از وقتی یادم میاد IBS داشتم (سندروم روده تحریک‌پذیر) و دل‌درد و صدای شکم بخشی از زندگی‌ام بوده. چقدر هم بخاطر این قضیه تو مدرسه و دانشگاه خجالت می کشیدم. کارهایی که من کردم و برام موثر بود رو در ادامه می‌نویسم. شاید بدرد شما هم خورد

- رژیم غذایی
- کنترل استرس
- برخوردهای اجتماعی
رژیم غذایی برای هرکسی متفاوته. هرکی باید ببینه چی برای اون جواب میده. خوردنی‌هایی که من کم کردم:
- لبنیات (بیشتر شیر و پنیر)
- حبوبات
- کاهو و سبزیجات (مگر بخارپز)

اینا برای آدمهای عادی هم دل‌پیچه و نفخ ایجاد میکنن، ولی برای مایی که IBS داریم، انگار ۵۰۰ تا خنجر به روده‌مون میزنن
ولی مهمترین چیز اینه که فهمیدم هیچوقت نباید سیرِ سیر بشم. اگه سر یه وعده‌ای خیلی سنگین غذا بخورم، هم خوابم می‌گیره و هم با دل‌درد بعدش نمی‌دونم چکار کنم. همیشه طوری غذا می‌خورم که سبک بمونم. اگه خونه باشم، تو ۱-۲ ساعت غذام رو می‌خورم که هیچوقت احساس سنگینی نکنم.
تو مهمونی‌ها هم طبیعتا کمتر از حالت عادی غذا می‌کشم، یا خیلی وقتها فقط «فینگر فود» می‌خورم. بعضی از مهمونی‌ها میز غذا رو جمع نمی‌کنن و میذارن تا آخر مهمونی غذا بمونه (معمولا وقتی غذای سرد سرو میشه) تو اون موارد ممکنه در چند نوبت مختلف برم سر غذاها.
استرس شرایط IBS رو بدتر می‌کنه. برای کنترل استرس، یکی از روشهای موثر برای من این بوده که هیچ کاری رو به دقیقه آخر و شب امتحان نمی‌کشونم. سعی می‌کنم طوری برنامه‌ریزی کنم که کارها ساده و آروم جلو برن و زودتر از موعد مقرر تموم بشن.

یکی از دلایلی که هیچوقت شب امتحانی نبودم هم همینه.
استرس شب امتحان (یا ددلاین) خیلی‌ها رو تازه وادار به درس خوندن میکنه. ولی برای من این استرس یعنی دل‌درد و دل‌پیچه. بخاطر همین هیچوقت شب امتحان درس نخوندم و اتفاقا روز استراحت من بوده.
(با افرادی که شب امتحانی بودن هم نتونستم راحت همگروه بشم. سر این قضیه یکم منزوی هم شدم متاسفانه)
وقتی IBS شروع بشه، درد شکم همراه با سر و صداست. یک زمانی خیلی معذب میشدم. ولی الان تا می‌بینم اینطوری شد، خودم به بقیه میگم "ببخشید شکمم صدا میده. من خودم بابت این قضیه دارم خجالت می‌کشم. ولی IBSـه و یکم دیگه خودش خوب میشه". می‌بینم همه شرایط رو می‌فهمن و خیلی مهربون برخورد میکنن
یه بار سر مصاحبه‌ای شکمم درد گرفت و شروع کرد به صدا دادن. به مصاحبه‌کننده همین رو گفتم. طرف با یه چهره خیلی مهربونی گفت اصلا طوری نیست و عادیه. جالبه بعدش که برخورد طرف رو دیدم، درد و سروصدای شکمم هم از بین رفت.

...
شما هم اگه تجربه IBS دارید، بنویسید. بذارید این قضیه عادی بشه.

• • •

Missing some Tweet in this thread? You can try to force a refresh
 

Keep Current with مــتـیـن

مــتـیـن Profile picture

Stay in touch and get notified when new unrolls are available from this author!

Read all threads

This Thread may be Removed Anytime!

PDF

Twitter may remove this content at anytime! Save it as PDF for later use!

Try unrolling a thread yourself!

how to unroll video
  1. Follow @ThreadReaderApp to mention us!

  2. From a Twitter thread mention us with a keyword "unroll"
@threadreaderapp unroll

Practice here first or read more on our help page!

More from @matinkh_fa

5 Oct
زندگی آسون نیست. تو زندگی همه مسائل سخت و جدی پیش میاد که باید حل بشن. ولی معنا و هیجان زندگی هم بخاطر همین سختی‌ها و محدودیت‌هاست. درست مثل شطرنج. اگه قرار بود همه مهره‌ها رو بدون قاعده و قانون تکون بدیم، بازی بی‌معنی بود. جذابیتی نداشت. /۱
مردم به نیازها و خواسته‌هاشون در زندگی نمی‌رسن، چون در خیلی از موارد اصلا مشخص نمی‌کنن واقعا چی می‌خوان. تا وقتی هدف رو مشخص نکرده باشن، به هدف زدن هم ممکن نیست. /۲
مردم بیشتر از کارهایی که نکردن ناراحتن، تا خطاهایی که در مسیر بدست آوردن چیزی مرتکب میشن. اون خطاها خودشون ارزشمندن؛ به ما درسهای مفیدی میدن و ما رو آدمهای بهتری می‌کنن. دست روی دست گذاشتن، همون فرصت یادگیری رو هم از ما می‌گیره. /۳
Read 19 tweets
29 Sep
«ارزش بحث کردن نداره»

نویسنده از مراجعی (خانم) تعریف میکنه که همه مبلمان و وسایل خونه به سلیقه‌ی شوهر انتخاب شده بودن. تجملاتی و پر زرق و برق. برخلاف سلیقه خانم که مینیمال می‌پسندید. ولی خانم هیچوقت حرفی نزد. به نظرش اینها ارزش بحث کردن نداشتن. ولی قطعا از اونها لذت هم نمیبرد /۱
هرچقدر دکوریجات و مبلمان جدیدی به خونه اضافه میشد، اون بیشتر تو خونه‌اش احساس غریبه بودن میکرد. همین حرف نزدن‌ها باعث شد که بصورت مزمن بی‌انرژی باشه و کم کم تنفر از شرایط زندگی در اون پررنگ و پررنگ‌تر بشه. /۲
شاید به نظر بیاد بعضی از موارد کوچیک هستن و ارزش بحث کردن ندارن (مثلا تو چه بشقابی غذا بخورن، یا چه رومیزی‌ای داشته باشن) ولی اگه قرار باشه این موارد هر روز جلوی چشم باشن، دیگه بی‌اهمیت نیستن. حرف نزدن راجع به این موارد شاید آرامش رو حفظ کنه، ولی این آرامش دروغین و ظاهریه. /۳
Read 22 tweets
27 Sep
تو این پادکست یه نکته جالب در مورد علت شکل‌گیری فرهنگ هوک‌آپ (سکس بی‌احساس) میگه.

جنبشهای فمینیستی دوتا خواسته‌های عمده داشتن:
۱. زنها بتونن همون کارهایی رو بکنن که مردها می‌کردن
۲. نشون بدن ویژگی‌های زنانه ارزشمندن

ولی در این مسیر بیشتر مورد ۱ محقق شده، و این تعادل رو بهم زده/
دخترها از بچگی تشویق میشن که از ویژگی‌های منتسب به پسرها دوری نکنن و اون ویژگی‌ها رو در خودشون تقویت کنن. اگه دختربچه‌ای سراغ اسباب‌بازی‌های مهندسی بره، خیلی از خونواده‌ها بیشتر تشویقش می‌کنن (نسبت به بازی‌هایی که منتسب به دخترها بود)
اگه بعدا دختری بخواد رشته‌های ریاضی-فیزیک رو انتخاب کنه، هم همینطور. بیشتر مورد تایید و تحسین خواهد بود، چون داره کاری می‌کنه که قبلا برای دخترها درنظر گرفته نمیشد. (تا اینکه بخواد رشته‌هایی بخونه که بیشتر به زنها نسبت داده میشدن - مثلا رشته‌هایی که بیشتر با آدمها سر و کار دارن)
Read 4 tweets
23 Sep
تا حالا دیدین یکی که تو دبیرستان دانش‌آموز خوبی بوده، در دانشگاه با سختی روبرو میشه، انگیزه‌اش رو از دست میده، و شاید حتی به سختی مدرکش رو بگیره؟ یا یکی که در دانشگاه عالی بوده، سر کار دیگه اون انگیزه رو نداره و تبدیل میشه به یک کارمند معمولی. علتش چیه؟ /۱
مالکم گلدوِل میگه ما موقعیت‌مون رو بصورت نسبی می‌سنجیم. در مقایسه با اطرافیان نزدیک‌مون.
Relative Deprivation Theory

از محیط دانشگاه مثال می‌زنه: تو همه دانشگاههای آمریکا، اکثر افرادی که در یک‌سوم پایینی کلاس هستن، انصراف از تحصیل میدن و مدرک نمی‌گیرن /۲

این پدیده تو هاروارد (و بقیه دانشگاههای خوب) هم اتفاق میافته؛ جاهایی که دانشجوهایی پایین کلاس از میانگین دانشجوهای سراسر کشور خیلی بالاتر هستن. بعضی‌ها چنان دچار ضعف اعتماد به نفس میشن که به کل می‌خوان تغییر رشته بدن و برن سراغ کار دیگه‌ای. /۳
Read 6 tweets
20 Sep
«تو کی هستی؟»

هرکسی پیچیدگی‌های شخصیتی زیادی داره که نمی‌تونه همه جنبه‌هاش رو توضیح بده. علاوه بر اون، در پاسخ دادن به این سوال، همه یک سری پتانسیل در خودشون می‌بینن که هنوز به واقعیت تبدیل نشدن. به همین دلیل، جواب دادن به این سوال راحت نیست. /۱
آدمها معمولا خودشون رو در داستانها پیدا می‌کنن. داستانها به ما یادآوری می‌کنن که چه ویژگی‌هایی مطلوب ماست. در قالب کاراکترها، رفتارهای انسانی‌ای رو برای ما شرح میدن که ما می‌دونستیم ولی نمی‌تونستیم بیان کنیم‌شون. /۲
داستانهای فراموش‌نشدنی، مفاهیم پیچیده رو با بیانی قابل فهم ارائه می‌کنن. سراغ شرایط پیچیده میرن و راه‌حلهایی میارن (به همون اندازه سخت و پیچیده) در همه اونها بیشمار مشاهده وجود داره که به ما فرصت میده الگوهای رفتاری و قواعدی رو از متن استخراج کنیم و تو زندگی‌مون بکار ببریم. /۳
Read 19 tweets
14 Sep
*تنهایی و سردرگمی*

نویسنده مراجعی داشت که آدم تنهایی بود. همسرش رو از دست داده بود، بچه‌هاش خارج از کشور زندگی می‌کردن و ارتباطی با دوستان و خونواده‌اش نداشت. توی جلساتی که باهاش داشت، به وضوح می‌دید که اون مرد حتی روشهای ابتدایی ارتباط با بقیه رو بلد نیست. /۱
توی جلسات بعدی متوجه شد اگه ساکت بشینه تا مراجع فقط حرف بزنه، خودش مشکلاتش رو آروم آروم بیان می‌کنه و خیلی‌هاشون رو هم حل می‌کنه. جلسات بین اونها از این به بعد اینطوری ادامه پیدا کرد. اون مرد کم کم در بیان قوی‌تر شد، افکار آشفته‌اش رو مرتب کرد و زندگی اجتماعی‌اش بهتر شد. /۲
ما هم به حرف زدن با بقیه نیاز داریم تا ذهن خودمون رو مرتب کنیم. در صحبت کردن با بقیه است که می‌تونیم بفهمیم کدوم اتفاقها در گذشته کم اهمیت بوده و نگرانی‌های بی‌موردی داشتیم؛ یا برای حال و آینده باید چطور تصمیم گیری کنیم. ما برای فکر کردن نیاز به حرف زدن با یکی دیگه داریم. /۳
Read 25 tweets

Did Thread Reader help you today?

Support us! We are indie developers!


This site is made by just two indie developers on a laptop doing marketing, support and development! Read more about the story.

Become a Premium Member ($3/month or $30/year) and get exclusive features!

Become Premium

Too expensive? Make a small donation by buying us coffee ($5) or help with server cost ($10)

Donate via Paypal Become our Patreon

Thank you for your support!

Follow Us on Twitter!

:(