این کتاب رو رابرت گرین نوشته، که نویسندهی شناخته شدهایه، و یکی از معروفترین کتابها در شاخهی «دارک سایکولوژی» هست. فکر میکنم دونستن بازیهای روانی برای همه ما جالب و مفید باشه.
چرا «دارک سایکولوژی» به حساب میاد؟ چون مهارتهایی رو یاد میده که همهشون بازیهای روانی هستن. از این مهارتها میشه استفاده یا سواستفاده کرد.
+استفاده: فرد این نکات رو بدونه و از خودش در مقابل این بازیهای روانی مراقبت کنه
-سواستفاده: فرد از این نکات برای بازی دادن بقیه استفاده کنه
نویسنده در مصاحبههاش بارها تکرار کرده که "آدمها تا خودشون نخوان، اغوا نمیشن." و در واقع، اغوا شدن خواستهی قلبی و نهان خیلیهاست. از این زاویه که نگاه کنیم، نباید خیلی نگران بدآموزی این کتاب باشیم.
کتاب دو بخش کلی داره. در بخش اول شخصیتهای اغواگر رو توضیح میده تا خواننده بفهمه کدوم شخصیت به اون نزدیکتره و میتونه رفتار مشابه اون داشته باشه.
در بخش دوم، با توجه به شخصیت اغواگر و هدفش، روشهای بازیهای روانی رو بیان میکنه.
من همینطور که با کتاب جلو میرم، خلاصه هر فصل رو در ادامه اضافه میکنم.
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
خیلی از مردها بخاطر نقشی که ازشون انتظار میره - اینکه باید تحت هر شرایطی مسئول باشن و منطقی رفتار کنن - احساس سرکوب میکنن. اغواگر «سایرن» به اونها گوشهای از دنیایی رو نشون میده که چیزی جز لذت نیست و مسئولیتی در اون وجود نداره. /۱
«سایرن» یک تصور فانتزی از دنیای لذتهاست؛ دنیایی که محدودیت و مسئولیتی در اون احساس نمیشه. «سایرن» هوس سیریناپذیر مرد برای سکس رو هدف میگیره، یک سراب نشونش میده، و اون رو سمت خودش میکشه. /۲
تو دنیایی که اکثر زنها محجوبتر از تولید چنین تصویری از خودشون هستن، دیدن شیطنتهای «سایرن» برای مرد ناآشنا و هیجانانگیزه. وایبِ سکس (نشونههای ظریف از تمایل به سکس) میتونه انقدر قدرتمند باشه که مرد به کلی کنترل خودش رو رها کنه، و تا مرز نابودی زندگیش دنبال اون بره. /۳
«درد و رنج» واقعیتهای این دنیا هستن و همه در طول زندگیشون با سختیهای زیادی روبرو میشن. عدهای در مواجهه با سختیهای زندگی به پوچی میرسن. ولی عدهی دیگه راهی برای تحمل این درد و رنج پیدا میکنن. /۱
برای تحمل درد و رنج آدمها دو روش کلی دارن. یا برای اون مشکل راهحل عملی پیدا میکنن - رفتارشون رو عوض میکنن، موقعیتشون رو تغییر میدن، و…
یا اگه برای اون درد راهحلی پیدا نکنن، از نظر روانی خودشون رو تقویت میکنن که بتونن با وجود همه اون سختیها به سمت جلو پیش برن. /۲
ما این توانایی رو داریم که شجاعانه با درد و رنج این دنیا روبرو بشیم و از زیر بار مسئولیتمون شونه خالی نکنیم.
کتاب میگه این یکی از پایههای اصلی رواندرمانی هست؛ که به آدمها یادآوری کنه با محدودیتهای فردی و مشکلات زندگی چطور کنار بیان. /۳
ما در زندگی با وقایع تلخ و ناگوار روبرو میشیم. در بعضی از موارد، شدت این اتفاقها فراتر از توان ماست. طبیعیه که تو این موقعیتها گله داشته باشیم، بپرسیم "چرا من؟" و نسبت به زمین و زمان بدبین بشیم. /۱
ما از طریق داستانها دنیایی که توش زندگی میکنیم رو درک کردیم. داستانها در قالب شخصیتهای مختلف و روابط اونها به ما اخلاق فردی و ضوابط اجتماعی رو یاد دادن
روحیه و رفتار ما متاثر از داستانیه که برای خودمون تعریف میکنیم. به همین دلیل مهمه که داستان درستی رو برای خودمون انتخاب کنیم/۲
بازیگرهای اصلی داستان ما کی هستند؟ طبیعت، فرهنگ و اجتماع، و آدمها (از جمله خود ما)
همه این بازیگرها دو چهرهی متضاد دارن: چهره مهربون و روشن، و چهرهی ظالم و ویرانگر. /۳
عشق و رابطه عاطفی معمولا اتفاقی شروع میشن. ولی حفظ و نگهداری اون تلاش زیادی لازم داره و دیگه اتفاقی نیست. نگهداری رابطه عاشقانه به مراتب سختتر از شروع اونه. /۱
نویسنده میگه وقتی مراجعینی داره که از روابطشون ناراضیان - خواستههایی دارن که برآورده نمیشه؛ نسبت به پارتنرشون احساس دوری میکنن و… ازشون میخواد که برنامه هفتگی دِیت رفتن داشته باشن و زمان مشخصی رو کنار بذارن برای حرفهای رمانتیک. /۲
اکثر مراجعین چنین پیشنهادی رو خیلی مفید نمیدونن. وقتی دوباره بعد از مدتها دِیت میرن، میبینن اصلا نمیدونن راجع به چی صحبت کنن و چطور حرف بزنن. بهشون میگه شما یادتون رفته دٍیت رفتن چی بود. به این کار ادامه بدید، حتی اگه براتون لذت زیادی هم نداره. /۳
Once a cheater, always a cheater?
کسی که یک بار خیانت کرده، باز هم میکنه؟ (آیا قابل اعتماد هست؟)
استر پرل، که نویسنده و مشاور معروفی در همین زمینه است، میگه بستگی داره. بعضی وقتها آره، ولی در اکثر موارد خیر. بطور کلی اعتقادی به این حرف نداره. /۱
برای چه افرادی چنین حرفی درسته؟ اونهایی که انقدر از خودراضی و نارسیسیستیک هستن که اصلا به بقیه فکر نمیکنن. همیشه خودشون رو در جای درست میبینن، و خودشون رو بالاتر از قوانین و محدودیتها تصور میکنن.
میگه در این موارد هم، خیانت مشکل اصلی نیست؛ صرفا جلوه ظاهریِ مشکل اساسیتریه. /۲
میگه ولی اکثر افرادی که خیانت کردن، خیانتکارهای قدیمی نبودن. اونها آدمهایی بودن که برای دههها در رابطهشون وفادار و متعهد بودن. اتفاقا زمانی دید خیلی قویای علیه خیانت داشتن، و افراد خیانتکار رو هم حسابی قضاوت میکردن... تا اینکه یک روز خودشون رو در همون موقعیت دیدن. /۳
در زندگی برای همهمون پیش میاد که یا کسی ما رو برنجونه، یا ما باعث رنجش کسی بشیم. حس درد یا حس گناهِ این خاطرات همراه ما هستن، تا یادآوری کنن که دوباره در چنین چاههایی نیافتیم. /۱
بعضیها دوست ندارن راجع به اتفاقات بد گذشته فکر کنن. خودشون رو با کارها و افکار دیگه مشغول میکنن تا حواسشون از اونها پرت بشه.
بعضیها هم توان درک کاملی ندارن که بفهمن چه به سرشون اومده و چرا این درد رو در خودشون احساس میکنن. /۲
مثلا کودکانی که آزار میبینن یا ازشون سواستفاده میشه، اصلا فلسفه دنیا و انگیزههای انسانها رو درک نمیکنن که بفهمن چرا باهاشون چنین رفتاری شده. /۳