خیلی از مردها بخاطر نقشی که ازشون انتظار میره - اینکه باید تحت هر شرایطی مسئول باشن و منطقی رفتار کنن - احساس سرکوب میکنن. اغواگر «سایرن» به اونها گوشهای از دنیایی رو نشون میده که چیزی جز لذت نیست و مسئولیتی در اون وجود نداره. /۱
«سایرن» یک تصور فانتزی از دنیای لذتهاست؛ دنیایی که محدودیت و مسئولیتی در اون احساس نمیشه. «سایرن» هوس سیریناپذیر مرد برای سکس رو هدف میگیره، یک سراب نشونش میده، و اون رو سمت خودش میکشه. /۲
تو دنیایی که اکثر زنها محجوبتر از تولید چنین تصویری از خودشون هستن، دیدن شیطنتهای «سایرن» برای مرد ناآشنا و هیجانانگیزه. وایبِ سکس (نشونههای ظریف از تمایل به سکس) میتونه انقدر قدرتمند باشه که مرد به کلی کنترل خودش رو رها کنه، و تا مرز نابودی زندگیش دنبال اون بره. /۳
«سایرن» دو وجه متضاد رو هم زمان به نمایش میذاره. از یک طرف با نوع رفتار، آرایش و انتخاب لباس، مدل حرف زدن و… تمایلات جنسی رو نشون میده (با ظرافت، و نه خیلی آشکار). و از طرف دیگه معصومانه رفتار میکنه؛ طوری که انگار نسبت به زیبایی و وایبِ سکسی که داره کاملا بیاطلاع هست. /۴
اصطلاحی که کتاب استفاده میکنه
schoolgirl innocence
هست یا سادگیِ یک دختربچه.
میگه داشتن این وجه برای «سایرن» بسیار مهمه. چرا که اگه اینطور رفتار نکنه، easy دیده میشه (کسی که راحت بدست میاد) و همین باعث میشه که اونقدرها هم برای مرد هدف ارزشمندی نباشه. /۵
درحالیکه رفتار و ظاهر «سایرن» سکس و لذت رو فریاد میزنه، از طرف دیگه رفتارش یک سادگی و معصومیتی رو هم نشون میدن که انگار از همهچیز بیاطلاع ست. ترکیب این دو وجه متناقض یک شخصیت مبهم و جذاب ایجاد میکنه، که مرد میخواد هم بدست بیاردش، و هم ازش مراقبت کنه. /۶
«سایرن» همراه خودش هیجانی میاره که برای آدمهای خیلی منطقی جذابه. اونهایی که همیشه خیلی منطقی رفتار میکنن به استقبال این هیجان میرن تا دوباره طعم زندگی و زنده بودن رو بچشن. حاضرن بخاطر این هیجان غیرمنطقی رفتار کنن و سر زندگی که ساختن ریسک کنن. /۷
«سایرن» عطش خواستن رو در مرد زنده میکنه و کنترلش رو بدست میگیره. کاری میکنه که دنبالش بیاد. ولی در عین حال، همیشه یک فاصله و چالشی رو برای اون حفظ میکنه. کاری میکنه که مرد حس خطرِ از دست دادن رو همیشه حس کنه و برای بدست آوردنش تا بینهایت تلاش کنه. /۸
حفظ فاصله برای «سایرن» یه جورایی ضروریه. چون این تصور فانتزی از اونه که جذابه. حس خواستنِ همیشگی باعث میشه تا مرد دست از تعقیب نکشه. /۹
«سایرن» بعضی وقتها فاصله رو کم میکنه. ولی در همون لحظه که مرد فکر میکنه دیگه به اون رسیده، دوباره فاصله میگیره و سردی نشون میده. اینطوری دائما ساختار فکری مرد رو بهم میریزه و سردرگم میکندش. /۱۰
کتاب از کلئوپاترا مثال میزنه؛ که یک روز با جولیوس سزار همبستر میشد و با هم در مورد رویاهاشون عاشقانه حرف میزدن. ولی روز بعد، در حالیکه سزار فکر میکرد این زن رو بدست آورده، سردی میکرد و فاصله میگرفت، و کاری میکرد تا دوباره برای بدست آوردنش تلاش کنه. /۱۱
ویژگیهای «سایرن»
«سایرن» از نظر ظاهری جذابه. ولی این جذابیت رو با صورت زیبا نباید اشتباه گرفت. کلئوپاترا و مریلین مانرو، که از معروفترین «سایرن»های تاریخ هستن، هیچکدوم زیباترین صورت رو نداشتن. /۱۲
اکثر ویژگیهای ظاهری «سایرن» ذاتی نیستن؛ بلکه با انتخاب آرایش و لباس بدست میان. وضع ظاهری «سایرن» طوریه که ویژگیهای جذاب زنانه رو برجسته میکنه. در عین حال، کل مجموعه با هم هارمونی دارن و هیچ قسمتی بیشتر از بقیه خیلی به چشم نمیاد و تو ذوق نمیزنه. /۱۳
اگرچه داشتن لبخند و صورت خندون دلنشین هستن، ولی خیلی مستقیم و واضحن، و اگه زیادی استفاده بشن، جذابیت سکسی ندارن. به همین دلیل، «سایرن»ها در نشون دادن لبخندهای واضح خیلی اقتصادی عمل میکنن. /۱۴
تون صدای «سایرن» آروم و ملایمه. اون هیچوقت تهاجمی، با عجله، یا با صدای خیلی زیر حرف نمیزنه. «سایرن» صداش رو از توی سینه خارج میکنه (breathy voice) و آهسته و بدون عجله حرف میزنه.
کتاب میگه انگار تازه از خواب بیدار شده و هیچوقت از تخت خارج نشده. /۱۵
لباسهایی که «سایرن» انتخاب میکنه همهشون چشمگیر و زیبا هستن. ولی ترکیب کلی پوشش هارمونی داره، و هیچ قسمت خاصی نیست که زیادی برجسته باشه و بیش از حد به چشم بیاد. /۱۶
پوشش «سایرن» طوریه که جذابیتهای فیزیکیش رو نشون میدن، ولی در حدی که انگار فقط اشاراتی دارن، و در نشون دادن اونها زیادهروی نکردن. بخش زیادی از جذابیتها رو به تصورات بیننده واگذار کردن. /۱۷
نوع رفتار «سایرن» متناسب به تون صداش هست؛ آروم و بدون عجله. انگار همه وقت دنیا در اختیار اونه تا از زندگیاش لذت ببره. در حالیکه همه رفتارش (مدل راه رفتن، نشستن، و…) با اعتماد به نفس و جذاب هست، نگاهش به خودش نیست، و به نظر میاد از این جذابیت خودش کاملا بیاطلاع ست. /۱۸
خطرهای «سایرن» بودن
حفظ کردن ظاهر جذاب برای همیشه ممکن نیست. زیبایی چیزیه که کم کم رنگ میبازه، و هرچقدر هم «سایرن» در حفظ اون تلاش کنه، کم کم متوجه میشه قدرت اغواگریاش کم و کمتر میشه. به همین دلیل، خیلی از «سایرن»ها دچار یاس و افسردگی میشن. /۱۹
به همین دلیل، اگرچه «سایرن» قویترین نوع اغواگری هست، کتاب میگه افراد باید بتونن روشهای دیگهی اغواگری رو هم یاد بگیرن (فصلهای بعدی کتاب) تا بتونن در آینده جایگزین این روش بکنن. که البته یادگیری و به کارگیری چند روش اغواگری هوش بالایی لازم داره. /۲۰
ولی مشکل اصلی «سایرن» بقیه زنها هستن. کتاب میگه کسی که چنین قدرتی در خودش پیدا میکنه و اینطور میتونه مورد توجه باشه، کم کم بین بقیه زنها جایگاهش رو از دست میده. برای یک «سایرن» پیدا کردن دوست همجنس روز به روز سختتر میشه. /۲۱ و پایان
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
این کتاب رو رابرت گرین نوشته، که نویسندهی شناخته شدهایه، و یکی از معروفترین کتابها در شاخهی «دارک سایکولوژی» هست. فکر میکنم دونستن بازیهای روانی برای همه ما جالب و مفید باشه.
چرا «دارک سایکولوژی» به حساب میاد؟ چون مهارتهایی رو یاد میده که همهشون بازیهای روانی هستن. از این مهارتها میشه استفاده یا سواستفاده کرد.
+استفاده: فرد این نکات رو بدونه و از خودش در مقابل این بازیهای روانی مراقبت کنه
-سواستفاده: فرد از این نکات برای بازی دادن بقیه استفاده کنه
نویسنده در مصاحبههاش بارها تکرار کرده که "آدمها تا خودشون نخوان، اغوا نمیشن." و در واقع، اغوا شدن خواستهی قلبی و نهان خیلیهاست. از این زاویه که نگاه کنیم، نباید خیلی نگران بدآموزی این کتاب باشیم.
«درد و رنج» واقعیتهای این دنیا هستن و همه در طول زندگیشون با سختیهای زیادی روبرو میشن. عدهای در مواجهه با سختیهای زندگی به پوچی میرسن. ولی عدهی دیگه راهی برای تحمل این درد و رنج پیدا میکنن. /۱
برای تحمل درد و رنج آدمها دو روش کلی دارن. یا برای اون مشکل راهحل عملی پیدا میکنن - رفتارشون رو عوض میکنن، موقعیتشون رو تغییر میدن، و…
یا اگه برای اون درد راهحلی پیدا نکنن، از نظر روانی خودشون رو تقویت میکنن که بتونن با وجود همه اون سختیها به سمت جلو پیش برن. /۲
ما این توانایی رو داریم که شجاعانه با درد و رنج این دنیا روبرو بشیم و از زیر بار مسئولیتمون شونه خالی نکنیم.
کتاب میگه این یکی از پایههای اصلی رواندرمانی هست؛ که به آدمها یادآوری کنه با محدودیتهای فردی و مشکلات زندگی چطور کنار بیان. /۳
ما در زندگی با وقایع تلخ و ناگوار روبرو میشیم. در بعضی از موارد، شدت این اتفاقها فراتر از توان ماست. طبیعیه که تو این موقعیتها گله داشته باشیم، بپرسیم "چرا من؟" و نسبت به زمین و زمان بدبین بشیم. /۱
ما از طریق داستانها دنیایی که توش زندگی میکنیم رو درک کردیم. داستانها در قالب شخصیتهای مختلف و روابط اونها به ما اخلاق فردی و ضوابط اجتماعی رو یاد دادن
روحیه و رفتار ما متاثر از داستانیه که برای خودمون تعریف میکنیم. به همین دلیل مهمه که داستان درستی رو برای خودمون انتخاب کنیم/۲
بازیگرهای اصلی داستان ما کی هستند؟ طبیعت، فرهنگ و اجتماع، و آدمها (از جمله خود ما)
همه این بازیگرها دو چهرهی متضاد دارن: چهره مهربون و روشن، و چهرهی ظالم و ویرانگر. /۳
عشق و رابطه عاطفی معمولا اتفاقی شروع میشن. ولی حفظ و نگهداری اون تلاش زیادی لازم داره و دیگه اتفاقی نیست. نگهداری رابطه عاشقانه به مراتب سختتر از شروع اونه. /۱
نویسنده میگه وقتی مراجعینی داره که از روابطشون ناراضیان - خواستههایی دارن که برآورده نمیشه؛ نسبت به پارتنرشون احساس دوری میکنن و… ازشون میخواد که برنامه هفتگی دِیت رفتن داشته باشن و زمان مشخصی رو کنار بذارن برای حرفهای رمانتیک. /۲
اکثر مراجعین چنین پیشنهادی رو خیلی مفید نمیدونن. وقتی دوباره بعد از مدتها دِیت میرن، میبینن اصلا نمیدونن راجع به چی صحبت کنن و چطور حرف بزنن. بهشون میگه شما یادتون رفته دٍیت رفتن چی بود. به این کار ادامه بدید، حتی اگه براتون لذت زیادی هم نداره. /۳
Once a cheater, always a cheater?
کسی که یک بار خیانت کرده، باز هم میکنه؟ (آیا قابل اعتماد هست؟)
استر پرل، که نویسنده و مشاور معروفی در همین زمینه است، میگه بستگی داره. بعضی وقتها آره، ولی در اکثر موارد خیر. بطور کلی اعتقادی به این حرف نداره. /۱
برای چه افرادی چنین حرفی درسته؟ اونهایی که انقدر از خودراضی و نارسیسیستیک هستن که اصلا به بقیه فکر نمیکنن. همیشه خودشون رو در جای درست میبینن، و خودشون رو بالاتر از قوانین و محدودیتها تصور میکنن.
میگه در این موارد هم، خیانت مشکل اصلی نیست؛ صرفا جلوه ظاهریِ مشکل اساسیتریه. /۲
میگه ولی اکثر افرادی که خیانت کردن، خیانتکارهای قدیمی نبودن. اونها آدمهایی بودن که برای دههها در رابطهشون وفادار و متعهد بودن. اتفاقا زمانی دید خیلی قویای علیه خیانت داشتن، و افراد خیانتکار رو هم حسابی قضاوت میکردن... تا اینکه یک روز خودشون رو در همون موقعیت دیدن. /۳
در زندگی برای همهمون پیش میاد که یا کسی ما رو برنجونه، یا ما باعث رنجش کسی بشیم. حس درد یا حس گناهِ این خاطرات همراه ما هستن، تا یادآوری کنن که دوباره در چنین چاههایی نیافتیم. /۱
بعضیها دوست ندارن راجع به اتفاقات بد گذشته فکر کنن. خودشون رو با کارها و افکار دیگه مشغول میکنن تا حواسشون از اونها پرت بشه.
بعضیها هم توان درک کاملی ندارن که بفهمن چه به سرشون اومده و چرا این درد رو در خودشون احساس میکنن. /۲
مثلا کودکانی که آزار میبینن یا ازشون سواستفاده میشه، اصلا فلسفه دنیا و انگیزههای انسانها رو درک نمیکنن که بفهمن چرا باهاشون چنین رفتاری شده. /۳