۱) بهطور کلی تاخیر در روند مذاکرات چند آسیب در پی دارد: نخست اینکه با گذر زمان، جریان ضد برجام در آمریکا فرصت لابیگری و تثبیت مواضع خود را خواهد داشت.
۲) به عنوان مثال، بنگاههای روابط عمومی وابسته به این جریان فرصت خواهند داشت افکار عمومی را نسبت به نیات ایران بدبین کنند و فضای سیاسی را برای مقاصد خود شکل دهند.
۳) در این همین راستا، مخالفان توافق در کنگره نیز مجال بیشتری خواهند یافت تا از طریق قانونگذاری قدرت مانور و اختیارات دولت بایدن را محدود کنند و با موانع حقوقی جدید مسیر مذاکرات را منحرف کنند.
۴) دوم اینکه با گذر زمان - و تداوم فعالیتهای هستهای ایران - مواضع اروپا به تدریج تندتر خواهد شد و شکاف میان واشنگتن و بروکسل - که تاکنون ایران از آن بهره برده - رفتهرفته بسته خواهد شد.
۵) در این صورت، احتمال توسل آنها به مکانیسم موسوم به «ماشه» قوت میگیرد و قطعنامههای شورای امنیت احیا خواهد شد.
۶) سوم اینکه تاخیر در مذاکره ممکن است بر مواضع روسیه و چین نیز تاثیر منفی بگذارد و باعث شود آنها نیز به اهرمهای فشار خاص خود علیه ایران روی بیاورند
۷) فراموش نکنیم روسیه و چین نیز در ماههای اخیر نسبت به تشدید فعالیتهای هستهای ایران - به خصوص در مورد لغو پروتکل الحاقی- اعتراض داشتند و ممکن است پیرو این اعتراض دست به اقدامات عملی بزنند.
۸) یکی از حالتهای بسیار نامطلوب این است که موضوع «بازرسی»ها را به شورای امنیت ببرند و از طریق یک قطعنامه الزامآور ایران را وادار به تن دادن به پروتکل الحاقی کنند.
۹) یعنی در عمل طرف مقابل در مسابقه «اهرمسازی» دست برتر را پیدا کند و ایران از موضع مدعی به جایگاه متهم تغییر موقعیت دهد. چهارمین آسیب نیز این است که با گذر زمان ممکن است اتفاقات پیشبینی نشده یا حوادث ساختگی به کل فضای سیاسی را تغییر دهد و بحث لغو تحریمها را بلاموضوع سازد.
۱۰) پنجم، ممکن است تاثیر تاخیر در مذاکرات بر وضعیت معیشتی و اقتصادی مردم در داخل کشور نیز مشکلات عدیدهای برای دولت آینده پیش بیاورد به نحوی که بحرانهای اجتماعی مشهود شود و به تبع آن موقعیت مذاکراتی ایران بهشدت تضعیف گردد.
۱۱) در چنین شرایطی، لازم است مجلس شورای اسلامی در اولین اقدام دست دولت رئیسی را برای ابتکارات دیپلماتیک باز بگذارد؛ از ایجاد محدودیت بیشتر در مذاکره با آمریکا پرهیز کند و حتی اختیارات وسیعتری به دولت بدهد تا این انسداد را پایان بخشد.
۱۲) آقای رئیسی از افرادی استفاده کند که هم به ضرورت احیای برجام اعتقاد راسخ دارند، هم دانش کار را دارند، هم تجربه دارند و هم در صحنه بینالمللی دارای اعتبار هستند.
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
۱) قرار گرفتن ذیل فصل هفتم یعنی شورای امنیت کشور شما را رسماً «تهدیدی برای صلح و امنیت جهان» تشخیص داده است و همه دولتهای عضو سازمان ملل را ملزم به اجرای تمام تمهیدات قهریهای میدارد که علیه شما به تصویب رسانده است.
۲) یعنی همه کشورهای جهان - از متحد گرفته تا دشمن - از نظر قانونی مکلف میشوند از طریق قانونگذاری در پارلمانهای ملی و سایر سازوکارهای حکومتی آن تمهیدات را علیه شما به اجرا بگذارند.
۱) کسانی که ایران را دستکم یک نسل درگیر «شورای امنیت» کردهاند به جای پاسخگویی، نه تنها طلبکار کسانی شدهاند که برای خروج از چاه «یک نقشه» راه به اجرا گذاشتهاند، بلکه بعضاً منکر این حقیقت میشوند که قطعنامهها علیه ایران اصولاً تحت فصل هفتم تصویب شده بود!
۲) یکی از این آقایان - که اتفاقاً در دولت قبل مسئولیت داشت - مدعی بود قطعنامههای شورای امنیت تحت فصل هفتم تصویب نشده و روحانی و ظریف - برای فریب دادن مردم و قهرمانسازی از خودشان این دروغ را منتشر کردهاند!
۳) وقتی به او یادآوری شد در مقدمه قطعنامه به صراحت عنوان فصل هفتم (Chapter VII) ذکر شده، منکر ماجرا شد و پس از مطالعه متن پیروزمندانه موضع خود را تکرار کرد. بعد از مدتی کاشف به عمل آمد ایشان عدد لاتین «هفت» (VII) را «ویی» میخوانده و تمام این سالها متوجه وخامت داستان نشده است!
۱) پرونده هستهای ایران تا ۴ سال دیگر در دستور کار شورای امنیت سازمان ملل قرار دارد. بعد از آن، از دستورکار خارج میشود، سازوکار موسوم به «ماشه» منحل میشود و سایه شورای امنیت بعد از قریب به ۲۰ سال از سر ایران و امنیت ملی برداشته میشود.
۲) در این چهار سال، بسیار مهم است سکاندار دولت و مجری سیاست خارجی بتوانند به نحوی پرونده را مدیریت کنند که درگیری ایران و شورای امنیت سرانجام ختم به خیر شود. مسئله کمی نیست. ایران امروز محتاج تداوم یک مدیریت صحیح در عرصه بینالمللی است.
۳) این مدیریت صحیح نیز در عمل یعنی دولت بعدی هم از نظر منش سیاسی، هم از نظر دانش فنی و حقوقی و هم از نظر اعتبار بینالمللی توانایی عبور از این گردنه را داشته باشد. اگر نه، سایه شوم شورای امنیت و بیثباتی اقتصادی و سیاسیِ حاصل از آن یک نسل دیگر گریبانگیر کشور خواهد شد.
۱) یکی به رویکرد سیاسی، تسلط بینالمللی، چینش مسئولین و دانش فنی دولت آینده برمیگردد؛ و یکی به امکان و تمایل دولتهای مقابل به همکاری با یک دولت اصولگرا در ایران مربوط میشود.
۲) طبیعتاً، اولین پرسش این است که دولت اصولگرای بعدی با کدام رویکرد، کدام افراد و مجهز به چه سطحی از دانش فنی و حقوقی وارد میدان خواهد شد؛ و سپس، سیاستمداران اروپایی و آمریکایی تا چه حد حاضر خواهند شد از سرمایه سیاسی خود برای نشست و برخاست با آنها هزینه کنند؟
۱) در سالهای اخیر، بخش قابل ملاحظهای از فعالیتها و انرژی لابیهای ایرانستیز در آمریکا و پایتختهای اروپایی معطوف به تخریب دکتر ظریف شد، چرا که جریان متخاصم چهره یک دیپلمات متخصص، معتدل و منطقی را سدی در برابر پروژهها و تلاشهایش برای اجماعسازی علیه ایران میدید.
۲) از دید آنها، کشوری که وزیر امور خارجهاش دستکم دو بار نامزد دریافت جایزه نوبل صلح شده و قابلیتی استثنایی در جذب رسانهها، افکار عمومی و محافل تخصصی را دارد، نمیتواند به راحتی سوژهٔ هراسآفرینی و اجماعسازی قرار گیرد.
۳) تا به امروز هم که ظریف همچنان چهرهٔ ایران و کارگزار سیاست خارجی است کماکان نتوانستهاند حول محور «ایرانهراسی» یا دستآویزهای مشابه صحنه سیاست داخلی کشورهای غربی، صحنه بینالمللی و حتی صحنهٔ منطقهای را علیه ایران ساماندهی کنند.
۱) به تصمیمات و اقداماتی که سیاستمداران به قصدِ پیروزی در انتخابات - و نه بخاطر مصلحت کشور - اتخاذ میکنند اصطلاحاً تصمیمات الکتورالیست (Electoralist) یا «انتخاباتگرا» میگویند.
۲) دکتر همتی - با اعلام اینکه صرفاً قصد دارد برای یک دوره ۴ ساله رئيسجمهور شود - به شیوهٔ مبتکرانهای متعهد شده از این قبیل تصمیمات زیانبار پرهیز کند.
۳) متاسفانه، اغلب رقبای او نمیتوانند به راحتی تعهد مشابهی به مردم بدهند. چرا که اغلب آنها در سالهای اخیر صرفاً بخاطر مقاصد انتخاباتی - و عمدتاً بخاطر ممانعت از توفیق دکتر ظریف و افراد همفکر او در انتخابات ریاستجمهوری - برجام و دستگاه دیپلماسی را به شکل غیرمنصفانه تخطئه کردند.