قبل از سقراط دوتا فیلسوف مهم از مکتب بسیار مهمی باقی مونده: #پروتاگوراس و #گرگیاس
سوفیست در لغت به معنی کسیه که شغلش حکمت و دانش باشه (چیزی شبیه استاد و معلم امروزی) واژه #سوفی به معنی حکمت و ist هم که یا به معنای گرایش فکریه مثل مارکسیست، 👇
یا به معنی شغل و حرفه فرده، که اینجا این دومیه هم منظورشون بوده
(کلمه فلسفه یا فیلوسوفی هم به معنای دوستدار حکمته که فیثاغورس اولین بار آورد، فیلو به معنای دوستدار یا عاشق و سوفی به معنای حکمت و دانشه)
سوفیست ها افرادی بودن که برخلاف فلاسفه ی دیگه بابت تدریس هاشون👇
پول میگرفتن، اینکار تو یونان اون زمان باب نبود، واسه همین بقیه زیاد از اینکار خوششون نمیومد، پروتاگوراس اولین کسیه که اینکار رو باب کرد
اما چرا سوفیست ها ظهور کردن؟
اگر یادتون باشه گفتیم پارمنیدس معتقد بود همه چیز وجوده، چرا؟ چون چیزی نمیتونه از عدم بوجود بیاد (امر محال)
👇
چیزی ام نمیتونه از وجود بوجود بیاد چون اینم همونه دیگه (تکرار معلوم)
پس همه چیز وجوده که همیشه بوده و هست و خواهد بود (ازلی و ابدیه) و گفتیم پارمنیدس میگه حرکت وجود نداره و این حرکت و تغییرات عالم توهمه و زنو شاگردش معماهای جدلی اورد که اثبات کنه حرکت وجود نداره
👇
(پارمنیدس جایی میگفت که شرایط فیزیکی فرد به استدلال کردنش تاثیر میزاره، اناکساگوراس - همون کثرت گرائه که میگفت ماده رو هر چقدر تقسیم کنی و بشکنی، تا بینهایت خرد میشه و میره جلو - جایی میگفت که اشیا برای هر کس چنان هستند که انها قصد میکنند چنان باشند- یعنی👇
این حرف اناکساگوراس تاثیر انسان بر جهان عینی، (یا جهان اشیا) رو نشون میده)
از طرفی هراکلیت هم که میگفت جهان در حرکت مستمره و این یعنی امکان شناخت حسی رو منتفی میکرد، چون تا بخوای جهان رو بشناسی عوض شده (تو یه رودخونه نمیتونی دوبار پا بزاری)
این حرفها باعث شک گرایی عمیقی تو فلاسفه بعدی شده بود تا جایی که پروتاگوراس ظهور کرد و تفکر رو از روی جهان عینی برداشت و روی سوژه (یعنی انسان) گذاشت
#پروتاگوراس
پروتاگوراس دو تا اندیشه مهم داره، اول اینکه "انسان معیار همه چیز است"
یعنی پروتاگوراس با این حرفش داره میگه 👇
این همه دارید دعوا میکنید،سر و کله هم میزنید و دنبال حقیقت میگردید، حرف من اینه که حقیقت به ادمی که دنبالشه ربط داره
چون دید و نگرش و طبع و روحیات و تجربیات ادمها باهم متفاوته،اگر من میگم فلان چیز حقیقته پس همین حقیقته واگر شما میگید نقطه مقابلش حقیقته پس واسه شما همون حقیقته
👇
پس حقیقت نسبیه و به ناظری که داره دنبالش میگرده ربط داره
حالا چرا پروتاگوراس این اعتقاد رو داشت؟ پروتاگوراس یه ادم تجربه گرا بود که میگفت انسان برای درک امور مختلف، چیزی جز حواس رو نداره، درواقع عقل هم مبتنی به حواسه، یعنی عقل هم در اخر امور حسی رو تجزیه و تحلیل میکنه
👇
پس حواس، اصیلترین چیزیه که داریم و به عقل ارجحیت داره، ولی بدبختی اینه همین حواس هم که منبع و منشا معرفتی ماست، هم خطا پذیره، هم ادراکات ما (که توسط حواس پنجگانه دریافت میکنیم) از یه فرد تا فرد دیگه فرق داره، درواقع شرایط فیزیکی و روحی و روانی و طبع خود فرد و... 👇
رو ادراکاتش تاثیر میزاره
پس نتیجه این حرف این میشه
که انسان معیار همه چیز است و چاره دیگه ای نداریم جز اینکه بگیم حقیقت برای هر کس معتبره
یا بقول افلاطون باد برای کسیکه سرد حسش میکنه، سرده و برای کسی که گرم حسش میکنه گرمه. (افلاطون درمورد عقیده پروتاگوراس این حرف رو میگه، 👇
وگرنه عقیده خودش این نیست و اتفاقا دشمن سوفیستهاست)
دومین حرف مهم پروتاگوراس اینه که برای هر استدلالی دو طرف مقابل هم هست (مثلا شما استدلال میکنی خدا وجود داره، یکی میاد استدلال میکنه خدا وجود نداره - واسه بحث وجود خدا، دو طرف مقابل هم وجود داره)
👇
یه دلیل بدنامی سوفسطایی های اینده هم، پی همین دیدگاه رو گرفتن، بود؛ چون سوفیست هایی که بعدها اومدن دیگه کاری نداشتن حقیقت چیه، فقط میگفتن تو هر بحثی دو طرف وجود داره که ماها باید دو طرفش رو یاد بگیریم، و باید توانایی اینو داشته باشیم که هر دو طرف رو اثبات کنیم، 👇
بخاطر این طرز فکرشون، تو فن جدل و خطابه (سخنرانی) فوق العاده ماهر شده بودن و از یه طرف تو دادگاه ها از این هنرشون زیاد استفاده میشد(درواقع یه جورایی مثل وکیل ها و مشاورهای امروزی شده بودن)
و از طرف دیگه، از هنرشون بین کسایی که میخاستن تو عالم سیاست پیشرفت کنن خیلی استفاده میشد👇
چون تو یونان اون زمان خیلی سخت میشد سخنور خوبی نباشی و بتونی به جایی برسی
ولی به جاش خیلی هم طرد شدن، با اینکه اینکارشون فی نفسه بد نبود ولی خوب، مردم بهشون سوظن داشتن و فکر میکردن اینا مخ جوونا رو دارن میزنن و شکاکیت رو یاد میدن و ارزش های گذشته رو از بین میبرن
واسه همین 👇
هر کس جایی مغالطه میکرد،اون یکی بهش میگفت تو سوفیستی
به همین دلیل واژه سفسطه گری (یعنی مغالطه کردن) از اسم این مکتب برداشته شد...
یعنی کسایی که میخوان با استدلال باطل، یه دروغ یا یه چیز مشکوک رو حقیقت جلوه بدن
مخالفت افلاطون و سقراط هم دلیل دیگه بدنامی سوفیست ها شده بود
👇
نکته دیگه از پروتاگوراس این بود که به خدایان هم اعتقادی نداشت و کلاً ادم ندانم گرا و بیخدایی بود و میگفت خیلی چیزها هستن که مانع رسیدن به معرفت و حقیقت میشن، ابهام موضوع وعمر کوتاه بشر
یعنی مساله خدایان مبهمه و عمر ادمها کوتاه
واسه همین عقیده اش هم، تکفیر (متهم به کفر) شد
👇
(مثل سقراط) ولی وقتی شاگرداش خواستن کمکش کنن از زندان در بره، مثل سقراط جام زهر (شوکران) رو بالا نرفت، بلکه با کمک شاگرداش از زندان فرار کرد
(احتمالا فیلم هندی کمتر از سقراط دیده بود ولی بدبختانه تو حین فرار به سیسل تو اب غرق شد)
پس خلاصه اینکه
پروتاگوراس یه ادم حس گرا بود
👇
که معتقد بود حقیقت یه چیز ثابتی نیست و نسبیه، که از یه ادم تا ادم دیگه فرق میکنه، چون طبع ادمها متفاوته، پس چیزی که شما حقیقت میدونی واسه شما حقیقته و چیزی که من حقیقت میدونم واسه من حقیقته
به همین دلیل جمله معروفی داره که "انسان معیار همه چیز است"
اما فیلسوف مهم بعدی تو این مکتب گرگیاس بود که ادم متفکر و شوخ طبعی بود و استاد سخنوری
گرگیاس شاگرد امپدکلس بوده (همون که اعتقاد داشت چهارعنصر اساس عالمه و راسل میگه ترکیبی از فیلسوف و شارلاتان و دانشمند و پیامبره)
گرگیاس هم یه ادم شکاک بود که👇
سه تا جمله معروف داره به این شرح که:
1- هیچ حقیقتی وجود ندارد 2- اگر حقیقتی هم وجود داشته باشه قابل شناخت نیست 3- اگر قابل شناخت هم باشه قابل انتقال به بقیه ادمها نیست
چنانچه میبینیم
شک گرایی گرگیاس تا جایی پیش رفته بود که وجود همه چیز رو انکار میکرد 👇
و واسه اش سه تا استدلال مهم داره (که البته برخی میگن تعداد استدلال هاش خیلی بیشتر بوده ولی این سه تا به ما رسیده)
پس پروتاگوراس میگفت حقیقت یه چیز نسبیه و انسان معیار همه چیزه، ولی گرگیاس میگفت اصلا حقیقتی وجود نداره (ولی حتی اگر وجود داشته باشه قابل شناخت نیست، حالا اگر 👇
هم قابل شناخت باشه قابل انتقال نیست، یعنی نمیشه واسه بقیه هم گفت و اموزشش داد)
خیلی بحثا شده که گرگیاس وجود همه چیز رو بطور مطلق رد میکرد یا منظورش از همه چیز، فقط جهان خارج بوده
(یعنی معتقد بوده که همه چیز تو ذهن انسان وجود داره، نه خارج از ذهن)
چرا این بحثا شده؟
👇
چون یه شارح فلسفه گرگیاس نوشته
گرگیاس سعی داشت که نشون بده هستی با فکر(عالم ذهن) دو چیز متفاوتن
پس وقتی گرگیاس میگه هیچ چیزی وجود نداره، منظور هستی ایه که پارمنیدس ازش حرف میزنه، نه اینکه ذهن و جهان درون ذهن هم وجود نداشته باشه
چون بقول یه منتقدی خود این 👇
پیام های گرگیاس (همون سه عبارت) داره حرفشو نقض میکنه، همین که میگی چیزی وجود نداره، حداقل این حرفای خودت وجود داره)
ولی از طرف دیگه
اولا ظاهر و باطن استدلال گرگیاس اینه که هیچ چیز وجود نداره، یعنی مطلقا داره وجود همه چیز رو رد میکنه
ثانیا خیلی از منتقدها میگن که 👇
گرگیاس فقط در مقام بحث و جدل در اومده که به پارمنیدس و زنون شاگردش نشون بده که با کلمات میشه همه کار کرد حتی وجود هر چیزی رو رد کرد
شواهد بر این حرف هم دو مورد هست
اول اینکه استدلال های گرگیاس از همون برهانهای خود پارمنیدس استفاده کرده که ابتدای این رشته توییت
👇
برای یاداوری دوباره اوردم، دوم اینکه گرگیاس یه متن طولانی در مدح #کلمات و زبان داره، که خلاصه اش اینه با کلمات میشه جادو کرد، با کلمات هر کاری میشه کرد، بقول ما ایرانی ها میشه مار رو هم از لونه اش کشید بیرون
پس ممکنه گرگیاس فقط در مقام جدل با پارمنیدس این حرفا رو زده باشه
👇
ولی هر رایی درست باشه نتیجه بحث اینه که پروتاگوراس میگفت هر حقیقتی واسه اون انسانی که ازش حرف میزنه درسته، ولی گرگیاس با این حرفا عملا برعکس پروتاگوراس حرف میزنه
چون میگه اصلا حقیقتی وجود نداره که بخواد واسه من یا دیگری درست باشه
درپایان چند نکته بگم و بحث سوفیسم رو جمع کنیم
👇
اول اینکه حتما شنیدید که ابن سینا از کتک زدن #شکاکان حرف میزنه
در واقع ابن سینا نمیگه هر کس شکاکه رو بگیریم بزنیم، ابن سینا میگه اگر کسی وجود خودش رو هم انکار کنه، بگه حتی خود #من هم وجود ندارم، و حتی همین انکاری که کرده رو هم حقیقت ندونه (بالاخره اینم یه حقیقتیه دیگه) 👇
و بیاد بگه که:
اینکه من وجود خودم رو هم انکار میکنم
حتی این رو هم، نمیدونم حقیقت داره یا نه
ابن سینا میگه دیگه این ادم رو من نمیتونم کاریش کنم اینو یا باید انداخت تو اتش، چرا که #اتش و #نا_اتش (نار و لا-نار) واسش فرقی نداره و یا باید کتکش زد چون #درد و #نا_درد (الم و لا-الم)👇
واسش فرقی نداره (ابن سینا هم بزرگوار اعصاب نداشته) 😁
نکته دوم اینکه بزودی میبینیم سقراط و افلاطون در مقام دشمن این نظرات ظاهر میشن.
یعنی میگن حقیقت نه تنها وجود داره، نه تنها انسان میتونه به حقیقت دست پیدا کنه، بلکه حقیقت با عقل بدست میاد نه حس، و مستقل از انسان هم هست
👇
پس نه اصالت حواس و نه شک گرایی و نسبی گرایی سوفیستها، هیچکدوم رو قبول ندارن
نکته دیگه اینکه این بحثا در مورد سوفیستها (و حتی فلاسفه دیگه که تا الان گفتیم) جزییات دیگه هم داره که واقعا تو توییتر سخته همه رو اوردن، حوصله خواننده هم سر میره (مثلا من استدلال های گرگیاس رو هم حذف 👇
کردم و فقط نتایجش - اون سه تا عبارت- رو نوشتم،ولی هر کس بخواد استدلال هاش رو میارم یا مثلا بحث سوفیست ها در مورد فضیلت رو هم حذف کردم خیلی ام بحث جالبیه)
نکته دیگه اینکه تو سوفیستهای معروف چند نفر دیگه هم هستن مثل پرودیکوس و هیپیاس
ولی دیگه اندیشه هاشون اونقدرها مهم نیست
👇
که اینجا بیارم
نکته اخر هم اینکه بعد از سوفیستها دوره سقراطی شروع میشهیعنی بعد از این میرسیم به سقراط، ولی قبلش، اول معماهای زنون شاگرد پارمنیدس رو بیارم، بعد یه چندتا اصطلاح رو توضیح بدیم، بعد بریم سراغ حضرت سقراط
اولین #شهید_راه_فلسفه
😁
استدلال های گرگیاس هم تو این منشن اوردم
استدلالهای اون سه تا عبارت که:
هیچ چیز وجود نداره،
اگر وجود داره شناختنی نیست،
اگر شناختنی باشه قابل انتقال به دیگری نیست
البته به این نمیگن ملوک الطوایفی
بهش میگن الیگارشی
حکومت ملوک الطوایفی که تقریبا تو کل تاریخ ایران بوده (و عملا رضاخان بالاخره تونست جمعش کنه) به حکومتهایی میگن که تو هر منطقه یه اربابی یا خانی یا طایفه ای واسه خودش یلی بوده
حالا با توجه به حکومت مرکزی و قدرتش، گاهی 👇👇
بهشون باج و خراج میدادن
مثلا دوره های سامانیان و غزنویان و سلجوقیان یا ایلخانان یه کم این دولت ها قوی تر بودن باج میگرفتن
و یا با مرگ پادشاه قدرتمند، سرکشی ها شروع میشده مثلا نمونه بارزش بعد از مرگ نادرشاهه
بعد مرگ نادر، ماشالا هر طایفه ای واسه خودش قداره کشی میکرده و ادعا 👇
داشته ولی وسط ایم دعواها، دعوای اصلی بین دو طایفه میفته، یکی قاجاری ها به رهبری محمدحسن خان قاجار که ترک های استرابادی بودن
اون طرف طایفه زند به رهبری کرمیخان زند، که قجرها شکست میخورن، اغامحمدخان خواجه و اسیر کریمخان میشه (حدود 16 سال اگه درست خاطرم باشه)
فیلسوف پیشاسقراطی دیگه ای که ارای بسیار مهمی داره فیثاغورس (=پیتاگوراس) از شهر کورتون ایتالیا بود، که همه مون کمابیش با قضیه فیثاغورس تو هندسه باهاش اشنایی داریم؛ در مورد این بشر، همین بس که راسل تو تاریخ فلسفه اش میگه 👇
من کسی رو نمیشناسم که اندازه فیثاغورس تو تاریخ بشر تاثیر گذار بوده باشه، ولی قبل از گقتن ارای فیثاغورس یه نکته رو باید یادمون باشه که در مورد این شخص تردیدهای جدی هست، از اونجا که گویا فیثاغوری ها، یه انجمن رازالود و فرقه طوری بودن که فردی به اسم فیثاغورس استاد و لیدرشون بوده
👇
و از اونجا که هر چی کشف میکردن به اسم استاد پخش میکردن، دقیقا معلوم نیست چه تعداد از این کشفیات و کدوم این کشفیات، واقعا کار خود فیثاغورس بوده و کدومشون کار شاگردها و پیروان دیگه...
فیلسوف پیشاسقراطی دیگه ای که پا به عرصه فلسفه گذاشت پارمنیدس از شهر الئا بود، به همین دلیل مکتبشون رو هم الئایی میگن، در مورد زمان زندگی پارمنیدس هم اینو میدونیم که سقراط تو جوانی، پارمنیدس رو دیده بود
👇
پارمنیدس فیلسوف دقیقتر و فنی تری بود، و یکی از موثرترین افراد تو جمع بندی ارای افلاطون بود، پارمنیدس دوتا اندیشه مهم داشت
اول اینکه هستی یا وجود، بنیان جهانه، دوم اینکه تغییر یا حرکت در جهان وجود نداره
پارمنیدس معتقد بود جهان هستی محضه، چکیده حرفش هم این بود که:
👇
هستی(یا وجود یا being) همیشه بوده و هست و خواهد بود، (ازلی و ابدیه)
چرا؟
چون وجود یا از وجود، بوجود میاد یا از عدم(لاوجود) بوجود میاد
اگر حالت اول باشه که خوب بازم از یه وجود، بوجود اومده دیگه، اینم که همونه (اصطلاحا تکرار معلومه) یا از عدم بوجود اومده که امری محاله
فیلسوف دیگه ای که به دنبال این بود که جهان از چه چیزی ساخته شده #اناکساگوراس بود، اناکساگوراس ادم متفکری بود، یافته هاش از نظر علمی حیرت اوره، مثلا فهمیده بود خورشید یه جسم داغ گداخته شده اس، یه گوی اتشین تو اسمون که متاسفانه خدا نیست، و فهمیده بود 👇
ماه جنسش از خاکه (گویا یه شهاب سنگ رو بررسی کرده بوده) ، اناکساگوراس اینم فهمیده بود که ماه نوری از خودش نداره و عملا داره نور خورشید رو بازتاب میده، این یافته ها، حدود 450 سال قبل میلاد شگفت اوره، اما فارغ از بحثای علمیش، اندیشه های متافیزیکی اناکساگوراس هم جالبه 👇
اناکساگوراس معتقد بود که جهان از یه چیز واحد ساخته نشده، بلکه از بینهایت عنصر یا تعدادی نامحدود ریشه ساخته شده، یعنی مثلا امروز میگیم فلان ماده رو تجزیه کنی، به مولکول ها بعد اتم ها بعد به ذرات بنیادین میخوریم و تمام. اما اناکساگوراس میگه نه، هر چقدر هی بشکافی باز به یه عنصر 👇
فلاسفه از همون ابتدای کارشون در پی این بودن که جهان از چی ساخته شده
نظرات مختلفی با دلایل ابتدایی خودشون میدادن
فارغ از درستی و نادرستی نظرات و دلایلشون، مهمترین وجه کارشون، این دغدغه بشری هستش که میخواستن بفهمن جهان از چه چیزی بوجود اومده یا 👇
بقولی ذات واقعی جهان چیه
یا به زبان دیگه، ماده المواد جهان چه چیزیه
یونانیا این عنصر اولیه، این ماده المواد رو #آرخه میگفتن
طبیعیه که فلاسفه اولیه جواب های ساده و اولیه هم به این موضوع بدن
مثلا #تالس معتقد بود که جهان از اب ساخته شده، چندتا دلیل هم واسه خودش داشت👇
تالس حالات مختلف اب رو میدید که به شکل جامد(یخ) مایع(اب) گاز(بخار) درمیاد با خودش میگفت، کل جهان همین سه حالت از ماده رو داریم، پس باید جهان از اب ساخته شده باشه
یا مثلا یکی از دلایلش این بود که ما به هر طرفی تو کره زمین میریم به اب برخورد میکنیم
👇