اکثر آدمها آرزوهایی در زندگی دارن که بهش نرسیدن. اونها خودشون رو بزرگتر و کاملتر از چیزی تصور میکنن که در واقعیت هستن. قدرت اغواگری «معشوق ایدهآل» از درک همین فاصله بین تصورات فانتزیِ فرد از خودش و واقعیت بدست میاد. /۱
آدمها دوست دارن هنرمند، متفکر، رهبر یا… باشن. بعضیها دوست دارن در زندگی بیشتر خطر کنن، و عدهای دنبال آرامشن. بعضیها دنبال کسی هستن که باهاش مکالمات عمیق داشته باشن، و عدهای دیگه دنبال کسی ان که فانتزیهای سکسیشون رو باهاش تجربه کنن. /۲
«معشوق ایدهآل» این نیازها رو متوجه میشه و به طرف مقابلش این حس رو میده که این خواستهها نه تنها بد و سطحی نیستن، بلکه هدفهایی والا و الهی ان. «معشوق ایدهآل» این اطمینان رو به طرف میده که در کنار اون فرد به ایدهآلهاش میرسه. /۳
هنر «معشوق ایدهآل» قدرت نظارهگری اونه. آدمها معمولا خیلی واضح مشخص نمیکنن دنبال چه چیزی هستن. ولی «معشوق ایدهآل» وقت صرف میکنه، به کوچکترین نشونهها توجه داره، و خواستههای ناگفتهی اونها رو از لحن صدا (وقتی به هیجان میاد)، مدل نگاه (وقتی برق میزنه) و… میفهمه. /۴
«معشوق ایدهآل» باید وقت زیادی صرف کنه و صبر داشته باشه. اون باید تمام توجهش رو به طرف مقابل بده، و دقیق بررسی کندش تا خواستهها و ایدهآلهاش رو درک کنه. /۵
اثر اغواگری «معشوق ایدهآل» طولانیتر از شخصیتهای اغواگر دیگه است. چون آدمها توسط «معشوق ایدهآل» فقط اغوا نمیشن؛ عاشقش میشن. (بخاطر توجهی که دریافت میکنن و چون میبینن به ایدهآلهاشون نزدیکتر شدن) /۶
کتاب از «مادام دوپومپادور» مثال میزنه که معشوق لویی پونزدهم (شاه فرانسه) بود. اون درک کرد که شاه در تصوراتش خودش رو آدم بزرگی برای فرانسه میبینه که میراث ارزشمندی به جا میذاره. ولی این تصورات صرفا در حد فانتزیِ فکری براش باقی مونده، و از رسیدن به اونها ناامیده. /۷
شاه که خودش رو ناتوان در انجام چنین چیزی میدید، رو آورده بود به سرگرمیهای موقت و بیهدف. «مادام دوپومپادور» با ترتیب دادن برنامههای هنری و تئاتر، شاه رو با این هنر آشنا کرد و فرصتی بهش داد تا بتونه این برنامهها رو در سطح کشور گسترش بده و به تصورات ایدهآل خودش برسه. /۸
کتاب از شخصیت «کاسانووا» مثال میزنه که خودش رو در قالب ایدهآلهای زنهای مختلف درمیاورد. یکی زندگی یکنواختی داشت و دنبال هیجان و عشق آتشین بود. یکی دیگه دنبال مردی بود که در کنارش آرامش داشته باشه، و بتونه باهاش مکالمات جدی و عمیق داشته باشه و… /۹
اگه «معشوق ایدهآل» فقط به حرفها و لایهی سطحی آدمها توجه کنه، نمیتونه خواستههای اصلی اونها رو درک کنه. توجه به این موارد باعث میشه در اغواگری ناموفق باشه. اون باید وقت صرف کنه، صبور باشه، و هیجانات و فانتزیهای فکری طرف مقابل رو از نشونههای ظریف متوجه بشه. /۱۰
شخصیت «معشوق ایدهآل» فقط برای شرایط اروتیک نیست. سیاستمدارها هم از همین روش برای جلب نظر عموم استفاده میکنن. اونها میفهمن مردم چه ایدهآلهایی دارن، براشون مسیر رسیدن به اون ایدهآل رو ساده و راحت نشون میدن، و در تصوراتشون اونها رو به خواستههاشون نزدیکتر میکنن. /۱۱
خطر «معشوق ایدهآل» بودن
«معشوق ایدهآل» سعی میکنه تا طرف مقابلش به ایدهآلهاش نزدیکتر بشه. ولی اگه این ایدهآلها شامل شخصیت خود «معشوق ایدهآل» بشه، براش چالش بزرگی خواهد بود. اون هم بهرحال آدمه و ضعفهایی داره، و نمیتونه تا ابد خودش رو بینقص و بدون مشکل نشون بده. /۱۲
تظاهر به چیزی فراتر از واقعیت، شاید برای «معشوق ایدهآل» در کوتاهمدت شدنی باشه، ولی در بلند مدت کار سختیه. /۱۳
بطور کلی، درک خواستههای اصلی آدمها و نزدیک کردن اونها به ایدهآلهاشون، قدرت اغواگری «معشوق ایدهآل» هست. ولی حفظ این اغواگری برای بلند مدت کار راحتی نیست. /۱۴ و پایان
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
ظاهر و رفتار اکثر ما همونطوری هست که جامعه ازمون انتظار داره؛ مردها مدل مردونه، و زنها مدل زنونه. جذابیت اغواگری شخصیت «دَندی» از اونجاست که انگار این نقشها رو نپذیرفته، و بطور ظریف وارد حیطهی جنس مخالف شده. /۱
مرد «دَندی»
یک مرد «دَندی» ظاهر تیپیکال مردانه نداره و در اون میشه ویژگیهای زنانه رو دید. لباسهای پر زرق و برق، زیورآلات، و حتی آرایش صورت نشونههایی از ظرافت زنانه داره، ولی در رفتارش مطمئنه و مرد بودنش رو با اعتماد به نفس نشون میده. /۲
اغواگری همیشه یک نیروی زنانه شناخته میشده. خیلی از زنها شیفتهی زیبایی و نیروی جاذبهی جنس خودشون هستن، و اون رو تحسین میکنن. مرد «دَندی» همون قدرتی که در ظرافت هست رو بهشون نشون میده. به همین دلیل، برای این زنها، ظاهر مرد «دَندی» جذابتر از یک ظاهر کاملا مردانه است. /۳
این قسمت modern family رو شخصا خیلی دوست دارم و با کلمه کلمهاش ارتباط برقرار میکنم. خیلی دقیق رابطهی مردها با احساساتشون رو توضیح میده.
میگه وقتی بچه بود و تو بازی استخون ترقوهاش شکست، پدرش بهش گفت «قوی باش» و ادامه بده. انقدر ادامه داد که از درد از هوش رفت. /۱
دختری که تو دبیرستان باهاش قرار دِیت داشت، با یه پسر دیگه رفت و قلبش رو شکست. پدرش تو آشپزخونه میبیندش. بهش میگه ساندویچت رو بخور و اون دختر رو فراموش کن. همین. جایی برای ابراز احساسات نبود.
وقتی پدرش مُرد، با اینکه همه دنیای اون بود، سر مراسمش گریه نکرد. نتونست. /۲
ما هم تقریبا همینطوری بزرگ شدیم.
فکر میکنم ۳-۴ سالم بود که تو بازی زمین خوردم و از درد گریهام گرفت. داییام شب من رو آورد وسط جمع، و جلوی همه شروع کرد به مسخره کردن که این امروز سر بازی گریه کرد. همه هم ریز ریز خندیدن. /۳
خیلی از زنها دوست دارن مورد تحسین و توجه کافی باشن، ولی معمولا اون رو بدست نمیارن. شخصیت اغواگر «رِیک» روی همین وجه دست میذاره؛ نشون میده که برای رسیدن به اونها حاضره تا ته دنیا بره و کوهها رو جابجا کنه. /۱
اکثر مردها در نشون دادن احساسشون به زنی که توجهشون رو جلب کرده احتیاط میکنن و آروم جلو میرن. عدهای هم به کلی در نشون دادن احساسشون ناتوان ان. ولی «رِیک» مثل اکثر مردها نیست؛ برای نشون دادن علاقهاش هیچ محدودیتی احساس نمیکنه و با تمام وجود بروزش میده. /۲
برای اغواگری طرح و نقشه لازمه، و اگه زن انگیزههای مرد رو متوجه نشه، طبیعتا با تردید و بدبینی به ماجرا نگاه میکنه. ولی «رِیک» این مشکل رو هنرمندانه حل کرده. /۳
خیلی از مردها بخاطر نقشی که ازشون انتظار میره - اینکه باید تحت هر شرایطی مسئول باشن و منطقی رفتار کنن - احساس سرکوب میکنن. اغواگر «سایرن» به اونها گوشهای از دنیایی رو نشون میده که چیزی جز لذت نیست و مسئولیتی در اون وجود نداره. /۱
«سایرن» یک تصور فانتزی از دنیای لذتهاست؛ دنیایی که محدودیت و مسئولیتی در اون احساس نمیشه. «سایرن» هوس سیریناپذیر مرد برای سکس رو هدف میگیره، یک سراب نشونش میده، و اون رو سمت خودش میکشه. /۲
تو دنیایی که اکثر زنها محجوبتر از تولید چنین تصویری از خودشون هستن، دیدن شیطنتهای «سایرن» برای مرد ناآشنا و هیجانانگیزه. وایبِ سکس (نشونههای ظریف از تمایل به سکس) میتونه انقدر قدرتمند باشه که مرد به کلی کنترل خودش رو رها کنه، و تا مرز نابودی زندگیش دنبال اون بره. /۳
این کتاب رو رابرت گرین نوشته، که نویسندهی شناخته شدهایه، و یکی از معروفترین کتابها در شاخهی «دارک سایکولوژی» هست. فکر میکنم دونستن بازیهای روانی برای همه ما جالب و مفید باشه.
چرا «دارک سایکولوژی» به حساب میاد؟ چون مهارتهایی رو یاد میده که همهشون بازیهای روانی هستن. از این مهارتها میشه استفاده یا سواستفاده کرد.
+استفاده: فرد این نکات رو بدونه و از خودش در مقابل این بازیهای روانی مراقبت کنه
-سواستفاده: فرد از این نکات برای بازی دادن بقیه استفاده کنه
نویسنده در مصاحبههاش بارها تکرار کرده که "آدمها تا خودشون نخوان، اغوا نمیشن." و در واقع، اغوا شدن خواستهی قلبی و نهان خیلیهاست. از این زاویه که نگاه کنیم، نباید خیلی نگران بدآموزی این کتاب باشیم.
«درد و رنج» واقعیتهای این دنیا هستن و همه در طول زندگیشون با سختیهای زیادی روبرو میشن. عدهای در مواجهه با سختیهای زندگی به پوچی میرسن. ولی عدهی دیگه راهی برای تحمل این درد و رنج پیدا میکنن. /۱
برای تحمل درد و رنج آدمها دو روش کلی دارن. یا برای اون مشکل راهحل عملی پیدا میکنن - رفتارشون رو عوض میکنن، موقعیتشون رو تغییر میدن، و…
یا اگه برای اون درد راهحلی پیدا نکنن، از نظر روانی خودشون رو تقویت میکنن که بتونن با وجود همه اون سختیها به سمت جلو پیش برن. /۲
ما این توانایی رو داریم که شجاعانه با درد و رنج این دنیا روبرو بشیم و از زیر بار مسئولیتمون شونه خالی نکنیم.
کتاب میگه این یکی از پایههای اصلی رواندرمانی هست؛ که به آدمها یادآوری کنه با محدودیتهای فردی و مشکلات زندگی چطور کنار بیان. /۳