تو قسمت قبل گفتیم سقراط بطور کلی چهار استدلال بر وجود روح تو رساله #فایدون میاره و دو استدلال اول رو گفتیم
برسیم به استدلال سوم سقراط و انتقاد نیچه از سنت سقراط-افلاطونی:
3- نظریه ی کون و فساد، بسیط و مرکب، نامرئی بودن روح
👇
تو این استدلال سقراط میخواد از کون و فساد اشیا در جهان، و از فناپذیری چیزهای بسیط و مرکب استفاده کنه تا وجود روح و جاودانگیش رو اثبات کنه، پس بدیهیه که من اول باید معنای این کلمات رو روشن کنم
کون و فساد:
کون و فساد یعنی بوجود اومدن و از بین رفتن، 👇
مثلا کلمه تکوین به معنی پیدایش از #کون گرفته شده و کلمه فساد هم که معنای فاسد شدن و از بین رفتن میده
بسیط و مرکب:
امر بسیط یعنی چیزی که اجزا نداشته باشه، و امر مرکب یعنی چیزی که اجزای مختلف داره و از چند تا جز ساخته شده
👇
غالب چیزهایی که تو طبیعت میبینیم مرکبه، مثلا این درخت، از ساقه و ریشه و برگ و اجزای دیگه تشکیل شده ولی من نمیدونم تو طبیعت میشه مثالی از چیزی که بسیط باشه، اورد یا نه؟
(برای اینکه مثالی زده باشم، مثلا تو مسائل ماوراالطبیعه - سوپرنچرال - مثلا خداباورها میگن خدا بسیطه، ولی 👇
تو طبیعت رو نمیدونم، شاید کسی بگه رنگهای اصلی بسیط و بدون اجزا هستن برای مثال رنگ بنفش مرکبه، چون از ترکیب رنگ قرمز و ابیه ولی رنگ زرد بسیطه )
سراغ استدلال سقراط بریم
سقراط معتقده هر چیزی که #دیدنی (یا بقولی مرئی) هستش مرکبه، پس هر چیز که تو این جهانه، مرکبه چون 👇
امور این جهان (یا امور محسوس که ما تجربه میکنیم) در حال #شدن یا صیرورت هستن، یعنی همه چیز این جهانی که ما الان توش هستیم، در حال تغییر و تبدیل شدن به چیز دیگست (این تغییر و تبدیل یه چیز به چیز دیگه رو اصطلاحا میگن #شدن یا #گردیدن یا #صیرورت یا #becoming یا...)
👇
و تمام چیزهایی که در حال #شدن (یا تغییر و تحول و صیرورت) هستن، باید گفت مرکب هستن
ولی ایده ها یا مفاهیم کلی (کلیات یا امور عقلی)، اینا امور بسیط هستن و اجزا ندارن و مربوط به این جهان نیستن، پس ثابت هستن و تغییر و تحول توشون راه نداره
👇
پس استدلال سوم سقراط به دو تا فرض استواره:
فرض اول اینه که اموری که ما میبینیم، یا بقولی امور مرئی، امور مرکبه و امور نامرئی، بسیط هستن
فرض دوم
اینکه چیزهای بسیط، نامیرا هستن (یا بقولی فسادناپذیر هست یا بقولی دیگه فناناپذیرن) و چیزهای مرکب، از بین میرن
👇
یا بقولی فساد توشون راه داره، یا فناپذیر و میرا هستن
پس سقراط میگه کون و فساد (یا بوجود اومدن و از بین رفتن) فقط در عالم محسوسات (و یا امور مرکب) راه داره
در نهایت استدلال سقراط اینه که بدن انسان چون مرئی و قابل دیدنه و امر محسوس و تجربی هستش، مرکبه (یعنی اجزا داره)
👇
و نتیجتا از بین میره
ولی روح که امر نامرئیه و قابل دیدن نیست بسیطه (یعنی اجزا نداره)، پس از بین نمیره و نامیرا هستش و فناناپذیر.
پس استدلال سقراط اینه که امور مرئی مرکب هستن و از بین میرن یعنی هر چی تو طبیعت میبینیم از بین میره ولی امور نامرئی مثل روح بسیط هستن 👇
و امور بسیط از بین نمیرن و کون و فساد بهشون راه نداره، و جاودانه هستن
پس اگر نتایج سه تا استدلال سقراط رو خلاصه کنیم، سقراط به #وجود روح اعتقاد داره، به وجود روح در زندگی قبلی، در زندگی امروزی، و پس از مرگ، اعتقاد داره، این یعنی سقراط به تناسخ اعتقاد داره
👇
نکته جالب اینه که این تفکرات عملا فیثاغوری و اورفئوسی هستن که بشکل واضحی، انگار از هند و بودیسم گرفته شده (تاثیر تفکرات شرقی) و فقط یونانیزه شده، سقراط هم مثل بودا، به نسخ و مسخ اعتقاد داره که قبلا گفتم یعنی چی، ولی بطور خلاصه، عملا به یه چرخه در اومدن رو میگن نسخ یا تناسخ، 👇
و مسخ یعنی روح انسان، بعد مرگ دوباره به بدن و کالبد حیوانات درمیاد، یا در بهترین حالت به بدن انسان.
حالا این روح بدبخت، که گیر کرده تو چرخه، باید چی کار کنه تا از این چرخه دربیاد؟ سقراط میگه با زندگی فیلسوفانه، ادم باید زندگی با تعقل (با فضیلت و معرفت) رو پیش بگیره 👇
تا در نهایت از این چرخه دربیاد و بره به جوار خدایان دربیاد و به حقیقت نائل بشه - (تو بودیسم هم باید به تزکیه نفس بپردازی تا از چرخه خارج بشی و به نیروانا (هیچ مطلق) برسی - چقدر جالبه که انگار سقراط، تفکرات بودا رو یونانیزه کرده و فقط اخرش به جای #نیروانا به خدا میرسی)
👇
به شکل عجیبی این حرفای سقراط بعدا خودشو تو ادیان نشون میده، تفکری که بدن رو خوار و ذلیل میدونه و تاکید به دوری از شهوات و امیال جسمی میکنه و به روح ارجحیت میده و تاکید به تزکیه نفس و زندگی عقلانی و فیلسوفانه میده، اینجا همون قسمتیه که باعث تازیدن #نیچه به سقراط و افلاطون میشه
👇
نیچه میگه جمع کنید این حرفا رو، ما یه جهان داریم و یه بار قراره زندگی کنیم، و این زندگی باید با تفکر دیونوسیوسی باشه (دیونوسیوس خدای رقص و شراب و پایکوبی و شادی و اینجور چیزا بوده که روشنه نیچه خواستار رقص و پایکوبی و شادی تو این جهان و پشت پا زدن به مرگ و جهان دیگست)
👇
4- زندگی بخشی
استدلال اخر سقراط هم در مورد زندگی بخش بودن روحه، سقراط (با نظر به ارای اناکساگوراس و مفهوم #nous - نوس) معتقد بود که یه چیزی درون ما وجود داره که به ما زندگی بخشیده و در مقابل اشیای بی جان، ما رو موجود زنده کرده، پس اون چیز روحه و باید خودش همیشه زنده باشه، 👇
وگرنه چیزی که خودش زنده نباشه، نمیتونه زندگی بخش باشه، پس روح یه چیز زندگی بخشه که از بدن قویتره، و بدن که از بین بره، روح قویتره و باقی میمونه
این کل ارای سقراط تو رساله فایدون افلاطونه که جای نقد و بررسی خیلییییی زیادی داره
👇
و روشنه که فلاسفه تو تاریخ، انواع و اقسام نظرات رو در موردش دادن (که فقط چند خط از حمله نیچه رو به این ارا اوردیم)
حتی تو همین رساله فایدون، دونفری که سقراط باهاشون حرف میزنه (کبس و سیمیاس) همونجا به سقراط ایرادهایی وارد میکنن، نقدهایی که نه فقط بخشی از حرفای سقراط بلکه 👇
کل حرفای سقراط رو میخواد نقض کنه - و البته سقراط به نقدهای این دونفر جواب میده.
#دین و #خدا:
در اخر در مورد دین و خدا هم گفته بودم ارای سقراط رو میارم
بطور کلی در مورد دین و خدا خیلی باورهای سقراط مغشوشه، انگار فکرش چندان درگیر این مسائل و اثبات وجود خدای واحد نیست (مساله ای
👇
که بعدها بخاطر اسلام و مسیحیت، دغدغه اصلی فلاسفه شده بود)
خیلیا معتقدن سقراط به خدای واحد اعتقاد داشته، ولی این حرف غلطه، اصلا اینجور بگم یادم نیست والتر ترنس استیس، بورنت یا زلر - یکی از این یونان شناسها بود - در این مورد یه حرف خیلی خوبی میگه، و اون اینکه 👇
یونانی هرگز نتونست ایده خدای واحد رو بپذیره، و حتی ارسطو و افلاطون هم که از خدای واحد حرف میزنن باز تا ولشون میکنی، از #خدایان حرف میزنن (مثل کش شلوار در میرن 😁) و اینکه یونانی هیچوقت نخواست اخلاق رو با #خدا و معنویات غیراینجهانی و دینی پیوند بزنه، اصلا 👇
فلاسفه یونانی درگیر خدا و خدایان و اثبات وجود اینها نبودن، (منظور اینه دغدغه اش رو نداشتن ولی مثلا ارسطو یه تلاش کوچیکی در اثبات خدا -با برهان محرک اولیه- داره)
اصلا بارها تو حرفای شارحان و یونان شناس های مسیحی مثل همین اسامی بالا یا مثلا کاپلستون (با یه غصه ای) میبینیم
👇
که میگن خلا وجود تکیه گاه اخلاقی مثل خدا در اخلاقیات یونانی مشهوده و این حرفم درسته، چون تکیه گاه اخلاقیات یونانی خدا و خدایان نیست بلکه اخلاق و بررسی فضایل و رذایل اخلاقی واسشون این جهانیه و بس.
👇
این بود ارا و نظرات مرد اول اخلاق تو اتن. کسیکه با شهامت پای اصولش ایستاد و به دادگاه مسخره ی دموکراتهای اتن ریشخند زد و شوکران رو بدون هیچ ترسی بالا رفت...
تو رشتوی بعدی، دادگاه، لحظات اخر و گریه همسر و رفقاش، و دراخر نحوه مرگ سقراط رو میارم
مارکی دوساد نویسنده داستانای شهوانی تو دوره ناپلئون بود - فقط ببینید چه پدری از بقیه در میاره و میبینید چه هزینه های سنگینی داده شده برای #ازادی (گرچه جزئیات زندگیش و یاغیگری هاش و خلاف جهت اب شنا کردناش و زندان رفتنا و تیمارستان رفتناش و... خیلی خوندنیه)
👇
چند کلامی با رفقای داخل ایران:
به تمام رفقای داخل ایران میگم که میدونم همه مون با هم داریم زیر فشارها خرد میشیم خواهشا از این اپوزوسیون دوزاری و بی خاصیت عبور کنید، اینا هییییییییییییچ کدوم به فکر من و شما نیستن، ما داریم داغون میشیم؛ رسما زیرفشارها خرد شدیم
اینا هر روز
👇
یه مسخره بازی جدید دارن و کل دعواها هم سر دو چیزه، فاند امروز و #امکان قدرت تو فردا و لاغیر.
ما، اگر هنوز نتونستیم ج.ا (حکومت تا دندان مسلح) رو بیرون کنیم، بی غیرت نیستیم، کشتن اژدها با دست خالی، مگه راحته؟ داریم تلاشمون رو میکنیم و بالاخره موفق میشیم ولی بعد براندازی 👇
و دادن هزینه های گزاف، و هزاران کشته و قربانی که دادیم و خواهیم داد، حتی یک نفر (دقت کنید: حتی یک نفر) از این خارج نشین ها به قدرت برسه، اون موقع جدا بی غیرتیم
این دوزاریا امر بهشون مشتبه شده که ما داریم واسه به قدرت رسیدن این نون به نرخ روز خورها میجنگیم
تا اینجا در مورد تعاریف کلی و استقرا، دربخش اول و مساله اخلاق (و تو دل این مساله، فضیلت، معرفت، سعادت و البته سیاست) در بخش دوم تفکرات سقراط نوشتیم
ولی اخرین بخش تفکرات سقراط 👇
در مورد روح و جاودانگی روح و تناسخه
بیشتر تفکرات سقراط در مورد روح، تو رساله #فایدون اومده، افلاطون تو این رساله داستان دادگاه و اخرین روزهای زندگی سقراط رو نوشته، انقدر این رساله زیبا و دلنشینه که
👇
به نظر من اوج هنر افلاطون رو نشون میده، چون جدا از فلسفی بودن اخرین گفتگوهای سقراط، این رساله یه شاهکار ادبیه، تو این رساله سقراط تو اخرین بحث های عمرش با دونفر به اسم کبس و سیمیاس در مورد روح و جاودانگی روح حرف میزنه
👇
2-اخلاق و معرفت
تا اینجا در تفکر سقراط بحث استقرا و تعاریف رو گفتم، و تاکید کردم که ارسطو میگه این دو مورد رو به حق میشه به سقراط نسبت داد
اما نظریه سقراط در مورد #اخلاق چی بود؟
یه واژه یونانی داریم بهش میگن arete، این واژه
👇
معناش به فارسی میشه فضیلت، ولی فضیلت یعنی چی؟ کلا ارزش های اخلاقی مثل صبر و بردباری و پرهیزکاری و عدالت و شجاعت رو میگن فضیلت که در مقابلش رذیلته مثل عصبانیت و دزدی و تجاوزی و بی عدالتی و....
👇
سقراط اولین کسی بود که میگفت #فضیلت و #معرفت یکی هستند (معرفت یعنی علم و دانش یا شناخت از چیزی، که نقطه مقابلش میشه جهل و نفهمی و نادانی)
این نظریه یعنی چی؟
بطور کلی عقیده سقراط این بود که ما ادمها کلا یه جور ساخته شدیم که همبشه دنبال خیر و خوبی هستیم
یه نکته رو اینجا بگم
چون خیلییی از دوستان دنبال اینن که افلاطون و #نظریه_مُثُل چی میگه که نابغه بشریت شده اینجا یه توضیح مقدماتی برای ورود به فلسفه افلاطون بدم
تو پایان این رشتو گفتم که به واژه های #کلی و #جزئی دقت کنید، کل دعوای فلاسفه سر همین دو تا پدرسوخته بوده، 👇
الفرد وایتهد میگه کل تاریخ فلسفه حاشیه ای به افلاطونه، درواقع اصل حرف وایتهد اینه که کل تاریخ فلسفه، حاشیه ای به این مساله کلیاته، اصلا یه سریا، فلسفه رو علم به #کلیات و بحث در مورد امور #کلی تعریف میکنن، اینا میگن علم با جزئیات سر و کار داره، ولی فلسفه با کلیات
مثلا👇
مثلا علم با تمام این سگ و گربه های تو خیابون سر و کار داره، هزاران سگ رو ازمایش میکنه و هزاران نظریه میده ولی فلسفه با #مفهومِ سگ کار داره
یا علم میاد هزاران انسان رو بررسی میکنه، مثل من و شما و علی و قلی و نقی و تقی، بعد میاد حکم میده که همه انسان ها مغز دارن(جز عرزشیا) 👇
تا اینجا هر چی از سقراط گفتیم، از ویژگی های فردی یا زمینه تاریخی ای بود که سقراط توش زندگی میکرد ولی از اینجا ببعد به تفکرات سقراط برسیم، فقط قبل از بیان تفکرات و روش کار سقراط، یه بار دیگه تاکید میکنم که بین یونان شناس ها
👇
انواع و اقسام نظرات هست که کدوم تفکرات رو باید به سقراط نسبت بدیم، کدوم تفکرات رو به خود افلاطون!؟
درواقع افلاطون و سقراط گاه یه نفر میشن و اصلا نمیشه تشخیص داد این حرفایی که افلاطون نوشته، نظرات خودشه که داره از طریق سقراط شرح میده یا نظرات خود سقراطه
👇
و اختلاف نظرها خیلی زیاده در این مورد، مثلا یه جا سقراط (تو دادگاه) میگه من با جهانشناسی کار ندارم و کارم اخلاق و انسانشناسیه، پس ما میتونیم بفهمیم ارایی که در مورد جهانشناسیه، حرفای خود افلاطونه، یا از حرفای ارسطو یا گزنفون و مقایسه با افلاطون میتونیم 👇