""معراج "" :دیدار خیالی محمد با (الله) در آسمانها!!!
آیه ۱ سوره بنی اسرائیل(اسراء)کتاب قرآن،گویا در افسانه گری با محتویات خیالی کتاب هزار و یکشب،به مسابقه برخاسته است.مدلول افسانه ای این آیه که درباره معراج محمد به آسمانها میباشد تا آن اندازه بیهوده و تخیلی است که بسیاری از ⬇
نویسندگان اسلامی و حتی گروهی از پیشوایان مسلمانان و از جمله'فخر الدین رازی'(درگذشته در ۶۰۶ هجری قمری)، در درستی آن تردید کرده اند. آیه ۱بنی اسرائیل میگوید:( پاک و منزه است آنکه بنده اش را شبی از مسجد الحرام(مکه) به مسجد الاقصی(اورشلیم) که پیرامون آنرا برکت دادیم،سیر داد تا آیات⬇
خود را به او بنمایاند). گروهی از تفسیر کنندگان قرآن مفاهیم آیه های ۱۷ و ۱۸ سوره نجم را موید مدلول آیه ۱ بنی اسرائیل و دلیل درستی افسانه معراج قرار داده اند مفاهیم دو آیه مذکور حاکی است که( دیدگان او از مشاهده آیات و نشانه های الله، نه منحرف شد و نه به اشتباه افتاد)! تردید نیست،⬇
همانگونه که محمد بسیاری از اصول و احکام قرآن را زرتشتی ها و موسوی ها و مانوی اقتباس کرده، سفر معراج را نیز از سفر (اردویراف)مقدس زرتشتی به آسمانها و بازگشت او به زمین و نیز معراج یوحنا و اشعیاء به آسمانها که شرح آن در تورات و انجیل آمده برداشت کرده تا از آنها عقب نماند!😐⬇
محمد حسنین هیکل،در کتاب زندگی محمد،نوشته است که معراج محمد اندکی پیش ازهجرت او به مدینه( شب۲۱ ماه رمضان و یا به قولی ۲۷ماه رجب سال دوازدهم بعثت،۶۲۱میلادی)،پس از نماز عشا هنگامی ک محمد در خانه(ام هانی) دختر عموی خود خفته بود روی داد.اما شرح افسانه معراج محمد را از(صحیح البخاری)⬇
می آوریم، زیرا تمام علما و فقها و مقامات اسلامی در سراسر جهان بدون استثنا،درستی و اعتبار احادیثش را تایید کرده اند! صحیح البخاری در حدیث شماره ۲۲۷ جلد پنجم از صفحه ۱۴۲ تا ۱۴۸ مينويسد:انس بن مالک از قول مالک بن صعصعه روایت میکند که محمد گفته است: هنگامی ک من در(الحجر) دراز کشیده⬇
بودم،ناگهان شخصی نزد من آمد و سراسر بدنم را پاره کرد. (از ناحیه کردن تا بالای موهای آلت تناسلی اش را پاره کرد) بعد محمد ادامه میدهد: سپس او قلب مرا درآورد. پس از آن یک سینی طلا که(سینی طلایی ایمان) نامیده میشود نزد من آورد و قلبم را با آب ایمان شستشو داد و بعد آنرا با درونمایه⬇
ایمان پر کرد. آنگاه آنرا به محل اولیه اش برگرداند. سپس حیوان سفیدی که کوچکتر از قاطر و بزرگتر از الاغ بود، نزد من آورد.( نام حیوان بُراق بود)! و گامهای آن حیوان به اندازه ای بزرگ بود که تا آنجایی که چشم آن حیوان نیروی بینش داشت ادامه میافت! محمد ادامه میدهد: من به اتفاق جبرئیل ⬇
روی براق سوار شدم و حیوان شروع به حرکت و ما را به آسمان اول برد. هنگامی که به دروازه آسمان اول رسیدیم دربان پرسش کرد شما کی هستید؟جبرئیل پاسخ داد، جبرئیل هستم دربان پرسید،چه کسی شمارا همراهی میکند؟جبرئیل گفت: محمد بن عبدالله 😐، دربان پرسش کرد آیا محمد با دعوت ب اینجا آمده است؟⬇
جبرئیل پاسخ مثبت داد.در این زمان دربان ب من خوش آمد گفت و دروازه را ب روی ما گشود و نخستین شخصی که من در آسمان اول مشاهده کردم آدم ابوالبشر بود.جبرییل اظهار داشت این پدر توست،به او سلام کن، من چنین کردم و آدم پاسخ مرا داد و افزود،تو فرزند و پیامبر پاک نهاد و با ایمان خوش آمدی،⬇
سپس آدم هم به ما ملحق شد و سه نفری روی براق نشستیم! تا به آسمان دوم رسید، (سوالات دربان آسمان دوم همانند سوالات دربان آسمان اول تکرار شد) جبرییل محمد را معرفی کرده و دربان آسمان دوم دروازه را باز کرده، محمد ادامه میدهد: من در آسمان دوم (یحیی و عیسی)را که پسر عموهای یکدیگر هستند⬇
دیدار کردم، به آنها سلام کردم آنها سلام مرا پاسخ دادند و اظهار داشتند ای برادر و پیامبر پرهیزکار خوش آمدی.محمد در ادامه افسانه میگوید:سپس جبرئیل مرا به آسمان سوم بود ( سوالات دربان سوم تکرار سوالات دربان های قبلی)دربان دروازه را باز و خوش آمد گفت،در آسمان سوم من یوسف را مشاهده⬇
کردم، سلام کردم و یوسف پاسخ گفت ای برادر و پیامبر پاک نهاد خوش آمدی!صحیح البخاری جمله های یکنواخت بالا را بدون تغییر، در هر آسمانی تکرار میکند لذا از تکرار آنها خودداری میکنیم🙏بر پایه نوشته صحیح البخاری محمد در آسمان چهارم (ادریس)در آسمان پنجم (هارون) و در آسمان ششم(موسی) را⬇
ملاقات میکند در آسمان ششم بین محمد و موسی گفتگویی پیش میآید :محمد میگوید زمانی ک آسمان ششم را ترک میکردم،موسی شروع ب گریه کرد.موسی گفت سبب گریه اش آنست که پس از او پیامبر جوانی به رسالت برگزیده شده که پیروانش به مراتب بیش از پیروان موسی به بهشت خواهند رفت! سپس جبرئیل محمد را به⬇
آسمان هفتم برد و محمد موفق به دیدار ابراهیم شد، محمد میگوید:در آسمان هفتم، جبرئیل مرا به (سدرهٌ المنتهی) یعنی بزرگترین درخت جهان برد.میوه های یادشده،شبیه کوزه هایی بود که در شهر(حجر) در نزدیک مدینه میسازند و برگهایش به اندازه گوشهای فیل بودند. جبرئیل گفت در حوالی این درخت چهار⬇
رودخانه وجود دارد که دوتای آنها غیرقابل مشاهده و دوتای آنها قابل مشاهده است ، دو رودخانه غیر قابل مشاهده در بهشت و دو رودخانه قابل مشاهده، یکی رود نیل و دیگری فرات میباشند! آنگاه جبرییل (بیت المعمور)را ب من نشان داد و سه ظرف برای من آورد که یکی پر از شراب،دیگری پر از شیر و سومی⬇
پر از عسل بود.من ظرف شیر را پذیرش کردم، جبرئیل اظهار داشت که خوشبختانه من آشامیدنی مجاز دین اسلام را گزینش کردم! سپس محمد ادامه میدهد ب پیروانم دستور داده شد روزی پنجاه مرتبه نماز بگزاریم. هنگامی که به آسمان ششم بازگشتم موسی پرسش کرد چند مرتبه نماز برای مسلمانان مقرر شد و⬇
پاسخ دادم پنجاه مرتبه،موسی اظهار داشت پیروانت توانایی روزی پنجاه مرتبه خواندن ندارند زیرا او نيز این مورد را با بنی اسرائیل تجربه کرده بنابراین توصیه کرد به آسمان هفتم بازگردم و از الله بخواهم که در این باره تخفیفی برای مسلمانان قایل شود. من چنین کردم و الله ده مرتبه از پنجاه ⬇
نماز برای مسلمانان تخفیف داد، آنگاه به آسمان ششم نزول کردم و موسی توصیه کرد چهل مرتبه نماز درروز تکلیف بزرگی است و دوباره به آسمان هفتم بروم و با الله درباره تخفیف بیشتر چانه بزنم!!! اینبار الله ده مرتبه دیگر تخفیف داد و مقرر کرد مسلمانان سی مرتبه نماز بخوانند، دو مرتبه دیگر⬇
تکرار شد و هر مرتبه موسی از من خواست برگردم و با الله چانه بزنم،منهم چنین کردم تا سرانجام الله موافقت کرد مسلمانان پنج مرتبه در روز نماز بگزارند! موسی ب من توصیه کرد باز برگردم و چانه بزنم اما به موسی پاسخ دادم دیگر شرم دارم که از الله درخواست تخفیف بیشتر کنم از اینرو به فرمان⬇
الله تسلیم میشوم!
اگرچه افسانه معراج آنقدر سست و بی پایه است که رویدادهای مسخره آنرا حتی به کودکان خردسال عقب افتاده نیز نمیتوان خورانید..شرح چند نکته درباره افسانه معراج
۱. آنجا که محمد میگوید،چندین بار بین آسمان ششم و هفتم رفت و آمد و هربار به سفارش موسی درباره کاستن⬇
شمار دفعات نماز با الله چانه زده و سرانجام موفق شده که از پنجاه مرتبه ب پنج مرتبه در روز کاهش دهد، گویا مدلول آیه ۵۰ سوره قمر را فراموش کرده است که از قول الله میگوید ( و فرمان ما در عالم یکی است و باید در سرعت چشم بهمزدن انجام پذیرد)! ای کاش محمد دست کم برای نگهداری حیثیت و⬇
ارزش خود،برای الله خود ساخته اش یک اعتبار ظاهری باقی میگذشت و اینچنین با شرف و حیثیت او بازی نمیکرد.
۲.نکته دوم درباره سینی طلایی است که محمد، پیش از آغاز معراج، جبرئیل با خود حمل میکرده و قلب اورا با درونمایه آن سینی طلا که عقل و ایمان بوده پرکرده. آنهایی ک با الفبای اصول و⬇
احکام اسلام اندکی آشنایی دارند، میدانند در اسلام استفاده از طلا و ابریشم برای زنان حلال و برای مردان حرام بوده و استفاده از ظروف طلا برای زن و مرد، هر دو در اسلام حرام است. آنوقت میتوان پندار کرد، اللهی که خود فرمان حرام بودن کاربرد طلا را صادر کرده، در دستگاهش از این ماده حرام⬇
به راستی میتوان گفت که اگر فروزه (عدل) که یکی از اصول پنجگانه شيعه گری است، در (الله) کاربرد راستین میداشت و تئوری های عدل ( الله) و ( بهشت و دوزخ) درست میبود، هیچیک از بندگان الله بیش از خود محمد شایستگی سوخته شدن در آتش دوزخ را نداشت زیرا هیچکس بیش از محمد برای سود شخصی خود⬇
تازیان پیش از اسلام نیز با ربا مخالف بودند و محمد این آیین را در آیه های (۲۷۵..۲۷۶..۲۷۸..۲۷۹ و ۲۸۰)سوره بقره،آیه ۱۶۱ سوره نساء و آیه ۱۳۰ سوره آل عمران دوباره سازی و بر پایه آنها رباخواری را حرام اعلام کرد.و حتی آیه ۲۷۵ سوره بقره میگوید،رباخواران بر اثر⬇
وسوسه شیطان دچار خبط دماغ شده و آیه ۲۷۶ همان سوره حاکی است که (الله) سود ربا را نابود میسازد،ولی در قرآن چند آیه وجود دارد که نه تنها وام را تجویز،بلکه آنرا تشویق و اضافه می کند که الله مومنانی را که به دادن چنین وامی دست بزنند،برکت میدهد و گناهانشان را می بخشد. یکی از ⬇
این آیه ها آیه ۱۱ سوره حدید است که میگوید، آن کیست که به(الله)قرض نیکو دهد تا الله بر او چندین برابر گرداند و پاداشی با لطف و کرامت به او عطا کند. آیه دیگر در این باره، آیه ۱۷ سوره تغابن است که میگوید، اگر به الله قرض نیکو دهید، الله برای شما چندین برابر گرداند و هم از گناه شما⬇
قرآن از وجود موجودات ناپیدای بنام جن نیز سخن میگوید که شبیه آدمیان آفریده شده اند، ولی بخلاف خود آنها که آدمها را میبینند، آدم ها بدیدن آنها،جز درموارد خاص،قادر نیستند.در قرآن اهمیت خاصی به "اجنه" داده شده،بطوریکه ۴۸ آیه به آنان اختصاص یافته،ولی در دو کتاب
توحیدی دیگر،تورات و انجیل،سخنی از جن به میان نیامده است. اعتقاد ب جن،اعتقادی است که از اسطوره های بابلی به معتقدات اعراب عصر جاهلیت و از آنجا به قرآن و به معتقدات اسلامی راه یافته است.در اساطیر بابلی اوتوکوها(اجنه)موجوداتی ناپیدا بودند که از آتش آفریده شده بودند و ب دو گروه خوب⬇
و بد تقسیم میشدند که هر دوی آنها ارتباط تنگاتنگی با آدمیان داشتند. اجنه خوب که اختصاصاً(شدو)نامیده میشدند حامی و نگهبان مردمان دربرابر خطرات روزمره زندگی و در عین حال خطرات ناشناخته دیگری بودند که آدمیان بر آنها آگاه نبودند ولی جنیان از این خطرات خبر داشتند. این اجنه در سفر و ⬇
'نقش جهانی آیین های ایرانی '
قسمت سوم ""آیین مانی""
آیین مانی سومین آیین جهانی بود که ایران به دنیای کهن ارمغان داد.این آیین که از نظر محتوای خود عمیق ترین همه ادیان باستانی است،و در آن نقش سنتی فرهنگ ایرانی در ترکیب اندیشه ها و فرهنگ ها بیش از هر جای دیگر جلوه میکند،آمیخته ای⬇
است از سه اندیشه زرتشتی و بودایی و مسیحی که با اندیشه های ایرانی مانی ترکیب شده است،و همین در آمیختگی موفق بود که گسترش بیسابقه این آیین را،درظرف مدتی کوتاه، به سرزمینهای پهناوری از چین گرفته تا اسپانیا بدنبال آورد،و پایداری آنرا، علیرغم سرکوبگریها و دشمنی هایی که از نظر شدت و⬇
خشونت در هیچ آیین دیگری درتاریخ جهان نظیر ندارد،باعث شد.به نوشته شارل پوئش محقق سرشناس فرانسوی در دایره المعارف اونیورسالیس،گسترش آیین مانی چه از نظر زمانی وچه ازنظر مکانی از شگفتی های تاریخ است، زیرا این آیین با اینکه کمترین نیروی نظامی یا سیاسی را پشتوانه خود نداشت و با اینکه⬇
نقش ورقة بن نوفل(پسر عموی خدیجه) و سلمان فارسی در تحقق یافتن رویای محمدبن عبدالله به پیامبر شاهی!
بدون هیچ تردید محمد از برجسته ترین نوابغ تاریخی سیاسی و تحولات اجتماعی بشر است.نه اسکندر،نه سزار،نه ناپلئون و هیتلر،نه امیر تیمور گورکان و.هیچ یک را با وی مقایسه نتوان کرد،همه⬇
آنان ب قوای نظامی و جنگجویان با افکار عمومی ملت خود متکی بودند در صورتی ک محمد بادست تهی و بامخالفت و ترس و عناد محیط زندگانی ب میدان تاریخ قدم نهاد.. طفلی بدون وجود پدر و مادر در خانه عموی خویش زندگی میکند،عمویی رافت و شفقت ولی کم بضاعت،برای اینکه عاطل و باطل نمانده و ب⬇
زندگی او کمکی کرده باشد اشتران ابوطالب و دیگران رابرای چرا به صحرا برده هنگام غروب در صحرا خشک و عبوس مکه تنها بسر میبرد..کودکی باهوش و حساس ک چند سالی بدین گونه روز را ب شب و رنج میبرد..در خاموشی و تنهایی این صحرای بی برکت ک شتران تمام نیروی خود را در گردن میگذارند تا از لای⬇
تسخیر ""مدائن"" توسط تازیان و غنیمت هایی ک از ایران ب علی بن ابیطالب و اهل بیتش رسید!!
در سال شانزدهم هجری( 637میلادی)پس از پیروزی تازی ها بر سپاهیان ایران در نبرد قادسیه، عمر به (سعد بن ابی وقاص)دستور داد،مدت دو ماه ب سربازانش استراحت دهد و سپس آنها وارد حیره شدند و⬇
سربازانش الله اکبر گویان،سرزمین های تا رود دجله را بتدریج از نیروهای ایرانی پاک کردند. یزدگرد سوم ب تازی ها پیشنهاد کرد،به شرط اینکه آنها از مغرب دجله پیش تر نروند تمام سرزمین های مغرب رود دجله را ب آنها واگذار کند،ولی تازی ها با اهانت پیشنهاد اورا رد کردند،از یک سو تازی ها با
وجود پیروزی های خود،جرات ورود بر سرزمین های ایران را نداشتند،و از دگر سو،آنها ن برای عبور از روی دجله دارای کشتی بودند و نه اینکه توان ساختن کشتی های بایسته و عبور از رود دجله را داشتند و از اینرو برای مدتی در جلگه های رود فرات و دجله برجای ماندند.چون توقف به درازا انجامید، در ⬇