تشخیص اینکه یکی عزتنفس بالایی داره کار سختی نیست. ما آرامش رو در نگاهش میبینیم. فرم بدنش هشیاره، ولی دستپاچه نیست. تون صداش متناسب با موقعیته، و کلمات رو کامل و شمرده بیان میکنه.
ولی واقعا عزتنفس در عمل چه شکلیه؟ /۱
منطقی و واقعگرا بودن
عزتنفس بالا باعث میشه فرد دنبال درک کامل پدیدهها باشه. فرد بدون واهمه دلایل چیزهایی که تجربه میکنه رو پیدا میکنه و چشمش رو روی وقایع نمیبنده؛ هر چقدر هم که اونها دردناک باشن. اون تواناییها و هدفهاش رو براساس واقعیت ارزیابی میکنه. /۲
درک شهودی
خیلی از موقعیتها هستن که به دلیل پیچیدگی نمیشه همه ابعادش رو دقیق درک کرد. ولی ذهن ناخودآگاه ما یک حسی به ما از موقعیت میده، که احتمالا بیپایه و اساس نیست؛ اگرچه شاید نشه توضیحش داد. کسی که عزتنفس بالایی داره، به این حسش اعتماد میکنه. /۳
خلاقیت
کسی که عزتنفس بالایی داره، به حس درونی و افکارش اعتماد بیشتری داره. ایدههاش رو مینویسه، براشون وقت و انرژی میذاره و تلاش میکنه که اونها رو به نتیجه برسونه. ولی عزتنفس پایین باعث میشه فرد به حسهای درونیش اعتماد نکنه، و ایدههاش رو از همون اول رد کنه. /۴
مستقل بودن
یکی از نشونههای اصلی عزتنفس اینه که فرد برای خودش فکر و تصمیمگیری میکنه، و مسئولیت کامل زندگیاش رو میپذیره. /۵
منعطف بودن
در حیوونها دیدن که وقتی دچار حس ترس میشن، کمتر حاضر به ریسک کردن و تغییر دادن شرایطشون میشن. کتاب میگه برای انسانها هم همینطوره. اینکه فرد به موقعیت فعلیش چنگ میزنه و جاهایی که لازمه حاضر به تغییر نیست، بخاطر اینه که به خودش و تواناییهاش اعتماد نداره. /۶
پذیرش اشتباه
همه ما ممکنه اشتباه بکنیم و خطا کردن بخشی از زندگی همه ماست. اینکه فرد بتونه واقعیت رو بپذیره و متوجه اشتباهش بشه، یکی از نشونههای عزتنفس بالاست. کسی که عزتنفس پایینی داره، در مواجهه با اشتباهاتش احساس عدمامنیت میکنه و در فاز دفاعی میره. /۷
خیرخواهی و همکاری با دیگران
وقتی ما حد و مرز خودمون رو میشناسیم، جاهایی که میخوایم، میگیم آره، و وقتهایی که چیزی رو دوست نداریم، میگیم نه؛ وقتی با خودمون راحت هستیم، دیگه ترسی از دیگران و خواستههاشون نداریم. به همین دلیل، راحتتر باهاشون همکاری میکنیم. /۸
امپاتی و همدلی با دیگران هم نیاز به عزتنفس داره. ما نمیتونیم با بقیه واقعا مهربون باشیم، وقتی با خودمون مهربون نیستیم.
"رابطهی ما با دیگران، بازتاب رابطهی ما با خودمونه" /۹ و پایان
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
عزتنفس دو عنصر اصلی داره؛ یک، باور به اینکه تواناییِ مواجهه با سختیهای زندگی رو داریم (حس خودکارآمدی)؛ و دو، اعتقاد داریم حق ماست شاد باشیم (حس احترام به خود) /۱
حس خودکارآمدی (self-efficacy) یعنی به خودمون اعتماد داریم که میتونیم فکر کنیم، بفهمیم، یاد بگیریم، و برای خودمون تصمیم بگیریم.
حس احترام به خود (self-respect) یعنی خودمون رو ارزشمند میدونیم، این رو حق خودمون میبینیم که شاد باشیم، و احساس، افکار، و خواستههامون رو بیان کنیم /۲
حیات ما وابسته به توانایی فکر کردن ماست. برای اینکه بتونیم در زندگی کارایی داشته باشیم، با دیگران ارتباطات موثر بسازیم، احساساتمون رو درست مدیریت کنیم و… باید فکر کنیم و مسئولانه تصمیمگیری کنیم. به همین دلیل، باید به توانایی فکر کردنمون اعتماد داشته باشیم. /۳
ما همیشه در حال ارزیابی خودمون هستیم. اگر این ارزیابی ما رو معذب کنه، ممکنه سعی کنیم حواس خودمون رو به نوعی پرت کنیم (سرگرم شدن با کار، تلویزیون، رفتن دنبال روابط هیجانی، الکل و…) ولی توجه نکردن به این ارزیابی باعث میشه خودمون برای خودمون ناشناخته باقی بمونیم. /۱
عزت نفس یعنی
- به توانایی فکر کردنمون اعتماد داریم
- حق خودمون میدونیم که موفق و خوشحال باشیم
- خودمون رو ارزشمند میدونیم
- حق خودمون میدونیم که خواستهها و نیازهامون رو بیان کنیم، و بهشون برسیم /۲
میزان عزت نفس روی رفتار آدمها اثر میگذاره، و عمل آدمها هم نقش مستقیمی روی بالا یا پایین رفتن میزان عزت نفس اونها داره. این یک چرخه است. /۳
همه ما دوست داریم که در گروهمون پذیرفته بشیم. دوست داریم باارزش دیده بشیم. ولی شرم باعث میشه احساس کنیم ضعفی داریم و باید خودمون رو مخفی کنیم. حس شرم در همه اثر مشابهی داره. ولی علت ایجاد شرم در مردها و زنها متفاوته. /۱
تو فصلهای قبل، کتاب «تار شرم» رو معرفی کرد. میگفت انتظارات متناقضی که از زنها وجود داره، اونها رو در این تار شرم گیر میندازه. ولی برای مردها تار شرمی وجود نداره.
تعریف اینکه "یکی خودش هست" چیه؟
کتاب اینطوری تعریف میکنه: کسی که جلوی همه و در همه شرایط یک شخصیت رو نشون میده. اگه از ده تا آدم مستقل که میشناسنش بخوایم توصیفش کنن، همه کم و بیش یک شخصیت رو شرح میدن. /۱
ما باید بتونیم همهجا خودِ واقعیمون باشیم. ولی این امر بدون مقاومت در برابر شرم تقریبا غیرممکنه. کتاب دوتا راهکار معرفی میکنه: اول، داشتن روابط مبتنی بر اصالت شخصیت؛ دوم، امپاتی و همدلی با خود. /۲
رابطهی مبتنی بر اصالت شخصیت، لزوما به این معنی نیست که با افرادی باشیم که طرز تفکر و ارزشهای مشترک با ما دارن. ما نیاز به روابطی داریم که در اونها اولویت با اینه که بتونیم خودمون باشیم، حتی اگه در مواردی با هم اختلافنظر داریم. اینکه صداقت اولویت اول همه باشه. /۳
اعتیاد و شرم با هم رابطهی متقابل دارن. اونهایی که احساس شرم زیادی دارن، با احتمال خیلی بیشتری دچار اعتیاد میشن (به الکل، مواد، پورنوگرافی و…). و اعتیاد هم شرم رو تشدید میکنه. /۱
اعتیاد و شرم بهم شبیه هم هستن. هر دو باعث حس بیقدرتی و جدا کردن خود از دیگران میشن. و «مخفیکاری» هم عنصر اصلی هر دوی اونهاست. /۲
تا مدتها تصور میشد اعتیاد یک مشکل مردونه است. ولی تحقیقهای جدید نشون میدن که زنهای بیشتری هستن که این مشکل رو دارن. کتاب میگه خیلی از زنها برای بالا بردن اعتماد به نفس و راحت بودن در برخوردهای اجتماعی به الکل وابسته میشن. /۳
طرد شدن و دوری کردن، هم بخاطر شرم هستن و هم باعث اون. ما دوست نداریم قضاوت یا سرزنش بشیم و میخوایم که تو گروهمون پذیرفته بشیم. ولی در تلاش برای به دست آوردن تایید دیگران، از خودِ واقعیمون دور میشیم؛ این خودش منشا شرم بزرگتری میشه. /۱
ما دوست نداریم بخاطر ترس خودمون رو مخفی کنیم، دروغ بگیم، یا همهی حرفمون رو نزنیم. ما میخوایم انقدر اعتماد به نفس داشته باشیم که بتونیم خودمون رو همونطور که هستیم به بقیه نشون بدیم. ولی شرم مانع این کار میشه و اصالت رو در ما از بین میبره. /۲
اگه ما همش نگران این باشیم که بقیه ما رو چطور میبینن، چطور میتونیم خودِ واقعیمون رو نشون بدیم. اگه همش نگران قضاوت شدن توسط بقیه باشیم، چطور میتونیم حرفمون رو بزنیم؟ اگه همش تلاش کنیم بقیه رو خوشحال نگه داریم، چطور میتونیم اونجایی که لازمه از خودمون دفاع کنیم؟ /۳