فرد «هموابسته» همیشه در حال عکسالعمل نشون دادن نسبت به رفتارِ بقیه، مشکلاتشون، و حرفهای اونهاست - یا با عصبانیت، یا کنترلگری، یا احساس شرم و تنفر از خود و...
انقدر نگران رفتار دیگرانه و نسبت به اونها عکسالعمل نشون میده، که نمیتونه در کنار بقیه راحت باشه. /۱
اگه کسی بدون فکر کردن و بررسی دقیق شرایط، همیشه آماده باشه که واکنش نشون بده، یعنی اجازه داده بقیه مشخص کنن چه روحیهای داشته باشه؛ کی خوشحال باشه، کی آروم، کی ناراحت و… یعنی کنترلش دیگه دست خودش نیست. /۲
ما وقتی عکسالعمل نشون میدیم، خیلی دستپاچه عمل میکنیم. همین باعث میشه درست فکر نکرده باشیم و تصمیم عجولانهای بگیریم. احساس میکنیم اتفاق اورژانسیای افتاده و باید سریع عمل کنیم. ولی واقعیت اینه که در برخورد با احساسات و رفتار بقیه، چنین اجباری وجود نداره. /۳
ما مجبور نیستیم آرامش خودمون رو فدا کنیم. نگرانی کمکی نمیکنه. ما اگه آرامشمون رو حفظ کنیم، شرایط رو بهتر میفهمیم و تصمیم معقولتری میگیریم. ما مجبور نیستیم قدرت فکر کردنمون رو بخاطر روحیه و رفتار بقیه فدا کنیم. چنین چیزی از ما انتظار نمیره. /۴
ما نباید همه چیز رو خیلی جدی بگیریم. اگه قرار باشه همش نگران روحیه و رفتار بقیه باشیم، نمیتونیم راحت زندگی کنیم. با اخم یکی دنیامون به آخر میرسه. /۵
ما نباید مسائل رو شخصی ببینیم. اگه کسی روزی حرف تندی میزنه یا بداخلاقی میکنه، نشون میده اون روز بدی داشته و تحت فشاره. نباید خودمون رو شخصا درگیر این موضوع ببینیم و نگران بشیم. این بداخلاقی بیشتر مربوط به اونه، نه ما. /۶
رفتار بقیه تعیینکننده ارزش ما نیست. اگه یک روزی کسی ما رو رد بکنه، نباید اینطور برداشت کنیم که آدم بیارزشی هستیم. همه ما ضعفهایی داریم که سعی میکنیم برطرفش بکنیم. ولی باید بدونیم با وجود همه اون ضعفها، آدمهای ارزشمندی هستیم و نباید خودمون خودمون رو رد کنیم. /۷
ما نباید بابت رفتار یکی دیگه احساس شرمندگی بکنیم. حتی اگه اون فرد برای ما خیلی عزیز باشه. هرکسی مسئول رفتار خودشه. باید اجازه بدیم خودش با پیامدهای کارهاش روبرو بشه و اگه شرمندگیای هست، خودش احساس کنه. /۸
البته اینطور نیست که ما باید جلوی هر نوع عکسالعملی رو بگیریم. عکسالعمل نشون دادن بطور کلی خوب و ضروریه. ولی زیــادی واکنش نشون دادن مخربه. باید بفهمیم کی شرایط به ما مربوط نیست و خودمون رو از اون موقعیتها کنار بکشیم. /۹
اگه ما اجازه بدیم بقیه روحیه ما رو عوض کنن و تحریکمون کنن کاری بکنیم، باید بدونیم کنترل ما رو بدست گرفتن. با کنار کشیدن و عکسالعمل نشون ندادن به موقعیتهایی که به ما مربوط نیست، قدرت و کنترلمون رو پس میگیریم. /۱۰
هر موقع متوجه شدید بخاطر رفتار یکی (حرفش، حالت چهرهاش، اخم کردنش و...) در خودتون احساس خشم، گناه، شرمندگی و… میکنید و میخواید بخاطر اون کاری بکنید (واکنش) بدونید در این زمان کنترل خودتون رو به اون سپردید. /۱۱
کتاب توصیه میکنه تو این شرایط سعی کنید آرامشتون رو حفظ کنید. هروقت دیدید از نظر روحی آشفته شدید و دارید واکنش نشون میدید، خودتون رو کنار بکشید. تا جای ممکن نه کاری بکنید و نه حرفی بزنید. بذارید شرایط آروم بشه، به همه جوانب فکر بکنید، و بعد در آرامش تصمیمی بگیرید. /۱۲
مثلا چند نفس عمیق بکشید. برید قدم بزنید. آشپزخونه رو تمیز کنید. برید دستشویی/حموم با خودتون یکم خلوت کنید. تلویزیون ببینید. برید به دوستتون سر بزنید و… بصورت روحی و فیزیکی از اون موقعیت استرسزا دور بشید. (کار خطرناک هم نکنید؛ مثلا رانندگی با سرعت بالا) /۱۳
در آرامش بررسی کنید چه اتفاقی افتاد و چه کاری باید کرد. آیا اون اتفاق واقعا مربوط به شما بود؟ آیا امر بزرگی بود؟ چرا برآشفته شدید؟ آیا کسی دست روی نقطه ضعف شما گذاشت؟ در شما ایجاد شرم کرد؟... /۱۴
در مورد احساستون حرف بزنید. احساسات تا وقتی تو سر ما هستن خیلی بزرگ و طغیانگرن. ولی وقتی با کسی راجع بهشون حرف میزنیم، کنترل میشن و ابعاد قضیه هم بهتر درک میشه. /۱۵
در آخر، حتما فکر کنید چطور میتونید به خودتون رسیدگی کنید. سعی کنید تصمیمی که میگیرید بر اساس واقعیتها باشن، و در آرامش فکری به اون تصمیم رسیده باشید. آیا نیازه عذرخواهی کنید؟ آیا میخواید فراموشش کنید؟ نیازه با طرف صحبت کنید؟ /۱۶
خلاصه، سعی کنید موقعیتهایی که به شما مربوط نیست رو تشخیص بدید و خودتون رو کنار بکشید. به راحتی تحریک نشید، و واکنش احساسی و عجولانه نداشته باشید.
"با هر باد به سمتی پرت نشید" /۱۷ و پایان
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
"راحتترین راه برای دیوانه شدن اینه که خودمون رو در زندگی دیگران وارد کنیم، و سادهترین راه برای رسیدن به آرامش خاطر اینه که سرگرم زندگی خودمون باشیم." /۱
حرف کلی کتاب اینه که "از خودمون مراقبت کنیم" ولی گاهی از این پیام برداشت اشتباه پیش میاد و برای توجیه موارد نادرست استفاده میشه:
- توجیه برای کنترلگری: یکی بدون دعوت با پنج تا بچه و گربهاش بیاد خونه شما و بگه این آخر هفته تصمیم گرفتم "از خودم مراقبت کنم" و اومدم پیش تو! /۲
- توجیه برای از زیر مسئولیت شونه خالی کردن: من میدونم پسرم تو اتاقش داره مواد مصرف میکنه. ولی زندگی خودشه و مشکل من نیست. من میرم بیرون برای خودم خرید کنم. من باید "از خودم مراقبت کنم" /۳
چه در ظاهر شکننده باشیم، چه محکم و قوی، همه ما در زمانهایی میترسیم یا احساس نیاز و توجه میکنیم. همه ما کودک درونی داریم که محتاج توجه و عشق دیدنه. ولی افراد «هموابسته» خودشون رو لایق عشق و علاقه دیگران نمیدونن و الگوی رفتاریای رو انتخاب میکنن که منجر به وابستگیشون میشه. /۱
شاید در گذشته رها شده باشن، یا بهشون دائما بیتوجهی شده باشه، یا اون تایید لازم رو از پدر و مادر دریافت نکردن یا… بنا به دلیلی در گذشته، اونها این باور رو در خودشون تقویت کردن که مشکلی دارن و دوست داشتنی نیستن. /۲
افراد «هموابسته» برای جبران این حس خودکمبینی شدیدا به دیگران وابسته میشن تا به کمک قدرتی که در اونها احساس میکنن، خلا عاطفیشون رو پر کنن. در حالی که اون نیاز انقدر زیاده که شاید اصلا برآورده نشه، یا اصلا آدم اشتباهی رو برای خودشون انتخاب میکنن. /۳
افراد «هموابسته» آدمهای مهربونی هستن، ولی اینکه چطور مهربونی کنن رو متوجه نشدن. چون خودخواهی رو امر بدی میدونن، انقدر به دیگران توجه میکنن که خودشون رو فراموش میکنن. در روابطشون، نقش مادری/پدری رو بازی میکنن و ناخواسته به خود و دیگری آسیب میرسونن. /۱
افراد «هموابسته» بقیه رو تر و خشک میکنن. ولی این روحیه اونها رو وارد الگوی رفتاریِ مخربی میکنه که کتاب بهش میگه «مثلث دراما» /۲
نجاتدهنده ← دادستان ← قربانی
فرد هموابسته دیگران رو از دست مسئولیتهاشون «نجات میده» و خودش اون وظایف رو به عهده میگیره. ولی بعدا بخاطر همین کار از اونها ناراحت میشه و احساس میکنه دیگران ازش سواستفاده کردن. پس دلش برای خودش میسوزه و احساس قربانی بودن میکنه. /۳
بعضی وقتها یک آدم به ظاهر ضعیف، کنترلگر قویای هست. اون بلده با مظلوم نمایی و بیچاره نشون دادن خودش، با ایجاد احساس شرم و گناه، یا روشهای دیگه با احساسات بقیه بازی کنه. با این کار، دیگران رو وادار میکنه تا کاری بکنن که خودش میخواسته. /۱
فرد «هموابسته» روشهای مختلفی برای کنترلگری به کار میبره؛ گاهی غر میزنه؛ گاهی گریه میکنه؛ بعضی وقتها التماس میکنه؛ در زمانهای دیگه تهدید میکنه و اولتیماتوم میده؛ گاهی در طرف ایجاد شرم میکنه؛ گاهی خودش رو بیچاره نشون میده و مظلومنمایی میکنه و... /۲
فرد «هموابسته» در پوشش عشق و علاقه سعی در کنترل دیگران داره. در ظاهر اینطور نشون میدن که "من فقط دارم کمک میکنم". ولی در باطن، اون اعتقاد داره که خودش در جایگاه درسته و طرف مقابلش داره اشتباه میکنه.
آدم «هموابسته» به دیگران میچسبه که نباید با دوست داشتن و ارتباط برقرار کردن سالم اشتباه گرفته بشه. «چسبیدن» یعنی زیادی درگیر کار و روحیات اونها میشه، و زندگی خود و بقیه رو به آشوب میکشه. انقدر نگران بقیه و کنترل کردن اونهاست که وقتی برای خودش پیدا نمیکنه. /۱
«چسبیدن» به بقیه فرمهای متفاوتی میتونه داشته باشه. فرد «هموابسته»
- بیش از اندازه و بطور وسواسی نگران کس دیگه است
- دائما سعی در کنترل دیگران و شرایط داره
- همیشه در حال واکنش به رفتار و روحیه دیگران باشه، بجای خودش عملی رو شروع کنه
- نقش پدر/مادر رو برای طرف مقابلش بازی کنه /۲
اینکه فرد «هموابسته» بطور وسواسی همه فکر و حواسش به دیگری معطوف باشه، باعث میشه چیزی برای خودش باقی نمونه. در عین حال، این نگرانی و کنترل دیگری توهمِ کمک کردن هستن و در عمل مشکلی رو حل نمیکنن. /۳
اگرچه موارد «هموابستگی» متفاوتن، ولی افرادی که این الگوی رفتاری رو دارن ویژگیهای مشترکی دارن. اولین قدم برای تغییر این الگوی رفتاری آگاهی نسبت به اونه. به همین دلیل، این فصل از کتاب این خصوصیات مشترک رو توضیح میده تا فرد نسبت به شرایطش آگاه بشه. /۱
این ویژگیها در افراد هموابسته مشترکه:
- زیادی پرستاری کردن از بقیه (تر و خشک کردن)
- کم ارزش دیدن خود
- سرکوب خود
- وسواس
- کنترلگری
- وابستگی
- ضعف در ارتباط
- نداشتن حد و مرزهای فردی قوی
- مشکل در سکس
- و... /۲
فرد «هموابسته» زیادی از بقیه پرستاری میکنه. اون خودش رو نسبت به حالت جسمی و روحی دیگران مسئول میدونه. وقتی بقیه مشکلی داشته باشن احساس گناه میکنه. وظیفهی خودش میدونه تا مشکل دیگری رو حل کنه. بدون اینکه ازش کمکی خواسته باشن، راهنمایی و نصیحت میکنه. /۳