بیهقی خیلي اهل ابراز احساسات و این سوسول‌بازیا نیست. اما یه جا که دلش برای مرگ استادش کباب شده یه جمله می‌گه که بر صدرِ جملاتِ مرثیه‌ای می‌درخشه: لَختي قلم بر وی بگریانم.
حالا من می‌خوام لَختي کی‌بورد بر کسي بگریانم که همیشه مردم رو قَرّار (بسیار قِر دهنده) می‌خواست: #آقاسی
خیر. این دوستمون رو که ظاهراً در حال رسیدن به تاریخی‌ترین ارگاسمِ زندگی‌شونن عرض نمی‌کنم.
این‌یکی آقاسی. آقای موسیقی و قِر. مردي که ارادتم بهش، بیشتر از ارادتِ یه طرفدار به یه هنرمنده؛ و هر روز هم بیشتر می‌شه.
اطلاعات زندگیش رو می‌تونید از ویکی‌پدیا پیدا کنید. من مرادم از نوشتنِ این رشته توییت، چیز دیگه‌ایه.
آقاسی سه ویژگی مهم داشت که در تمام زندگیش، اون ویژگیا شخصیتش رو تعریف می‌کرد: اول: صاف‌وصادق و بی‌ریا بود؛ دوم: شیفتهٔ شادی و قِر بود؛ سوم: مردم‌دار و خاکی بود.
ویژگیای دیگه‌اي هم هست که شخصیتش رو کامل تعریف نمی‌کرد. مثلاً مذهبی بودنش که در راه هنرش قرار نمی‌گرفت، یا (ظاهراً) گرفتار شدنش به اعتیاد در اواخر عمرِ نه چندان مفصلش، یا این‌که سوادِ خیلي بالایي نداشت. هیچ‌کدوم از این ویژگیای جزئی‌تر، آقاسی رو آقاسی نکرده بود.
در بابِ قِری بودنش، بحث یه‌خرده مفصل‌تره. آقاسی در تمام عمرش با یکپارچگیِ نادر و خالصانه‌اي قِری بود. منظورم طبعاً این معنای جدیدِ قِری نیست. همین مونده بود آقاسی با اون عظمت شب منتظر «آقایی» بمونه، روی دم‌ودستگاهش سیب‌زمینی آب‌پز بریزه بگه برات شام عشق پختم. منظورم رقص‌آوریه.
آقاسی قِر آور نبود. آقاسی خودِ قِر بود. آهنگ «آمنه» رو تحلیل می‌کنیم.
با یه نوازندگیِ گروهیِ بی‌اعصاب اما به‌شدت رقص‌آور شروع می‌شه. بعدش یه آواز کاااااااملاً قهوه‌خونه‌ای، و درست وقتي که می‌گید این چرا این‌قدر غمگینه، بعد از یه سکوت درخشان، شروع آهنگ با «آمنه، چشم تو...».
قِر از همه‌جای آهنگ می‌باره. تک‌تک جزئیات رو در قِری بودن رعایت کرده‌ن؛ هم آهنگساز، هم خواننده، هم تنظیم‌کننده. مثلاً اونجا که آغاسی به‌جای «رنج و عذابِ منه» می‌گه «رَنِج و عذاب منه»، یا اون صدای «دینگِ» بسیار ظریف و بسیار طرب‌آور، که در اینجا مشهوده. لحظهٔ بالا رفتنِ لُپ.
اون «آهنگ خالی» که وسطش می‌زنن، واقعاً یه طوري رقص‌آوره که آدم اگه با صدای بلند گوش کنه محاله بتونه خودشو کنترل کنه. خیییییییییلي بیشتر از «آقامون جنتلمنه» و اینا.
بگذریم از آهنگای دیگه‌ش که سرآمدِ آهنگای رقص‌آورِ تاریخ این مملکتن؛ مثلاً لب کارون.
چند سال پیش ابراهیم نبوی همین موضوع رو به طرز استادانه سوژهٔ طنز کرده بود و گفته بود بابا اگه دلت شده کاسهٔ خون چرا دستمال می‌چرخونی؟
موضوع فقط این نیست. یه آهنگ داره فوق‌قری، توش می‌خونه: «با دلي که غرق خونه»، چهارصد تا نره‌خر جواب می‌دن: «هی!» جینگیل آلیساست مگه؟
در زمینهٔ شعر هم کلاً موضوع براش بی‌نهایت بیضه‌انگارانه بود و هرچی می‌دادن می‌خوند. مثلاً اول آهنگ سنگ‌تراش با صدای بادی‌بینگولی و خطرناک می‌گه: سنگ‌تراش! سننننگ‌تراش! چون نقشِ بیستون، تندیسي از امّید بتراش، تا بماند یادگار، تا بماند، یادگار، گار، گار، گار.
بدون این‌که اصلاً توجه کنه این مزخرفات یعنی چی.
و البته بدعاقبت‌ترین آهنگشم همین آهنگِ «غمگین» شد، که از رسالت حقیقی آقاسی، یعنی قِر، به دور بود: تو آهنگش به «سنگتراش» توصیه می‌کنه سنگي از «معدن درد» براش بیاره (معدن درد کجاست حالا تو این بدبختی؟) و روش نقشای مختلف بزنه؛/
مثلاً چون خواننده از دست معشوق اعصابش خراب شده، روی سنگش عکسي از چهرهٔ زیبای نگارش بتراشه. منتها شاعر بدبخت چون تو قافیه گیر کرده بوده، هی سفارش طراحی کسشر رو سنگ قبر می‌ده: عکس نگار، دل صد پاره، دل سنگی، خروس جنگی!
بعد از مرگ آقاسی، در یکي از خنده‌دارترین کلیپای عمرم،/
\عین چیزي رو که خوانندهٔ مادرمرده سفارش داده رو سنگ قبرش طراحی کردن. یارو یه قلب قرمز کشید وسطش نوشت دل صد پاره. یه قلب آبی کشید توش نوشت دل سنگی، یه خروس جنگی کشید در حال قوقولی‌قوقو. بلایي سر سنگ بیچاره آوردن که آخوندا سر مملکت نیاوردن. می‌تونید سرچ کنید «آقاسی سنگتراش».
نکته اینه که آقاسی هرگز از مرامِ قر فاصله نگرفت، جز وقتي که مجبورش می‌کردن. «ذیلاً» یه ویدیوی سوپربامزه از ایشون می‌بینیم کنار یه شخصیت گوگولی شبیه حسین پناهی، و بقیه‌شون تو مایه‌های قیافه‌های اعضای کابینهٔ شاه، ظاهراً تو خزینه.
ویدیوش خیلي نکته داره. بشکن دودستی زدن استادانه‌ش و بغلیش که امتحان می‌کنه بعدش می‌بینه این کارا بهش نیومده و ساده دست می‌زنه، و صدای بشکن آقاسی از دست زدنِ همه‌شون بلندتره، شادیش موقع شاد کردن بقیه، ممه لرزوندنش، رقص فیلمبردار با زوم...
آقاسی ضمناً نماز روزه‌ای بود و «مرد خدا» بود؛ و من آرزو می‌کنم کاش همهٔ اهل نماز و روزه همین‌طور می‌بودن.
تو فیلماش معمولاً یه صحنهٔ سلام و تشهد نماز جا می‌داد؛ و از اون مهم‌تر، تو یکي از کنسرتاش می‌گه خانم لیلا فروهر برام یه شامپاین فرستاده، دستش درد نکنه ولی من اهلش نیستم.
اصلاً با لحن پرخاش و طعنه اینو نمی‌گه. کاملاً با حالت قدرشناسانه و «البته ما که اهلش نیستیم ولی دمش گرم.» اگه راست گفته باشه، که ظاهراً همین‌طور بوده، نشون می‌ده اسلام رو زیادی جدی می‌گرفت.
این نکته رو هم دربارهٔ خوانندگی آقاسی ناگفته نذارم:
جز این‌که صداش بسیار رسا و حجیم بود،/
می‌تونست «بندری» بخونه. ببینید، خیلي از خواننده‌های لوس‌آنجلسی، یه «من» رو می‌کردن «مو» و یه «رفتَم» رو می‌کردن «رفتُم»، بقیه‌شو در حد مرتضی احمدی با لهجهٔ تِیرونی می‌خوندن، این می‌شد بندری.
آقاسی بچهٔ دزفول بود؛ و وقتي می‌خوند: «هرچی دارُم سي تو دارُم، دیگه نَم‌بَـــــرُم گُمون/
\همه‌نَه خرجِ تو کُردُم، سَرْ قَبالهٔ حَموم»، دقیقاً می‌فهمید چی می‌خونه، و به لهجهٔ سایر شهرای بندر یا نمی‌خوند، یا اگه می‌خوند، بندریِ خُلَّص و دقیق می‌خوند. بگذریم از ادای واضح و دقیقش از کلمات.
و اما برسیم به تلخیِ قصهٔ آقاسی. آقاسی هم مثل هر قصه‌اي که توی این چهل سال/
\تموم شد، پایانش تلخ بود.
آقاسی پیش از انقلاب بسیار از زندگیش راضی و شاد بود. این نامه نشون می‌ده چه روحیهٔ خوبي داشت. اگه واقعاً خودش، با دست خودش نوشته باشه، نشون می‌ده که چقدر در محاوره‌نویسی هم کارش درست بوده:
بعد از انقلاب اوضاع فرق کرد. دیگه مملکت، مملکتِ قِر نبود. مملکتِ سینه‌زنی بود. مجبور شد بره.
حتی در خارج هم آسایش نداشت. مثلاً مجبور شده بود تو کنسرتاش به‌جای «آمنه » بگه «آی ننه چشم تو جام شراب منه». یه آهنگ گوگولی و شاد رو تبدیل کرد به یه آهنگ ترسناک مال ده‌کوره‌های آلاباما.
اما موضوع از اینم بغرنج‌تر بود. موضوع رفتنش ظاهراً قِر و مِر نبود. بلافاصله بعد از انقلاب ظاهراً امثال شیخ جعفر شجونی و رفیق‌دوست و اینا برای «اموالش» دندون تیز کرده بودن و گرفتار پرونده‌سازی بودن. جوابش رو به این شائبه‌ها بخونید:
تفاوت لحنش رو با لحن نامهٔ قبلی دیدید؟
خلوص و صمیمیت اون، خشکیِ این.
من بعد از چهل سال، دلم به حال پریشانی آقاسی، این مرد بی‌نهایت شاد و دوست‌داشتنی، موقع نوشتن این نامهٔ دوم می‌سوزه. هر چقدر با نامهٔ اول کیف کردم و براش خوشحال شدم.
آقاسی مجبور شد بره. شد «خوانندهٔ لوس آنجلسی.»
ولی آخه نعمت نفتی که آدمِ بار و ویسکی و کلاب و اینا نبود. بابا، آقاسی بچهٔ همین سمتای خودمون بود. تو دزفول، تو جنوب تهران، با این مردم، این مردمِ رذل یا شریف، زشت یا زیبا، بزرگ شده بود. اوضاع مملکت فرق کرده بود، ولی آقاسی که همون آقاسی بود. همون ایرانی خالص. شاد و شادی‌خواه.
بقیه‌شو به‌زودی می‌نویسم و هوا می‌کنم.
آقاسی شده بود مصداق عیانِ «نه در غربت دلي شاد و نه رویي در وطن دارم.»
اما وطن، وطني که آقاسی دوستش می‌داشت، مردم اون وطن می‌پرستیدنش، ولی حکومتِ اون وطن، شادی رو دشمن می‌داشت، از فکر و ذهن آقاسی بیرون نمی‌رفت.
با همهٔ نامهربونیای حکومت جدید در حق خودش، به وطن برگشت.
بعد از چندي یه کنسرت برگزار کرد توی - حدس بزنید - لاله‌زار. لاله‌زاري که فقط بوی محو و رقیقي از قدیم داشت.
ویدیوی اجراش موجوده. یه مشت مرد و زن، جدا از هم، محجبه، با روسریای - به سبک اون موقع - بسیار وسیع و مانتوهای بسیار حجیم. بسیار معقول نشسته‌ن و دست می‌زنن
اگه فهمیدید چطور می‌شه تو کنسرت آقاسی مثل بچهٔ انسان نشست و دست زد، به منم بگید.
توی تمام کنسرتای پاپ و پاپ‌سنتیِ سالای اخیر، مثلاً کنسرتای خواننده‌های به‌دردنخوري همچون حمیدِ ایراد و باگز بانی و اینا، ملت می‌رقصن و خوشن. ایشالا که همیشه خوش باشن.
ولی تو کنسرت آقاسی باید با/
\حالتِ «باد نده سنگین حرکت کن» و «جوان آرام بنشین» کنسرت رو نگاه می‌کردن؛ ولی همینم براشون غنیمت بود. کنسرتش به یه طرز افسانه‌ای با استقبال روبه‌رو شد، و خب جمهوری اسلامی همچون هر حاکمیت نرمال و معقولي در دنیا، کنسرت خواننده رو «به دلیل محبوبیت» لغو کردن!
و آقاسی برگشت به کنج انزوای خودش. ممنوع از چیزي که بزرگ‌ترین عشق زندگیش بود: خوندن، شاد کردنِ بقیه.
روایتي شنیدم از دوستم که داییش خوانندهٔ سنتی بود و حقیقتاً صدای قوی‌اي داشت. توی یه محفل داشت می‌خوند، و آقاسی هم بود. تفاوت محبوبیت آقاسی با اون بابا، از اینجا تا آسمونه.
دایی رفیقم در کمال خاکساری بهش گفت آقا آقاسی، یه افتخار نمی‌دید؟
طفلی گفته بود «من ممنوع‌الصدام». خوانندهٔ (از نظر شهرت) درجه‌چندم به خوندنش ادامه داد و آقاسی، که تمام مملکت دوستش داشتن، هیچ موجود نرمالي ازش بدش نمی‌اومد، به سکوت زجرآورش ادامه داد و ادامه داد.
آخر توی همون انزوا، گویا دچار اعتیاد، گرفتار اضافه‌وزنِ شدید، با پایي که از بچگی آزارش می‌داد (و عجبا! هرگز جلوِ رقصشو نگرفت)، تو کرج از دنیا رفت.
ما که حالا زبونمون بسته‌ست؛ ولی به‌خدا این رفتار با آقاسی نجیبانه نبود.
اگه اسلام رو دوست دارید، آقاسی مسلمون بود.
اگه شادی رو دوست دارید، از آقاسی شادتر و شادی‌آورتر کمیاب بود. خُرد کردنِ مردِ شریف و نجیبي مثل آقاسی، نهایت رذالت افرادي رو نشون می‌ده که این‌طور خُردش کردن.
پایان.
تکمله: اون سنگ قبر کلیپ سنگتراش رو روی قبر آقاسی نذاشتن. این بزرگ‌ترین بخت زندگیش بود که البته بعد از مرگش اتفاق افتاد.
تکمله ۲:
گفته شده هر چیز که بی‌زحمت‌ نوشته شود، بی‌لذت خوانده می‌شود. خیلي چیزا ناگفته موند؛ ولی برای این رشتو زحمت زیاد کشیدم. امیدوارم لذت ببرید.

• • •

Missing some Tweet in this thread? You can try to force a refresh
 

Keep Current with Hosseyn ShanbehZaadeh (اسب شاخدار ویراستار سابق)

Hosseyn ShanbehZaadeh (اسب شاخدار ویراستار سابق) Profile picture

Stay in touch and get notified when new unrolls are available from this author!

Read all threads

This Thread may be Removed Anytime!

PDF

Twitter may remove this content at anytime! Save it as PDF for later use!

Try unrolling a thread yourself!

how to unroll video
  1. Follow @ThreadReaderApp to mention us!

  2. From a Twitter thread mention us with a keyword "unroll"
@threadreaderapp unroll

Practice here first or read more on our help page!

More from @hosseyn1988

27 Apr
بی‌بیم (مامان مامانم) از شدتِ مذهبی‌گری رو پا بند نیست. یعنی قشنگ هر آن خطرِ این می‌ره که یهو به مقام فناء فی الله برسه یه زرشک‌پلوِ ختم بیفتیم. از وقتي من یادم میاد داشته از شدت مذهبی‌گری می‌مُرده. با هشتاد سال سن از جَوونای «نامحرم» رو می‌گیره که چیزي ناید از مستوری‌اش کم.
خودش در این حد البته مذهبی نبود. قابل درمان به نظر می‌رسید. یه چند مدت اومد قم، تو خونهٔ یه خانمي از خودش بزرگ‌تر، به‌نام «حاج خانم» (اسمشو به کسي نمی‌گفت مبادا ما تحریک بشیم، با چشای شهلا به یه گوشه خیره بشیم و خودمونو نوازش کنیم بگیم «آه، عزت‌الملوک») مستأجر بود. اون خرابش کرد.
زمان بچگانیم، وقتایي که یه مناسبت مذهبی بود و بی‌بیم خونهٔ ما بود یا من خونهٔ داییم پیشش بودم، چون متن رو قشنگ و تمیز و بااحساس می‌خونم، مجبورم می‌کرد اعمال اون شب رو از مفاتیح براش بخونم. یه ده دوازده دور مفاتیح رو ختم کردم گمونم.
Read 12 tweets
26 Apr
دیدید گاهي یه بیت رو همه می‌خونن و می‌گن به‌به، چه‌چه، و این‌قدر تکرار می‌شه که دیگه فکر می‌کنید همه معناشو می‌دونن و هرگز روتون نمی‌شه بپرسید؟ :))))
دوستي معنای یه بیت مشهور رو ازم پرسید. برای شما هم توضیحش می‌دم. لطفاً همه‌تون لایک کنید تا معلوم نشه کي واقعاً بلد نیست. :)))
شوق است در جدایی و جور است در نظر
هم جور بِه، که طاقت شوقت نیاوریم
یعنی وقتي ازت دورم بهت مشتاقم، وقتي نگاهت می‌کنم بهم ستم می‌کنی. همون ظلم و ستمت رو با وجود تلخیش، به حس شیریني مثل اشتیاق ترجیح می‌دم، چون لازمهٔ اشتیاق دوریه. طاقت اشتیاقت رو ندارم. بهم ظلم کن. آه. عّاح.
همین.
لطفاً نگید «چقدر بی‌سواد بود که اینو نفهمید» و «اینم پرسیدن داره؟» و از این حرفا. خب همه به‌اندازهٔ هم شعر نخونده‌ن. درک زبان شعر برای همه آسون نیست.
(به معنی واقعی کلمه حتی یک نفرم قرار نیست از این طعنه‌ها بزنه. آزار دارم قشنگ.)
Read 4 tweets
24 Apr
یه تیکهٔ بسیار ساده از فیلم زیرزمین امیر کوستاریکا:
مارکو (یکي از دو نقش اصلی) مستِ پاره‌ست و داره با یه زن فاحشه سکس می‌کنه، در کمال بی‌حوصلگی و بی‌اشتیاقی و حتی مسخره کردنِ صداهایي که زنه درمیاره. یهو هواپیماها شروع می‌کنن به بمبارون. مارکو تازه مشتاق سکس می‌شه. به‌شدت. به‌شدت.
زنه می‌خواد فرار کنه و این هی می‌خواد نگهش داره و می‌گه بابا وایسا جای خوبشه اینجا. زنه لخت مادرزاد فرار می‌کنه و مارکو می‌ره یه گوشه در کمال شور واشتیاق، خودارضایی می‌کنه.
ذره‌اي این صحنه اروتیک نیست. زنه بسیار بداندامه وسکسشون اول کسالت‌بار و خنده‌داره، بعدشم با یه شور احمقانه.
اما کارگردان با زیرکی و ظرافتِ تمام یه نکته رو همین‌جا جاگذاری کرده: این آدم با جنگ «ارضا» می‌شه؛ و همین موضوع، ظرف سه ساعت، فیلمِ بی‌نهایت عجیب‌وغریب و خنده‌دار رو، تبدیل به یکي از مخوف‌ترین و غم‌انگیزترین و در عین حال، به طرز عجیبي، شادترین فیلم عمرتون می‌کنه.
هنر به این می‌گن.
Read 4 tweets
19 Apr
#روز_سعدی
مختصري دربارهٔ شیخ #سعدی
استادای سوپرعارفِ ادبیات وقتي صحبت از یه شخص بزرگ می‌شه، می‌گن «ما در حدي نیستیم که دربارهٔ فلانی صحبت کنیم.» و اگه حرفشونو تأیید کنید گازتون می‌گیرن.
از اون‌طرف: درست ترم یک ادبیات که بودیم یه پسري بود که چیزایي شبیه شعر می‌ساخت؛/
\یه روز ازش پرسیدم راستی رفیق، نظرت در مورد مولوی چیه؟
به‌طور تصنعی و برای مسخره‌بازی سر خم کرد و دست روی سینه گذاشت، گفت «ایشون که استاد ماست.»
خندیدیم.
ولی خب بدون هیچ شوخی‌اي من در حدي نیستم که در مورد سعدی بتونم حق مطلب رو ادا کنم؛ و ایشون «استاد ماست». ما: همهٔ فارسی‌زبانان.
من یه برش، یه گزیدهٔ مختصر از سعدی می‌گم، و از رفقا که بیشتر و بهتر از من می‌دونن، درخواست می‌کنم کوت کنن، یا منشن بذارن و هر کدوم نکته‌اي بگن.
شروع می‌کنیم.
جایگاه سعدی رو در زبان فارسی فقط می‌شه با این جمله نشون داد: «اگه سعدی گفته، پس درسته.»
در همین حد.
Read 22 tweets
19 Apr
تو سالای ۱۹۶۸ تا ۱۹۷۲، ملک‌الشعرای انگلیس، «سیسیل دِی‌لوئیس» بود.
بله. درست حدس زدید. پدرِ آق دانیال. اشرافزاده به معنی واقعی.
یکي از اشعاري که سروده اینه. ترجمه‌شم کرده‌م براتون:
They who in folly or mere greed
Enslaved religion, markets, laws
Borrow our language and bid\
/Us to speak up in freedom's cause.

This is the logic of our times:
No subject for immortal verse;
That we, who lived by honest dreams
Defend the bad against the worse.

آنان‌که نابخردانه یا تنها بهر آز
دین را، پول را، قانون را به یوغ کشیدند
زبانمان را نیز به عاریت می‌برند/
و نمی‌گذارند در راه آزادی سخن گوییم.
این منطق عصر ماست:
جایي برای شعر جاودانه نیست.
که ما، که رؤیای صادقه‌مان را زیستیم
در مقابل بدتر، از بد دفاع می‌کنیم.

اگه جایي اشتباه فاحش کردم بگید.
Read 4 tweets
18 Apr
قبلاً اینو گفته بودم، اما با رویکرد دیگه‌اي.
رفقا، مهدی اخوان ثالث شاعر مورد علاقهٔ منه. تو روز خوبش شمر هم جلودارش نبود و چنان خلاقانه و استادانه شعر کلاسیک و نو می‌گفت که هیچ‌کس، مطلقاً هیچ‌کس به گَردِ پاش هم نمی‌رسید. توی ادبیاتي که پُر از درخشان‌ترین فحشاست،/
\مثلاً «همرنگ به کیرِ موشِ مُرده/ همدوش به مُردهٔ فسرده»، یا «خار در چشم و کِلک در ناخن/ تیز در ریش و کیر در کون باد»، حتی بیت فحش‌آلود مورد علاقه‌مم از اخوانه و ورد زبونمه: «ماده‌خوکِ حیض و نر سگ هیضه‌اي تا رستخیز/ هی بشاشاد و ریاد ای دد به مرقد بر تو را.»
یعنی ای حیوان وحشی!/
\امیدوارم تا قیامت خوک مادهٔ پریود و سگ نر اسهال‌گرفته‌اي به ترتیب بر قبرت بشاشد و بریند.
دیگه از این شدیدتر نمی‌شه.
و موضوع فقط فحش هم نیست. تو لحظات عاشقانه بیداد می‌کرد: ای تکیه‌گاه و پناهِ/ زیباترین لحظه‌های/ پُر عصمت و پُرشکوهِ/ تنهایی و خلوتِ من/ ای شط شیرین پرشوکتِ من...
Read 17 tweets

Did Thread Reader help you today?

Support us! We are indie developers!


This site is made by just two indie developers on a laptop doing marketing, support and development! Read more about the story.

Become a Premium Member ($3/month or $30/year) and get exclusive features!

Become Premium

Too expensive? Make a small donation by buying us coffee ($5) or help with server cost ($10)

Donate via Paypal Become our Patreon

Thank you for your support!

Follow Us on Twitter!