زد. ولی فایده خاصی نداشت.
روزِ اول کودتا اینطور تمام شد که فرمانده نظامی که پارلمان رو محاصره کرده بود (Major Evdokimov) به یلتسین اعلام وفاداری کرد. بعد یلتسین رفت بالای یک تانک تا برای مردم سخنرانی کنه. سخنرانی یلتسین به شکل عجیبی توسط رسانهها پخش شد!
(٢۴/٢۴) ولی هنوز یک روز دیگه هم باقی مونده بود...
پایان بخش چهاردهم
⬅️منابع:
❇️ The Compatriots:
Andrei Soldatov /Irina Borogan
❇️ The Cold War:
Odd Arne Westad
پ.ن)
پوزش بابت زمانبندی مجموعه #جنگ_سرد. خلاصه کردنش مشکل بود. اشتباههایی داشتم که امیدوارم به بزرگی خودتون ببخشید. ۴قسمت دیگه باقیه و بعدش فقط دو مجموعه رو همزمان میذارم: #تاریخ_اقتصاد_ایران و #مسئله_هنگکنگ.
از همراهیتون سپاسگزارم💐
(بخشهای قبلی👇)
پ.ن٢)
معاون وزیر دفاع "والنتین وارنیکف" که همراه هیأت ۴نفره رفته بود سراغ گورباچف، همواره اصرار به این داشت که گورباچف در موضع ضعف بوده و گفته "لعنت بهتون! هرکاری میخواید بکنین!" ولی بقیه هیات همراه گفتن که گورباچف اصلا خودش رو نباخته و یک پول سیاه هم گف دستشون نذاشته!
پ.ن٣)
یکی از اعضای GKChP، الکساندر تیازاکوفه. به شکل عجیبی اطلاعات دربارهش خیلی کمه. ایشون رئیس انجمن شرکتهای شوروی، صنعت، حمل و نقل و ارتباطات بود و در کودتای دو روزه نقش بسیار فعالی داشت. منتها با وجود کارهای زیادش، یکجورایی چهره کمتر دیده شدهست در کودتا.
پ.ن۴)
تصویری از کنفرانس ساعت ۴عصر در ١٩آگوست که توسط یانایف هدایت شد. یانایف بشدت ترسیده بود، لرزش دست داشت و عرق کرده بود و به سوالات جواب مبهم میداد.
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
(١/١١) وقتی از کشورهای "استعمار شده" بین قرون ١۵ام تا ١٩ام حرف میزنیم، همش تصویر یکسری کشور کاملا بیدفاع و مظلوم به ذهن میاد، درحالیکه بعضیا خوب از خجالت استعمارگران دراومدن.
بهترین مثال، "سریلانکا"ست؛ زمان رسیدن پرتغالیها.
جزیره سریلانکا (که اون زمان اسمش "سیلان" بود)
(٢/١١) پر از معابد ثروتمند و مردمی آرام و صلحطلب بود که بهشون میگفتن مردم "شینگالی"؛ تا اینکه پرتغالیها سر رسیدن. اونا اینقدر به طلا و جواهرات معابد ناخنک زدن و اینقدر دنبال زنان شینگالی افتادن و آزارشون دادن که خلقیات شینگالیها از این رو به اون روز شد.
البته شینگالیها
(٣/١١) از اسلحههای اروپایی خوششون نمیومد و به روش خودشون خشونت به خرج میدادن؛ مثل مخفی شدن، کمین کردن و دام گذاشتن توی جنگلها! قطعا تفنگ سلاح خطرناک و اکثراً مؤثریه ولی وقتی ناگهان یه شینگالی یه تخت سنگ بزرگ رو از ناکجاآباد حواله مغزتون میکنه، دیگه کاری ازش برنمیاد!
❇️مجموعه #جنگ_سرد (١۵):
(١/١٨) در مرحله دوم نیمچه کودتای کمونیستی سال ١٩٩١ در شوروی هستیم.
کودتا در روز ١٩آگوست رسماً شروع شد و با روز اولش با سخنرانی پرشور یلتسین در مقابل کاخ سفید (ساختمان پارلمان روسیه) به پایان رسید و با وجود قلع و قمع رسانهای، بازتاب خوبی گرفت.
(٢/١٨) روز ٢٠آگوست درجه اضطراب سران کودتا روی ١٠٠٠ بود، جوریکه تصمیم گرفتن مستقیما به صورت نظامی با یلتسین شاخ به شاخ بشن بلکه سرجاش بشینه.
در همین راستا ژنرال "کالینین" که توسط "یانایف" (جانشین زوری گورباچف) به فرماندهی نظامی کل ناحیه موسکو انتخاب شده بود، اعلام کرد
(٣/١٨) که از ساعت ١١شب ٢٠آگوست تا ساعت ۶ صبح روز بعد حکومت نظامی مطلق برقراره. برای همین هم اطرافیان یلتسین شستشون خبردار شد که خبراییه و به احتمال قوی ساختمان پارلمان در خطر حمله نظامیه.
با وجود نداشتن اسلحه و وسیله دفاعی، افراد حاضر در ساختمان پارلمان شروع کردن به
(١/٢۴) #مغولستان!
کشوری که با وجود ١.۶ میلیون کیلومتر مربع مساحت، فقط ٣.٢ میلیون نفر جمعیت داره. این کشور فقط دو همسایه شمالی (روسیه) و جنوبی (چین) داره که البته طولانیترین مرز دنیا رو هم با چین داره؛ حدود ۴۶٠٠ کیلومتر.
در چنین جایگاهی حتما باید درباره #کورونا اخبار
(٢/٢۴) زیادی ازش به گوش میرسید. ولی دقیقا چه اتفاقی این مدت در مغولستان افتاده؟
مغولستان کشوریه که اقتصادش بر محور کشاوزی، دامپروری و صادرات مواد عالی و کانی میگرده. البته تاثیر کشاورزی و دامپروری همچنان بیشتره.
امکانات پزشکی-بهداشتی مغولستان در کل متوسط روبه پایینه.
(٣/٢۴) هواش سرد و خشکه و همین موضوع خودش باعث مریضیهای فصلی در کشور میشه که بدون کورونا، همونا اگر از کنترل خارج بشن، خودش یک بحرانِ بزرگ میشه؛ بخصوص در فاصله زمانی ماه نوامبر تا فوریه که بیماری ذاتالریه بسیار شیوع پیدا میکنه.
بخاطر همین مسائل، مردم مغولستان با توصیههایی
(۵/١) در روز هشتم سپتامبر صدای خسخس از گلوی مائو شنیده شد. خدمتکار مائو که برای ١٧سال گذشته در خدمت وی بود قلمی را لای انگشتان دست مائو گذاشت و مائو به زحمت زیاد خطوط کجومعوجی را روی کاغذ رسم کرد. مائو سپس ٣ضربه خفیف به حاشیه تخت چوبیاش زد. خدمتکار متوجه شد که منظور
(۵/٢) مائو از اینکار، پرسش درباره "تاکئو میکی"، نخست وزیر ژاپن است. (اسم نخستوزیر ژاپن در زبان چینی معنای "٣ تخت چوب" را دارد.) مائو هرگز میکی را ملاقات نکرده و تا آن زمان هم هیچ علاقه خاصی به او نشان نداده بود. میکی، در زمانیکه که مائو جویای احوالش شده بود، مشغول مبارزه
(۵/٣) با یک کودتای درون حزبی بود و سعی داشت مقام نخستوزیری خود را حفظ کند.
"مِنگ" (یکی از دو دوستدختر و پرستار مائو) بولتن خبری را جلوی چشمان مائو گرفت تا وی آخرین اخبار درباره نخستوزیر ژاپن را بخواند. این گزارش خبری درباره یک رهبرِ دیگرِ در آستانه سقوط، آخرین چیزی بود
❇️مجموعه #انقلاب: #انقلاب_آمریکا (۴):
(١/١٨) کلونی پایتخت خودش، فیلادلفیا، رو از دست داده بود.
نیروهای واشنگتن در Valley Forge (نزدیک فیلادلفیا) مستقر شده بودن. باز هم زمستان شده بود که يعنی کمبود مواد خوراکی، سرما و مریضی بیشتر؛ اینبار همراه با اعتراض علنی سربازان.
(٢/١٨) ولی ناگهان شخصی اهل پروسیا با نام:
Friedrich Wilhelm Heinrich Steuben(تصویر)
که توجه بنجامین فرانکلین استخدام شده بود، از ناکجاآباد رفت سراغ واشنگتن و گفت که اومده تا افرادش رو با استانداردهای اروپایی آموزش بده! او به سربازان نحوه صحیح شلیک کردن، آرایش نظامی گرفتن
(٣/١٨) و کجاها و به چه شکلی کمپ بزنن رو آموزش داد و مقرارت سختی علیه تخطی کنندگان از قوانین وضع کرد.
ارتش واشنگتن زمستان ١٧٧٨ رو اینطوری پشت سر گذاشت و حالا قوی و آموزش دیده و آماده پس گرفتن فیلادلفیا بود. ولی اصلا نیازی به عملیات نظامی نشد!
با مداخله فرانسه، بریتانیا
❇️مجموعه #انقلاب: #انقلاب_آمریکا (٣):
(١/١٨) ایالات متحده آمریکا متولد شد و مردم مجسمه جورج سوم رو پایین کشیدن و ازش ۴٢٠٠٠ توپ فلزی ساختن.
اینکار از نظر بریتانیا خیانت تلقی میشد. یعنی جورج سوم اگر دستش باز بود، تمام سربازان آمریکایی و اعضای کنگره رو حلقآویز میکرد.
(٢/١٨) واشنگتن درست حدس زده بود. بریتانیا برگشت و اینبار هدفش نیویورک بود. جورج سوم ١٣٠ کشتی با ٢۵هزار نیرو به نیویورک اعزام کرد.
واشنگتن میدونست جنگیدن با قدرتمندترین ارتش دنیا کار سادهای نخواهد بود. ولی چاره دیگه نداشت. آمریکا انتخاب خودشو کرده بود. استقلال.
(٣/١٨) به واشنگتن واقعا سخت میگذشت. زمستان دوباره رسیده بود. اعتماد بنفس سربازان سقوط کرده بود و حتی خیلیاشون خدمت رو ترک کردن. موضوع فقط سربازان نبودن. بخاطر طولانی شدن جنگ، اعتقادات همه نسبت به استقلال رو به سقوط بود. واشنگتن باید کاری میکرد. هرکاری که حس میهنپرستی