انسانها ذاتاّ حیواناتی سیاسیاند"
این را «توماس نَسْت/ Thomas H. Nast»، ارسطوگونه باور داشت اما، سیّاس بودنِ انسان را تا حدِ زیادی به داشتنِ سواد ربط میداد.
او همیشه درصدد بود تا در قالبِ حیوانات، فرهنگی بَصری خلق کند تا سیاسی بودنِ انسان را نمود دهد.
شاید دردناکترین گزاره برای توماس نست «من سیاسی نیستم» بود.
نَست بههمراهِ خانوادۀ خود در ۶سالگی(۱۸۴۶) از آلمان به نیویورک نقلِ مکان کرد و در آنجا به تحصیل در رشتۀ هنر پرداخت.
به ادعای مورخین او در نیویورک و در زمان کودکی مورد خشونت و تحقیر قرار گرفته بود. برای همین، دو مضمونی که در کارِ حرفهایِ او عیان است، تمسخرِ عریان و عاری از احترام برای گردنکلفتها در هر لباسی و همدردی با قربانیان آنان است.
وی پس اتمام تحصیلات با روزنامههای مُصوّرِ Leslie و New York Illustrated News همکاری کرد و در سال ۱۸۶۲ در هفتهنامۀ هارپر مشغول شد.
نقاشیهای توماس نَست به رای دهندگانِ بیسوادِ قرنِ ۱۹ کمک کرد تا شرایطِ سیاسی را بهتر درک کنند.
او بخوبی دریافته بود که در آن بُرهه این بهترین راه برای افزایش بینشِ سیاسی در فرهنگ آمریکا است.
یک نقاشیِ او به نام «سازش با جنوب»، توسط آبراهام لینکلن بعنوان یکی از عوامل انتخابِ مجدّد او در انتخابات ۱۸۶۴ معرفی شد.
شاید کمتر کسی بداند اما سمبلهای هر دو حزبِ دموکرات و جمهوریخواه (الاغ و فیل) که دو حیوانِ پایه در فرهنگ بصری آمریکا هستند توسط این کارتونیستِ مستقل طراحی شده است.
همچنین شخصیت سانتا(بابا نوئل) و عمو سم(نمادِ دولت) از دیگر تصویرسازی های اوست.
دو کاریکاتوری که خرِ دموکرات و فیلِ جمهوریخواه را در در اَذهان ماندگار کردند در دهۀ ۱۸۷۰ در هفتهنامه هارپر ظاهر شدند.
نَست الاغی را در حال جفتک زدن به یک شیرِ مرده (ادوین استنتون،وزیر جنگِ آبراهام لینکلن) کشید.
در واقع این خر با "Copperheads" (گروهی از دموکراتهای شمالیِ مخالف جنگ داخلی) همنظر بود!
قبلتر (در انتخابات۱۸۲۸)، مخالفانِ اَندرو جکسون، به حزب دموکرات لقب الاغ داده بودند و در واقع نَست این نشان را احیاء کرده بود.
در سال ۱۸۷۴ نَست کاریکاتور دیگری را منتشر کرد که هدف او رفع نگرانی دربارۀ رییسجمهورِ جمهوریخواه، "اولیس اس. گرانت" بود که ممکن بود برای سومین دوره نامزد شود و کار او به دیکتاتوری بیاَنجامد (گرچه طبق قانونِ آن زمان میتوانست نامزد شود).
در این کار به نامِ (وحشتِ دورۀ سوم) فیلی را ترسیم کرده بود که از ترسِ الاغی در پوستِ شیر، رَمیده است.
شاید نَست، نمادِ فیل را از عبارتِ «فیل را ببین» به الهام گرفته باشد. این عبارت را مسافران به غرب برای اهداف دشوار استفاده میکردهاند.(هدف بزرگتر را در نظر بگیر/ شجاعانه بجنگ)
شاید هم قدرت و رمیدن ناگهانی و خطرناک این حیوان، او را برای نست گزینۀ بهتری کرده باشد.
در همین سال زمانیکه جمهوریخواهان اکثریتِ مجلس نمایندگان را از دست دادند، نست در کاریکاتوری به نامِ "بعد از کارزار"، فیلی در دام افتاده را کشید درحالیکه ساختمان (Capitol) در پسزمینه دیده میشد
البته فقط حزبِ جمهوریخواه به صورتِ رسمی نمادِ خود (فیل) را پذیرفته است.
در سالهای فعالیتِ نَست در هفتهنامۀ هارپر(۱۸۶۲/۱۸۸۶)، او اولین کارتونیستِ سیاسیِ بزرگ آمریکا و یکی از تندترین هَجو نویسان بود.
جنگداخلی، حماقتهای نوسازی، مهاجرت و دستگاه سیاسی «تامانی هال»(سازمان قدرتمند حزب دموکرات) را با قدرت نقد کرد.
برخی معتقدند کلمۀ «nasty» به معنای زننده و تند، از نام خانوادگی او گرفته شده است.
در سال ۱۸۷۴ در مذمّت بردهداری کارتونی به نام "بدتر از بردهداری" کشید که در آن یک خانوادۀ سیاهپوست بیدفاع را، زانو زده در مقابلِ یک کلانسمن(عضو فرقۀ نژادپرستِ «کو کلاکس کِلان» را گویند) که پوزخندی به لب داشت، نشان میداد.
در کارتونِ دیگری به نامِ "یکدیگر را میبلعند"، اتحادِ کوکلاکسکلان ها(K.K.K) را با دستگاه سیاسی نیویورک به سخره گرفت.
در این کارتون قربانیایی وجود نداشت، هردو گروه همدیگر را تمام میکردند.
در کارِ دیگری به نام "به یاد کارگزارانی که بودند" در سال ۱۸۷۷، اَندرو جکسون را سوار بر یک خوک کشید.
خوکی که روی کلماتِ (تقلب، رشوه و غنائم) نشسته و مشغول تاراج است.
جکسون گفته بود: غنایم و تاراج متعلق به فرد پیروز است!
امروزه، کارتونها باید در کسری از ثانیه پیام را به مخاطبی که درحال خواندن روزنامه یا دیدنِ تلویزیون است، القا کنند.
اما کارتونهای متراکم و بادقتِ نَست، نه تصویر که خودِ اخبار بودند!
کارتونهایی که نقطه به نقطهاش باید مورد تجزیه و تحلیل قرار میگرفت.
او اولین طنزپردازی نبودی که انسانها را با حیوانات مقایسه میکرد. داستان الاغ در پوست شیر متعلق به «آیزوپ/آیزوپوس» قصهگویِ یونان باستان(۶۲۰ق.م) است.
(داستانهای آیزوپ به صورت امثال و حکم در بسیاری از فرهنگها باقی مانده، چوپان دروغگو و... در فرهنگِ ما، از اوست)
مشخصاً، نَست دنیای سیاست را سیرکی مسخره میدانست.
در جاهایی او جثۀ فیل را با بزرگیِ حزب جمهوریخواه هم معنی گرفته است،بزرگیایی که باعث دستپاچگی و نقطۀ ضعفِ این حزب شده بود.
الاغهای او هم در وضعیتِ ایدهآلی نبودند؛ درسال ۱۸۷۹ الاغ مَنگی را کشید در حال سقوط یه درۀ آشفتگی مالی بود.
در سال ۱۸۸۰ او خوفآورترین هنرمندی بود که هر سیاستمدار کلاشی میتوانست تصوّر کند. در همین دهه در جریان یک کلاهبرداری، دارایی خود را از دست داد!
در سال ۱۸۹۰ با انتشار کتابی از طرحهای کریسمس، سعی کرد تا سرمایهایی جمع کند. تلاشی که به خلقِ شخصیتِ «سانتا کلاوس/بابانوئل» انجامید.
پیش از این در سال ۱۸۷۶ در کارتونی به نام"رایِ جمهوریخواهان"، «عمو سم» را خلق کرده بود که سوار بر فیلی، بَبْر(دموکراتها) را لگدمال کرده است.
توماس نَست در سال ۱۹۰۲(۶۲ سالگی) در اِکوادور درگذشت.
میراث او اما نقدِ برهنۀ سیاستمداران و فرهنگی بَصری بود که امروزه باسواد و بیسواد و پیر و جوان را با یک پیکسلِ کوچکِ الاغ یا فیل بر روی پیرآهن، دور هم گرد آورده است.
• • •
Missing some Tweet in this thread? You can try to
force a refresh
احتمالاً داستانِ "آن روز که امیرکبیر گریست" را شنیدهاید؛
در سال ۱۲۲۶ (۱۷۳ سال پیش) امیرکبیر فرمان تلقیح و مایهکوبیِ آبله را صادر کرد تا با حکمی حکومتی مردمی را که مرعوبِ آخوندها و دعانویسها شده بودند را از اِختفا در آباَنبارها بیرون بکشد. #رشته_توییت
وی جریمۀ مایهکوبی نکردن را پنج تومان تعیین کرد اما تیغ تحمیقِ ملایان چنان بُرّا بود که عدهای کثیر حاضر به پرداخت جریمه و تلقیح نشدن بودند.
ملایان و دعانویسان به مردم گفته بودند: مایهکوبی مانند گاو مجنونتان میکند!
آنگاه که اَمیرکبیر تیغِ تجاهل و مرگ در اثرِ آبله را قویتر دید، دردمندانه گریست و گفت: مسئول جهل و مرگ این مردم مائیم...
شاید مخاطبِ عام توجه نکند که چگونه دههها قبل از کشف ویروس و میکروب مایهکوبی انجام میشده؟
اما روش مایهکوبی برحسب تجربه، پیش از کشفِ علت بیماری رایج بود.
جوانِ کارگرِ "نیمهکور"، برخلاف ذات پرخاشگرِ خود، خسته و رام بر صندلیِ دادگاه نشسته بود و از دهان او جز "بلی"و"خیر"، چیزی شنیده نمیشد.
گهگاهی حتی در تنشِ دادگاه چُرتکی میزد.
اعتراف او به آتش زدنِ ساختمان مجلسِ آلمان، کار را تمام کرده بود و موضوع دیگر مقصر بودن یا نبودنِ او نبود.
دعوا بر سر این بود که یکتنه آن آتش سوزی را انجام داده یا همدستانی نیز داشته است؛
و همۀ اینها در ظرفِ تبلیغاتِ حکومتی انجام میشد که میخواست با رُقبای سیاسی چپِ خود تسویه حساب و آنها را به مرور معدوم کند.
او "مارینوس فاندِر لوبه"، جوانکی آسمانجُل بود که به مارکسیسم گرویده بود.
مارینوس در حقیقت، مشتی از خروارِ پرولتاریایی بود که بدنۀ آن روزگارانِ جامعۀ اروپا را تشکیل میدادند.
رنجدیدگانی که طبق ایدۀ مارکس سهمی از ثروت و آسایش به آنها نرسیده بود.
مارینوس، ۱۳ ژانویه ۱۹۰۹ در لیدن/هلندجنوبی در خانوادهای فقیر زاده شد.
شاید هیچکس تصوّر نمیکرد زمانی که باتیستا در جشن کریسمس۱۹۵۹ آخرین جملهها را میگفت چند ساعت بعد کوبا را با پای خود ترک کند، و فیدل و یارانش به نشانۀ پیروزی تفنگها را بلند کنند.
شاید هیچ هنرمندِ طنازی تصورش را هم نمیکرد که آن شورشِ سوسیالیستهای آمریکا ستیز روزی شغلی را گسترش دهد که مستقیما به "آمریکا" وصل باشد!
لابد همه آن تصویر کاریکاتوری از کوبا و بهترین پزشکانش را که رسانههای چپ خلق کردهاند دیدهاید.
تاجاییکه آن را مستحق صلح نوبل میدانستند اما واقعیت این بود که پزشکان صادر میشدند تا در عمل برای زنده ماندنِ این سوسیالیسمِ لاتین به «دلار» پول بفرستند!
هنوز هم سهچهارم از دستمزدِ هر پزشکِ صادر شده به صندوق دولت واریز میشود و خانوادههای آنها برای تضمینِ بازگشت در کوبا میمانند!
اکنون پنج سال از آن ژانویۀ لعنتیِ ۱۹۳۳ گذشته است.
در این پنج سال، روندِ گام به گام حذفِ اجتماعی به حذفِ فیزیکی یهودیان در آلمان انجامیده است.
پرسش این است:
در این پنج سال، وقت برای نجات یهودیان بود امّا واکنش جهانیان چه بود؟
وقتی حزب نازی اموال یهودیان را تصاحب کرده و عدۀ عظیمی را فراری داده بود، کشورهای دیگر بر چه موضعی بودند؟
به دو واقعه میپردازیم، ابتدا #کنفرانس_اویان و سپس سرگردانی کِشتی سنت لوئیس پشتِ دربهای دنیا...
(کارتونی مبنی بر مهارِ رادیکالیسم هیتلر توسط رهبران محافظهکار در جوامع سیاسی)
از همان ژانویۀ لعنتی، سیَهروزیِ یهودیان پوشیده از نظر نبود، منتها هیچکس نمیدانست این تیرهروزی تا کجا ادامه خواهد یافت.
جهانیان هنوز به خطرِ دیکتاتوریِ مبتنی بر «توده» واقف نبودند و انتظار داشتند که این چرخۀ آدمخوار، در یک نقطه از کار دربماند.
اما زِهی خوشخیالی...
بعد از افشای ایمیلهای هیلاری کلینتون، فهمیدید که شایعهی نشستنِ حاج قاسم در ردیف سوم، مقابلِ ابوبکر البغدادی از کجا میاد؟؟
احمقها همشون با هم بودن، خبر نداشتن :-)
حملهی داعش به مجلسِ ابوداعش رو به یاد دارید؟
بعدش جمهوری اسلامی ۶ موشک جدید رو تست کرد!
همون موقع هم گفتیم، همه با هم بودند:-)
خاک بر سرت اوباما
همزمان با حملهی "مثلاً" داعش به مجلس، به قبر خمینی هم حمله شد، کِی؟
۱۷ خرداد ۹۷
در حالی که میتونستن دو روز قبل (۱۵ خرداد) که رحلت جانگوز بود و حرم پر از عرزشی بود حمله کنن!
حتی الاغ هم میدونست اینا با هم هماهنگ کردن:-)
#ماجرای_دریفوس
شرح تبعیضی که بین سالهای ۱۸۹۴-۱۹۰۶ بر آلفرد دریفوس رفت، یکی از مهمترین و نخستین موضوعاتی است که هنوز هم در تاریخِ یهودستیزیِ مدرن، روایت میشود.
ماجرای دریفوس نشان داد که یهودستیزی چگونه میتواند به عنصری مهار ناشدنی مبدّل شود.
آنهم نیم قرن قبلتر از هیتلر!
نه در آلمان، بلکه در فرانسه با آن پیش زمینهی حقوقی...
در این زمان هیتلر تنها طفلی ۱۰ ساله بود.
همه چیز از نامهای نیمپاره در سطل آشغالِ وابستهی سفارت آلمان در پاریس شروع شد.
نامه نشان از این داشت که اسرارِ نظامی یک توپِ نیمه اتوماتیک از طرف افسرانِ ستاد فرماندهی ارتشِ فرانسه
به وابستهی آلمانی گزارش شده است.
نامه توسط مستخدمی فرانسوی که برای هر دو طرف جاسوسی میکرد، به وزارتِ جنگ تحویل داده شد تا طبقِ اطلاعات مندرج در نامه، عناصرِ جاسوس تحت شناسایی قرار گیرند.
طبقِ گمانهزنی باید به افسری میرسیدند که چنین اطلاعاتی داشته؛
دریفوس، سروان یگان زرهی!