«بدترین تصمیم»

ما در هر لحظه به جهت‌های مختلف کشیده میشیم. کارهایی می‌کنیم که دوست نداریم، و کارهایی رو که باید انجام بدیم پشت‌گوش میندازیم. وقت تلف می‌کنیم، کارها رو به تعویق میندازیم، نگران میشیم، ولی تغییری در رفتارمون ایجاد نمی‌کنیم. /۱
نیازهای درونی ما سلسله‌مراتبی هستن. در صورتیکه فرد روی خودش کنترل داشته باشه، غریزه‌های اصلی در پایین این سلسله‌مراتب قرار می‌گیرن - گرسنگی، خشم، ناراحتی، شادی، شهوت و…
ولی اگه کنترلی روی این احساس نباشه، اونها اختیار فرد رو به دست می‌گیرن. /۲
نداشتن کنترل درونی، باعث میشه درد و رنجِ اضطراب بیشتر بشه. انگیزه در فرد از بین میره. و بدتر از همه، باعث میشه فرد در سردرگمی بسر ببره. ناتوانی در تصمیم‌گیری از بدترین دردهاست و آسیب روانی‌اش معادل شکنجه است. /۳
داشتن اهداف مشخص زندگی رو ساده می‌کنه، و مشکلات روانی مثل استرس، شرم و سردرگمی رو کاهش میده.

نداشتن هدف منجر به ناتوانی در تصمیم‌گیری میشه؛ که عامل اصلیِ استرس و اضطراب هست (که اونها خودشون باعث پیری زودرس، مشکلات قلبی و… میشن) /۴
ناتوانی در تصمیم‌گیری می‌تونه بدتر از یک تصمیم بد باشه!

کتاب میگه هدفی برای خودتون مشخص کنید که فکر می‌کنید ارزشمنده. برای رسیدن بهش نظم و دیسیپلین داشته باشید. اگه هدفی انتخاب نکنید، به هر سو کشیده می‌شید، ولی درنهایت کاری نمی‌کنید و ارزشی در زندگی کشف نمی‌کنید. /۵
دانشجوهایی که دوره تحصیلی‌شون رو به پایان می‌رسونن، معمولا برای مواجهه با سختی‌های زندگی آماده‌ترن. این امر به این دلیل نیست که لزوما از رشته‌شون راضی هستن. بلکه بخاطر سپری کردن این دوره، نظم و دیسیپلینی یاد می‌گیرن که همه‌جا در زندگی بدردشون می‌خوره. /۶
تعهد داشتن به یک هدف و پیگیری اون آدمها رو بالغ می‌کنه. اونهایی که سختی این مسیر رو به جون می‌خرن، درنهایت شخصیت قوی‌تری می‌سازن. /۷
همین امر در مورد روابط هم صادقه. اونهایی که به کسی متعهد نمیشن و هر روز چشم‌شون دنبال فرد دیگه‌ای هست، درنهایت یاد نمی‌گیرن چطور خودشون می‌تونن پارتنر خوبی باشن. بابتش هم هزینه پرداخت خواهند کرد - سرانجامِ این افراد تنهایی و منزوی شدنه. /۸
بچه‌ها در سنین پایین با کمترین مشکلی بهم می‌ریزن و تعادل رفتاری‌شون رو از دست میدن. تو این شرایط، پدر و مادرها کمک‌شون می‌کنن تا اون مشکل حل بشه، و هم اینکه رویه‌ی حل مشکل رو خودشون یاد بگیرن. /۹
بچه‌هایی که کنترل بر رفتارشون رو در مواجهه با مشکلات و محدودیت‌ها یاد می‌گیرن، برای حضور در اجتماع آماده میشن. دیسیپلین و نظمی که کودک یاد میگیره تا بتونه در کنار بقیه بازی و همکاری بکنه، باعث افزایش توانایی اونها در بقیه مراحل زندگی میشه. / ۱۰
بچه‌ای که انضباط یاد می‌گیره و بر خودش مسلط میشه، احساسش رو سرکوب نمی‌کنه. بلکه درست استفاده کردن از اونها رو یاد می‌گیره. و این از شاخصه‌های اصلی موفقیت در آینده است. /۱۱
زندگی اجتماعی ما متشکل از بازی‌های مختلف با قواعد مشخص خودشون هست. همه ما باید محدودیت‌ها و قواعد اونها رو بشناسیم، توانایی‌های خودمون و انتظارات بقیه رو درک کنیم، و برای پیشرفت در اونها با نظم پیش بریم. /۱۲
در همه این بازی‌ها هم دو دوره‌ی اصلی وجود داره: دوره‌ی کارآموزی و دوره‌ی استادی.

در ابتدای کار (دوره‌ی کارآموزی) فرد باید قواعد بازی رو بشناسه و تمام تلاشش رو بکنه که در اون بازی پذیرفته بشه و پیشرفت کنه. در پیروی از این سختی‌ها و محدودیت‌هاست که شخصیت فرد شکل می‌گیره. /۱۳
دوره‌ی کارآموزی وقتی به پایان برسه - وقتی فرد قواعد بازی رو درست درک کرد و در اجرای اونها به مهارت لازم رسید - دوره‌ی استادی شروع میشه. حالا این بازی هست که در خدمت اونه. در این دوره وظیفه اونه که نظم بازی رو حفظ کنه، یا اگه ضعفی در اون می‌بینه، تغییرش بده. /۱۴
شرط رسیدن به دوره‌ی استادی، گذر از دوره کارآموزیه؛ که خیلی‌ها زود ازش دست میکشن و ادامه نمیدن. چون پذیرفتن قواعد و محدودیتها، و حفظ انضباط و دیسیپلین برای اتمام چنین دوره‌ای کار راحتی نیست. /۱۵
هر بازی اجتماعی قواعد و انضباط خودش رو داره. ولی همین محدودیت‌ها و نظم‌هاست که شخصیت آدمها رو ارتقا میده. گذر از دوره کارآموزی برای ایجاد تغییر یا بهره‌وری از اون بازی ضروریه. /۱۶
اگه روی یک چیزی که فکر می‌کنید ارزش داره، وقت بگذارید و با تمام وجود براش تلاش کنید و زود دست نکشید، می‌بینید که شخصیت خودتون هم در این دوره عوض خواهد شد.

پشت‌کار، تعهد و تمرکز داشتن روی یک هدف، باعث پیشرفت و ارتقای شخصیت فرد میشن. /۱۷
خلاصه،
- ناتوانی در تصمیم‌گیری از بدترین دردهاست
- هدفی رو که فکر می‌کنید ارزشمنده انتخاب کنید و براش با جدیت تلاش کنید. از سردرگمی رهایی پیدا می‌کنید
- قبل از اینکه در بازی‌ای به بهره‌وری برسید یا به فکر تغییرش باشید، باید از دوره‌ی کارآموزی بگذرید که انضباط و تعهد لازم داره /۱۸
- حتی اگه از تخصصی که بدست میارید بصورت مستقیم استفاده نکنید، این تعهد و پیگیریِ هدف، شما رو آدم بهتری می‌کنه. به شما روحیه‌ی منضبط و متمرکزی میده که توانایی شرکت در بازی‌های مختف رو داره.

یک کار رو با جدیت انجام بدید و به انتها برسونید، و اثرش رو هم ببینید. /۱۹ و پایان

• • •

Missing some Tweet in this thread? You can try to force a refresh
 

Keep Current with مــتـیـن

مــتـیـن Profile picture

Stay in touch and get notified when new unrolls are available from this author!

Read all threads

This Thread may be Removed Anytime!

PDF

Twitter may remove this content at anytime! Save it as PDF for later use!

Try unrolling a thread yourself!

how to unroll video
  1. Follow @ThreadReaderApp to mention us!

  2. From a Twitter thread mention us with a keyword "unroll"
@threadreaderapp unroll

Practice here first or read more on our help page!

More from @matinkh_fa

17 Oct
«خدا مُرده است»

نویسنده میگه وقتی کتاب قبلی‌اش (دوازده قانون برای زندگی) رو نوشت، جاهای زیادی برای سخنرانی دعوت شد. توی سخنرانی‌هاش دید وقتی راجع به یک موضوعی صحبت می‌کنه، همه سراپا گوش میشن و تمام توجه‌شون رو به اون میدن - حس مسئولیت / ۱
اون موقع که کتابش رو می‌نوشت فکر می‌کرد این موضوع بدیهی باشه. ولی با توجه به بازخوردی که از خواننده‌ها و شنونده‌هاش گرفت، متوجه شد این حرفِ به ظاهر بدیهی چقدر برای افراد ناآشناست. /۲
همه این روزها می‌شنون که عوامل خارجی (اجتماع و ساختار فعلی اون) چطور به اونها ظلم کرده و باعث همه مشکلات زندگی‌شون شده. همین باعث شده افراد حس قربانی بودن داشته باشن، سرشار از تنفر بشن، و نقش خودشون در زندگی رو نادیده بگیرن. /۳
Read 18 tweets
15 Oct
تفاوت قاطع حرف زدن (assertive) و تهاجمی بودن (aggressive)

خیلی‌ها محکم حرف زدن رو با تهاجمی بودن اشتباه می‌گیرن. فکر می‌کنن باید حرف حرفِ اونا باشه تا موقعیتشون به عنوان فرد قدرتمند به خطر نیافته. ولی اینها معادل هم نیستن و اتفاقا تفاوت اساسی دارن.

قاطع صحبت کردن از سر اعتماد به نفسه. طرف می‌دونه چی می‌خواد، اون رو دقیق بیان می‌کنه. به همین دلیل مشکلی در گفتگو و شنیدن حرف بقیه نداره. چون از سمت خودش مطمئنه و این احتمال رو هم میده که شاید از طریق دیگه‌ای هم به خواسته‌اش برسه.
ولی تهاجمی صحبت کردن یک مکانیزم دفاعیه. طرف یک ضعفی در خودش می‌بینه که با حمله کردن سعی در مخفی کردنش داره. نقطه مقابل اعتماد به نفس داشتن. به همین دلیل، وقتی نظر دیگه‌ای می‌شنوه بهش حمله می‌کنه تا در نهایت حرف حرفِ خودش باشه.
Read 4 tweets
12 Oct
«کارهایی که دوست نداریم»

ما کارهایی رو انجام می‌دیم که احساس می‌کنیم مهم هستن. اهمیت و ارزش کارهاست که باعث میشه ما سختی اون کار رو تحمل کنیم، و در روزهایی که در بهترین حالت روحی نیستیم، خودمون رو از تخت بیرون بکشیم و اون کار رو ادامه بدیم. /۱
تن سپردن به کارهایی که دوست نداریم و می‌دونیم نادرست هستن باعث از بین رفتن امید و اعتماد به نفس میشه. وقتی به ما کار بی‌ارزش و پوچی سپرده بشه، در خودمون انگیزه کمی می‌بینیم که بخوایم مفید باشیم و وظیفه‌مون رو درست انجام بدیم. /۲
توصیه کتاب ساده است: "کاری که دوست نداری، انجام نده"

نویسنده مراجعی داشت که محیط کاری‌اش بیش از حد در «پولیتیکال کورکتنس» (نزاکت سیاسی) پافشاری داشت و هر روز کلمه و عبارات جدیدی رو ممنوع اعلام می‌کرد. این فرد هم باید همراهی، و در مواردی توجیه‌شون می‌کرد. /۳
Read 16 tweets
8 Oct
از وقتی یادم میاد IBS داشتم (سندروم روده تحریک‌پذیر) و دل‌درد و صدای شکم بخشی از زندگی‌ام بوده. چقدر هم بخاطر این قضیه تو مدرسه و دانشگاه خجالت می کشیدم. کارهایی که من کردم و برام موثر بود رو در ادامه می‌نویسم. شاید بدرد شما هم خورد

- رژیم غذایی
- کنترل استرس
- برخوردهای اجتماعی
رژیم غذایی برای هرکسی متفاوته. هرکی باید ببینه چی برای اون جواب میده. خوردنی‌هایی که من کم کردم:
- لبنیات (بیشتر شیر و پنیر)
- حبوبات
- کاهو و سبزیجات (مگر بخارپز)

اینا برای آدمهای عادی هم دل‌پیچه و نفخ ایجاد میکنن، ولی برای مایی که IBS داریم، انگار ۵۰۰ تا خنجر به روده‌مون میزنن
ولی مهمترین چیز اینه که فهمیدم هیچوقت نباید سیرِ سیر بشم. اگه سر یه وعده‌ای خیلی سنگین غذا بخورم، هم خوابم می‌گیره و هم با دل‌درد بعدش نمی‌دونم چکار کنم. همیشه طوری غذا می‌خورم که سبک بمونم. اگه خونه باشم، تو ۱-۲ ساعت غذام رو می‌خورم که هیچوقت احساس سنگینی نکنم.
Read 8 tweets
5 Oct
زندگی آسون نیست. تو زندگی همه مسائل سخت و جدی پیش میاد که باید حل بشن. ولی معنا و هیجان زندگی هم بخاطر همین سختی‌ها و محدودیت‌هاست. درست مثل شطرنج. اگه قرار بود همه مهره‌ها رو بدون قاعده و قانون تکون بدیم، بازی بی‌معنی بود. جذابیتی نداشت. /۱
مردم به نیازها و خواسته‌هاشون در زندگی نمی‌رسن، چون در خیلی از موارد اصلا مشخص نمی‌کنن واقعا چی می‌خوان. تا وقتی هدف رو مشخص نکرده باشن، به هدف زدن هم ممکن نیست. /۲
مردم بیشتر از کارهایی که نکردن ناراحتن، تا خطاهایی که در مسیر بدست آوردن چیزی مرتکب میشن. اون خطاها خودشون ارزشمندن؛ به ما درسهای مفیدی میدن و ما رو آدمهای بهتری می‌کنن. دست روی دست گذاشتن، همون فرصت یادگیری رو هم از ما می‌گیره. /۳
Read 19 tweets
29 Sep
«ارزش بحث کردن نداره»

نویسنده از مراجعی (خانم) تعریف میکنه که همه مبلمان و وسایل خونه به سلیقه‌ی شوهر انتخاب شده بودن. تجملاتی و پر زرق و برق. برخلاف سلیقه خانم که مینیمال می‌پسندید. ولی خانم هیچوقت حرفی نزد. به نظرش اینها ارزش بحث کردن نداشتن. ولی قطعا از اونها لذت هم نمیبرد /۱
هرچقدر دکوریجات و مبلمان جدیدی به خونه اضافه میشد، اون بیشتر تو خونه‌اش احساس غریبه بودن میکرد. همین حرف نزدن‌ها باعث شد که بصورت مزمن بی‌انرژی باشه و کم کم تنفر از شرایط زندگی در اون پررنگ و پررنگ‌تر بشه. /۲
شاید به نظر بیاد بعضی از موارد کوچیک هستن و ارزش بحث کردن ندارن (مثلا تو چه بشقابی غذا بخورن، یا چه رومیزی‌ای داشته باشن) ولی اگه قرار باشه این موارد هر روز جلوی چشم باشن، دیگه بی‌اهمیت نیستن. حرف نزدن راجع به این موارد شاید آرامش رو حفظ کنه، ولی این آرامش دروغین و ظاهریه. /۳
Read 22 tweets

Did Thread Reader help you today?

Support us! We are indie developers!


This site is made by just two indie developers on a laptop doing marketing, support and development! Read more about the story.

Become a Premium Member ($3/month or $30/year) and get exclusive features!

Become Premium

Too expensive? Make a small donation by buying us coffee ($5) or help with server cost ($10)

Donate via Paypal Become our Patreon

Thank you for your support!

Follow Us on Twitter!

:(