چرا در انتخابات شرکت کردیم و چرا برای جمهوری اسلامی جان میدهیم #رشتو
۱/ دیشب، بعد از شام، راحیل به مادرش گفت بیا آخرین آهنگی که تمرین کردم رو گوش کن. من هم همراهشون رفتم به اتاق راحیل.
شروع کرد؛ آهنگ «رؤیای یک مرد» یانی بود. معجزهای است این آهنگ.
لیا که متوجه غیبت ما شده بود🔻
۲/ لیا که متوجه غیبت ما شده بود، دوان دوان آمد و وسط اتاق ایستاد و به مادرش خیره شد: همسرم - که حالا روی تخت راحیل دراز کشیده بود، چشمهایش را بسته بود. دست راستش در هوا بود و انگشتانش را موزون با آهنگ پیانو، در هوا سیلان میداد.
راحیل یک نوت را اشتباه زد، برگشت از نوت قبلی. و 🔻
۳/ و لیا شروع کرد به بالا و پایین پریدن؛ میرقصید، به سبک خودش، جوری که اگر کسی قبلاً رقصش را ندیده بود، گمان میکرد قصد دارد چیزی را در هوا بقاپد...
بعد از «رؤیای یک مرد»، راحیل آهنگ «پدر خوانده» نینو روتا را نواخت، و بعد از آن، «گل گلدون» شهبازیان.
لیا همچنان - 🔻
۴/ لیا همچنان به سبک خودش - میرقصید و من روی صندلی راحیل لم داده بودم و تجلی «رؤیای یک مرد» بودم.
* * *
در شرق ما، افغانستان، گاه و بیگاه همکیشان بیگناه ما، زن و بچه و پیر و جوان در خون خود میغلتند. در غرب، در عراق و سوریه، زخمها هنوز تازه است و تروریستهای داعشی مترصد.🔻
۵/ شمال کشور، آذربایجان و ارمنستان تازه از جنگ رها شده اند، و ثبات کشورهایشان، همچنان دیگر کشورهای شمالی ما، در وابستگی است، نه استقلال.
* * *
حوادث صندوقهای رای خارج از کشور، خاطرۀ جنایات ساواکیها و منافقینی را زنده کرد که سلف داعش بودند چهار دهه قبل: وحشی،بیمنطق،بیخانواده🔻
۶/ امنیت - به ویژه در جغرافیای ما - متاع بینهایت گرانبهایی است.
قیمتش برای ما، خون بهترین فرزندان خاک ایران بوده است.
ما رای دادیم، تا این متاع گرانمایه، از چنگمان نرود.
سرنوشت ما، مردم ایران، بدون جمهوری اسلامی، وضعیت امروز لیبی است.
مباد بر ما. 🟥
1/ رویکرد سیدابراهیم رئیسی در قبال جریانات فرهنگی، ناشران کتاب، رسانهها و آثار روشنفکران سؤالی است که در چند ماه گذشته به اندازه پررنگشدن نامش برای ریاست قوه قضاییه، پررنگ شده است.
2/ خاطرات عباس معروفی با ابراهیم رئیسی بهعنوان دادستان تهران شاید برای خیلی از اهالی فرهنگ و رسانه تکراری باشد، اما با توجه به شایعات اینروزها خواندنی است.
3/ عباس معروفی نویسنده مشهور مقیم آلمان و مدیر مجله ادبی «گردون» است که در نخستین سالهای دهه ۷۰، توقیف آن بازتاب فراوانی در محافل داخلی و خارجی داشت.
۱/ سخن معروفی از سورن کیرکِگورد، فیلسوف دانمارکی، وجود دارد: «زندگی را فقط میتوان با نگاه به گذشته فهمید؛ ولی آن را باید با نگاه به آینده زیست.»
در یک دنیای عادی، و نه حتا ایدهآل، «گذشته» نماد «ثبات» است و «آینده» مظهر «عدم اطمینان».🔻
۲/ به عبارت دیگر، «گذشته» به آن دلیل که اتفاق افتاده و تغییر آن (دست کم با قدرت شناخته شدۀ ما انسانها تا امروز) غیر ممکن است، ثابت و مطمئن و غیرقابل خدشه است؛ بر خلاف آینده، که بر اساس اراده، انتخابها، و بسیاری عوامل و متغیرهای دیگر شکل میگیرد و بنا بر این، نامطمئن است.🔻
۳/ در عین حال، ما انسانها، همیشه سعی میکنیم که آینده را - علیرغم ماهیت عدم قطعیتش - با تجربهای که از گذشته داریم، مطمئنتر کنیم. به عبارت دیگر، با انتخابهای الان خود، ماهیت ثبات و اطمینان را (تا جای ممکن) به «آینده» اضافه نماییم. برای مثال 🔻
قسمت دوم مستند #فروشنده3 با عنوان #شام_آخر (ادامۀ #پایان_بازی) تولید شده اما صدا و سیما از پخش اون خودداری کرده است (میتونید از لینک زیر رایگان دانلودش کنید).
در اواخر این مستند، روایت ذلتباری که چگونه #ظریف مجبور به امضای #برجام میشه، آمده است. ammaryar.ir/product/forous…
کری مینویسه: ظریف رو برای ارایۀ نسخۀ نهایی #برجام به یک سالن بزرگ دعوت کردیم. ظریف نگاهی کرد و تقریبا ۳۰ثانیه بعد گفت: «این توهین آمیز است! شما سعی میکنید من رو تهدید کنید.» ظریف برآشفته شد و بلند شد که برود، گفت: «هرگز یک ایرانی را تهدید نکن!»
پس از چند روز...🔻
جان کری:
من شروع کردم: «جواد، این همینه. میخوای تمومش کنیم یا نه؟»
... ظریف گفت با تهران صحبت کرده.
خواستم ظریف رو آرام کنم. گفتم فکر نمیکنم کار دیگری باشد که ما بتوانیم انجام دهیم. توافق همینه. قبولی میکنی یا رهایش میکنی؟
ظریف آماده شده بود تا توافق را بپذیرد...🔻
۲/ او فاش کرد که زنان بومی آمریکا (سرخپوستان) قربانی نوع مدرنی از پاکسازی قومی (جنوساید) شده اند: عقیم سازی دسته جمعی! time.com/5737080/native…
۳/ در ابتدا و میانۀ قرن بیستم، جریانهای معتقد به اصلاح نژادی (اوژنیک) در اروپا و آمریکا قدرتمند شده بودند. این جریانها معتقد بودند که جامعۀ انسانی باید با حذف ژنهای معیوبِ افراد یا گروههای پست و فرومایه، ژنهای خوب انسانی را گسترش و ارتقا دهد. courses.lumenlearning.com/culturalanthro…
۱/ بگذارید داستانی برایتان بگویم. در جنگلهای تاسمانیا، دو قبیله بودند. یکی قبیلۀ قویتر با اسلحه فولادی و دیگری قبیلۀ ضعیفتر با اسلحه چوبی. قبیلۀ قویتر، برگۀ آب را تصرف کرده بود و نمیگذاشت قبیلۀ ضعیفتر از آن استفاده کند.
۲/ قبیلۀ ضعیفتر گاهی مخفیانه و گاهی با یک یورش، خودش را به آب میرساند و روزگار میگذراند.
تا یک روز که یکی از روشنفکران قبیلۀ ضعیفتر گفت این چه وضعی است؟ چرا ما یک #زندگی_نرمال نداشته باشیم و مثل همه راحت از آب برکه استفاده نکنیم؟
۳/ این طور شد که قبیلۀ قویتر و قبیلۀ ضعیفتر پای میز مذاکره نشستند.
مذاکرات دو سال طول کشید و در نهایت قرار شد قبیلۀ قویتر، در هر ماه یک نصفه روز آب برکه را در اختیار قبیلۀ ضعیفتر بگذارد. در عوض قبیلۀ ضعیفتر سلاح خود را به قبیلۀ قویتر بدهد.
مطلب خوبی از #مسعود_شایان که نشون میده چه چیزی چین رو از شر کرونا خلاص کرد
* * *
1️⃣ ۷۷ روز تمام هیچ کس حق نداشت از ووهان خارج بشود. هم چنان در چین از تمام مسافران خارجی تست گرفته می شد و باید ۱۴ روز در قرنطینه می ماندند.
هنوز به سالگرد فیلمهایی که نشان میداد شهر به شهر ارواح تبدیل شده نرسیده ایم که دارد [به دروغ] متن پشت متن تولید می شود که چین با طب سنتی کرونا را شکست داد.
2️⃣ آیا این به معنای عدم استفاده از داروهای جایگزین است؟ خیر. اما در ووهان هنوز سه ماه پس از قرنطینه مغازه ها تعطیل بودند. رستورانها فقط به صورت بیرون بر کار میکردند. سینماها و مدارس بسته بودند و اگر کسی میخواست در شهر تردد کند، باید کد سلامتش را در ایستگاه بازرسی نشان میداد.